این مدرسه یک مدرسه خاص است. هم نوع مدرسهاش، هم معلمانش و هم دانشآموزانش... اینجا 40 دانشآموز دختر مبتلا به اوتیسم سه روز در هفته به مدرسه فرشتگان آسمانی میآیند تا همچون همسن و سالانشان آموزش خاص خود را ببینند.
به گزارش به نقل از ایران ،ساعت 10 و نیم است و زنگ هم زنگ تفریح دانشآموزان. در این زنگ خبری از شور و هیجان بین دانشآموزان نیست که همدیگر را هل دهند تا زودتر از بقیه وارد حیاط مدرسه شوند. خبری از بازی دسته جمعی بچهها، شیطنتهای گاه و بیگاه، دعواهای کودکانه به چشم نمیآید، اینجا تک تک دانشآموزان در دنیای خودشان هستند. برخیها بیرون از کلاس درس در راهرو کنار مادرانشان ایستادهاند و خوراکی میخورند، عدهای دیگر هم در اتاقی بزرگ، انفرادی بازی میکنند، برخیهای دیگر هم داخل کلاسند؛ هر کدامشان رفتاری خاص دارند.
یکی بیتفاوت به نقطهای از کتابش خیره شده و پلک نمیزند، دیگری مداوم طول اتاق را دور میزند، بیقراری میکند و تاب نشستن روی صندلی ندارد. از سپیده میگویم که لباس فرم سرمهای به تن کرده دور کلاس راه میرود یک جمله را تکرار میکند: «می خواستم عروسک مغازهای بگیرم، می خواستم.... » همین جمله را بارها و بارها تکرار میکند. با او راه میروم و حرف میزنم انگار نه انگار کنارش ایستادهام، غرق در دنیای خودش است. هرازگاهی نگاهی میکند دوباره رویش را برمیگرداند. فاطمه هم چند مداد در دستش گرفته و با آنها مشغول است. یکی از مدادها را برمی دارد مدام روی میز میزند میخواهد نقاشی کند اما نمیداند کدام مداد را روی دفترش ببرد، رنگها را بلند بلند اعلام میکند: «قرمز، مشکی، قرمز، قرمز قرمزی...» چند ثانیه این کار را تکرار میکند و بعد بلند میشود مینشیند. برایمان از رنگها میگوید. با او حرف میزنم چند ثانیهای فقط نگاه میکند و رویش را برمیگرداند و ادامه میدهد: «قرمز، مشکی، قرمز قرمزی....» ارتباط برقرار کردن با این دانشآموزان بسیار سخت است این را نه فقط مشاهدات خودم بلکه معلمانشان هم تأکید میکنند: «این کودکان دوست ندارند کسی وارد دنیای آنها شود و برای آموزش هر چیزی نسبت به دیگر همسالان خود مقاومت نشان میدهند. شلوغی، سروصدا و فضاهای پرهیاهو را دوست ندارند.
آنها میتوانند ساعتها به یک وسیله خیره شوند و خود را سرگرم کنند.» زهرا امینی گفتار درمان این مدرسه اینها را میگوید. او وارد کلاس میشود و تنها دو دانشآموز کلاس هم غرق در دنیای خودشان هستند. خانم امینی همین که کتابهای فاطمه را روبهرویش میگذارد از بیماری اوتیسم، میگوید: «اوتیسم یک اختلال عصبی و رشدی است. اختلالی که وقتی فردی به دنیا آمد خیلی قابل تشخیص نیست اما در 6یا 7 ماهگی پدر و مادرها میتوانند متوجه این اختلال شوند. بچه جنب و جوش ندارد نمیتواند بخوبی تکان بخورد یا چهار دست و پا راه رود. هر چقدر هم که بچهها بزرگتر میشوند رفتارهای نامتعارفشان بیشتر میشود مثلاً به اسباب بازیها خیره میشود و کاملاً بازیهایشان بیمعنی است.
به حرکت پنکه و هواکش علاقه بسیاری دارند. یک چیز مشترکی که این بچهها دارند این است که آنها حرکتهای کلیشهای دارند. یک چیزی را مداوم تکرار میکنند مثلاً یک نخ را روی دستشان میپیچند یا یک کاغذ را مچاله میکنند.» او درباره بحث آموزش دانشآموزان میگوید: «یک معلم باید ارتباط چشمی با دانشآموز داشته باشد. ما هنگام آموزش باید روبهروی دانشآموز بنشینیم تا با ما ارتباط چشمی برقرار کند. البته تنها یک معلم نمیتواند آموزش بچهها را پیش ببرد باید خدمات توانبخشی هم وجود داشته باشد. گفتاردرمانی، کار درمانی و پدر و مادر هم بسیار مؤثر هستند. این بچهها حافظه بیناییشان خیلی بهتر از شنواییشان است. «همین که معلم مدرسه برایمان از کار با بچههای اوتیسم میگوید خانم مدیر هم وارد کلاس میشود تا مراقب باشد که خانم معلم چیزی نگوید تا برایشان دردسری درست کند گاه گاهی خودش هم به میانه بحث میآید. سمیه صفرعلیزاده، روزی 5ساعت با دانشآموزان اوتیسمی کار میکند و حالا بخوبی میداند که هر دانشآموز روش خاص خودش را برای یادگیری دارد. خودش میگوید: «سر هر کلاس 3 دانشآموز حاضر است براساس استانداردها باید یک معلم با سه دانشآموز کار کند چرا که کار با این دانشآموزان سختی خاص خود را دارد. مادرها هم این موضوع را میدانند با این حال خیلی از مادرها دلشان میخواهد کودکانشان به جایی برسند که حداقل نیاز خودشان را انجام دهند. اما خب کار سختی هست. شما دارید میبینید چطور رفتار میکنند. دانشآموزان مبتلا به اوتیسم کلاس اول را سه سال میگذرانند. در پایههای دیگر هر سال میتوانند بالاتر بروند اما اگر دانشآموزی کشش نداشته باشد میتواند هر پایه را سه سال بگذراند.»
آنطور که خانوادهها میگویند، رفتار مبتلایان به اوتیسم پیچیده است. برخی هایشان تا صبح راه میروند. تعدادی در خواب بیتابی میکنند. گروهی دیگر خواب و خوراکشان در فصول مختلف بهم میریزد. برخیهایشان فقط از شب تا صبح غذا میخورند. فشار روی این خانوادهها بسیار زیاد است همین موضوع موجب شده آستانه صبر و تحمل خانوادهها پایین بیاید. اینها را مادر نارین میگوید: «در 5 ماهگی متوجه شدم بچه بخوبی تکان نمیخورد. همان روزها به پزشک مراجعه کردیم اما تشخیصی نداشتند در سه سالگی به متخصص مغز و اعصاب مراجعه کردیم. آن زمان متوجه شدیم که نارین به اوتیسم مبتلا شده است. پزشک هم توصیه کرد که فقط کارهای توانبخشی کنیم از آن روز تاکنون ماهی 2 میلیون و 500 هزینه میکنیم.هزینههای درمان بسیار بالاست و ما مجبوریم برای بهبود شرایطش این کار را بکنیم. نارین کارهای تکراری بسیار انجام میدهد و همین موضوع شاید کمی مادرهای بچههای اوتیسم را خسته کند و یکی از مشکلات مهم ما این است نه برای بچه هایمان نه برای خانوادههایی که کودک اوتیسم دارند امکانات توانبخشی بهصورت تخصصی وجود ندارد و خیلیها به کودکان ما نگاه تحقیرآمیزی دارند.»
مادرهانا هم داخل کلاس کنار دخترش نشسته، هانا بیتابی میکند و مادر هم باید سه روز در هفته با او به مدرسه بیاید تا هانا کم کم با محیط آشنا شود: «بچهام تیک عصبی داشت و همهاش دستش را داخل چشمش میکرد بعد که دکتر رفتیم متوجه شدیم که هانا به اوتیسم مبتلا است. با این حال من با این بیماری دخترم کنار آمدم همه تلاشم را میکنم تا شرایطش بهتر شود اما واقعاً میخواهم که درباره این مریضی یک فرهنگسازی انجام شود، مردم درکی از این مریضی ندارند. وقتی پارک میبرم مدام نگاهش میکنند. برخی وقتها که جیغ میزند یا بیتابی میکند میشنوم که میگویند که چقدر بیادب است.»
او به هزینههای درمانی این کودکان اشاره میکند: «هزینه گفتار درمانی بسیار بالاست هر جلسه 65 هزار تومان میشود. ممکن است در هفته 4 جلسه گفتار درمانی برویم که هزینهاش بسیار بالا میشود و از عده هرکسی برنمیآید. بچههای ما دفترچه بیمه ندارند و برخی وقتها که دندان درد میگیرند باید بیهوش شوند چون آنها بیتابی میکنند و اجازه نمیدهند که دکتر کارش را انجام دهد.»