ماهان شبکه ایرانیان

وسایل گرمایشی قدیمی؛ از علاءالدین تا کرسی

خیلی‌ها معتقدند که گرمای بخاری‌های قدیمی با تمام مشکلاتشان چیز دیگری بود؛ آن بخاری‌ها نه‌تنها خانه بلکه قلب‌ها را هم گرم می‌کردند.

وسایل گرمایشی قدیمی؛ از علاءالدین تا کرسی

در این گزارش شما را به روزهای دور برده‌ایم که خبری از امکانات گرمایشی این روزها نبود و خانه‌ها به سختی گرم می‌شدند اما جمع خانواده‌ها جمع و دل‌هایشان گرم‌تر از فضای خانه بود.

امسال که هوا زودتر از توقع و عادت ما سرد شده است، خیلی‌ها وسایل گرمایشی خانه‌هایشان را زودتر از همیشه راه انداخته‌اند تا از شر سرما مصون بمانند و به سرماخورگی و سینه پهلو و آنفلوآنزا مبتلا نشوند؛ مجبور هم نباشند در خانه آن‌قدر لباس بپوشند که سر و گردن و دستشان به سختی تکان بخورد.

تا دلتان هم بخواهد انواع بخاری و شوفاژهای پیشرفته و شومینه‌های لوکس و مجلسی وجود دارد که در چشم برهم‌زدنی برای گرم کردن فضا خودنمایی می‌کند.

با وجود این خیلی‌ها معتقدند که گرمای بخاری‌های قدیمی با تمام مشکلاتشان چیز دیگری بود؛ آن بخاری‌ها نه‌تنها خانه بلکه قلب‌ها را هم گرم می‌کردند. اگر کرسی‌های چینی و قلابی که این روزها برای تحریک نوستالژی‌ها فروخته می‌شود را دیده باشید، شما هم به این حرف ایمان می‌آورید که گرمایی که از کرسی‌های قدیمی، والورها و چراغ‌های علاءالدین روزگار رفته ساطع می‌شد تا عمق قلب‌ها نفوذ می‌کرد. انگار سازندگان آن بخاری‌ها می‌دانستند سرما وقتی جسم و جان آدم را کرخ می‌کند که قلب آدم یخ کند.

برای همین هم چیزهایی ساخته بودند که همه را دور هم جمع کند و اول قلب را در سینه، داغ و تپنده نگه‌دارد. اصلا با کمی اغماض می‌توان آن وسایل گرمازای قدیمی را به‌عنوان تجهیزات پزشکی ساده اما هوشمندانه‌ای به‌حساب آورد که اگر دست اهلش می‌افتادند، می‌توانستند بر خیلی دردها و دغدغه‌ها غلبه کنند؛ منظور از اهلش هم پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها و جمع‌های گرم و لذتبخش خانوادگی‌ بود.

این روزها هم اگر کمی روحیه و معرفت ایام قدیم را در قلب و روحمان زنده کنیم، به طرفه‌العینی متوجه می‌شویم که شوفاژ، شومینه و بخاری‌های رنگارنگ همه وسیله هستند و تا قلب آدم گرم نباشد، هیچ‌چیز یارای مقابله با کمترین و بی‌رمق‌ترین سرما را ندارد.

در این گزارش شما را به روزهای دور برده‌ایم که خبری از امکانات گرمایشی این روزها نبود و خانه‌ها به سختی گرم می‌شدند اما جمع خانواده‌ها جمع و دل‌هایشان گرم‌تر از فضای خانه بود.

علاءالدین ؛نام‌آشناترین گرمابخش خانه‌ها

برای بچه‌های دیروز، علاءالدین یکی از قدیمی‌ترین و آشناترین وسایل گرمایشی است. خیلی‌ها به آن بخاری دستی یا چراغ نفتی می‌گفتند؛ چون باید داخل محفظه‌ سبز رنگش نفت می‌ریختند و آتش را با هزار ترفند از سوراخ کوچکی وارد می‌کردند و ممارست به خرج می‌دادند تا روشن شود. آن‌وقت بود که بوی نفت تمام فضا را پر و نفس کشیدن را سخت می‌کرد. مادرها برای فرار از این بو که در تمام لباس‌ها و رختخواب‌ها نفوذ می‌کرد روی علاءالدین پوست پرتقال و نان خشک می‌چیدند تا به آرامی بسوزد و بوی خوبی در فضا پخش شود. شب‌ها همه دورش جمع می‌شدند تا گرم شوند. گنده‌گویی نیست اگر بگوییم در روزگاری نه چندان دور علاءالدین چشم و چراغ خانه‌ها بود و مثل جانشان از آن مراقبت می‌کردند.

یادش‌به‌خیر طلق نازک و شفافی داشت که شعله آتش را نشان می‌داد. از آنجا می‌دیدند که فیتیله رو به اتمام است و اگر به دادش نرسند هر آینه است که آتش زرد بسوزد و دود خانه را بردارد. وای به روزی که در خانه بچه بازیگوشی به سرش می‌افتاد که آن طلق نازک را با مداد، سوزن و حتی انگشت سوراخ کند، آن موقع بود که باد وارد علاءالدین می‌شد، شمع بد می‌سوخت و خبری از آن گرمای مطلوب نبود.

با ورود گاز شهری، علاءالدین از چرخه سیستم گرمایشی خارج شد و به جرگه نوستالژی پیوست. سرنوشت خط تولید آن هم مثل خیلی از کارخانه‌های قدیمی مشخص است دیگر! کارگرها بیکار شدند، دستگاه‌ها هم‌تراز با آهن‌پاره به اوراقی‌ها فروخته شدند و خط تولید کارخانه به محلی برای رنگرزی قطعات خودرو تبدیل شد. البته ناگفته نماند که سال‌ها بعد از اینکه علاءالدین از سیستم گرمایشی خانه‌ها حذف شد، همچنان برای صادرات به افغانستان و عراق تولید می‌شد. هلال احمر نیز در مواقع اورژانسی و کمک به مناطق آسیب‌دیده در جریان حوادث غیرمترقبه از آن استفاده می‌کرد.

کرسی؛ به نام گرم شدن، به کام دورهمی

کرسی یکی از دوست‌داشتنی‌ترین وسایل گرمایشی قدیمی است که هنوز هم در خانه مادربزرگ‌ها می‌توان رد پایی از آن را دید. خیلی‌ها می‌گویند از این باب که تشکیلات ساده‌ای داشته و ارزن قیمت هم بوده زیاد از آن استفاده می‌کردند. اما به ساختار آن که نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم برپا کردن آن چندان هم ساده نبوده و از وقت و حوصله امروزی‌ها خارج است. مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها در خاطراتشان می‌گویند که همزمان با پختن رب و ترشی انداختن، با کلی زحمت آتش کرسی را برای فصل سرد تهیه می‌کردند.

به این شکل که خاکستر زغال را در آب می‌ریختند تا شن‌های آن ته‌نشین شود. از آنچه روی آب شناور می‌شد، گلوله‌های خاکستر تهیه می‌کردند و می‌گذاشتند در آفتاب تا خشک شود. در زمستان گلوله‌های خاکستر را در منقل می‌ریختند تا برای گرم کردن کرسی از آن استفاده کنند. یک میز چوبی داشتند که نیمه دوم سال نقش پایه کرسی را بازی می‌کرد و در نیمه اول سال روی آن رختخواب می‌چیدند یا آن را در انبار و زیرزمین خانه می‌گذاشتند تا وسایل اضافه را روی آن بچینند. هوا که سرد می‌شد با سلام و صلوات میز را وسط اتاق می‌گذاشتند. سنگین‌ترین و پربارترین لحافشان را روی آن می‌انداختند و همان منقل و گلوله‌های خاکستر را زیر آن قرار می‌دادند.

دور میز جمع می‌شدند، پاهایشان را زیر لحاف می‌کردند و جانشان گرم می‌شد. روی کرسی هم پر از خشکبار و تنقلات بود که بساط دورهمی شب‌های بلند پاییز و زمستان تکمیل شود. بعدها که بخاری برقی اختراع شد، به جای آن منقل‌های پردردسر، بخاری برقی زیر کرسی می‌گذاشتند. البته خیلی زود متوجه شدند همان بخاری برقی کم زحمت نیز عاری از خطرات بخاری زغالی یا همان منقل نبود. برخی نیز زغال را روی آتش گرم می‌کردند و زیر کرسی می‌گذاشتند و تا ساعت‌ها از گرمای آن لذت می‌بردند.

بخاری هیزمی؛ حلبی‌های داغ و آتشین

بخاری هیزمی‌های قدیمی برای خیلی‌ها خاطرات تلخی به جا گذاشتند؛ خاطراتی که با شنیدن نام آن بخاری‌ها آتش به جان خیلی‌ها می‌اندازد. منظورمان همان بخاری‌های چهارگوش حلبی است که جوان‌های امروزی هیچ تصویر ذهنی‌ای از آنها ندارند. تنها ممکن است در خاطرات مادربزرگ و پدربزرگ‌هایشان نام آنها را شنیده باشند. این بخاری‌ها با بدنه حلبی‌شان قادر بودند در چشم برهم زدنی سوختگی عمیقی بر جای بگذارند و یک کارگر تمام‌وقت می‌خواستند که 24ساعت خندق بلایشان را پر از هیزم کند. خواب و بیداری را از همه دریغ می‌کردند چون به محض تمام شدن هیزم خاموش می‌شدند و در آنی سرما به جان خانه رخنه می‌کرد و به مغز استخوان می‌رسید.

همیشه یک کتری پر از آب هم روی بخاری می‌گذاشتند تا بخار شود و کمی هم شده اکسیژن مرده اتاق را تأمین کند. خدا آن روز را نمی‌آورد که بچه‌ها هنگام بازی از غفلت پدر و مادر سوءاستفاده می‌کردند و به بخاری نزدیک می‌شدند. نتیجه‌اش یا سوختن دست و صورت بر اثر چسبیدن به حلب سرخ شده بدنه بخاری بود یا بر اثر ریختن آب جوش. خلاصه اینکه درست است که بخاری‌های هیزمی خانه‌ها را گرم می‌کردند اما آن قدر دنگ‌وفنگ داشتند که هیچ خاطره خوبی از خودشان به جا نگذاشتند و جزو نوستالژی‌های سخت و دردناک به شمار می‌آیند.

شوفاژ؛عمو یادگار نمی‌ره تو غار

بعد از همه وسایل گرمایشی پر‌زحمت و پرخطر، نوبت به روی‌کار آمدن رادیاتورها رسید؛ پرسر‌و‌صدا به بازار آمدند. با آن تبلیغ فراموش نشدنی که همه دهه‌شصتی‌ها به‌خاطر دارند. در آن آگهی بازرگانی، کلاغی خبر سرد شدن هوا را می‌آورد و همه سمت غار می‌رفتند. عمو یادگار اما در خانه نشسته بود، جلوی تلویزیون روزنامه می‌خواند و می‌گفت: «با ایران رادیاتور دیگه کی می‌ره تو غار؟!».

رادیاتورها آمدند تا تمام فصل گوشه خانه و اداره و مدرسه و هرجای دیگری که نیاز به گرم‌شدن داشت، جا خوش کنند. همین که مردم می‌شنیدند وسیله‌ای به بازار آمده که دیگر مجبور نیستند 6‌ماه از سال جایش را عوض و برایش نفت و زغال تهیه کنند، سر از پا نمی‌شناختند و برای داشتنش سر و دست می‌شکاندند. خیلی سریع موتورخانه‌ها در زیرزمین‌ها بنا شدند. رادیاتورهای فولادی و چدنی با علم بر اینکه می‌توانستند با یک جوشکاری ساده تعداد پره‌های آن را زیاد کنند، خریداری و خانه‌ها نونوار شدند.

خروجی پیش‌بخاری‌ها کور شدند و در عوض ورودی و خروجی لوله‌های آب در دیوار و کف اتاق‌ها رخنه کردند. برخی آن قدر غرق در نعمات و گرمای این پره‌های فولادین شدند و هر سال به تعداد پره‌ها افزودند که یک دیوار از اتاق به‌طور کل در اختیار رادیاتورهای سنگین و غول‌پیکر قرار گرفت. تا مدتی وجود رادیاتور یکی از موارد برتری یک فضا نسبت به فضای دیگر تلقی می‌شد و آنکه رادیاتور داشت با چنان فر و شکوهی از آن صحبت می‌کرد که گویی مدال قهرمانی کسب کرده است.

شومینه؛پیش بخاری های تفرعنی

سبک خانه‌سازی ما در گذشته به این صورت بود که معمارها وسط دیوارهای پهن اتاق‌ها فضایی را برای ساخت بخاری درنظر می‌گرفتند. بالای آن هم سقفی به شکل طاقچه می‌ساختند که هوای گرم مستقیم بالا نرود و با خوردن به این طاقچه در اتاق پخش شود. صاحب‌خانه‌های باسلیقه روی آن طاقچه وسایل تزئینی می‌چیدند و اگر جیب‌شان یاری می‌کرد به معمار می‌گفتند که با گچبری یا آینه‌کاری و هر روش دیگری که توانایی‌اش را داشتند، طاقچه را زیبا و چشم‌نواز کند. عملا بخاری یا پیش‌بخاری‌های قدیمی همان شومینه است که خیلی‌ها فکر می‌کنند این مدل بخاری از اروپا وارد ایران شده است.

صرفا واژه «شومینه» به‌دلیل تفاخر و تفرعنی که در خود دارد به شکل‌پذیری این باور اشتباه دامن زده است. تا آنجا که این روزها برای توصیف خانه‌ای که می‌خواهند بگویند خیلی باشکوه و مدرن است، به این موضوع اشاره می‌کنند که شومینه دارد، بدون آگاهی از اینکه این شومینه که موجبات تفاخر را فراهم کرده همان پیش بخاری خودمان است که ایرانیان سال‌ها پیش بی‌آنکه به آن ببالند از سیستم گرمایشی آن لذت می‌بردند.

در دوره‌ صفوی این بخاری‌ها، گچبری‌های زیبایی داشتند و در آن جایی هم برای پختن غذا ایجاد می‌شد. دردوره قاجار شکل بخاری‌ها شبیه دوره صفویه است اما تزئیناتش دیگر به اصالت دوره صفویه نیست. شاید یکی از مهم‌ترین دلایلی که به مهم جلوه دادن شومینه دامن زده است، نایاب شدن آن در خانه‌ها به‌دلیل تغییر در شکل ساختمان‌سازی امروزی و تغییرات انکارناپذیر آن در مقایسه با معماری گذشته باشد. پیش‌بخاری‌ها در دل دیوارهای قطور ساخته می‌شدند و اینطور نبود که بیرون از دیوار و در کنج، فضایی به آن اختصاص داده شود. حالا دیگر به‌خاطر نازک شدن دیوارها نه امکان ساخت بخاری به شیوه قدیمی وجود دارد و نه حتی یک طاقچه ساده چون خارج از توان دیوارهای نازک و جدید است.

بخاری برقی؛ المنت آمد، نفت و هیزم رفتند

بخاری‌های برقی آمدند تا مایه آرامش بشر باشند. آمدند تا بی‌خوابی‌های شبانه از ترس یخ زدن، سر و کله زدن با چوب و زغال، پیچیدن بوی دود و نفت سوخته در خانه و سیاه شدن سر و صورت را تمام کنند اما از آنجا که سرنوشت انسان با سختی و تلاش بی‌پایان عجین شده است، بخاری‌های برقی هم عاری از ایراد و مشکل نبودند. بدنه بخاری‌های برقی فلزی بود تا در برابر المنت سرخ شده و حرارت بالا دوام بیاورد. هرچه بود ترس از چسبیدن دست و صورت بچه‌ها به بخاری تمامی نداشت. مصرف برقشان آن قدر زیاد بود که خیلی‌ها ساعت‌های طولانی از روز سرما را تحمل می‌کردند و تا مجبور نمی‌شدند بخاری را روشن نمی‌کردند.

از این بخاری‌ها بیشتر برای گرم کردن حمام استفاده می‌شد وچون فضای حمام کوچک‌تر از اتاق بود و مدت کمی نیاز بود آن را روشن بگذارند و باید شش دانگ حواسشان را جمع می‌کردند که آب به بخاری نرسد. اگر بخاری خیس می‌شد اتصالی می‌کرد و برق‌گرفتگی حتمی بود. جالب‌ترین خاطره‌ای که از این بخاری‌ها مانده است، استفاده از آنها برای گرم کردن کرسی است. همین حالا هم خیلی‌ها یک بخاری کوچک برقی دارند که شب یلدا سراغش می‌روند تا وقتی همه دور هم جمع شدند یک کرسی روبه‌راه کنند و شب‌نشینی‌شان معنای واقعی آن سال‌ها را تداعی کند.

پیک‌نیک؛ گرمایی به نرخ جان

سختکوشی و سخت‌جانی از ویژگی‌های قدیمی‌ها بود؛ به هر چیزی قانع بودند و از همه‌‌چیز نهایت استفاده را می‌کردند. برایشان فرقی نمی‌کرد برای گرم شدن مجبور باشند با تبر به جان درخت بیفتند و تمام بته‌های خشک جنگل را جمع و برای بخاری‌های هیزمی‌شان ذخیره کنند. از هرچه دم دستشان بود برای برآورده شدن حاجت منتفع می‌شدند.

جالب است که گاهی از چراغ خوراک‌پزی یا گاز پیک‌نیک برای گرم شدن استفاده می‌کردند. بله. منظورمان همان‌هایی است که امروزه برای گشت و‌گذار در طبیعت همراهتان می‌برید که برای خستگی در کردن آبی جوش بیاورید یا برای رفع گرسنگی یک تخم‌مرغ نیمرو کنید. می‌خواهیم بگوییم آن قدر ساده و بی‌غل‌و‌غش بودند که ظاهر وسیله برایشان معنایی نداشت. به فکر تجملات و تهیه کالای تزئینی نبودند. هر وسیله را صرفا از جنبه مصرفی‌اش درنظر می‌گرفتند و آن قدر از آن کار می‌کشیدند تا نابود شود

منبع  : روزنامه همشهری

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان