1 ـ قانون منع به کارگیری مدیران بازنشسته دولتی و حکومتی، محاسن و معایبی دارد. با این حال، آن را آدرس غلط می دانم. آقایان اگر به فکر جوانان مستعد و بیکار هستند، شایسته است که به فکر هرزرفتن سرمایه های ملی در هزینه های زائد و تشریفاتی، دیوان سالاری و دولت سالاری، رانت ها و اختلاس های خانمان برانداز، ویژه خواری های رو به گسترش و پدیده های شومی از این دست باشند و مردم را با این قانون دست به سر نکنند.
2 ـ این قانون (بد یا خوب) تصویب شده است. اما هنوز مرکب قانونگذار خشک نشده، از این طرف و آن طرف، این سازمان و آن وزارتخانه تکاپوها و تلاش ها برای دور زدن آن و تبصره و بندها برای ماندن برخی از مدیران بازنشسته آغاز می شود. توجیه و دلیل تراشی هم که در آستین همه ی ماست: این مدیران بدیل ندارند، از چنان تجربه ها و دانشی برخوردارند که بازنشسته شدن شان دریغ انگیز است و کشور را از معادن و ذخائری ذی قمیت محروم می کند و ... و دست آخر تلاش برای گرفتن حکم حکومتی از رهبری و ابقای این حضرات.
3 ـ نمی توان انکار کرد کرد که در مدیران بازنشسته کسانی هستند که براستی تجارب و دانش گرانسنگی دارند و از دست دادن آنها خسارت بار است. با این حال، مطلقا شایسته نیست که ارزش و اعتبار قانون و حرمت و جایگاه آن با چنین سرعتی خدشه دار شود. از همه بدتر و تاسف بارتر، پافشاری برای گرفتن حکم حکومتی از رهبری در این باره است.
کاری که آقایان انجام داده اند، نشان می دهد که الف ـ شان و جایگاه رهبری و حکم حکومتی را ادراک نمی کنند و با چنین درخواست هایی، هم به آن جایگاه ضربه زده اند و هم اهمیت راهبردی و گره گشای حکم حکومتی را برای امور پیش پاافتاده خفیف نموده اند. ب ـ چندان به قانون و اجرای آن باور ندارند. هر دو مساله، از تفکری ضد ساختار و ضد نظم و در نهایت ضد مصالح ملی، خبر می دهد.
یادمان باشد که این هزینه سازی ها و هزینه تراشی ها، بهایی سنگین برای کشور دارد.