ماهان شبکه ایرانیان

خسرو پرویز

هرمز چهارم پدر خسرو، توسط گستهم (بسطام، بیستام، ویستاخم) که از دودمان بزرگ اسپاهبدان بود و دایی خسرو پرویز به شمار می رفت، و برادر گستهم، بندوی (وندوی)، از سلطنت خلع و به زندان افکنده شد.

خسرو پرویز

بر تخت نشستن

هرمز چهارم پدر خسرو، توسط گستهم (بسطام، بیستام، ویستاخم) که از دودمان بزرگ اسپاهبدان بود و دایی خسرو پرویز به شمار می رفت، و برادر گستهم، بندوی (وندوی)، از سلطنت خلع و به زندان افکنده شد.

طبری نوشته‌است که بهرام چوبین حیله کرده و هرمز چهارم پدر خسرو پرویز، می‌پنداشت، خسرو سر آن دارد که به ‌جای او شاه شود. خسرو که در این زمان، از ترس پدر به آذربایجان رفته بود، شتابان به تیسفون بازآمده و در سال 590 میلادی، تاج شاهی بر سر نهاد.[1]بهرام چوبین (بهرام ششم)، یکی از سرداران ارتش که از دودمان مهران (یکی از هفت خاندان ممتاز ساسانی) بود، به پادشاهی خسرو تن درنداد و خود ادعای شاهنشاهی کرد. خسرو مجبور شد با قیام بهرام چوبین به مقابله بپردازد. وی قشونی برداشته، به جنگ او رفت، اما شکست خورده و متواری شد و باآن‌که سپاه بهرام او را تعقیب می‌کردند، از دجله عبور کرده و به امپراتور روم موریکیوس (موریس) پناهنده شد. خسرو در روم با قیصر موریکیوس توافقاتی کرد. امپراتور مزبور حاضر شد خسرو را پسر خود دانسته، از او حمایت کند تا به پایتخت ایران برگردد به شرط این‌که خسرو در ازای این همراهی ارمنستان ایران و قلعۀ دارا را به بیزانس واگذار کند. پس از آن خسرو با سپاهی که قیصر در اختیارش گذاشت به ایران بازگشت.

در این هنگام بهرام چوبین بعد از شکست دادن خسرو وارد تیسفون شده، به تخت نشسته و به نام خود سکه زده بود. با همیاری نجبای تیسفون و تعدادی از بزرگان اهل ارمنستان که به خسرو پیوسته بودند، خسرو در حوالی گنزک آذرآبادگان با بهرام وارد جنگ شد و او را شکست داد و دوباره بر تخت شاهی ایران نشست. بهرام به ترکان پناه برد و در شهر بلخ ساکن شد و بعدها در همین شهر نیز درگذشت. بازگشت خسرو به سلطنت در سال 591 میلادی به وقوع پیوست.[2] موبدان از بازگشت خسرو به سلطنت چندان شادمان نشدند، چراکه معتقد بودند که اقامت در روم باعث شده نسبت به مسیحیت دل‌بستگی پیدا کند. افزون بر این همسر برگزیده وی شیرین نیز مسیحی بود.[3]

جنگ های خسرو پرویز با روم

جنگ ساسانیان و روم شرقی (628–602): این جنگ ها از سال 602 تا 627 میلادی، تقریباً به مدت بیست سال، امتداد داشت. کیفیات آن از این قرار بود که تا وقتی موریکیوس امپراتور روم بود، روابط مابین دو دربار، کاملاً صمیمانه بود، ولی در سال 602 میلادی موریکیوس بدست فوکاس امپراتور بعدی بیزانس کشته شد. خسرو پرویز فوکاس را به رسمیت نشناخت. جنگ مابین دولتین شروع شد. خسرو با لشکری وارد بین النهرین شد و قلعه دارا را محاصره کرد و بعد از سه ماه آن را گرفت. پس از آن قشون ایران از فرات گذشته و سایر شهرهای رومی را گرفته تا نزدیکی بیروت امروزی تاخت. از طرف دیگر ایران از طرف ارمنستان حمله کرده و در آسیای صغیر به قدری پیش رفت که اهالی قسطنطنیه مضطرب شدند. اوضاع دولت روم در این زمان قرین هرج و مرج بود. فوکاس که تخت سلطنت را غصب کرده بود، نتوانست در مقابل فتوحات خسرو کاری بکند. فشار ایرانی ها باعث وحشت و اضطراب در ممالک روم شرقی شده، بحرانی تولید کرد که در نتیجه آن هراکلیوس که در تاریخ ایران به هرقل معروف است، از کارتاژ با کشتی هایی به قسطنطنیه آمد و در سال 610 میلادی با همراهی مردم زمام امور را به دست گرفت. از طرف دیگر خسرو به جهان گیری خود ادامه داده و در سال 611 میلادی به شامات تاخت و دمشق را گرفته، غارت کرد. در سال 614 میلادی سپاه ایران عازم اورشلیم شدند و توانستند بیت المقدس را تسخیر کنند. کلیساها و معابد شهر، از جمله مزار مقدس عیسی مسیح با خاک یکسان شد و قطعه ای از صلیبی که گفته می شود مسیح با آن به صلیب کشیده شده و به نام صلیب راستین شناخته می شود، همچون غنیمتی فوق العاده گرانبها به تیسفون فرستاده شد.[4]خسرو به این فتوحات خود اکتفا نکرده، شهربراز را که یکی از سرداران نامی ایران بود با قشونی به طرف مصر فرستاد و او از کویری که مابین شامات و مصر حائل است گذشته وارد مصر شد و در سال 616 میلادی اسکندریه را که شهری نامی و تجارتی بود، گرفت. این فتح سردار ایران، اثر بزرگی در عالم آن روزی کرد، زیرا مدت نُه قرن بود که مملکت مصر از تصرف ایران خارج شده و شاهان ساسانی همواره در این صدد بودند که حدود ایران را به حدود زمان هخامنشی برسانند.

از طرف دیگر در سال 617 میلادی، شاهین سردار نامی دیگر ایران از کاپادوکیه گذشته ممالک آسیای صغیر را یک به یک گرفت و به کالسدون (کوی قاضی کوی در استانبول امروزی) نزدیکی قسطنطنیه رسید. هراکلیوس در این زمان با سردار ایرانی ملاقاتی کرده، سفیری نزد خسرو پرویز برای مذاکرات صلح فرستاده شد، ولی مذاکرات به جایی نرسید. خسرو نه تنها برای مذاکرات صلح حاضر نشد، بلکه سفیر را در حبس انداخته، تهدید به قتل کرد. پس از آن کالسدون به زودی توسط قشون ایران تسخیر شد و ایران تقریباً به حدود زمان هخامنشی رسید.[5]

برانداختن دودمان لخمی ها در حیره و جنگ ذوقار

لخمی ها یا بنی لخم یا مَناذِره نام دودمانی عرب بود که در روزگار ساسانیان و میان سده های سوم تا هفتم میلادی، بر حیره (جنوب عراق) فرمان می راندند. لخمی ها پیرو ساسانیان بودند. نُعمان سوم آخرین پادشاه این دودمان بود که به خاطر سرپیچی از خسرو، به دستور وی به زندان افکنده و در زندان کشته شد. در تاریخ طبری آمده است که به علت مبتلا شدن به طاعون در زندان درگذشت. خسرو پس از مرگ نعمان، ایاس بن طائی را عامل حیره و تمامی ولایت هایی که به دست نعمان بود، قرار داد. نعمان سوم قبل از مرگ، اموال و سلاح های خود را به هانی بن مسعود، بزرگ طایفهٔ شیبانی، (یکی از قبیله های بکر بن وائل) سپرده بود، خسرو از هانی خواست که اموال و سلاح های نعمان را پیش وی بفرستد. هانی ابا کرد و برای جنگ آماده شد.

حنظله در این جنگ به عنوان سالار طایفهٔ بکر بن وائل انتخاب شد. این جنگ در کنار آبگاه ذوقار که قبایل عرب در فصل گرما در آن جا ساکن می شدند، درگرفت و به جنگ ذوقار معروف است. حنظله قبل از شروع نبرد دستور داد برای دو هفته آب ذخیره کنند. در این جنگ قشون ایرانی که تنها برای دو روز، آب آشامیدنی همراه داشتند با طولانی شدن نبرد و عدم دسترسی به آب با تشنگی دست به گریبان شدند. حملهٔ ناگهانی عربانی که کمین کرده بودند و هزیمت ناگهانی ده هزار سپاهی عرب که همراه سپاه ایران بودند و به خاطر خویشاوندی با قبایل بکر، از قبل با یکدیگر توافق کرده و قصد جنگیدن نداشتند، از عواملی بود که شکست سپاهیان ایران را رقم زد. در این جنگ، بسیاری از سپاهیان ایرانی یا از تشنگی یا در حین جنگ کشته شدند. شاعران عرب دربارهٔ جنگ ذوقار اشعار بسیار گفته اند. تاریخ دقیق این جنگ مشخص نیست.[6]

دو اتحاد بزرگ جهانی در زمان خسرو پرویز

ترکان در زمان ساسانیان، رفته رفته، به دو خاقانات شرقی و غربی بخش شدند. خاقانات شرقی ترک با امپراتوری چین سر جنگ داشتند و خاقانات غربی ترک راه پیکار با ایران را در پیش گرفتند. اندکی بعد رقابت و دشمنی میان دو خاقانات شرقی و غربی پدید آمد. امپراتوری چین که خاقانات شرقی را دشمنی خطرناک می شمرد، راه اتحاد با خاقانات غربی ترک را در پیش گرفت. بدین ترتیب اتحاد سه گانهٔ بزرگی شامل «امپراتوری چین، خاقانات غربی ترکان و امپراتوری بیزانس» برضد ایران پدید آمد. چندی بعد خزران ساکن کرانه های ولگا و شمال دریای خزر نیز به سه دولت نام برده پیوستند و اتحادی چهارگانه برضد شاهنشاهی ساسانی ترتیب دادند.

دولت ساسانی نیز کوشید تا با اتحادی دیگر به مقابله دشمنان برخیزد. نخست با خاقانات شرقی ترک اتحاد کرد، سپس به منظور جلوگیری از پیوستن اردوی ترکان و خزران به لشکریان بیزانس کوشید، متحدی در قفقاز جستجو کند. این متحد، آوارها بودند که در شمال قفقاز می زیستند. بدین روال در یک سوی «امپراتوری چین، خاقانات غربی ترک، خزران و بیزانس» متحد شدند و در سوی دیگر: «ایران، آوارها و خاقانات شرقی ترک» متحد گشتند.[7]

جنگ های هرقل با ایران

اوضاع بیزانس پس از سقوط کالسدون بسیار بد بود. از یک طرف فتوحات ایران برای روم تقریباً مملکتی باقی نگذاشته بود، زیرا ارمنستان، شهرهای رومی در بین النهرین، تمامی ممالک آسیای صغیر و شامات و فلسطین و مصر در تصرف ایران بود. از طرف دیگر خود قسطنطنیه هم مورد تهدید ایران و هم در تهدید آوارها بود. اوضاع روم به قدری بد بود که هرقل در ابتدا می خواست از پایتخت فرار کرده و به کارتاژ در آفریقا برگردد، ولی روحانیان و مردم در این زمان به صدا درآمدند و بالاخره او راضی شد بماند و قرار شد که خزائن و دارایی های کلیساها به مصرف تهیه اردوگاه های نظامی و جنگی برسد. شور و هیجانی که از ویران شدن شهر مقدس اورشلیم و ربوده شدن صلیب راستین برخاسته بود بسیار کارگر افتاد و خود مایهٔ دلگرمی امپراتور شکست خورده گردید.[8]

در سال 622 میلادی هرقل در نزدیکی ارمنستان با شهربراز سردار ایرانی، جنگی کرد به نام نبرد ایسوس (622) که به فتح رومی ها انجامید. سال بعد هرقل با مردمان شمالی مثل خزرها و غیره همدست شد و به طرف ایران قشون کشی کرد و خسرو با قشونی مرکب از چهل هزار نفر به آذربایجان شتافت، ولیکن هرقل فاتح شد و هراکلیوس با شوقی انتقام جویانه کوشید تا آتشکده مقدس پادشاهان، آتشکده آذرگشسپ را که پادشاهان ساسانی پای پیاده به زیارت آن می رفتند و در شیز، گنزک واقع بود، به تلاقی اهانتی که در اورشلیم نسبت به مزار مقدس مسیح شده بود، عرصهٔ بی حرمتی کرده و این آتشکده را بعد از به آتش کشیدن، ویران کرد. در مورد این که گنجینهٔ نفایس مقدس آتشکده، به دست سپاه رومی غارت شده، یا قبل از حمله، در جای امن نقل و حفاظت شده، توافق نظر وجود ندارد و پس از آن نیز به غارت شهرهای ایران پرداخته، آتشکده ها را خراب نمود.

جنگ های بعدی او نیز با شهربراز بود که باز به فتح هرقل تمام شد. در سال 626 میلادی خسرو که از فتوحات روم مضطرب شده بود، خواست ضربه قطعی را به رومی ها وارد آورد و با آوارها متحد شده، قسطنطنیه را محاصره کرد. شاهین سردار ایرانی و آوارها در جنگی که درگرفت و به نام محاصره کنستانتینوپول مشهور است، موفق به تسخیر شهر نشدند و رومی ها توانستند شهر کالسدون را نیز پس بگیرند.

در سال 627 میلادی هرقل مصمم شد که به طرف دستگرد برود. این محل در نزدیکی تیسفون، پایتخت خسرو بود در نزدیکی نینوای قدیم (بغداد کنونی) جنگی به نام نبرد نینوا بین رومی ها و ایرانی ها وقوع یافت. در این جنگ اگر چه سردار ایرانی کشته شد ولی قشون ایران پافشاری کرد تا آنکه بالاخره نیروی کمکی به آن ها رسید. در این گرفتاری ترسی بر خسرو مستولی شد که در نتیجهٔ آن قشون ایران را رها نموده، فرار کرد با وجود این لشکر ایران مقاومت نموده و توانستند دشمن را در دستگرد متوقف کرده و از پیشروی هرقل به تیسفون جلوگیری نمایند. هرقل نقشهٔ اولی خود را که تعقیب و محاصره تیسفون بود، تغییر داده به طرف شمال یعنی گنزک (تخت سلیمان امروزی) رفت. طغیان ناگهانی دجله و فرات و خرابی قسمتی از ایوان کسری، در این اوقات برای خسرو، فرصت و حوصلهٔ توقف در تیسفون را باقی نگذاشت. شکسته شدن سدها، کشتزارهای اطراف را به باتلاق تبدیل کرد و ناکامی خسرو در ترمیم ویرانی ها یک نشانهٔ بارز انحطاط دولت ساسانیان، در انظار عامه تلقی گشت. خسرو همراه زن محبوبش شیرین و دو پسر او مردانشاه و شهریار، از دجله عبور کرد و به ویه اردشیر در قسمت غربی دجله رفت.[9]

خلع و قتل خسرو پرویز

محاکمه و دفاعیات خسرو پرویز: در این روزهای بحرانی، نفوذ زن مسیحی خسرو، شیرین بقدری بود که شاه بالاخره در صدد درآمد، به جای پسر بزرگ خویش شیرویه، معروف به قباد دوم که از مریم دختر موریکیوس امپراتور سابق بیزانس داشت، مردانشاه (پسر شیرین) را که کودکی خردسال بیش نبود، به ولی عهدی انتخاب کند. مسئلهٔ انتخاب ولی عهد، در این هنگام که پادشاه ضعیف و بیمار بود، نمی توانست با مداخلهٔ بزرگان و نجبا برخورد نکند. ناخرسندی نجبا از انتخاب مردانشاه با سعی شیرویه جهت نیل به حق خویش، خسرو را مواجه با یک توطئهٔ خونین خانوادگی ساخت.

در روز 24 فوریهٔ (پنجم اسفند) سال 628 میلادی، خسرو پرویز، از سلطنت خلع شده و محبوس گردید. خسرو قبل از مرگ پاسخ برخی از اتهامات خود را داد. محاکمه و دفاعیات خسرو پرویز در تاریخ طبری و تاریخ بلعمی و شاهنامه ثبت شده است. شیرویه با نام قباد دوم، سلطنت خود را آغاز کرد. هفده یا به قولی هجده پسر خسرو که نامشان در روایت حمزه اصفهانی هست، به امر شیرویه اعدام شدند. نوشته شده که آن ها را در جلوی چشم پدر، کشتند. سرانجام پس از پنج روز حبس، خسرو پرویز در زندان به دست مهرهرمزد پسر مردانشاه، به قتل رسید.[10]

با کشته شدن خسرو پرویز شیرازه دولت ساسانی نیز از هم گسست. قدرتی که از او سلب شد، پس از او در جای دیگر قرار نگرفت، نه کسانی را که به عنوان شاه بر تخت سلطنت می نشستند یا می نشاندند چنان دوامی بود که قدرتی به دست آورند و بر اوضاع مسلط شوند، و نه از میان سران و سرداران که خود دستخوش نفاق و اختلاف و با هم در ستیز بودند کسی توانست قد علم کند و با غلبه بر مشکلات فراوانی که در راه بود امور از هم گسیخته کشور را سر و سامانی دهد.[11]

ترقی موسیقی ایرانی در زمان خسرو پرویز

دوران پادشاهی خسرو پرویز در زمینهٔ موسیقی یک دوران طلایی محسوب می شد. با آن که از این موسیقی خسروانی جز نام بعضی الحان و پاره ای سازها باقی نیست، احتمال دارد که در موسیقی بعد از اسلام تا وقتی مثل عصر ما به گرایش های غربی آلودگی نیافته بود، بتوان چیز مبهمی از آن بازیافت. این که موسیقی عربی هم در شکل رایج در بغداد و حتی در شکل رایج در حجاز و اندلس، تا حدی تحت تأثیر موسیقی ساسانی بوده است، نشان می دهد که این احتمال چندان بی مورد نیست. البته قبل از وی نیز انوشیروان، بهرام گور، و حتی اردشیر یکم نیز به موسیقی علاقهٔ خاص نشان داده اند اما اوج ترقی موسیقی ساسانی مربوط به دوران خسرو پرویز شد. در بین نام آوران موسیقی این عصر نام باربد (فهلبدسرکش، سرکب و نکیسا به عنوان استادان کلاسیک موسیقی ایران باقی است.[12]

خسروپرویز از دیدگاه مورخان

[نگاه مورخان به او متفاوت است بگونه ای که میان بهترین ها و بدترین ها توصیف کرده اند]؛ امیرحسین خنجی در مورد خسروپرویز چنین گفته است: خسروپرویز مردی بود زیباپرست و عاشق زیباسازی کشور و شکوه بخشیدن به هنر. کاری بود که به عهده خودش نهاده بود و درآمدهای دولت را وقف این کار می کرد. شخصیت خسروپرویز مجموعه ای از تضادهای عجیب بود. او از یکسو، توهماتی که فالبینان و غیبگویان یهود و مسیحی برایش می بافتند را باور می کرد، و از سوی دیگر همه امکانات برای رشد علم و هنر در کشور فراهم آورده بود. مراکز علمی ایران در زمان او چنان متخصصانی در علوم گوناگون تربیت کردند که سه نسل بعد و پس از آنکه ایران توسط عربان مسلمان تسخیر شده بود، نوادگان همین دانش آموختگان دوره خسروپرویز که در زمان سلطه عرب بدون داشتن امکانات آموزشگاهی بلکه توسط پدرانشان در خانه ها آموزش دیده بودند و به دربار آخرین حکومتگران اُمَوی و نخستین حکومتگران عباسی راه یافتند در رشته های تخصصی خودشان مهارتی در حد اعجاب داشتند؛ و همینها بود که تمدن موسوم به اسلامی را پایه گذاری کردند. خسرو بلندپرواز بود و علاقه داشت که محبوب دلهای ایرانیان گردد او از آغاز سلطنتش بر آن بود تا با در پیش گرفتن شیوه دادگری انوشیروان و هرمز دلهای طبقات و قشرها کم درآمد کشور را بدست آورد، او بسیاری از امتیازات اشراف را به نفع دهقانان و همچنین کم درآمدان محدود کرد. همه روایت های تاریخی بیانگر ان است که خسروپرویز در زمان حیاتش بسیار محبوب عوام مردم کشور بوده و این نمی تواند باشد مگر به خاطر اقدامات اصلاحی که در کشور انجام داده بود. بی تردید اقدامات عمرانی و اصلاحی او در جهت منافع طبقه گسترده دهگانان بوده؛ اقداماتی که به رشد و تقویت این طبقه انجامید حتماً با منافع و امتیازات اشراف منافات داشت و خشم آن ها را برمی انگیخت. اما همین اقدامات بود که برای او محبوبیت جاودانی بوجود آورد و او را در ردیف بهترین شاهان اساطیر ایران قرار داد، تا جائی که نوای ستایش از او تا سده ها پس از او توسط ایرانیان سروده شد.[13]

کریستنسن در کتاب ایران در زمان ساسانیان در مورد شخصیت خسروپرویز چنین نوشته است: خسرو پرویز خود را انسانی جاودان در میان خدایان و خدایی توانا در میان آدمیان می نامید. وی مردم را حقیر می شمرد و برای اندوختن ثروت، مردم و بزرگان را در فشار قرار می داد. وی زمانی دستور داد 36٬000 زندانی را از دم تیغ بگذرانند و نیز قصد داشت همه سپاهیانی که از هراکلیوس شکست خورده بودند را بکشد. البته این دستور با وساطت بزرگان انجام نشد.[14][15]خسرو پرویز دلبستگی بسیاری به مال اندوزی داشت. وی در تیسفون نزدیک به 800 میلیون مثقال طلا اندوخته داشت. وی بسیار کینه توز و دسیسه گر بود و از طریق همین دسیسه ها توانست دشمنانش را از پای درآورد.[16] در سال 604 میلادی به توصیه منجمان و پیشگویان پایتختش را از تیسفون به دستگرد منتقل کرد. شهری که بیست و چند سال بعد به دست رومیان تصرف شد و غنایمی بسیاری از گنج های خسرو بدست آنان افتاد[17][18]خسرو از پایتخت گریخت و در مکان امنی که خارج از شهر برگزیده بود کشته شد.[19][20]

میراث ادبی

خسرو پرویز نامه ای به پسرش، شیرویه نوشت؛ این نامه، پاسخ به دادخواست شیرویه علیه خسرو بود که در آن، اتهاماتی بر پدر وارد کرده بود. گرچه رد و بدل چنین مکاتباتی نامحتمل نیست، ولی به نظر می رسد که این نامه را طرفداران خسروپرویز پس از کشته شدن این شاه، به منظور تبرئه او، درست کرده باشند. در هر حال، اصل پهلوی نامه در دست نیست، ولی اقتباس هایی از ترجمه عربی آن در کتاب های عربی و فارسی نقل شده است. احتمال دارد بخش هایی از آن در خدای نامهٔ پهلوی وجود داشته و از طریق ترجمه عربی این کتاب، به منابعی چون شاهنامه راه یافته باشد. مفصل ترین تحریر این نامه در شاهنامه، تاریخ طبری و تاریخ بلعمی آمده است. در شاهنامه شیرویه هفت اتهام بر پدر وارد آورده است و در طبری هشت اتهام ذکر شده، ولی در تاریخ بلعمی تعداد اتهامات به نه می رسد. از گفته فردوسی برمی آید که وی این سخنان را به صورت پیام شفاهی بیان داشته و بعد آن را به صورت مکتوب درآورده است.[21]همین مطلب از عبارات طبری و بلعمی نیز مستفاد می شود. اتهامات نقل شده در شاهنامه که نظایرشان در منابع دیگر آمده، عبارتند از:

1- کشتن پدر

2- جمع آوری ثروت

3- نگه داشتن سپاهیان در مناطق دوردست

4- ناسپاسی نسبت به قیصر و پس ندادن صلیب

5- ستاندن خواسته از بیچارگان

6- زندانی کردن شانزده تن از فرزندان.[22]

حامل پیام در شاهنامه، دو تن به نام های اَشتاگشسپ (یا اسفاگشسپ) یا صورت خلاصه آن اَشتاد (یا اسفاد) و خرادبُرزین ذکر شده اند. دو مورخ دیگری که مطالبی از این پیام را آورده اند، عبارتند از: ثعالبی، که چهار اتهام را ذکر کرده و دینوری، که شش اتهام را آورده است. ابن مسکویه، تنها به ذکر جرایمی می پردازد که موجب برکناری و کشته شدن خسروپرویز شد. مسعودی، یعقوبی و ابن بلخی، فقط از پیام های مبادله شده، بدون شرح مضمون آنها، ذکر کرده اند.[23]

علاوه بر این اتهام ها و پاسخ بدان ها، نامه خسروپرویز متضمن نصایحی به فرزند خود دربارهٔ چگونگی امور کشور است و باید آن ها را از نوع اندرزهای سیاسی به شمار آورد. چنین می نماید که این نامه، بسیار مفصل تر از آن بوده است که در کتاب های عربی و فارسی نقل شده است. زیرا در کتاب های دیگر، عبارات نصیحت آمیزی از آن نقل گردیده که در متن نامه منقول در این کتاب ها، وجود ندارد. از جمله، ابن قتیبه، در چند مورد از این نامه، مطالبی را آورده است. این نصایح، همگی از نوع اخلاق عملی است: دربارهٔ برگزیده عامل خراج؛ لزوم مشاوره؛ مجازات؛ دقت در گفتار و صدور فرمان و خویشتن داری در هنگام خشم و ترغیب به بردباری و بخشایش و مانند آن؛ و میانه روی و اعتدال و نظایر این موارد.[24]

عامری، جملاتی از این نامه را در مورد برگزیدن کارگزاران نقل کرده است. همین نویسنده و طرطوشی و ثعالبی، جمله نصیحت آمیزی را از قول پرویز خطاب به پسرش در مورد میانه روی در بخشش به سپاهیان از همین نامه نقل کرده اند.[25]

منابع

تفضلی، احمد. تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام. به کوشش ژاله آموزگار. تهران: انتشارات سخن، 1378. شابک ‎978-964-372-469-6.

زرین کوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران. تهران: انتشارات امیرکبیر، 1364[شابک مشخص نشده]

پورداود، ابراهیم. آناهیتا، پنجاه گفتار پورداود، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1343[شابک مشخص نشده]

پیرنیا، حسن (مشیرالدوله). تاریخ باستانی ایران. تهران: انتشارات دنیای کتاب، 1362[شابک مشخص نشده]

طبری، محمدبن جریر. تاریخ طبری. جلد دوم. تهران: انتشارات اساطیر، 1362[شابک مشخص نشده]

رضا، عنایت الله. ایران و ترکان در روزگار ساسانیان. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1365[شابک مشخص نشده]

محمدی ملایری، محمد. تاریخ و فرهنگ ایران. جلد اول. تهران: انتشارات توس، 1379. شابک: 7–527–315–964

پی نوشت

[1] زرین‌کوب، ص 508

[2] پیرنیا، ص 344

[3]  آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ص 430

[4] زرین‌کوب، ص 513

[5] پیرنیا، ص 345 تا 348

[6] طبری، ص 757 تا 763

[7] رضا، ایران و ترکان در روزگار ساسانیان، ص 4

[8] پورداود، ص 353

[9] پیرنیا، 1362 ص 348 تا 350

[10] زرین‌کوب، ص 520 و 527

[11] تاریخ و فرهنگ ایران، ص 295 و 296

[12] زرین‌کوب، ص 524

[13] امیرحسین خنجی؛ شاهنشاهی ساسانی؛ خسروپرویز شکوه شاهنشاهی ایران

[14] آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ص 432–434

[15] تاریخ بلعمی -شابک: 978-964-363-222-9 ص 994

[16] آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ص 437

[17] آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ص 438

[18] آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ص 451

[19] آرتور کریستنسن، ایران در زمان ساسانیان ص 433

[20] تاریخ بلعمی -شابک: 978-964-363-222-9 ص 991

[21] تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، 234-235.

[22] تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، 235.

[23] تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، 235.

[24] همان.

[25] همان.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان