مقدمه
به نظر میرسد یکی از عواملی که سرعت نفوذ اسلام در مکه را به شدت تهدیدکرده بود، جوسازیهای زیاد علیه پیامبر اسلام (ص) در مکه و ایجاد یک ذهنیت منفی از ایشان و اصحابش دربین مردم مکه بود. لذا این مسئله باعث عدم نفوذ گسترده اسلام در بین مردم مکه شده بود. مسئله دیگری که درحواشی این تهدیدات برای پیامبر (ص) مسئله ساز شده بود، رقابت طوایف مختلف داخلی قریش (نظیر بنی امیه ، بنی مخزوم و غیره ) با بنی هاشم بود. آن ها از روی حسادت، حاضر به قبولی نبوت شخصی از طایفه بنی هاشم نبودند. هرچند که سیاست قریش تا چندین سال در برابر پیامبر (ص) حالت هجومی داشت و قبایل تابع نیز در پی قریش بودند اما صلح حدیبیه روند این جریان را معکوس کرد. این پیمان، دستاوردهای بزرگی را برای مسلمانان در پی داشت که منجر به ایجاد امنیت ده ساله، جدا شدن قریش از هم پیمانان یهودی اش؛ به رسمیت شناختن اقتدار سیاسی پیامبر (ص) و دولت او در مدینه؛ افزایش قدرت و اقتدار سیاسی- نظامی مسلمانان؛ و درنهایت، مهار کردن خطرات قریش علیه قبایلی که تاکنون از ترس قریش فرصت نزدیک شدن به پیامبر (ص) را نداشتند، گردید. اوج موفقیت دیپلماسی پیامبر (ص) درارتباط با قبایل را میتوان درسال نهم هجری مشاهده کرد که نمایندگان طوایف مختلف عرب از هر سو برای بیعت و انعقاد پیمان های سیاسی به حضور آن حضرت در مدینه آمدند. این گونه بود که در جریان صلح حدیبیه و سرانجام در سال هشتم هجرت با فتح مکه، همه قریشیان و سپس قبایل تابع، تسلیم شده و اسلام آوردند.
این پژوهش جهت پاسخگویی به این سؤال انجام شده است: که چه علل و عواملی اسباب پدید آمدن دشمنی قبیله قریش و قبایل تابع با پیامبر گرامی حضرت محمد (صلی الله علیه) را فراهم آوردند؟
بررسی تاریخی وضعیت قریش
واژه قریش به معانی؛ تجمع کردن، جمع کردن ، کسب کردن، محل کسب و کار و تجارت و کوسه ماهی، به کار رفته است (زبیدی، (١٣٠٦) تاج العروس، ج ٦، ص ٤٤ ). در مورد وجه تسمیه آن نیز اختلاف نظر وجود دارد. برخی قریش را لقب نضر بن کنانه دانسته اند و برخی دیگر آن را بر فهر بن مالک بن نضر بن کنانه اطلاق کرده اند. برخی گفته اند قریش به قصی بن کلاب خطاب میشده، زیرا وی قریش را جمع کرد و از همین رو به وی مجمع نیز میگفتند. بنابر گفته ابن سعد قبل از قصی، قریش را بنی نضر خطاب میکردند. در قرآن کریم واژه قریش به معنای همه ساکنان مکه به کار برده شده است. قریش بر افراد دیگری نیز اطلاق میشد، از جمله قریش بدر بن یخلد بن حارث که گویا راهنمای کاروان های تجاری بنی نضر بوده است. علیرغم این اختلاف ها، در این که قریش نام تیره ای (بطنی ) از بنی کنانه و از نوادگان اسماعیل بوده شکی وجود ندارد، هرچند زمان دقیقی را نمیتوان برای آغاز کاربرد این واژه تعیین کرد.
بنابر گزارش منابع، پس از در گذشت کلاب بن مره ، فاطمه همسر وی با مردی به نام ربیعه بن حرام از تیره بنی عذره خزاعه ازدواج کرد. فاطمه در این زمان از کلاب دو پسر به نام های زهره و زید داشت. ربیعه بن حرام به همراه فاطمه و زید پسر شیرخوارش به ناحیه ای در شام رفتند و زهره پسر بزرگ تر کلاب در مکه باقی ماند. زید به دلیل دوری از مکه و قبیله خویش در میان بنی عذره به قصی ملقب شد و تا دوره جوانی در ناحیه سراع شام ماند، تا این که در جریان منازعه ای بین او و جوان قضاعی، قصی از نسب و وطن خویش آگاه شد و مصمم شد تا به مکه برگردد. بدین ترتیب قصی بن کلاب یا همان زید به سوی مکه بازگشت و به دلیل ازدواج با دختر حلیل بن حبشیه، آخرین رئیس خزاعه، به جایگاه و منزلت بالایی رسید. حلیل قبل از مرگش، کلیدهای کعبه را به قصی سپرد تا از این طریق سرپرستی امور کعبه به فرزندان دخترش انتقال یابد.
اما قبیله خزاعه با قصی به مخالفت پرداخته، حاضر به قبول زعامت وی بر مکه نشدند. قصی ناچار شد با کمک بنی کنانه و قریش و همچنین یاری گرفتن از بنی عذره به جنگ با خزاعه تن در دهد. جنگ با خونریزی و کشتار بسیاری از هر دو طرف بی نتیجه ماند و هر دو گروه به حکمیت یعمر بن عوف، از تیره بنی بکر بن عبد مناه بن کنانه، رضایت دادند. سرانجام طبق حکم یعمر، همه خون های ریخته شده باطل اعلام شد و مقرر گردید قصی پرده دار و سالار مکه باشد و ضمنا خزاعه نیز باید از خانه های خویش در مکه اخراج شوند. طبق گزارش ازرقی، همه بنی کنانه حاضر نشدند قصی را در جنگ با خزاعه یاری دهند و تنها تیره های اندکی از کنانه با وی همراهی کردند. بنی بکر بن مناه بن کنانه از آن جمله بودند که کاملا از قریش و قصی کناره گرفتند. این تیره از کنانه سابقه همکاری و هم پیمانی با خزاعه را داشته، به احتمال زیاد جزء معدود افرادی از بنی کنانه بودند که همراه خزاعه در مکه اقامت داشتند.
اولین و مهم ترین اقدام قصی پس از رسیدن به سروری در مکه، گرد آوردن آن ها در درون (بطن ) مکه بود.
به همین دلیل وی را مجمع خوانده اند، زیرا قدرت پراکنده قریش و بنی عدنان را دوباره گرد آورد. قصی هر یک از خاندان های قریش را در منازل و قطعه های مشخص در مکه اسکان داد و مکه را به صورت رباع (قطعه های مسکونی) میان خود و هم پیمانانش تقسیم کرد.
قبیله خزاعه با آمدن قریش به مکه، آن جا را ترک نکردند و همچنان در مکه و محله ها و منازل خود مقیم بودند. ازرقی میگوید اینان (خزاعه ) تا زمان وی یعنی قرن سوم هجری همچنان در منازل و خانه های خویش بودند. قریش وقتی به داخل شهر منتقل شدند از بریدن درخت های حرم برای ساختن خانه بیم داشتند. قصی با دست خود، درختان را قطع کرد و دیگران نیز از وی پیروی کردند. بنا به گفته یعقوبی، در اعتراض به این کار قصی، گروهی از اشراف بنی کنانه به نزد وی آمدند و گفتند این عمل تو نزد عرب گناه بزرگ است و اگر ما تو را رها کنیم عرب رهایت نمیکند. با وجود این، همه تیره های قریش و بنی کنانه قصی را در آمدن به مکه همراهی نکردند. بنابراین آن دسته از قریش که در بطن (داخل ) مکه اقامت گزیدند، قریش بطحا و آن هایی که در حاشیه و بالای کوه های اطراف مکه باقی ماندند، قریش ظواهر نامیده شدند. ولی درباره این که کدام تیره ها بطحا و کدام یک جزء قریش ظواهر بودند در منابع اختلاف نظر وجود وجود دارد: ابن کلبی فرزندان حارث بن فهر و فرزندان تیم بن غالب بن فهر را جزء قریش ظواهر دانسته است. ابن سعد علاوه بر این سه بطن، بنی معیص بن عامر بن لؤی را نیز جزء قریش ظواهر به شمار میآورد و متذکر میشود که خاندان ابی عبیده جراح، که از بنی حارث بن فهر بودند، در دره مکه (بطحاء) ساکن بودند.
یعقوبی مینویسد، تمام قریش در ابطح (همان بطحاء یا بطن اصلی مکه ) مستقر بودند، به جزء بنی محارب، بنی حارث و بنی تیم بن غالب و بنی عامر بن لؤی که اینان در ظواهر مکه (اطراف مکه ) ساکن بودند.
جغرافیای تاریخی قبایل تابعه
در جامعه قبیله ای عرب ، میزان و تعداد اعضای قبیله از اهمیت بالایی برخوردار بود و یکی از علل اصلی قدرت و نفوذ قبیله به شمار میآمد. در جامعه ای که جنگ و زد و خورد در آن زیاد و حاکمیت و قانونی وجود نداشت، گروهی میتوانست به حیات و زندگی خویش تداوم ببخشد که از حمایت بیشتر افراد و جنگاوران بیشتری بهره میگرفت. در این میان قبایلی که تعداد جمعیت آن ها کم و اندک بود، تلاش میکردند از طریق سنت های موجود در جامعه قبیله عرب مانند، حلف و جوار در پناه قبیله بزرگ و با جمعیت بیشتری قرار بگیرند. از سوی دیگر، قبیله ای که قدرت و نفوذ داشت، مایل بود هم پیمانان بیشتری داشته باشد تا در مواقع جنگ و خطر از قدرت بیشتری برخوردار گردد.
از این منظر بود که قبایل تابع مجبور بودند که به قبایل بزرگ تر به ویژه قریش متصل باشند وگرنه شرایط سختی در انتظارشان بود «اعراب شبه جزیره، چه بادیه نشینان و چه شهرنشینان ، زندگی را به سختی سپری می کردند. آن ها مجبور بودند در مقابل سختی ناشی از اوضاع و احوال نامساعد محیط مقاومت کنند. غارت و چپاول از مشخصات ثابت آنان بود و هرگاه قبیله ای دشمنی نمی یافت تا آن را چپاول کند، به قبایل دوست خود حمله می برد. چه فقر و گرسنگی و مشکلات طاقت فرسای زندگی فراگیر بود. مسائلی از قبیل ظلم و جور، اسارت زنان و کودکان ، قتل و کشتار و زنده به گور کردن دختران اموری بود که اجتماع آن روز عرب از آن رنج می برد. اعراب در پست ترین منزل ها به سر می بردند؛ در زمینی سنگلاخ بیتوته داشتند. از آبهای لجن و تیره می نوشیدند و غذاهای ناگوار می خوردند؛ خون همدیگر را می ریختند و ارحام یکدیگر را قطع می کردند» (عبده، (١٣٧٦ ) شرح نهج البلاغه ، خطبه ٢).
موقعیت قریش به عنوان عامل هویت آفرین مکه و جزیره العرب
قصی بن کلاب که از فرزندان قریش بود و در روزگار جوانی او، قریش در اطراف حرم پراکنده بودند، توانست با زیرکی خاص خود، کلید داری کعبه را از دست خزاعه خارج کند «بر اساس آنچه برخی اظهار کرده اند، این امر با استعانت قیصر روم بوده است» (شهبازی صنعانی، (٢٠٠٢ م ) بلوغ الارب و کنوز الذهب فی معرفة المذهب، ج ٢، ١٧٣).
وضعیت موجود در افکار و اعتقادات مردم شبه جزیره، حداقل حجاز و تهامه سازگاری داشت، هیچ قدرت اقتصادی و فرهنگی، برتر از آن چه در مکه حاکم بود، در بخش مرکزی عربستان وجود نداشت. تا آن چه را در میان مکیان میگذشت، به چالشی جدی بکشاند. محیط بیرونی مکه، مملو همان فرهنگ شرک و خرافه پرستی بود. و چه بسا بر اثر تعاملات فرهنگی میان این دو محیط، بسیاری از داده های فرهنگی، نیز مبادله میشد. مانند افکار کاهنان درباره جن و غول ها، و استفاده از فکر آن ها برای حکمیت میان مکیان. در آستانه ظهور اسلام، به واسطه روابط محدود اقتصادی و اجتماعی مکیان با ایرانیان و رومیان و یهودیان مدینه، پاره ای شک و تردید و انفعال فکری ، نسبت به اعتقادات جاهلی ، در اشخاص محدودی پیش آمده بود که در تواریخ میخوانیم که آن ها از دین اجدادی دست کشیدند و به مسیحیت و حنفیت و... روی آوردند. به غیر از این حرکت محدود، تا قبل از ورود اندیشه های اعتقادی اسلام، هیچ شکی در دل مشرکان، نسبت به اعتقاداتشان به وجود نیامده بود.
اهداف متعدد نظام حاکم بر مکه مشخص بود. مکیان نه قصد تصرف سایر کشورها را داشتند و نه داعیه تسلط بر کل قبایل شبه جزیره را. در کنار مکه، سرزمین کوچک طائف با سران و مهتران خود، مستقل از مکه زندگی میکردند، و فقط بر پایه تحالیف قبیله ای با مهتران و قبایل مکه رابطه داشتند. هدف مکیان، حفظ شرایط و امتیازات اعتبار بخش بر قریش بود. مانند پایگاه اشرافی آن ها و تولیت کعبه که به این پایگاه برتری میبخشید. می دانیم که مکیان برای حفظ تولیت کعبه، در طول تاریخ جنگ های متعددی انجام داده بودند. کسب ثروت از راه تجارت و حفظ میراث اجدادی نیز از نظر قبیله، از مهم ترین اهداف بود.
توانایی قریش در به اختیار گرفتن بیشتر شعرای مشهور شبه جزیره العرب را میتوان در راستای هژمونی (استیلا یا برتری) قریش مورد ملاحظه قرار داد. از منظر جامعه شناسی، توانایی گروه های اجتماعی (به ویژه قبایل و ایلات ) در آفرینش های زبانی در حوزه های مختلف به ویژه ادبیات توانایی هژمونیک آن هارا بالاتر میبرد و از این طریق، میتواند هویت آفرینی کرده وبه عنوان مرکز بتواند بر پیرامون اثر بگذارد. «وضعیت زبان قریش از این جنبه ممتاز بود. کلا شعر و شاعری چنان، جایگاه والایی نزد عرب داشت که برای ظهور هر شاعر، اعراب جشن میگرفتند و به یکدیگر تبریک میگفتند. معروف است که اعراب جز در سه مورد، به هم تبریک نمیگفتند: تولد یک پسر، ظهور یک شاعر و یا زادن یک مادیان.» (نیکلسون، رینولد (١٣٨٠) تاریخ ادبیات عرب ، ١٠١ ) «هر ساله در مشهورترین بازارهای عرب، یعنی عکاظ، مجنه و ذی المجاز که در انحصار قریش بود، شعرا و خطبآ با شیوه های مختلف، برای همگان شعر و خطابه میگفتند» عده ای از محققین ، معتقدند این بازارها در وحدت بخشیدن زبان ها و ترویج یک زبان، که همان زبان قریش بود، نقش بسزایی داشتند» (لوبون، گوستاو (١٣١٨) تمدن اسلام و عرب، ٩٧٩).
اما مهم ترین نکته در درک هویت قریش، نقش بت به عنوان یک حلقۀ واسط میان مولفه های هویت آفرین مکه و قریش است. در آن زمان، هبل، بزرگ ترین بت قریش، از عقیق سرخ و به شکل انسان ساخته شده، و دست راست آن شکسته بود. قریش آن را به همین صورت یافته و سپس یک دست از طلا به آن افزوده بودند. هبل، به نام «هبل خزیمه» شهرت داشت؛ زیرا نخستین کسی که آن را در درون کعبه نصب کرد، خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر بود. مردم در مشکلات شخصی خود نظیر ازدواج ، ولادت ، سفر و کار از آن اذن و اجازه میطلبیدند و با تیرهای قمار در پیش آن تفأل میزدند و داوری میطلبیدند و هرچه بیرون میآمد بدان عمل میکردند و کار را خاتمه یافته به حساب میآوردند.
پژوهندگان ادیان عصر جاهلی بر این اعتقادند که هبل همان خدای «بعل عبریان» است و معتقدند که آن، خدای مردوک سرور خدایان بابل بوده، سپس به میان بنی اسرائیل راه یافته به عنوان خدای فراوانی و نعمت بوده است ؛ زیرا ازرقی مینویسد که عمروبن لحی آن را از ناحیۀ هیبت سرزمین جزیره با خود آورد و روی چاهی معروف به «اخسف» در داخل کعبه نصب کرد. «نصب هبل بر روی چاه اشاره به وجود رابطه ای میان آن و فراوانی نعمت دارد. از همین رو، عرب ها آن را به عنوان سرور خدایان میشناختند. عمرو بن لحی هنگامی که میگفت خدای شما سرمای طائف را با لات به گرمای تابستان و حرارت تهامه را با عزی به سرمای زمستان تبدیل میکند، مقصودش از این خدا، هبل بود. نولدکه بر این عقیده است که دو بنای معروف «غریان» در حقیقت دو بتی بود که سمبل شامگاه و بامداد بودند و مقصود از آن ها عزی بود. داستان «غریان» با قتل نیز ارتباط مییابد. به همین جهت عزی از خدایانی به شمار میآید که مردم با تقدیم کردن انسان به عنوان قربانی درصدد تقرب بدان بر میآمدند. لات بت ویژه ثقیف بود. همان گونه که عزی به قریش اختصاص داشت. یاقوت به نقل از ابن حبیب مینویسد که لات نام خانه ای در طائف بود که روی صخره ای بنا شده بود و به ثقیف تعلق داشت. آنان به زیارت این خانه میرفتند و با داشتن آن بت به کعبه فخر میفروختند. این خانه ، دارای پوشش و پرده دارانی بود و ثقیف دره ای را که لات در آن قرار داشت حرم میدانستند. ابن کلبی مینویسد سدانت و پرده داری این خانه به عهدۀ بنی عتاب بن مالک بود و قریش و دیگر عرب ها نیز آن را بزرگ و محترم میشمردند. خانۀ لات در محلی واقع شده بود که در زمان ابن کلبی منارۀ سمت چپ مسجد طائف در آن جا قرار داشته است» (الکلبی، هشام بن محمد (١٣٦٤ ) الاصنام (بتهای عرب )، ١٣٤). دکتر جواد علی احتمال میدهد که لات در اصل از جمله سنگ های مقدسی بوده است که عرب ها برای تقدیم قربانیهای خود از آن استفاده میکردند. سپس با گذشت زمان امر بر مردم مشتبه شده و گمان کرده اند که لات، خود از ابتدا بت بوده است. «از نظر قریش، عزی بزرگ ترین بت ها به حساب میآمد. آنان به زیارت این بت میرفتند، هدایایی نثار آن میکردند، و با قربانی کردن بدان تقرب میجستند. قریش گرد کعبه طواف میکردند و میگفتند: «سوگند به لات و عزی و منات، که سومین بت بعد از آن دو است، آن ها سه دختر زیبای عالم بالا، و غرانیق والامقام هستند، که به شفاعت آن ها امید بسته میشود». عزی کشتارگاهی داشت که بدان «غبغب» میگفتند و زائران قربانیهای اهدایی خود را در آن جا ذبح میکردند. هنگامی که پیامبر (ص) در سال هشتم هجری مکه را فتح کرد، به خالد بن ولید مأموریت داد تا درخت عزی را از ریشه برکند. خانه آن را ویران کند، و بت را بشکند. عزی تنها بت قریش نبود، بلکه بسیاری از قبایل عرب مانند غنی، باهله، خزاعه، و همۀ قبایل مضر، بنی کنانه و غطفان آن را به عنوان بت خود پذیرفته بودند. عزی هم چنین در عصر منذریان در حیره مورد پرستش قرار میگرفت و پادشاهان حیره گاهی انسان ها را به عنوان قربانی تقدیم آن میکردند. در منابع سریانی آمده است که منذر تعدادی از کنیزانی را، که به اسارت درآمده بودند، به عنوان قربانی تقدیم پیشگاه «افرودیت» (عزی ) کرد (سالم، (١٣٨٣) تاریخ عرب قبل از اسلام، ٢٥٠ ).
علل و عوامل تقابل قریش با پیامبر (ص) از بعثت تا فتح مکه
با فتح مکه و در حقیقت با از دست رفتن تسلط و سیادت قریش به عنوان بزرگترین قبیلۀ عدنانی و برتری و غلبه قحطانیان بر مکه ، ندای تجدید تخاصمات از سوی بزرگ و رئیس قبیلۀ خزرج و در حقیقت، بزرگ انصار - سعد بن عباده - به گوش رسید که «الیوم، یوم الملحمة» [امروز روز انتقام و کشتار است ] و همین امر باعث شد تا پیامبر (ص) به علی (ع ) بگوید پرچم را از دست سعد بن عباده بگیرد و شعار «الیوم یوم المرحمة»[امروز روز رحمت و گذشت است ] را سر دهد.
بررسی دلایل پیروی قبایل تابع از سیاست قریش در قبال پیامبر (ص) تا زمان صلح حدیبیه
با توجه به ماهیت فراگیر و منکوب کنندۀ قدرت، همیشه افراد یا جوامع ضعیف دنباله روی اقویا بوده اند.
خصلت هژمونیک قریش در جزیره العرب، سبب شده بود که قریش بتواند از طریق مرجعیت سیاسی، نوعی مرجعیت فرهنگی-هویتی نیز برای خود بیافریند «دلایل فراوانی وجود دارد که تا قبل از فتح مکه، بسیاری از اعراب به خاطر حرمتی که برای قریش قائل بودند اسلام نیاوردند» از آن جا که در جزیرة العرب قبایل گوناگونی وجود داشت، قدرت هر یک در مقایسه با دیگری، گرفتار شدت و ضعف بود و از آن جا که هر قبیله برای کسب معیشت با دیگر قبایل، به جنگ و درگیری مشغول بود، لازم بود تا قدرت های کوچک در این میان چاره ای بیاندیشند و در تقویت قدرت دفاعی خود بکوشند. آنان میبایست قدرت خود را تا اندازه ای تقویت کنند که توان جلوگیری از هجوم دیگران را داشته باشند. از این رو، میان قبایل ضعیف ، پیمان هایی منعقد گردید. این پیمان ها حلف نامیده میشد.
«وقتی قبایل مختلف شاهد وجود جنگ و اختلاف بر سر آب و چراگاه میان خود و دیگران یا بین قبایل دیگر بودند، این انگیزه ای میشد تا قبایل ضعیف به یکدیگر یا به قبیله ای قدرتمند پیوسته، با او همپیمان شوند» (الحاج، (١٤١٧) حضارةالعرب فی عصر الجاهلیه، ٥٨).
به موجب این پیمان ها هر یک از دو طرف، اگر مورد کوچک ترین تجاوزی قرار میگرفت ، دیگری به یاری او میشتافت. به این صورت تا حدودی تعادل و توازن قوا، بین نیروهای مختلف و قبایل گوناگون فراهم آمده و این خود، گاه و بی گاه عامل جلوگیری از جنگ میشد، چنان که اگر جنگ در میگرفت، به حکم حلف، جنگ بین القبایلی و فراگیر میشد. این پیمان تا زمانی پایدار بود که دو طرف موافق آن باشند، و البته آن ها پیمان را نقض نمیکردند، و طرد یک طرفه در نظر آن ها خیانت به حساب میآمد.
همان طور که گذشت معمولا حلف در بین قبایل ضعیف و به درخواست آن ها بوده، با این حال برخی از قبایل کوچک نیز اگر شجاعانی داشتند، تن به چنین حلف هایی نمیدادند. ممکن بود چند قبیله با هم همپیمان میشدند، همچون حلف احابیش که میان قریش و گروه های مختلف احابیش که در اطراف مکه ساکن بودند، منعقد گردید. «قریش گاه مالیات هایی به عنوان حق قریش از زوار میگرفتند.» (جواد، (١٣٨٠) المفصل فی التاریخ العرب قبل الاسلام، ج ٤، ٢١). در برابر گفته شده که قریش بخشی از اموال خویش را تسلیم هاشم میکردند تا در کمک به زوار مصرف کند. علاوه بر این ها، قریش به علت تقدس خود، توانسته بود حمایت افراد زیادی را جلب کند؛ از این رو از لحاظ قدرت نیز یکی از پرنفوذترین قبایل بود. «از آن جا که عرب به فزونی نیروهایش اهمیت میداد، و آن را نشانه شرافت میدانست ، این اقدام موجب شهرت و برتری قریش بود» (جاحظ، (١٣٨٤ ق ) حجج النبوة، ١٠٢ ). از کتب تاریخ چنین بر میآید که «قریش در میان عرب شرافت و عزت ویژه ای را دارا بوده و معمولا با عناوین، آل الله، جیران الله، و سکان حرم الله خوانده میشدند. مردم آن ها را به عنوان بزرگ و شریف قبول کرده و چه بسا در جنگ ها به جای آن ها وارد کارزار میشده اند» (ابن عبد ربه الاندلسی، (١٤٠٤ ق ) العقد الفرید، ٣٢٧ ).
قریش تنها کسانی بودند که اولا: به دلیل داشتن امان نامه و ثانیا: و مهمتر از آن، به عنوان این که اهل حرمند، زمینه برای تجارت داشتند. آنان در هر جا که مورد هجوم غارتگران قرار میگرفتند، خود را اهل حرم معرفی میکردند. قرآن نیز در سوره قریش بدین مطلب اشاره دارد «کعبه نزد اعراب قداست داشت و آن ها اهل کعبه و اهل حرم را احترام مینهادند. قریش به دلیل آن که خود را اهل حرم میدانستند، امتیازات دینی خاصی را به خود اختصاص داده و نام اهل حمس را برای خود برگزیده بودند. آن ها دینداری خود را شدیدتر دانسته و به همین دلیل خود را برتر از دیگران میدیدند.» (ابن هشام ، (١٣٨٣) سیرت رسول الله، ج١، ١٩٩). نکته دیگری نیز که بر شهرت قریش افزوده بود واسطه تجارتی بودن مکه و بر سر راه تجارت حبشه، یمن، شامات قرار داشتن آنان میبود؛ این تجارت شامل سفر به یمن، حضرموت، حیره (در شرق )، بصری (در شمال )، شام، غزه و مصر میشد. آن ها به دلیل کار تجارت، از جنگ دست کشیدند تا دچار اسارت و یا از دست دادن اموالشان نشوند.
ذکر این نکته ضروری است که «به هر حال، جمع صحابه یا «جامعه مدنی» که در مدینه و امت اسلامی شکل گرفت، ایمان و اعتقادی تازه در باب انسان و سیاست داشت، اما در چارچوب قبیله زاده و گسترده شد. این وضعیت، یعنی تأسیس مدنیت اسلامی در بستر قبیله، تأثیری دوگانه در تعیین الگوی خاصی از روابط قدرت و عقلانیت سیاسی در تمدن اسلامی بر جای گذاشت و مقدمات تفسیری اقتدارگرایانه از نصوص اسلامی را تدارک نمود:
١- نخست آن که، وحی اسلامی در ذات خود گرایشات جهان شمول داشت و از ابتدای ظهور، این انرژی و استعداد نهفته در خود را در قالب رهیافت ها و چشم اندازهای سیاسی بروز میداد. اما، «قبیله عرب» به لحاظ برخی ملاحظات ساختاری که داشت استعداد گسترش محدودی داشت. به نظر میرسد که «قبیله» با تمام مختصات خود، ویژه شبه جزیره و اوضاع اقلیمی و اجتماعی آن بود و در صورت بسط و استقرار در خارج از شبه جزیره مستلزم دگرگونیهای بنیادی بود که به اعتباری مغایر با شرایط وجودی قبیله و بنابراین، انتظاری ناممکن بود. تأسیس امت و مدنیت اسلامی در بستر قبیله، موجب انتقال انرژی و استعداد جهان شمول وحی به قبیله گردید و به موازات آزاد شدن نیروهای نهفته در ایمان اسلامی، سیادت قریش نیز بر بیش از نیمی از جهان آباد آن روز محقق شد. این سیادت از هر دو سمت خیر و شر آشکار بود «از پیامبر (ص) نیز نقل شده که فرمود: مردم تابع قریش بودند، صالحین در پی صالحین قریش و فجار هم در پی فجار قریش» (ابن حبیب بغدادی، (١٩٨٥ م ) المنمق فی اخبار القریش، ٧) محمد بن حبیب فهرست برخی از احادیثی را که در وصف قریش آمده و قسمتی از آن ها ساختگی است، آورده است (همان، ص ٧ به بعد).
درباره صیغه سیاسی دعوت اسلامی گزارش های زیادی وجود دارد. «مسأله شهرت قریش تا اندازه ای مربوط به قبل از بعثت و مقداری مربوط به بعد از اسلام است. قبل از بعثت، کسانی از عرب، قریش را از خاندان غسان و کسری نیز برتر میدانسته اند.» (ضیف، (١٣٨٤) تاریخ الادب العربی: العصر الجاهلی، ٥١).
حضرت رسول (ص) خود نیز بر ابعاد سیاسی و جهان شمول وحی اسلامی تأکید داشت و اظهار مینمود که نبوت او پنج ویژگی اساسی دارد که موجب تمایز رسالت آن حضرت از دیگر انبیاء و ادیان پیشین شده است. میفرمود: «پنج چیز بر من عطا شده است که پیامبران قبلی فاقد آن بودند. هر پیامبری بر قوم خاصی برگزیده میشد ولی من بر همه انسان ها مبعوث شده ام. غنایم جنگی بر من حلال شده است، در حالیکه بر پیامبران قبل از من حرام بود. زمین برای من طیب و طاهر و مسجد قرار داده شده است.» دشمنان ما به اندازه مسیر یک ماه از ما هراسان و مرعوب هستند. و برای من [حق ] شفاعت عطا شده است.»
٢- تعامل وحی اسلامی و قبیله ، هرچند که در گسترش دیانت مؤثر بود، و ساختار قبیله مدتی به پلکان پیشرفت اسلام و مدنیت منبعث از وحی بدل شده بود، اما محدودیت های بسیاری نیز بر وحی و نصوص دینی تحمیل نمود. «از همان ابتدا، همراه با رحلت پیامبر (ص)، سایه سنگین خود را بر تجربه دینی و حیات سیاسی مسلمانان فراگستراند. و شبح سرگردان آن، فهم ما از نصوص دینی و بنابراین ، عقلانیت سیاسی ما را تعین بخشید. حمید دباشی، در پژوهش خود به نام «اقتدار در اسلام» با اشاره به سه جریان موجود در مدینه الرسول (ص)، بر آمدن خلافت قریش در قیاس با شیعیان و انصار را با تکیه بر «منطق قبیله» توضیح میدهد. به نظر او در سنت قبیله است که صحابه مسئله رهبری را صرفا یک امر سیاسی و عرفی تلقی میکنند که باید به اعتبار تقدم در ایمان، تبار قبیله، سن و مصلحت دولت معالجه شود.»
از طرف دیگر، جریان صلح حدیبیه، تقابل میان قریش، قبایل تابع، پیامبر (ص) و مسلمانان را وارد مرحله ی تازه ای نمود در قراردادی میان پیامبر و قریش، تحت شرایطی بسته شد که مواد آن عبارتند از:
١- قریش و مسلمانان متعهد میشوند که مدت ده سال جنگ و تجاوز را بر ضد یکدیگر ترک کنند، تا امنیت اجتماعی و صلح عمومی در نقاط عربستان مستقر شود.
٢- اگر یکی از افراد قریش بدون اذن بزرگ تر خود، از مکه فرار کند و اسلام آورد و به مسلمانان بپیوندد؛ محمد باید او را به قریش بازگرداند، ولی اگر فردی از مسلمانان به جانب قریش بگریزد؛ حکومت مکه موظف نیست آن را به مسلمانان تحویل بدهد.
٣- مسلمانان و قریش میتوانند با هر قبیله ای که خواستند پیمان برقرار کنند.
٤- محمد و یاران او امسال از همین نقطه به مدینه بازمیگردند، ولی در سال های آینده میتوانند آزادانه، آهنگ مکه کرده و خانه خدا را زیارت کنند؛ مشروط بر اینکه سه روز بیشتر در مکه توقف نکنند و سلاحی جز سلاح مسافر، که همان شمشیر است، همراه نداشته باشند.
٥- مسلمانان مقیم مکه ، به موجب این پیمان میتوانند آزادانه شعائر مذهبی خود را انجام دهند و قریش حق ندارد آنان را آزار دهد و یا مجبور کند از آیین خود برگردند و یا سنت آن ها را مسخره کند.
٦- امضا کنندگان متعهد میشوند که اموال یکدیگر را محترم بشمارند و حیله را ترک کرده و قلب هایشان به یک دیگر خالی از هرگونه کینه باشد.
٧- مسلمانانی که از مدینه وارد مکه میشوند، مال و جانشان محترم است.
پیمان با مواد یاد شده در دو نسخه تنظیم شد. سپس گروهی از شخصیت های قریش و اسلام، پیمان را گواهی کرده، یک نسخه به «سهیل» و نسخه دیگر به پیامبر تقدیم شد.» (سبحانی، (١٣٨٥) فروغ ابدیت : تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم صلی االله علیه و آله، ٦٨١-٦٨٠).
در واقع صلح حدیبیه پایان کار قریش بود، که از طریق صلح و قدرت نمایی و شوکت پیامبر و مسلمانان تأمین شد. همچنین مسلمانان یک سال پس از آن امکان ورود به مکه را پیدا میکردند. این در حالی بود که صلح حدیبیه برای برخی از مسلمانان قابل قبول نمینمود، در حالی که صلح موجب شد که قبایلی که اینک بدون جنگ به دعوت اسلام گوش فرا میدادند، به طور گسترده ای به اسلام متمایل شوند و در عین حالی که اسلام قدرت برتر شده بود، زمینه مساعدی برای گسترش آن فراهم شده بود. و همین عمل موثری در ایمان آوردن مشرکان سرشناسی چون خالدبن ولید و عمرو بن عاص بود.» (رنجبر، (١٣٨٨) پیامبر، قریش و خردورزی در سیاست، نشریۀ پگاه حوزه، ش ٢٧٥، ٦٦).
مهم ترین اثر سیاسی این قرارداد در تضعیف موقعیت قریش و تغییر در وفاداری قبایل نسبت به قریش بود. قبیله «خزاعه» در سایه ماده سوم با مسلمانان هم پیمان شده و قبیله «بنی کنانه» که دشمنان دیرینه «خزاعه» بودند، پیوستگی خود را با «قریش» اعلام کردند. (سبحانی، همان، ٦٨٢).
استراتژی عمومی پیامبر در مقابل قریش از اول تا آخر مبتنی بر اصل بازدارندگی و عدم درگیری نظامی بود، مدارای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) به عنوان یک اصل ، در تمام دوره هجرت مورد توجه ایشان بود. با وجود تحریکات فراوان منافقان، آن حضرت که در آغاز راه بود، سیاست مدارا را پیشه کرده و در عین کنترل اوضاع، بر آنان سخت گیری نمیکرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) در ضمن، واهمه آن را نیز داشت که گفته شود: محمد اصحاب خویش را میکشد؛ زیرا به هر روی منافقان نیز در ظاهر در سلک مؤمنان بودند.
اما عقیده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم ) بر اساس تکالیف شرعی و قرآنی دور از واقع بینی نبود، آن حضرت در موارد لزوم، با استحکام به جنگ با دشمن میپرداخت. البته دشمنی که هیچ زمینه ای برای هدایت او از طریق فکر و مدارا وجود نداشت؛ گروهی که خداوند در ادامه دعوت مؤمنان به جهاد، درباره ایشان فرمود: «بدترین جانوران در نزد خدا این کران و لالان هستند که در نمییابند، و اگر خدا خیری در آنان مییافت شنوایشان میساخت، و اگر هم آنان را شنوا ساخته بود، باز هم بر میگشتند و رویگردان میشدند» (قرآن کریم سورۀ انفال آیۀ٢٣).
به هر حال، در هر دو مقطع سیاست تدافعی و تهاجمی، پیامبر تلاش میکرد تا جنگی رخ ندهد. اراده نبی اکرم (ص) بر این بود که بین قبایل اطراف مکه با قریش اختلاف بیاندازد یا از طریق اسلام آوردن آنان و یا معاهده با آنان. بنابراین، «بعد از هجرت، با قبایلی مانند ضمره و عقار که در بین مدینه و ساحل دریا سکونت داشتند پیمان هایی را منعقد کرد و چون سرزمین آنها در مسیر کاروان های تجاری قریش به سوی شام و قریش قرارداشت، پیامبر از این طریق راه را بر آنان بست. پس از آن پیامبر با قبیله خزاعه که پیرامون مکه سکونت داشتند پیمانی را منعقد ساخت و عرصه را بر قریش تنگ تر کرد.» (حمیدالله؛ (١٣٧٤) نامه ها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد (ص) و اسناد صدر اسلام، ١٤).
بررسی دلایل هویتی تقابل قریش و قبایل تابع با پیامبر (ص) از بعثت تا فتح مکه
یکی از مهمترین کارکردهای قبیله، واقعیت هویت سازی ان است. آیۀ شریفۀ «یا ایها الناس إنا خلقناکم من ذکر و أنثی، و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا، إن اکرمکم عند الله اتقیکم» (حجرات آیه ١٣). (ای مردم ما شما را از مرد و زنی آفریدیم. آنگاه شمارا شعبه شعبه و قبیله قبیله گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید به درستی که برترین شما با تقواترین شماست ) اشاره به دخالت الهی در آفرینش هویت متفاوت گروه های انسانی دارد.
«تیره های درونی قریش را میتوان در یک تقسیم بندی کلی، سه گروه دانست:
الف ) قریش بنی امیه (تندرو)؛ ب) قریش بنی هاشم؛ ج ) قریش میانه رو؛
قریش میانه رو را برخی از شخصیت ها و تیره های دیگر قریش تشکیل میدادند که قبل از هجرت پیامبر (ص) ایمان و اسلام آورده بودند. از میان شخصیت های برجستۀ این گروه میتوان عثمان بن عفان از «بنی امیه»، ابوبکر و طلحه از بنی تمیم ، عبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص از بنی زهره و عمر بن خطاب از بنی عدی را نام برد» (برزگر، (١٣٨٨) هویت قبیله ای به مثابه واقعیت در نهج البلاغه ، فصلنامۀ مطالعات ملی، ش ٤٠، ١٤٧).
چنان که پیشتر نیز اشاره کردیم تعصب قبیله ای از جمله عوامل تشکیل دهندۀ هویت عربی در دوران صدر اسلام بود. سازمان قبایل در جزیرةالعرب بر اصل حمایت و تعصب مبتنی بود؛ یعنی قبیله مکلف بود از فرد یا افراد خود در مقابل اهانت و تعدی قبایل دیگر حمایت کند. در این میان صرف خودی بودن فرد برای قبیله ملاک و معیار حمایت بود و هیچگاه ظالم و مظلوم مورد نظر نبود. امنیت یک فرد در بیابان بدان حد بود که اطمینان داشت در صورت تعرض به او، خانواده، طایفه یا قبیله ای انتقام او را می گیرد.
عامل جلوگیری از پراکندگی قبیله، روحیه حمیت و تعصبی بود که در میان افراد یک قبیله وجود داشت، همین تعصب تمام فرهنگ افراد را میساخت و هر اندیشه و ارزشی مناسب با این روحیه شکل میداد. افراد با شنیدن فریاد استغاثه (از افراد قبیله ، به حمایت او میشتافتند و این صرف نظر از آن بود که او ظالم باشد یا مظلوم» (جواد، (١٣٨٠) المفصل فی التاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت: درالاحیاالتراث العربی ). در حقیقت تعصب ، روحیه ای بود که به عنوان مهمترین انگیزه، خود را به جای منطق و فکر و اندیشه گذارده بود. «قرآن این خصلت را مخصوص کافران دانسته، آن را حمیت جاهلی نامیده و در مقابل تقوا و ایمان قرار داده است»(سورۀ فتح آیۀ ٢٦) «نمونه ها نشان میدهد که عصبیت قبیله ای حتی بعد از هجرت مهاجران به مدینه در میان نومسلمانان در دورۀ پیامبر (ص) حفظ شد و آنان علاقه و ارتباط خود را به نوعی با مشرکان هم قبیله ای خود حفظ کرده اند. تأسف برخی ازصحابه ازکشته شدن اشراف مکه در جنگ بدر، نمونه ای دیگر از حضور هویت و علاقۀ قبیله ای است. گفته میشود این دسته از صحابه از شدت ناراحتی شراب نوشیدند، در حال مستی اشعاری خواندند و رسوبات فکری و مکنونات قلبی خود را که حاکی از علاقه به قریش مشرک بود آشکار کردند» (حسینیان مقدم، (١٣٨٥) مناسبات مهاجر و انصار در سیرۀ نبوی، ٢٦١)
«پیامبر حیطۀ داخلی حاکمیت قبیله ای را به رسمیت شناخت و فقط ستمگریهای درون قبیله ای و قتل و غارت های قبیله ای را که عادت مألوف اعراب بود، از میان برد. انگیزه های قبیله ای و مادی همچنان بین مسلمانان باقی ماند و در بیشتر غزوه ها و سریه ها اختلاف هایی در تقسیم غنایم بروز کرد» (نصر، (١٣٨٣)؛ قلب اسلام ، ٢١٥ ).
بنابراین سنت عرب قبل از اسلام و هویت سازیهای قبیله ای بسیار نیرومند بود و ارزش های هویت ساز آن در ناخودآگاه اعراب باقی ماند «ازجمله مسائلی که در ساختار ملوک الطوایفی و قبیله ای جزیرة العرب حائز اهمیت بود این بود که افراد در پناه قبیلۀ خود میزیستند و جز سران قبیله کسی بر آنها تسلط نداشت. هر فردی که از ناحیه قبایل دیگر به هر دلیلی مورد تجاوز قرار میگرفت حمله به قبیله متجاوز، امری طبیعی و پیامد قطعی آن حادثه بود. وقتی اسلام انتشار یافت بسیاری از افراد قبایل مختلف بدان گرویدند. آن ها هریک برای خود طایفه و قبیله ای داشتند و قریش آزاد نبود تا سایر قبایل را تحت فشار قرار دهد و مجبور کند تا افرادشان از اسلام دست بردارند. در این میان بسیاری از قبایل خطر دین جدید را برای معتقدات خود به راحتی درک نمیکردند و لذا از گرویدن برخی افراد خود به اسلام ممانعتی به عمل نمیآوردند. در این شرایط افراد مختلف مسلمان در پناه عشیره و قبیله خود محفوظ میماندند و تنها مسلمانانی چون بلال و عمار که طایفه و قبیله ای نداشتند مورد آزار و شکنجه قرار میگرفتند. «در طول ٢٥ سال سکوت و گوشه نشینی امام علی (ع ) وضع هویت قبیله ای کاملا دگرگون شد و در پوشش انگیزه های مذهبی چنان قدرت گرفت که تمام دوران حکومت پنج سالۀ امام علی (ع ) را تحت الشعاع خود قرار داد. ابوسفیان، بزرگ قبیله بنی امیه بعد از روی کار آمدن عثمان به او گفت خلافت را در خاندان بنی امیه برای همیشه نهادینه کند، پس بر سر قبر حمزه عموی پیامبر (ص) رفت و گفت: خدا رحمتت کند! بر سر حکومتی با ما جنگیدی که در نهایت به خودمان برگشت» (عبد الکریم، (١٩٧٧) قریش من القبیلة الی الدولة المرکزیة،
. (390
به طور کلی، آیات مکی در صدد تقویت ایمان جدید و انتقال مردم به عصبیت مبتنی بر عقیده بود و کوشش میکرد امنیت و اطمینان جدیدی، برای آنان که از قبیله حود دور شده بودند، وعده دهد. استراتژی عمده حضرت رسول (ص) در مکه عدم تعرض بر ساختار قبیله و استفاده از سنن و عرف قبایل در گسترش ایمان جدید بود. سنن قبیله در دوران مکه، هرچند در مقابل «عقیده» و به زیان جمعیت مؤمنان عمل میکرد، اما ساختار قبیله، از دو جهت نقش مؤثری در گسترش اسلام داشت؛ نخست ، آن گونه که گذشت، تکثرگرایی مکنون در تنوع مذهبی قبایل، به خصوص در شرایط زندگی فرا قبیله ای در مکه جاهلی، بستر مناسبی برای زایش و گسترش ایمان جدید بود. این وضعیت در دولت – قصبه مکه جاهلی، موجب تسامح و تساهل در عقاید، تعاطی افکار و گسترش بازار نقد آرای مذهبی و سنن قبیله ای شده بود. وضعیت چند فرهنگی – چند قبیله ای مکه مانع از نظارت و اجبار بزرگان بر عقاید و ایمان اعضای قبیله میشد و امکان نوعی فردیت و استقلال در گزینش عقیده جدید را تدارک میدید. معنای این سخن آن است که آئین دینی و ترتیبات قبیله ای آن، نقش اساسی در زایش و گسترش اسلام و «جماعت مؤمنان اولیه» داشته اند.
بازارها و مراسم دینی مکه، شارع عام و فضایی عمومی ایجاد کرده بود که مباحث دینی و اجتماعی در آن جریان پیدا میکرد. ثانیا، ساختار و سنن قبیله ، با تکیه بر عنصر نسب و حمایت، مانع از آزار مؤمنان واجد تبار قبیله و پناهندگان (مستأمنین ) آنان میشد. نخستین مؤمنان را دو دسته از افرادی تشکیل میدادند که مرکب از «جوانان مکه» و «ضعفای مردم» بودند. «شباب مکه» در سایه تساهل نسبی و اندیشه های انتقادی، آمادگی بیش تری در پذیرش ایمان جدید داشتند و ضعفا یا به اصطلاح تاریخ نگاری اسلامی، «مستضعفین مکه» نیز طعم تلخ زندگی در نظام جاهلی را چشیده و به خود آگاهی برانگیزنده ایمان جدید دست یافته بودند. اما ساختار قبیله نسبت به دو دسته «شباب» و «مستضعفان» موضعی دوگانه داشت. «شباب مکه» که تبار قبیله ای داشتند، و از جمله خود پیامبر (ص)، به رغم گرایش به ایمان جدید، به شدت مورد حمایت قبایل خود بودند. قانون «حمی» و «جوار» در قبیله، به دلایل متعددی از این مؤمنان حمایت میکرد. وحدت نسبت و خطر اشتعال جنگ های قبیله ای، مانع از تعدی قبایل به مؤمنان از «شباب مکه» میشد، و این سنت، نقش مهمی در امنیت و آزادی عمل آنان داشت. حمایت قبیله ای چنان اهمیت داشت که پیامبر (ص) آنگاه که به فکر هجرت بود، بناگزیر، در جست و جوی کسب حمایت یک قبیله در خارج از مکه بود. به طور کلی، کسانی که نسب قبیله ای داشتند، به خصوص اگر از قبایل بزرگ یا «اصیل» بودند، به ندرت آزاد میشدند و پس از ایمان جدید هم، خود، زنان و نزدیکانشان، تحت حمایت قبیله قرار داشتند. برخلاف «شباب مکه»، «مستضعفین» فاقد نسب یا محروم از امتیاز «جوار» موقعیت مشکلی داشتند. آنان توسط قریش و دیگران آزار و اذیت میشدند و پیامبر (ص)، در عین حال که این گروه را به صبر و استقامت دعوت میکرد، همواره در اندیشه خلاصی این جماعت از چنان وضعیت دشوار بود. «هجرت» یکی از همین راه حل ها بود که حضرت رسول (ص) سرانجام بدان مصمم گردید. اما سرانجام «در دوران پس از هجرت، بعد از شکست قریش در مقابل پیامبر (ص)، اسلام به پیروزی قطعی رسید؛ زیرا قریش یعنی مشهورترین قبیله شکست خورده بود.» (جعفریان، (١٣٩٢) تاریخ سیاسی اسلام، جلد اول : سیره رسول خدا (ص)،
. (170
نتیجه گیری
در آغاز دعوت آشکار از طرف پیامبر (ص)، قریش چندان واکنشی نشان نمیدادند، اما از روزی که حضرت بت پرستی را نکوهش کرده و دین آباء و اجدادی آنان را به باد سخره گرفت، بنای اذیت و آزار را گذاشته، به مخالفت برخاستند. سران قریش بهترین راه را در آن دیدند که به حضور ابوطالب رفته و از او بخواهند تا برادرزاده اش را از ادامۀ تبلیغ و دعوت و از زشت شمردن آیین آن ها بازدارد و یا دست آن ها بر او باز گذارد. ابوطالب آن ها را به ملایمت جواب داد و بازگرداند. پیامبر (ص) همچنان مشغول دعوت بود. بار دیگر قریشیان نزد ابوطالب رفتند و گفتند: اگر برادرزاده ات از دشنام دادن خدایان ما دست بردارد، ما هم او را با خدای خودش وامیگذاریم. ابوطالب سخن آنان را به پیامبر (ص) گفت. حضرت از سازش با قریش خودداری کرد.
بنی هاشم طرفدار پیامبر بودند. در بین آنان تنها ابولهب در صف دشمنان قرار گرفته بود. بدین طریق قریش به دو گروه حامیان پیامبر (ص) و دشمنان او تقسیم شده بودند از بررسی مجموع آن چه بزرگان قریش در مدت سیزده سال دعوت در مکه به پیامبر (ص) گفتند و با توجه به مفهوم نخستین دسته از آیات قرآن که در سوره های مکی است، میتوان گفت، نگرانی قریش از گسترش دعوت اسلام دلسوزی به بت و بت پرستی نبود و اگر بزرگان قریش چون ابوسفیان، ابوجهل، و دیگران به بت هایی که از چوب و سنگ ساخته شده بود حرمتی گذاشته و بتخانه هایی برپا میکردند، برای فریب و سرگرمی مردم عوام ساده دل بود نه به خاطر تقویت ایمان و اعتقاد خودشان. واضح است که این بزرگان تاجرپیشۀ سودجو، جز به افزودن سرمایه نمی اندیشیدند، بنابراین اگر دعوت اسلامی زندگانی عادی آنان را تهدید نمیکرد، لزومی نداشت که با محمد (ص) به دشمنی برخیزند.
مسئلۀ مهم دیگری که در راستای این تهدیدات، کار را برای پیامبر گرامی اسلام (ص) مشکل تر مینمود، این بود که قبیلۀ قریش به عنوان تهدید اولیه و دشمن شماره یک دین اسلام در بین قبایل ساکن درجزیرةالعرب دارای قدرت همه جانبه ای بود. این قبیله از سال ها پیش از ظهور اسلام و به عنوان اهل حرم، تقدس و اعتبار ویژه ای در حجاز کسب کرده بود. اهل این قبیله خود را اهل «حمس» مینامیدند و با کردار و گفتار و رفتار استیلاجویانۀ خود، ، به عنوان مهم ترین قبیله در بین قبایل عرب شناخته میشدند و رقیبی برای آنها یافت نمیشد. این مسئله کار را برای پیامبر (ص) سخت مینمود. اما این تهدیدات و زمانی شرایط پیچیده تری برای پیامبر اکرم (ص) ایجاد نمود که بسیاری از قبایل کوچکتر در حجاز به دلیل برتری قریش، خود به خود از لحاظ فرهنگی، اجتماعی و دینی، تابع این قبیله بزرگ شده بودند و به دلیل همین تابعیت همه جانبه ، به دین اسلام نمیگرویدند. لذا این مسئله به عنوان یک تهدید جدید مشکل مضاعفی را برای پیامبر (ص) ایجاد میکرد.
از سوی دیگر، قریش در میان قبایل جزیره العرب، هم پیمانانی علیه اسلام داشت که در برخی از موارد (نظیر نبرد احزاب یا واقعه حدیبیه ) آن ها را میتوانست علیه اسلام بسیج نماید. و چنان که پیشتر اشاره کرددیم، علاوه بر این قبایل، قبایل دیگری نیز به عنوان معاندان اسلام، در اطراف مدینه وجود داشتند که مشکلات و آزار و اذیت های مختلفی برای پیامبر (ص) ایجاد مینمودند. در ادامه دشمنیهای قریش، یکی از مهم ترین مشکلاتی که سرعت نفوذ اسلام در مکه را به شدت تهدید کرده بود، جوسازیهای زیاد علیه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله ) در مکه و ایجاد یک ذهنیت منفی از پیامبر (ص) و اصحابش در بین توده مردم مکه بود. از طرف دیگر، به دلیل هجرت و محدودیت ابزاری، پیامبر (ص) دسترسی به ابزار تبلیغاتی و اطلاع رسانی مناسبی در مکه، جهت مقابله با این جوسازیها نداشت؛ لذا این مسئله باعث عدم نفوذ گسترده اسلام در بین مردم مکه شده بود. بدین ترتیب هرچند مقارن ظهور اسلام، قریش در قدرت کامل به سر میبرد اما با اعتلای کلمه توحید و تشکیل حکومت اسلامی در مدینه قدرت از دست اشراف قبایل قریش خارج شد. رسول خدا (ص) در مدینه و به هنگام هجرت، پیمان مؤاخاة و برادری بین مهاجرین و انصار را مطرح کرد و بدین وسیله پیمانهای قبیله ای را سست نمود. افزون بر آن، پیامبر در حجة الوداع تمام پیمانهایی را که در عصر جاهلیت منعقد شده بود ملغی کرد و به این ترتیب ضربات عظیمی را بر پیکر نظام قبیله ای وارد آورد.
همان گونه که قبلا اشاره کردیم، اسلام در محیطی ظهور یافت که نظام قبیله ای در آن سیطره و نفوذ مطلق داشت. پیامبر (ص) در اولین تعالیم خود موقعیت و ساختار نظام قبیله ای را با خطر و بحران جدی رو به رو ساخت . در واکنش به آنچه که اسلام با آن به مخالفت برخاسته بود رؤسای قبایل کوشیدند موضعی تهاجمی اتخاذ کنند. گروهی از آنان گمان میبردند که پیامبر (ص) میکوشد زعامت و رهبری را از دست آنان خارج سازد و قبایل آنان را تحت سلطۀ قریش درآورد. از آنجا که پیامبر (ص) میدانست حساسیت زعمای قبایل به خاطر کاهش نفوذ و قدرت و به مخاطره افتادن منافع مادی است، تلاش کرد در جهت تألیف قلوب آنان گامهایی بردارد. هدایا و تقسیم غنایم و فیء بین آنان تأثیر زیادی در جذب آنان داشت همچنین در مواقع مختلف، رسول خدا (ص) از غنایم جنگ ها سهمی افزون بر دیگران به این افراد میداد.
در فتح مکه نیز امتیازاتی به ابو سفیان بزرگ مکه داد از جمله اینکه هر کس به خانۀ ابو سفیان پناه برد ایمن است. پس از فتح مکه، مدت زیادی از مراجعت رسول خدا (ص) به مدینه نگذشته بود که نمایندگان ثقیف از شهر طائف برای قبول اسلام به مدینه آمدند. با توجه به اهمیت قوم ثقیف و شهر طائف، ورود این نمایندگان برای مسلمانان اهمیت بسیاری داشت زیرا تا این مدت آنان در پذیرش اسلام سرسختی نشان داده بودند. پس از غزوۀ تبوک و تسلیم طائف، اسلام به اکثر نقاط جزیرةالعرب گسترش یافت و از ان پس نمایندگان قبایل و امرای عرب به مدینه آمدند و مسلمان شدند. سال نهم هجری را مورخان «سَنَةُ الوفود» مینامند. بدین وسیله تعهد سیاسی، نظامی و اجتماعی مشترک میان پیامبر (ص) و قبایل به وجود آمد. در حقیقت دو سال آخر عمر پیامبر (ص) به فرمایش قرآن، دورۀ «یدخلون فی الدین الله افواجا» (سوره نصر آیۀ٢) بوده است.
بدین ترتیب پیامبر توانست با هوشمندی خاص خود و درکی از جامعۀ آن روز جزیره العرب داشت ، مسئلۀ هویت قومی/قبیله ای را کنترل و مدیریت کند و از آن ابزاری مناسب برای پیشبرد اهداف اسلامی خود بسازد. هرچند که پس از رحلت ایشان با گره خوردن هویت قومی / قبیله ای و دینی/ مذهبی با یکدیگر، فضای جامعه به نحوی دگرگون شد که زمینه را برای انحراف در جامعۀ اسلامی فراهم کرد و پس از مدتی، در دوران امویان، نظام اسلامی به نظام سلطنتی تغییر یافت. انحرافاتی که دامنۀ آن تا امروز نیز ادامه یافته است و رهایی از آن بدون پدید آمدن خودآگاهی اسلامی و وحدت میان مسلمانان امکان پذیر نیست.
فهرست منابع و مآخذ
زبیدی، محمد مرتضی (١٣٠٦) تاج العروس ، بیروت: دارالمکتبه الحیات ، ج ٦، ص ٤٤ عبده، محمد (١٣٧٦ ) شرح نهج البلاغه، ترجمۀ علی اضغر فقیهی، تهران: صبا، خطبه ٢٥
شهبازی صنعانی، علی بن عبدالله (٢٠٠٢ م ) بلوغ الارب و کنوز الذهب فی معرفه المذهب ، تحقیق عبدالله بن عبدالله ، عمان : موسسه الامام زیدبن علی الثقافیه ج ٢، ص ١٧٣
نیکلسون، رینولد (١٣٨٠) تاریخ ادبیات عرب، ترجمه کیوان دخت کیوانی ، تهران : انتشارات ویراستار، ص ١٠١
لوبون، گوستاو (١٣١٨ ) تمدن اسلام و عرب ، ترجمه فرید جواهر کلام، تهران: چاپخانه علمی، ص ٩٧٩ الکلبی، هشام بن محمد (١٣٦٤) الاصنام (بتهای عرب ) ترجمه سید محمدرضا جلالی نایینی، تهران: نشرنو، ص ١٣٤
سالم، عبدالعزیز (١٣٨٣) تاریخ عرب قبل از اسلام، ترجمه باقر صدرینیا، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص ٢٥٠
الحاج، حسن حسین (١٤١٧) حضارة العرب فی عصر الجاهلیة، بیروت: المؤسسة الجامعیة للدراسات والنشر، ص ٥٨
جواد، علی (١٣٨٠) المفصل فی التاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت: درالاحیاالتراث العربی، ج ٤، ص ٢١ جاحظ، عمرو بن بحر (١٣٨٤ ق ) حجج النبوة، در مجموعه رسائل الجاحظ، تحقیق عبدالسلام هارون، قاهره: مکتبه الخانجی ، ص ١٠٢
ابن عبد ربه الاندلسی، احمد بن محمد (١٤٠٤ ق ) العقد الفرید، تحقیق بیروت: دارالکتب العلمیة، ص
327
ابن هشام، عبدالملک (١٣٨٣) سیرت رسول الله ، ترجمة رفیع الدین اسحاق ابن محمد همدانی، ویرایش جعفرمدرس صادقی، تهران: نشر مرکز، ج ١، ص ١٩٩
ابن حبیب بغدادی، محمد (١٩٨٥ م ) المنمق فی اخبار القریش، تحقیق و صححه و علق علیه احمد خورشید فاروق ، بیروت : عالم الکتب، ص ٧
ضیف ، شوقی (١٣٨٤) تاریخ الادب العربی: العصر الجاهلی، قم: ذوی القربی، ص ٥١
سبحانی، جعفر (١٣٨٥) فروغ ابدیت: تجزیه و تحلیل کاملی از زندگی پیامبر اکرم صلی االله علیه و آله، قم: انتشارات بوستان کتاب ، ص ٦٨١-٦٨٠
رنجبر، مقصود (١٣٨٨) پیامبر، قریش و خردورزی در سیاست، نشریة پگاه حوزه، ش ٢٧٥، ص ٦٦ حمیدالله؛ محمد (١٣٧٤) نامه ها و پیمانهای سیاسی حضرت محمد (ص) و اسناد صدر اسلام، ترجمه محمد حسینی، تهران : صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. انتشارات سروش، ص ١٤
برزگر، ابراهیم (١٣٨٨) هویت قبیله ای به مثابه واقعیت در نهج البلاغه، فصلنامۀ مطالعات ملی، ش ٤٠، ، ص ١٤٧
جواد، علی (١٣٨٠ ) المفصل فی التاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت: درالاحیاالتراث العربی
حسینیان مقدم، حسین (١٣٨٥) مناسبات مهاجر و انصار در سیرۀ نبوی: پژوهشی در سیرۀ نبوی جعفریان، تهران: پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ص ٢٦١
نصر، سید حسین (١٣٨٣)؛ قلب اسلام، ترجمۀ مصطفی شهر آئینی، تهران: حقیقت، ص ٢١٥ عبد الکریم، خلیل (١٩٧٧) قریش من القبیله الی الدوله المرکزیه، مصر: سینا للنشر، ص ٣٩٠
جعفریان ، رسول (١٣٩٢) تاریخ سیاسی اسلام ، جلد اول: سیره رسول خدا (ص)، قم: انتشارات دلیل ما، ص ١٧٠
فصلنامه تحقیقات جدید در علوم انسانی Human Sciences Research Journal
شماره بیست و دوم، بهار١٣٩٦، ص ٢٠٦-١٩٩ P ،٢٠١٧ ،٢٢ No ،٣ Vol
شماره شاپا (٧٠١٨-٢٤٧٦) (٧٠١٨-٢٤٧٦) ISSN