همانطور که شخصیت ریچل کوپر (با بازی لیلیان گیش Lilian Gish) در فیلم «شب شکارچی» The Night of the Hunter، گفت: “بچهها صبر و تحمل بالایی دارند. انسان هیچوقت در زندگیاش مانند زمان کودکیاش، قوی نیست.”
در میان تمامی تصاویر زیبایی که در «لیانا» Liyana، ساخته آرون و آماندا کوپ Aaron, Amanda Kopp، نمایش داده میشود، چهره معصومانه کودکان راوی داستان که از خلاقیت خود ذوق کردهاند، از همه بیشتر مخاطب را تحت تأثیر قرار میدهد. جکینا مهلپ Gcina Mhleope، نویسنده موفق و فعال ضدآپارتاید (سیستم تبعیض نژادی آفریقای جنوبی)، از 5 کودک که در لیخایا لمفیلو لنشا Likhaya Lemphilo Lensha، یتیمخانهای در سوازیلند Swaziland زندگی میکنند، میخواهد که در تکمیل کردن ماجرایی هیجانانگیز به او کمک کنند.
او با کمک جوابهایی که از بچهها در ورکشاپهای مختلف خود میگیرد، همراه با آنها این ماجراجویی را پیش میبرد. هدف از این تمرین این است که به کودکان کمک کند تا بتوانند با کمک یک شخصیت و موقعیتهای خیالی، با خاطرات دردناکی که ذهن خود دارند، کنار بیاید و مسیر بهبودی را پیش بگیرند. همانطور که لیدی گاگا Lady Gaga در مصاحبه اخیرش در برنامهای گفت، ذهن ما این قابلیت را دارد تا اتفاقات و خاطرات بد را در جعبهای در گوشه ذهن پنهان کند تا بتوانیم “درد را تحمل کنیم و زندگی را ادامه دهیم.”
«بخش کوتاهمدت شماره 12» Short Term 12، ساخته دستین دنیل کرتون Destin Daniel Cretton، یکی از بهترین فیلمهایی است که در مورد قدرت روانکاوی به کمک هنر و خلاقیت، دیدهام. در این فیلم نوجوانان بیسرپرست به کمک شعر گفتن احساسات نگفته خود را بیان میکنند. دختر نوجوانی در مورد تجربه آزار به او، به کمک سرودن شعری در مورد هشتپایی که در چنگ کوسهای گیر کرده است، صحبت میکند.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم Leave No Trace: روایتی از رابطه قوی پدر فرزندی
با اینکه «بخش کوتاهمدت شماره 12» فیلمی مستند نیست، اما کرتون فیلمنامهاش را بر اساس تجربیات خود از زمانی که در مرکز بازپروری نوجوانان بزهکار مشغول به کار بوده است، نوشته است و تأثیر اتفاقات واقعی بر داستان او، باعث شده شخصیتها بسیار حقیقی و باورپذیر شوند؛ اما در «لیانا» به دلیل اینکه این فیلم بر اساس اتفاقات واقعی ساخته شده، کارگردانان خیلی وارد جزییات خاطرات گذشته این بچهها نمیشوند. داستان کوپها در قسمتهایی با تصویرسازیهای زیبای شوفلا کوکر Shofela Coker که انرژی داستان روایتشده توسط بچهها را بهخوبی منتقل میکند، ترکیب شده است.
شخصیت اصلی داستان که با کمک توصیف بچهها و ترکیبی ازآنچه آنها در ذهن دارند ساخته شده است، بازتابی از تمرینی است که همه باهم انجام میدهند. داستانی که با 5 راوی، در مورد شخصیت اصلی آن، دختری به نام لیانا شروع میشود، هر چه جلوتر میرود هماهنگتر میشود و درنهایت صدای همه به یک صدا تبدیل میشود.
با اینکه جزییات مشخصی از زندگی گذشته این بچهها گفته نمیشود، اما از اتفاقاتی که در داستان خود به کار میبرند میتوان تصویری از گذشته آنها به دست آورد، برای مثال مرگ پدر و مادر لیانا به خاطر بیماری ایدز. یکی از بچهها ایدز را مانند هیولایی توصیف میکند که به پدر لیانا حمله میکند و او را گاز میگیرد، داستان خیالی ترسناکی که در فیلم تصویرسازی نمیشود.
بعدتر متوجه میشویم که سوازیلند رتبه بالایی در تعداد مبتلایان به ایدز دارد، تقریباً یکچهارم جمعیت آن. بحرانی که در فیلم کوتاه آرون کوپ در سال 2009، «لیخایا» Likhaya، نیز به آن پرداخته شده بود. درنتیجه این بیماری، بیش از دویستهزار کودک مبتلا و یا بیسرپرست میشوند. یکی از صحنههای ناراحتکننده فیلم وقتی است که کودکی در مطب دکتر منتظر است تا جواب آزمایش HIVاش را دریافت کند.
اتفاقی که باعث شروع شدن ماجراجویی لیانا میشود، دزدیده شدن خواهر و برادر دوقلوی کوچکترش است. نامگذاری این دو شخصیت به نامهای «رعد» و «برق»، به خاطر طوفانی که در زمان تولد آنها بود، اتفاق قشنگی است. لیانا که در تلاش برای نجات آنهاست، در سر راه خود با کروکدیلها و کفتارهایی روبهرو میشوند که چشمان قرمز آتشین دارند. با اینکه آدمها و موجودات این داستان تقریباً ساکن هستند که نشان از ثابت بودن خاطرات دارد، محیط اطراف آنها با شعلههای رقصان آتش و وزش باد و … در حرکت است. بسیاری از تصاویر دنیای لیانا مستقیماً از دنیای پیرامون بچهها گرفته شده است. آرون کوپ با فیلمبرداری و تصاویر فوقالعاده خود، آفریقا را سرزمینی جادویی، مخصوصاً وقتی طوفان شن همهجا را در تاریکی فرو میبرد، به تصویر کشیده است.
با اینکه داستان «لیانا» در قسمتهایی بسیار ناراحتکننده است، اما با تمرکزی که بر روی شخصیتهایش دارد، چه در زندگی روزمرهشان و چه در هنگامیکه مشغول خلق روایت لیانا هستند، باعث شده به فیلمی مناسب برای همه سنین تبدیل شود. اینکه بچهها میدانند که زندگی برای همه بهخوبی و خوشی نمیگذرد و درعینحال نباید گذاشت این موضوع مانع لذت بردن از لحظهلحظه زندگی شد، به ما انگیزه مبارزه با مشکلاتمان را میدهد. وقتی داستان لیانا به پایان میرسد، کارگردانان روشی تأثیرگذار برای مرتبط کردن دنیای او با دنیای راویان آن به کار میبرند. یکی از بچهها در توصیف بچههای یتیمی که لیانا از آنها مواظب میکند و رابطه صمیمی آنها باهم، میگوید “آنها الآن یک خانواده هستند”. هیچکس شکی ندارد که همانطور که ریچل کوپر گفت، بچهها قویترین و صبورترین هستند.
این مطلب از نوشته مت فاگرهولم Matt Gagerholm در سایت راجربرت Rogerbert گرفته شده است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
55