خبر ساختِ فیلم Halloween به قدری برای طرفداران سبک وحشت هیجانانگیز بود که اصلا مهم نبود این فیلم از دید منتقدین نمره قابل قبول بگیرد یا نه. تماشای مایکل مِیِرز در هیبت همان قاتل روانی گذشته، موهبتی بود که نصیبمان شد. کمپانی بلامهاوس پروداکشنز دقیقا میدانسته باید رو چه آثاری دست بگذارد. چه چیزی بهتر از خلق یک دنباله قابل احترام بر یک مجموعه به شدت محبوب؟
- کارگردان: دیوید گوردون گرین
- استودیو تهیه کننده: بلامهاوس پروداکشنز
- بازیگران: جیمی لی کرتیس، جودی گریر، اندی ماتیچک
- بودجه: 10 میلیون دلار
فیلم Halloween 1 (ساخته سال 1978) به مدد کارگردانی جان کارپنتر به یک موفقیت بیحد و اندازه رسید. تلاش بیشاعبه کارپنتر برای محبوبیت سبک وحشت در هالیوود توانست این سبک را دگرگون کند. درست زمانی که کسی انتظار اکران فیلمهای خشونتبار را نداشت، کارپنتر در سال 1978 فیلم Halloween را روی پرده نقرهای سینما به تصویر کشید. اثری به شدت پرفروش و موفقیتآمیز که باعث شد این فیلم، سرآغازی باشد بر فرنچایز هالووین. فرنچایزی که تا به امروز توانسته دوام بیاورد.
در حال حاضر فیلمهای اسلشر (Slasher) به هر اثری در هالیوود گفته میشود که ما به عنوان مخاطب، خون و خونریزی و قتلهای فجیعی را در جریان قصه شاهد باشیم. ولی اسلشر که زیر شاخهای است بر ژانر وحشت، در اصل روایتگر قصه یک روانی تمام عیار است که تلاش میکند فرد یا گروهی از اشخاص عادی را به قتل برساند. چه هدفی پشت این قتلها وجود دارد؟ نمیدانیم. چرا قاتل با شخصیتهای ماجرا پدرکشتگی دارد؟ نمیدانیم. این ناآگاهیها تبدیل شدهاند به بخشی از این زیر ژانر.
قانون شماره 1 فیلمهای اسلشر: وجود یک قاتل روانی زنجیرهای در دل قصه که همیشهی خدا لال است!
طرفداران آثار اسلشر از گذشته تا به امروز کم و کمتر شدهاند. چرا که راجر ایبرت، منتقد و ژورنالیست برجسته امریکایی بیان میکند صرفا ایجاد یک خشونت روی پرده سینما کار آسانی است ولی کار سختی است بخواهیم این پروسه را به خوبی به یک سرانجام برسانیم. جان کارپنتر فیلمش را با همین طرز فکر میسازد و آن اثر میشود فیلم موفقی به نام هالووین.
در اولین نسخه از فیلم Halloween قصهای هیجانانگیز تعریف میشود که غافلگیری خاصی به دنبال جریانسازی فیلم نمیبینیم. خواهرِ «لوری» طی یک اتفاق ناگوار در شب هالووین به قتل میرسد. تقریبا 15 سال پس از این حادثه، مایکل مِیِرز به عنوان قاتل این رویداد که در بیمارستان روانی بستری شده بود، در شب هالووین از تیمارستان فرار کرده و میخواهد دوباره به کشتن روی بیاورد. حال چرا دوباره تصمیم میگیرد لوری را نیست و نابود کند، اطلاعی نداریم. از سال 1978 تا به امسال 10 فیلم از هالووین با محوریت این قاتل روانی ساخته و اکران شد. این دسته از آثار، یکی پس از دیگری با انتقادِ تند و تیز هواداران و همچنین کارشناسان سینما روبهرو شد. اینکه جان کارپنتر مسئولیت کارگردانی سایر دنبالهها را بر عهده نداشته، در سیر نزولی کیفیت این مجموعه کم اهمیت نیست.
- اگر دلتان میخواهد کل مجموعه را تماشا کنید این تصویر دقیقا نشاندهنده روابط میان آثار مختلف مجموعه هالووین را به خوبی و ساده نشان میدهد. اگر نظر بنده را بخواهید صرفا فیلم اول را پیشنهاد میدهم ببینید. الباقی ماجرا اهمیت خاصی ندارند و وقت شما بیشتر ارزش دارد!
ولی برای یازدهمین نسخه، بلامهاوس پروداکشنز تصمیم میگیرد از یک هنرمند خوشفکر استفاده کند. «دیوید گوردون گرین» حتی در کارنامهاش فیلم خاصی در سبک وحشت ندارد. با این حال او توانسته مایکل میرز را دوباره در نقش یک قاتل زنجیرهای به خوبی احیا کند. 40 سال از حوادث اولین فیلم میگذرد و این قاتل افسار گسیخته در تلاش است مجدد به جان لوری بیفتد. فردی که از دو حمله پیشین این قاتل توانسته جان سالم به در ببرد.
لوری در این مدت زمان چهل ساله، از اضطراب و نگرانی زیاد بابت حمله مجددِ مایکل، اعصابش به هم میریزد. او دو ازدواج ناموفق داشته. حضانت دخترش کارِن را نیز از دست میدهد. با این حال آلیسون، نوه لوری در فیلم Halloween نیز حضور دارد. با این اوصاف شاید با خودتان بگویید پس مجبوریم تمام فیلمهای قبلی را مجدد تماشا کنیم تا از شخصیتپردازیها سر در بیاوریم.
قانون شماره 2 فیلمهای اسلشر: چهره واقعی قاتل نباید نشان داده شود. حتی اگر بیننده برای تماشای چهره شخصیت منفی قصه، موهای سرش سفید شده.
گرین در ابتکاری جالب این دغدغهمان را حل میکند. فیلم را به گونهای آغاز میکنیم که دو شخصیت روزنامهنگار به دنبال کشف اسرار مایکل میرز هستند. قاتلی که به نظر میرسد لال باشد ولی از زبان پزشک معالجاش بیان میشود او قادر به تکلم است.
این دو ژورنالیست حوادث گذشته را با ادای دیالوگهای نسبتا زیاد به یادمان میآورند. از طرفی دیگر در همان اوایل فیلم، این دو تن به سراغ لوری میروند. در یک سکانس نسبتا طولانی تماشا میکنیم لوری خانهاش را مثل یک دژ، مستحکم میسازد. بر اساس گفتوگوی دو روزنامهنگار ماجراجو با لوری حدس میزنیم شاید قرار است این دو روزنامهنگار جویای نام، قهرمان جدید این سری باشند ولی با جلو رفتن قصه، گرین به ما نشان میدهد همان قصه قدیمی هالووین قرار است دوباره تکرار شود و خبری از یک جریانسازی جدید نیست.
باید اعتراف کرد بالاخره پس از مدتها یک فیلم اسلشر خوب را شاهد هستیم.
باید اعتراف کرد بالاخره پس از مدتها یک فیلم اسلشر خوب را شاهد هستیم. البته انتظار یک فیلمنامه غنی با شخصیتپردازیهای چند لایه را نباید داشته باشید. فیلم Halloween قرار نیست یک اثر وحشتناک مثل سری فیلمهای «فعالیتهای ماورالطبیعه» (Paranormal Activities) باشد. در فیلم هالووین، یک قاتل بالفطره را میبینیم که بدون هیچ منطق و دلیل خاصی، به جان کاراکترها میفتد. هر جنبنده سخنگویی که در این فیلم میبینید این پتانسیل را دارد تا کشته شود. فقط بحث زمان و مکان در میان است. البته نوع سلاخی شدن کاراکترها برای هواداران دو آتشه سبک وحشت نیز مهم تلقی میشود!
قانون شماره 3 فیلمهای اسلشر: مقتولها نباید روی زمین به حال خودشان رها شوند.
شاید عجیب باشد ولی ستاره دوست داشتنی فیلم Halloween به کارگردانی گرین از دید من یک هنرمند خردسال است. جبرئیل نانتامبو، بازیگر کودک این فیلم توانسته در هنرنمایی کوتاهی که داشته، به قدری خوب بازی کند که به دل بنشیند. هر چند در این فیلم از بازیگر بزرگسال مطرح دیگری به نام ویل پاتون نیز استفاده شده ولی ایفای نقش تیم بازیگری چنگی به دل نمیزند. البته شاید به خاطر اسلشر بودن این اثر، قادر باشیم این نقطه ضعف را چشمپوشی کنیم. چرا که رُل هر شخصیت در این تعریف شده موقعی که با مایکل رو در رو شدند، بدون درنگ بترسند. سپس یا فرار کنند یا به سمتش حملهور شوند. پس ایفای نقش در فیلم Halloween کار چندان چالشبرانگیزی نیست ولی ایفای نقش بازیگر خردسال به گونهای به دل مینشیند که حتما باید فیلم را تماشا کنید تا متوجه منظورم بشوید.
هالووینی که گرین برای مخاطبین این سبک تهیه و تدارک دیده، به شدت با اولین فیلم Halloween شباهت دارد و این اتفاقی نیست. گرین مثل دیگر کارگردانهای این مجموعه صرفا به استفاده از قطعه موسیقی معروف هالووین بسنده نمیکند و نوع کارگردانیاش را تا حد بسیار زیادی به دستپرورده جان کارپنتر نزدیک میکند. به همین خاطر پلان به پلان حس میکنیم به گذشته سفر کردیم؛ درست زمانی که اولین فیلم را دیدیم.
قانون شماره 4 فیلمهای اسلشر: مقتولها نباید روی زمین به حال خودشان رها شوند. اگر اجساد روی زمین مشاهده شد، کاراکتر یابنده انا لله و انا علیه راجعون!
از طرفی جریان فیلم نیز در مدت زمان مناسبی پروندهاش بسته میشود. نه آنقدر طولانی است که حوصله سر بر باشد و نه آنقدر کم که مایکل سریع و عجولانه همه را قتل عام کند و خداحافظ تا چند سال آینده! گرین با صبر و حوصله، تنها جریان داستانی فیلمش را به یک نقطه اوج میرساند. او این نکته را درک کرده فیلم در جریانساز بودن ناتوان است. به همین خاطر با دیالوگگوییهای نسبتا زیاد، بستر را برای قتلهای مایکل آماده میکند. به همین خاطر شاید تا نیم ساعت هم دست به زیر چانه منتظر تماشای هیبت مایکل جلوی دوربین باشید. شاید تنها نقطه ضعف اساسی فیلم Halloween در همین بخش باشد که مخاطب تازهوارد به این مجموعه، از دیالوگگوییهای این همه کاراکتر جدید و قدیمی سرش گیج میرود. هر چند توضیحات خوب و مناسبی درباره گذشتهِ لوری ارائه میشود.
قانون شماره 5 فیلمهای اسلشر: قربانی موقع رویارویی با قاتل روانی باید دهانش را به اندازه یک وجب و نصفی باز کرده و سپس جیغ بنفش بکشد. مهم نیست خیلی تصنعی است. فقط جیغ بکشد که مخاطب جگرش حال بیاید.
متاسفانه عادت کردهایم به مقایسه آثار سینمایی با دیگر عناوین مشابه. اگر فیلم ایکس ویژگیهای «ژانر» را داشته باشد، پس اثر خوب و پسندیدهای است. اگر نداشته باشد، پس فیلم بدی است. در صورتی که بد نیست به جای این طرز تفکر و نگرش، فرم را به محتوا ترجیح بدهیم. به زبان سادهتر فیلم Halloween قرار نیست با دیگر آثار ژانر وحشت مثل فیلم Hereditary که به شدت از لحاظ فنی خوشساخت است به رقابت بپردازد. هر دو اثر در نوع خود از لحاظ کیفی در حد قابل قبولی هستند که بتوان آن آثار را سرگرمکننده بدانیم و از تماشایشان لذت ببریم.
تماشای فیلم Halloween به افراد زیر 18 سال به علت وجود صحنههای بسیار خشونتآمیز به هیچ عنوان توصیه نمیشود. اگر دلتان لک زده آخر هفته به همراه دوستانتان سرگرم شوید، تماشای فیلم هالووین به شدت پیشنهاد میشود. مطمئنا از این فیلم لذت خواهید برد و برایتان مهم نیست آن قاتل روانی اصل و نسبش چیست. چه ارتباطی با لوری دارد. چرا به بقیه حمله میکند و اصلا چرا کاراکترهای قصه آنقدر احمق هستند که از شهر فرار نمیکنند.