انیمیشن SmallFoot بر اساس کتابی به نام Yeti Tracks (ردپای یتی) ساخته شده که سرجیو پابلو آن را به نگارش در آورده است. پابلو کسی است که کار حرفهای خود را با دیزنی و رنسانس این شرکت آغاز کرد و در طراحی کاراکترهای انیمیشنهایی چون گوژپشت نتردام و هرکول همکاری داشت. او پس از خارج شدن از دیزنی در سال 2002 کار مستقل خودش را شروع کرد و با اینکه چند سالی موفق نبود اما در نهایت با نوشتن داستان انیمیشن من نفرت انگیز 1 توانست خودی نشان دهد و بار دیگر اسم خود را درخشان کند.
- کارگردان: کاری کرک پتریک
- استودیو تهیه کننده: برادران وارنر
- بازیگران: دنی دویتو، چنینگ تیتوم، زندایا
- بودجه: 80 میلیون دلار
او بعد از من نفرت انگیز در تولید انیمیشن موفق ریو نیز شرکت داشت و پس از آن به پرداخت هرچه بیشتر مینیونها مشغول شد؛ مخلوقاتی زاده ذهن او که این روزها تبدیل به برندی بزرگ شدهاند و در تبلیغات شرکتهای بزرگی چون الجی نیز ظاهر میشوند. در این بین استودیو انیمیشن سازی برادران وارنر دست روی یکی از آثار نوشته شده قدیمی پابلو گذاشت و تصمیم گرفت تا آن را تبدیل به یک اثر انیمیشن کند. کتاب رد پای یتی پابلو درباره رفاقت یک هیولای برفی و یک انسان بود که با یکدیگر طرح دوستی میریزند و یتی با دوستش به دنیای واقعی انسانها سفر میکند. وقایع مختلفی پیش میآید و رفتار دیگر انسانها با یتی باعث میشود که انسان تصمیم بگیرد دوستش را به دنیای برفی خودش برگرداند.
کاری کرک پتریک از همراهان قدیمی والت دیزنی (که فیلمنامه برنارد و بیانکا آغازگر راه هنری او بود) کارگردانی کار را برعهده میگیرد و رسما اولین انیمیشنی که خودش آن را ساخته را روی پرده میبرد.سابقه کارگردانی او تنها به فیلمی کمدی با بازی ادی مورفی به نام تصورش کن برمیگردد و در انیمیشنهای دیگر معمولا نقش داستاننویس و یا طراحی کاراکتر را برعهده داشته است.
قصه کودکانه داستان سرجیو پابلو حالا دستخوش تغییرات ریز و درشتی شده و تبدیل به یک انیمیشن بلند سینمایی شده است؛ انیمیشنی که حال و هوای موزیکال را در خود دارد و چند آواز نیز در آن گنجانده شده است. انیمیشن Smallfoot تا حدی به منبع اصلی خود وفادار است و داستان غول یخی به نام میگو را روایت میکند که در سرزمین یتیها (همان غولهای برفی) زندگی میکند. سنگ نوشتههایی در این سرزمین وجود دارد که از نیاکان یتیها به دستشان رسیده و حکم فرامین مقدس را برای آنها دارند. هر یک از این تکه سنگها یک دستور را نوشته و نگهبان سنگها نیز نسل اندر نسل لباسی از جنس همین سنگها را پوشیده و بر دیگران حکمرانی میکند.
تمام یتیها صبح تا شب مشغول به گرد کردن یخها و ریختن آنها در یک سری لوله هستند؛ لولههایی که بر اساس نوشتههای باستانی به سمت ماموتهای عظیم الجثهای میرود که سرزمین یتیها را روی عاجهایشان نگه داشتهاند. در حقیقت تاریخ و تمدن یتیها به آنها میگوید که کره زمین همانا سرزمین آنهاست و چند ماموت غول پیکر آن را نگه داشتهاند و خورشید هم حلزونی هست که آهسته آهسته به آسمان میآید و دوباره به لانه خود برمیگردد. جهل و نادانی در سرزمین پاگندههای یخی موج میزند.
میگو اما بنا به دلایلی برای مدتی از روستایشان خارج شده و در همین حین شاهد سقوط یک فروند هواپیماست، او در حین این سقوط با خلبان هواپیما هم ملاقاتی کوتاه دارد و بعد از دیدن او از ترس به روستا فرار میکند. میگو موجودی افسانهای به نام پاکوچک را دیده که بر اساس یک سری شایعات در جهان وجود دارد و دشمن خبیث پاگندهها است. کسی حرفهای میگو را باور نمیکند به جز یک عده که خودشان را گروه تجسس پاکوچکها مینامند و رهبرشان هم کسی نیست جز دختر نگهبان سنگهای حاضر یعنی شاهدخت سرزمین یتیها.
همانطور که احتمالا حدس زدهاید داستان انیمیشن Smallfoot پایش را فراتر از یک قصه کودکانه گذاشته و رنگ و آبی به آن داده تا برای عموم افراد جذابیت پیدا کند. شوخیهایی که در انیمیشن وجود دارد به صورت رگباری به بیننده القا میشود و انیمیشن Smallfoot از آن دسته کارهایی است که لقب اسکاری به خود نمیگیرد اما میتواند تا مدتها مخاطبش را بخنداند. انیمیشنهایی نظیر من نفرت انگیز و مینیونها هم همین روند را داشتند و هیچگاه در برابر جوایز هنری حرفی برای گفتن نداشتند اما در بین محافل تماشاگران توانستهاند جای خود را به خوبی به ثبات برسانند.
صحنههای کمدی انیمیشن Smallfoot برای همه سنین طراحی شده و خوشبختانه برخلاف برخی آثار سال جاری، مخاطب بزرگسال و همراه کودک را نیز در نظر گرفته است. هر چند آوازهایی که در آن به کار رفته تا حد زیادی زائد به نظر میآیند و هیچ حرف خاصی هم برای گفتن ندارند (بگذریم از اینکه چنینگ تیتوم، بازیگری که صداپیشگی شخصیت اصلی کار را بر عهده دارد عملا صدای جذابی هم برای خوانندگی ندارد!)
در بین چند آوازی که در انیمیشن قرار گرفته (حدود 5 آواز) 2 مورد از آنها قابل قبول است که یکیشان توسط زندایا (خواننده و بازیگر مشهور آمریکایی) اجرا شده و دیگری هم قطعه موسیقایی رپی است که رپر شهیر آمریکایی با نام Common آن را اجرا کرده است. نکته جالب توجه اما حضور لبرون جیمز بسکتبالیت در بین صداپیشگان هست که میتواند طرفداران او را خوشحال کند.
داستان انیمیشن Smallfoot مرا تا حدی یاد حمورابی و لوحههای فرامین او انداخت و سنگ نوشتههای سرزمین یتیها که حکم مقدسات را برای آنها دارند ولی عملا پاگندهها را به درون جهل فرو بردهاند. پیش زمینه داستانی انیمیشن Smallfoot در این بخش خیلی قوی به نظر میرسد و مستقیما افرادی را نشانه میرود که با اسامی مقدسات پا پیش گذاشته و دروغ را به خورد مردم تحویل میدهند. نگهبان سنگها دقیقا مصداق چنین افرادیست که امروزه هم در دنیا مثل و مانند آنها کم نیست و اینکه انیمیشنی با این ظرافت بتواند موضوعی به این جدی را مطرح کند، قابل تحسین است.
جدا از این بحث کاملا جدی (مبارزه با خرافات و افرادی که به اسم دین و مقدسات پا جلو میگذارند و مهملات را به خورد مردم میدهند) رابطه دوستی میگو و پاکوچک داستان یعنی کاوشگری به نام پرسی، بسیار جالب از آب در آمده است. این دو نه حرف همدیگر را میفهمند و نه ارتباط غیرکلامی آنچنانی با یکدیگر برقرار میکنند اما دوستی عمیقی بینشان شکل میگیرد و این دوستی احمقانه به نظر نمیرسد. هر دو شخصیت به خوبی پرداخته شده و داستان زندگی هر یک از آنها (پرسی که به دنبال شهرت است و میگویی که به دنبال حقیقت) به درستی روایت میشود.
اصولا بودن آواز در این انیمیشن برای من سوال برانگیز است و به نظر میرسد که صرفا فروش آثار موزیکال اخیر، تیم سازنده را بر آن داشته که قطعات آوازی را نیز در درون داستان خود قرار دهند. صداپیشگان انیمیشن Smallfoot توانستنهاند از پس کار خود به خوبی بر بیایند و برخی از آنها در بخش آوازخوانی به مشکل خوردند. زندایا بهترین اجرا را دارد و کمدین معروف جیمز کوردن نیز در کنار زندایا میدرخشد و بسیاری از لحظات کمیک را با لحن صدایش خلق میکند. دنی دویتو نیز با حضور کوتاه و افتخاری خود کولاک میکند و مرا یاد مرحوم رابین ویلیامزی میاندازد که در مبحث صداپیشگی کمکار بود ولی با هر با حضورش صحنه را از آن خود میکرد.
انیمیشن Smallfoot اثری به یاد ماندنی و یا دارای ارزشهای هنری بالایی نیست ولی جنس کمدی را خوب میشناسد و میتواند بیننده خود را راضی نگهدارد. شاید اگر صحنههای موزیکال کمتر بودند و یا در ازای آنها دیالوگهایی برقرار میشد، با انیمیشن به مراتب بهتری روبرو بودیم ولی سازندگان دستی دستی اثر خودشان را به تنزل مقام رسانیدهاند و آن را با آوازهای نهچندان قوی در بخشهایی عملا ضعیف جلوه دادهاند.
انیمیشن پاکوچک دنیایی از دوستی و صلح را نشان ما میدهد و پیامهای اخلاقی و اجتماعی متعددی که با خود به همراه دارد را با لحن شعارگونه هم به مخاطبش انتقال نمیدهد. همین موارد میتواند نقصهای کوچک آن را از چشم بیینده بپوشاند و با دنیای یخی و خنده دارش انس دهد.