ماهان شبکه ایرانیان

جغرافیای تاریخی داستان حضرت لوط (علیه السلام)

در نگاه نخست به متن قرآن کریم، یکی از مواردی که چشمان جست وجوگرِ حقیقت را مجذوب خویش می سازد، وجود چشمگیرِ داستان های انبیای الهی ‰ و سرگذشت اقوام ستمکارشان است که برای صاحبان خرد سراسرموعظه و پند و اندرزند.

مقدمه

در نگاه نخست به متن قرآن کریم، یکی از مواردی که چشمان جست وجوگرِ حقیقت را مجذوب خویش می سازد، وجود چشمگیرِ داستان های انبیای الهی ‰ و سرگذشت اقوام ستمکارشان است که برای صاحبان خرد سراسرموعظه و پند و اندرزند.

از جمله پیامبرانی که سرگذشت ایشان و قومشان در قرآن به تفصیل بیان شده حضرت لوط (علیه السلام) است. آن حضرت با ابراهیم (علیه السلام) نیز رابطة خانوادگی دارند و در میان قومی مبعوث شدند که به عمل زشت همجنس گرایی (لواط و مساحقه ) می پرداختند.

در مقالة حاضر دربارة جغرافیای تاریخی سرزمین قوم حضرت لوط (علیه السلام) و داستان آن حضرت در قرآن کریم سخن می گوییم. همچنین این داستان را با داستان منقول در کتب عهدین به اجمال مقایسه می کنیم.

واژه لوط در معاجم و لغتنامه ها

ابن منظور در تعریف این واژه می نویسد: «لوط نام پیامبری است. . . و لاط الشی ء لِواطاً و لاوط یعنی اینکه کسی عمل قوم لوط را انجام داد». 2

طریحی نیز در مجمع البحرین ذیل این واژه می نویسد: «لوط پیامبر» و او نخستین کسی است که به ابراهیم (علیه السلام) ایمان آورد. می گویند او پسر هاران بن تارخ، و پسر برادر ابراهیم خلیل (علیه السلام) است، و نیز گفته اند وی پسرخالة ابراهیم (علیه السلام) است و ساره، همسر ابراهیم (علیه السلام)، خواهر لوط (علیه السلام) بوده است. 3

دهخدا می نویسد: «نام پیغمبری است (علیه السلام)، به مؤتفکات ». 4

مؤلف منتهی الاءرب نیز ایشان را پسر برادر ابراهیم (علیه السلام)، یعنی پسر هاران بن تارخ معرفی می کند. 5

همچنین مؤلف مجمل التواریخ و القصص گوید:

لوط بن هامان بن آزر، برادرزادة ابراهیم که با عم خویش از بابل مهاجرت کرد. قوله تعالی: فَآمَن لَه لُوطٌ وَقال اءِنِّی مُهاجِرٌ اءِلی رَبِّی اءِنَّه هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکیم (عنکبوت، 26) و از بابل به حرّان رفتند و به شام، و از آنجا به زمین فلسطین رفتند؛ جایی که مؤتفکات خوانند؛ و آنجا پنج پاره دیه بود و قوم لوط آنجا بودند. . . . خدای تعالی لوط را پیغامبری داد بر آن پنج دیه و نام آن ]ها[ صنعه وصعوه و عمره و دوما و سدوم ]بود[. 6

در کتاب مفردات راغب اصفهانی نیز آمده است: «لوط، نام معروف لوط پیامبر است و اشتقاقش از  لاط الشی ء بقلبی یلوط لوطا ولیطاً  است یعنی وابستگی به دل و جان ». 7

واژه لوط در قرآن کریم

نام این پیامبر، که در زبان عبری به معنای «پوشش »8 است، در چهارده سورة قرآن کریم و 27 بار ذکر شده است که عبارت اند از: سوره های انعام، 86؛ اعراف، 80؛ هود، 70، 74، 77، 81 و 89؛ حجر، 59 و 61؛ انبیاء، 71 و74؛ حج، 43؛ شعراء، 160، 161 و 167؛ نمل، 54 و 56؛ عنکبوت، 26، 28، 32 و 33؛ صافات، 132؛ ص، 13؛ ق، 12؛ قمر، 33 و 34؛ و تحریم، 10-

لوط در تورات

در تورات نیز داستان حضرت لوط (علیه السلام) به منزلة یکی از انبیای الهی آمده است؛ ولی تفاوت هایی با داستان نقل شده در قرآن دارد که در جای خود به آنها خواهیم پرداخت. دربارة واژة لوط در قاموس کتاب مقدس چنین آمده است: «لوط (پوشش ) پسر حاران برادر ابرام است که در اورکلدانیان جایی که پدرش درگذشت متولد گردید. پس لوط، ابرام وتارخ را پیروی نموده به اتفاق ایشان به بین النهرین آمد». 9

بر اساس نوشتة قاموس کتاب مقدس لوط پس از رسیدن به بین النهرین، تصمیم گرفت به سرزمین کنعان یا به احتمال قوی مصر مسافرت کند. 10

لوط (علیه السلام) از منظر صاحب نظران و مفسران قرآن

میان مفسران قرآن کریم و لغت دانان مشهور است که حضرت لوط (علیه السلام) پسر برادر حضرت ابراهیم (علیه السلام)، و پسرهاران بن تارخ بود. عده ای نیز گفته اند که لوط پسر خالة ابراهیم (علیه السلام) بوده، و بنابر این قول، ساره خواهر لوط بوده است. 11 گفته اند لوط از پیغمبرانی بوده که ختنه شده به دنیا آمده است. 12

صاحب نظران بر آن اند که حضور لوط (علیه السلام) در کنار حضرت ابراهیم (علیه السلام) در سفر آن حضرت مسلّم بوده وآن دو در سرزمین فلسطین 13 یا اردن 14 فرود آمده اند.

مهاجرت حضرت لوط (علیه السلام)

در باب مهاجرت حضرت لوط (علیه السلام)، این مطلب که او پس از ایمان به حضرت ابراهیم (علیه السلام) با ایشان مهاجرت کرده، مورد اتفاق است، ولی دربارة مکان هایی که آن حضرت از آنها عبور کرده تا به محل قوم لوط رسیده، اختلاف نظروجود دارد.

بنابر نقلی، حضرت لوط (علیه السلام) به همراه حضرت ابراهیم (علیه السلام) از سرزمین بابل به حرّان و از آنجا به شام وسپس به فلسطین رفته است؛ 15 و بنابر نقلی دیگر، آن حضرت پس از عبور از نهر فرات در عراق، به سوی شام و سپس به کنعان که شامل نواحی سوریه، نهر اردن، بحر المیت، لبنان و فلسطین است، مهاجرت کردند. 16

در منابع دیگر، مسیر سفر آن حضرت از بابل به فلسطین 17 یا از مصر به فلسطین 18 ذکر شده است؛ در حالی که  چنان که گذشت  قاموس کتاب مقدس مهاجرت آن حضرت را از اورکلدانیان به بین النهرین و سپس به کنعان یا به احتمال قوی به مصر و از آنجا به اردن ذکر کرده است. 19

آنچه از مطالعة متون به دست می آید این است که حضرت لوط (علیه السلام)، پیش از مهاجرت و هنگامی که در بابل بوده، هنوز به پیامبری مبعوث نشده بود و بعثت ایشان پس از ورود به سرزمین فلسطین یا اردن بوده است. 20

مؤتفکات (شهرک های قوم حضرت لوط (علیه السلام) )

واژة مؤتفکات، محل نهایی مهاجرت حضرت لوط (علیه السلام)، سه بار در قرآن تکرار شده که دو بار آن به صورت جمع ویک بار به شکل مفرد آمده است:

أَلَم یاْتِهِم نَبَاُ الَّذِین مِن قَبْلِهِم قَوْم نُوح وَعادٍ وَثَمُودَ وَقَوْم اءِبْراهِیم وَاَصْحاب مَدْین وَالْمُوْتَفِکات؛ [21] آیا گزارش ]حال [ کسانی که پیش از آنان بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مَدین و شهرهای زیر و رو شده، به ایشان نرسیده است؟

وَجاءَ فِرْعَوْن وَمَن قَبْلَه وَالْمُوْتَفِکات بِالْخاطِئَة؛ [22] و فرعون و کسانی که پیش از او بودند و ]مردم [ شهرهای سرنگون شده ]سدوم و عاموره [ مرتکب خطا شدند.

وَاَنَّه اَهْلَک عاداً الاْولی * وَثَمُودَ فَما اَبْقی * وَقَوْم نُوح مِن قَبْل اءِنَّهُم کانُوا هُم اَظْلَم وَاَطْغی * وَالْمُوْتَفِکة اَهْوی؛ [23] و هم اوست که عادیان قدیم را هلاک کرد؛ و ثمود را ]نیز هلاک کرد[ و ]کسی را[ باقی نگذاشت؛ و پیش تر ]از همة آنها[ قوم نوح را، زیراکه آنان ستمگرتر و سرکش تر بودند؛ و شهرها]ی سَدُوم و عاموره [ را فرو افکند.

دربارة موقعیت جغرافیایی مؤتفکات گفته اند آن، اردن فعلی 24 است که بلاد قوم لوط بوده است و زمین آن رامقلوبه می خوانند. 25

البته عده ای، از جمله حمدالله مستوفی قزوینی، بلاد قوم لوط را بنا به اکثر روایات، فلسطین، واقع در جنوب شرقی بیت المقدس می دانند. وی می گوید: «و بلاد قوم لوط به اکثر روایات در فلسطین بوده است، در جنوب بیت المقدس مایل به شرق. . . ». 26

وی همچنین به روایت دیگری اشاره کرده، می نویسد: «و ]بنا[ به بعضی روایات این بلاد در مفازه بوده که مابین کرمان و قهستان است، و تمشیت قطاع الطریق، و این روایت ضعیف است ». 27

ولی قول صحیح همان است که پیش تر بدان اشاره شد؛ یعنی اردن هاشمی در سواحل دریای میت.

برای مؤتفکات دو معنا ذکر گردیده که عبارت اند از:

1- بادهایی که از مسیر خود برمی گردند؛ 28

2- زیر و زبر شده و فرو افکنده. 29

دهخدا نیز مؤتفکات را فلسطین فعلی می داند. 30 ولی از آنجا که باستان شناسان، آثار قوم لوط (علیه السلام) رادر اردن پیدا کرده اند، قول اردن صحیح است؛ مگر اینکه بخواهیم این دو قول را به این صورت جمع کنیم که کشوراردن واقع در شرق فلسطین، شاید روزگاری به همراه فلسطین کشوری واحد بوده است.

دربارة سفر حضرت لوط (علیه السلام) به مؤتفکات اقوال مختلفی مطرح شده است که اختلاف بارزی میان داستان آن حضرت در تورات با داستان نقل شده در منابع اسلامی و کتب تفسیری به چشم می خورد.

در قاموس کتاب مقدس، پس از بیان مسافرت حضرت ابراهیم و لوط ‡ به مصر و کنعان آمده است:

و چون (ابراهیم ) از مصر مراجعت نمود، اموال و مواشی و حواشی خود و لوط را برون از حوصلة حساب دیده، از لوط درخواست نمود که از وی مفارقت گزیند؛ چه که حوصلة آن جناب جنگ و نزاع شبانان خود را با شبانان لوط برنتابید لوط را بر اختیار هرجا که به نظرش نیکو آید مخیر فرمود. بنابراین لوط مرغزار اردن را که بهترین و نیکوترین علفزارهای اردن بود اختیار کرد. . . . [31]

مشابه این داستان را مؤلف کتاب قصص قرآن این گونه روایت می کند:

ابراهیم از مصر کوچ کرد و لوط را در آن سفر همراه برد، و با ثروتی سرشار و اندوخته ای بی شمار به سرزمین فلسطین فرودآمدند، و دیری نگذشت که آن سرزمین بر اغنام و احشامشان تنگ شد. از این رو لوط از سرمنزل عمویش ابراهیم کوچ کرد ودر قریة «سدوم » منزل گزید. [32]

علامه مجلسی Š داستان مهاجرت حضرت لوط (علیه السلام) را این گونه نقل می کند که مردم ماجرای همجنس بازی قوم لوط را به حضرت ابراهیم (علیه السلام) خبر دادند و به آن حضرت شکایت کردند، و ایشان حضرت لوط (علیه السلام) را به سوی آنان فرستاد تا ایشان را از عذاب الهی بیم داده، انذارشان کند. 33

در جایی دیگر آمده است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) پس از ورود به سرزمین شام به سوی کنعان رهسپار گردید وچون متوجه شد مردم شهر سدوم و شهرک های اطراف دریای میت دچار انحراف جنسی شده اند، برادرزادة خودلوط (علیه السلام) را  که در این سفر همراه ابراهیم (علیه السلام) بود  به سوی مردم آن دیار روانه ساخت تا به هدایت و ارشادمردم بپردازد. 34

مؤتفکات به چه شهرهایی اطلاق می شد؟

در باب اطلاق مؤتفکات به شهرها یا شهرک ها، اختلاف ناچیزی وجود دارد. برخی آن را چهار شهر و برخی پنج شهر یاولایت می دانند. در قاموس کتاب مقدس به این مسئله اشاره رفته که عذاب الهی بر شهرهای سدوم، عموره، ادمه، صبوئیم و بالع که همان صوغر است، نازل شد. 35 ملاحظه می شود که این کتاب پنج ولایت برای مؤتفکات برشمرده است.

به نظر می رسد مؤلف کتاب باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، نظر قاموس کتاب مقدس را تأیید کرده است؛ با این تفاوت که وی «سدوم » را شهر، و عموره و ادمه و صبوئیم و بالع (صوغر) را شهرک های اطراف سدوم ودریای میت (دریای لوط ) به شمار آورده است. 36

عباس مهرین شوشتری در تعریف مؤتفکات می نویسد: «مؤتفکات (اشاره به شهرهای قوم لوط است به نام سدوم و گومره Sodom - Gomorrah)». 37

یوسف حریری نیز می نویسد: «بنابر قصص، سرزمین سدوم مرکب بود از شهرهای سدوم، عموره، صوغر، صبوئیم (و بالع و یا ادمه )». 38

به نظر می رسد وی مرتکب اشتباهی شده و آن اینکه بر اساس دیگر منابع، بالع همان صوغر است؛ در حالی که وی صوغر را شهری غیر از بالع می داند. همچنین وی سرزمین سدوم را متشکل از چهار شهر یاد شده دانسته، در حالی که بهتر بود به جای سرزمین سدوم، نام سرزمین مؤتفکات را به کار می برد.

آیت الله جعفر سبحانی چنین می نویسد:

حضرت لوط از کسانی است که به ابراهیم ایمان آورده بود و هم زمان با مهاجرت ابراهیم از بابل، او نیز مهاجرت کرد، و هر کدام به نقطه ای رفتند. لوط به سرزمینی که قرآن از آن به «مؤتفکات » یاد می کند و از چهار شهر به نام های سدوم، عموره، صوغر وصبوئیم تشکیل یافته بود، مهاجرت کرد. [39]

وی سپس به جغرافیای تاریخی این سرزمین اشاره کرده، می نویسد:

امروز در سرزمین اردن دریایی است به نام «بحرالمیت ». محل این دریا قبلاً خشکی بوده و به خاطر زلزله ها، در گودی فرو رفته و آب دریا به آنجا کشیده شده است و اخیراً در ساحل این دریاچه، شهرهای قوم لوط پیدا شده است. [40]

دهخدا نیز همان گونه که پیش تر اشاره شد، مؤتفکات را پنج پاره دیه اعلام می کند که البته اسامی این پنج پاره دیه تفاوت هایی با اسامی معروف موجود در دیگر کتب دارد که نام آنها صنعه و صعوه و عمره و دوما و سدوم است. 41

به نظر می رسد اسامی صنعه و صعوه و عمره و دوما که در مجمل التواریخ و القصص و نیز در لغت نامه دهخداآمده، 42 همان اسامی ای هستند که امروزه با عناوین عموره، ادمه، صوغر و صبوئیم نامیده می شوند. شایدعمره همان عموره، دوما، همان ادمه، و صعوه و صنعه همان صوغر و صبوئیم باشند.

در جایی دیگر، این اسامی به صورت های دیگری آمده است: «و آن (مؤتفکات ) بزرگ ترین بلاد و دارای پنج ولایت بود به نام های: صعبه، صغر، غمره، ادماه و سدوم ». 43

در اینجا نیز به نظر می رسد صعبه همان صبوئیم، صغر همان صوغر، غمره همان عموره و ادماه همان ادمه باشند.

بنابراین دربارة شهرک های مؤتفکات بر روی چهار شهر اتفاق نظر وجود دارد؛ ولی دربارة یک شهر، برخی آن راجزو شهرک های مؤتفکات دانسته اند و برخی نه.

سدوم

این شهر همان دیاری است که حضرت لوط (علیه السلام) عازم آن شد تا قوم ستمکارش را از اعمال زشتی که انجام می دادند، برحذر دارد. دربارة ویژگی های این شهر گفته اند:

نام قریه ای از قریه های قوم لوط، که قاضی آن را «سدوم » می گفتند، و این دلالت می کند بر آنکه وی اسم شهر است نه قاضی، ولی قاضی آن شهر مورد مثل گردیده است. در آن درختان و چشمه های بسیار بود، و در این زمان مقلوب است و در زمین آن گیاه و زرع نروید، و زمینش سیاه باشد و مفروش به سنگ های سیاه، و گویند آن سنگ هایی است که بر قوم لوط باریده شده بود. شهر «سدوم » اکنون «اسدم » نامیده می شود. [44]

تفاوت داستان های قرآن با کتب عهدین

پیش از ورود به مبحث دیگر، که بررسی داستان حضرت لوط (علیه السلام) در قرآن کریم است، می باید به تفاوت میان داستان های قرآن کریم با همان داستان ها در کتب عهدین اشاره ای داشته باشیم.

آنچه قرآن کریم را از کتب عهدین متمایز می سازد، واقعیت، صدق و درستی داستان های آن است. قرآن کریم، کتابی است الهی و تحریف ناپذیر که هیچ گونه تحریفی در آن صورت نگرفته و این مسئله در میان مسلمانان جهان ومذاهب گوناگون اسلامی مورد اجماع است. شاهد این مدعا، وعده ای است که خداوند متعال، خود در این باره داده است: اءِنّا نَحْن نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَاءِنّا لَه لَحافِظُون؛ 45 «بی تردید، ما این قرآن را به تدریج نازل کرده ایم، و قطعاً نگهبان آن خواهیم بود».

شهید آیت الله سیدمحمدباقر حکیم Š می نویسد:

آنچه از اخبار و حوادث ]گوناگون [ در قرآن آمده، امور و حقایق ثابتی است که در آنها دروغ، خطا یا اشتباهی راه ندارد؛ ماننداشتباهاتی که در کتب عهدین وجود دارد؛ زیرا قرآن وحیی الهی است، و ذره ای در آسمان و زمین از چشم خداوند دورنمی ماند، و خداوند خیانت ها و انحراف های چشم ها و مکنونات و پوشیده های سینه ها را می داند و حال و گذشته و آینده درنزد او یکسان است. [46]

از منظر مرحوم آیت الله معرفت Š نیز آنچه در کتب عهدین آمده، اولاً، صرفاً جنبة تاریخ نگاری دارد و هیچ گونه تعهدی در قبال صحت و سقم قضایا در آن وجود ندارد. برعکس، قرآن از تاریخ نویسی می پرهیزد، مگر در جایی که در هدایت مردم مؤثر باشد؛ ثانیاً، داستان های قرآن پاک و منزه است و مقام قداست پیامبران در آنها محفوظ مانده است؛ برخلاف قصص کتب عهدین که به انبیای عظام توهین کرده است. 47 نمونه های بارز این توهین ها، توهین به حضرت آدم و حوا‡، 48 حضرت نوح (علیه السلام)، 49 حضرت ابراهیم علیه السلام 50 و دیگر پیامبران است. در اینجا، محض نمونه، به گوشه هایی از داستان حضرت لوط (علیه السلام) که درکتب عهدین آمده اشاره می کنیم:

در اصحاح نوزدهم از سفر تکوین دربارة داستان حضرت لوط (علیه السلام) با دو دخترش در کوه آمده است:

و دختر بزرگ به کوچک گفت: پدر ما پیر شده و مردی بر روی زمین نیست که برحسب عادت کل جهان به ما درآید * بیا تا پدرخود را شراب بنوشانیم و با او هم بستر شویم تا نسلی از پدر خود نگاهداریم * پس در همان شب پدر خود را شراب نوشانیدندو دختر بزرگ آمده با پدر خویش همخواب شد و او از خوابیدن و برخاستن وی آگاه نشد * و واقع شد که روز دیگر بزرگ به کوچک گفت اینک دوش با پدرم همخواب شدم امشب نیز او را شراب بنوشانیم و تو بیا و با وی همخواب شو تا نسلی از پدرخود نگاهداریم * آن شب نیز پدر خود را شراب نوشانیدند و دختر کوچک همخواب وی شد و او از خوابیدن و از برخاستن وی آگاه نشد * پس هر دو دختر لوط از پدر خود حامله شدند * و آن بزرگ پسری زاییده، او را موآب نام نهاد و او تا امروز پدرموآبیان است * و کوچک نیز پسری بزاد و او را بن عمّی نام نهاد وی تا به حال پدر بنی عمّون است. [51]

این نمونة کوچکی است از دروغ ها، خرافات و تحریفات تورات محرَّف فعلی که چنین تهمت های ناروایی را در حق پیامبران و دیگر بندگان صالح خداوند روا می دارد، اما قرآن کریم، که الفاظ و معارفش از جانب خداست، از هر گونه تحریف و نیز نسبت های ناروا به پیامبران ‰ به دور است.

گفتنی است دربارة کلیات ماجرای قوم لوط نیز اختلافاتی میان تورات و قرآن کریم وجود دارد که از باب نمونه به مواردی از آن اشاره می کنیم:

در کتاب تورات ماجرای ازدواج دختران حضرت لوط (علیه السلام) با مردم آن شهر مطرح شده است 52 درحالی که قرآن کریم به صراحت این مطلب را رد می کند؛ چراکه وقتی حضرت لوط (علیه السلام) تزویج دختران خود را به قومش پیشنهاد داد، آنان با بی شرمی هرچه تمام تر گفتند: لَقَدْ عَلِمْت ما لَنا فِی بَناتِک مِن حَق وَاءِنَّک لَتَعْلَم ما نُرِیدُ؛ 53 «توخوب می دانی که ما را به دخترانت حاجتی نیست و تو خوب می دانی که ما چه می خواهیم » که این آیه نشان می دهدقوم لوط با پیشنهاد آن حضرت مخالفت کردند.

علامه طباطبایی Š موارد پرشماری از اختلافات موجود میان قرآن کریم و تورات را در داستان حضرت لوط (علیه السلام) بیان می کند که ذکر پاره ای از آنها خالی از وجه نیست. وی می نویسد:

در تورات آمده که فرشتگان مرسل برای بشارت دادن به ابراهیم و برای عذاب قوم لوط دو فرشته بودند، [54] ولی قرآن از آنان به «رُسُل » تعبیر کرده [55] که صیغة جمع است و اقل جمع سه نفر است. . . .

در تورات آمده که لوط دو دختر داشت [56] ولی قرآن تعبیر به لفظ «بنات » کرده [57] که صیغة جمع است وگفتیم که اقل جمع سه نفر است.

و در تورات آمده که ملائکه لوط را بیرون بردند و قوم را چنین و چنان عذاب کردند و زن او ستونی از نمک شد و جزئیاتی دیگرکه قرآن از اینها ساکت است.

و در تورات به طور صریح نسبت تجسم به خدای تعالی داده و نسبت زنای با محرم آن هم با دختران را به یک پیامبر داده، ولی قرآن کریم، هم خدای سبحان را منزه از تجسم می داند و هم انبیا و فرستادگان خدای را از ارتکاب گناه بری دانسته و ساحت آنها را از این آلودگی ها پاک می داند. [58]

داستان حضرت لوط (علیه السلام) در قرآن کریم

حضرت لوط (علیه السلام) در میان قومی به پیامبری مبعوث شد که برخلاف بیشتر قوم هایی که داستانشان در قرآن کریم آمده و بت پرست و مشرک بودند، اعمال قبیحی چون همجنس بازی (لواط و مساحقه ) انجام می دادند، و طبیعی است که تذکرات حضرت لوط (علیه السلام) در این زمینه باشد. آن حضرت مردم سرزمین سدوم را مخاطب قرار داده، می فرماید: . . . اَتَاْتُون الْفاحِشَة ما سَبَقَکم بِها مِن اَحَدٍ مِن الْعالَمِین * اءِنَّکم لَتَاْتُون الرِّجال شَهْوَة مِن دُون النِّساءِ بَل اَنْتُم قَوْم مُسْرِفُون؛ 59«. . . آیا آن کار زشت ]ی [ را مرتکب می شوید که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است؟ شما از روی شهوت، به جای زنان با مردان درمی آمیزید، آری شما گروهی تجاوزکارید».

اما پاسخ قوم در مقابل موعظه های حضرت لوط (علیه السلام) پاسخی بود همانند واکنش اقوام گذشته؛ یعنی تکذیب، انکار، تهدید، تمسخر و تقاضای عذاب: وَما کان جَواب قَوْمِه اءِلاّ اَن قالُوا اَخْرِجُوهُم مِن قَرْیتِکم اءِنَّهُم اُناس یتَطَهَّرُون؛ 60 «ولی پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: "آنان را از شهرتان بیرون کنید، زیرا آنان کسانی اند که به پاکی تظاهر می کنند"». آنان حضرت لوط و دخترانش را تهدید به اخراج از شهر و دیارشان کردند؛ زیرا ایشان تنها کسانی بودند که در آن شهر طلب پاکی و تقوا می کردند. آنان حتی به جای طلب رحمت و مغفرت، از حضرت لوط (علیه السلام) درخواست کردند که اگرراست می گوید عذاب الهی را که وی آنها را از آن می ترساند، برایشان فرو فرستد:

فَما کان جَواب قَوْمِه اءِلاّ اَن قالُوا ائْتِنا بِعَذاب اللهِ اءِن کنْت مِن الصّادِقِین * قال رَب انْصُرْنِی عَلَی الْقَوْم الْمُفْسِدِین؛ 61 «و]لی [ پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: "اگر راست می گویی عذاب خدا را برای ما بیاور". ]لوط [ گفت: "پروردگارا، مرا بر قوم فسادکار غالب گردان "».

حضرت لوط (علیه السلام) هنگامی که از ایمان آوردن قوم خویش ناامید گشت و قطعی شد که تبلیغ وی در آنها تأثیری ندارد، به ناچار از خداوند متعال یاری و نصرت خواست تا او را بر قوم اسرافکارش پیروز گرداند، و در این هنگام، فرشتگان مأمور عذاب الهی وارد سرزمین سدوم شدند.

هنگامی که فرشتگان به صورت جوانانی خوش سیما وارد شهر سدوم شدند، حضرت لوط (علیه السلام) از آمدن آنهادلتنگ و ناراحت شد؛ چراکه می دانست قومش با شنیدن خبر ورود عده ای جوان خوش سیما به شهر، رهایشان نخواهند کرد. از این روی ناراحتی خود را چنین بیان فرمود که امروز، روز بسیار سختی است: وَلَمّا جاءَت رُسُلُنا لُوطاً سِی ءَبِهِم وَضاق بِهِم ذَرْعاً وَقال هذا یوْم عَصِیب * وَجاءَه قَوْمُه یهْرَعُون اءِلَیه وَمِن قَبْل کانُوا یعْمَلُون السَّیئات قال یا قَوْم هوُلاءِ بَناتِی هُن اَطْهَرُ لَکم فَاتَّقُوااللهَ وَلا تُخْزُون فِی ضَیفِی اَلَیس مِنْکم رَجُل رَشِیدٌ * قالُوا لَقَدْ عَلِمْت ما لَنا فِی بَناتِک مِن حَق وَاءِنَّک لَتَعْلَم ما نُرِیدُ * قال لَوْ اَن لِی بِکم قُوَّة اَوْ آوِی اءِلی رُکن شَدِیدٍ؛ 62 «و چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، از ]آمدن [ آنان ناراحت، و دستش از حمایت ایشان کوتاه شد وگفت: "امروز، روزی سخت است ". و قوم او شتابان به سویش آمدند، و پیش از آن کارهای زشت می کردند. ]لوط [ گفت: "ای قوم من، اینان دختران من اند. آنان برای شما پاکیزه ترند. پس از خدا بترسید و مرا در کار مهمانانم رسوا مکنید. آیادر میان شما آدمی عقلرس پیدا نمی شود؟"گفتند: "تو خوب می دانی که ما را به دخترانت حاجتی نیست و تو خوب می دانی که ما چه می خواهیم ". ]لوط [ گفت: "کاش برای مقابله با شما قدرتی داشتم یا به تکیه گاهی استوار پناه می جستم "».

پس از مدتی که قوم از ورود جوانان خوش سیما باخبر شدند، با سرعت خود را به منزل حضرت لوط (علیه السلام) رساندند. حضرت لوط (علیه السلام) که چنین وضعیتی را مشاهده کرد، از قومش خواست تا از این کار دست بردارند، وبدین منظور، ازدواج با دختران خود را به آنان پیشنهاد داد؛ ولی آنها پیشنهاد حضرت را رد کرده، گفتند: تو خود نیک می دانی که ما با دختران تو کاری نداریم و به چه منظوری بدین جا آمده ایم. لوط (علیه السلام) پس از اینکه با چنین پاسخی مواجه گردید، با حسرت هرچه تمام تر گفت: ای کاش نیرو یا تکیه گاهی می داشتم تا با شما مبارزه می کردم.

فرشتگان که ناراحتی حضرت لوط (علیه السلام) را دیدند و تا آن هنگام نیز خود را معرفی نکرده بودند به وی گفتند: ناراحت مباش، ما فرستادگان پروردگار تو هستیم. هرگز دست آنان به تو نخواهد رسید. پس خانوادة خود، به جزهمسرت را شبانه از شهر خارج کن و کسی از شما پشت سرش را نگاه نکند؛ زیرا که هنگام نزول عذاب، صبح است ووقت تنگ، و اگر کسی برگردد و به پشت سرش نظری بیفکند، چه بسا نتواند تا صبح خود را از محل نزول عذاب دورکند: قالُوا یا لُوطُ اءِنّا رُسُل رَبِّک لَن یصِلُوا اءِلَیک فَاَسْرِ بِاَهْلِک بِقِطْع مِن اللَّیل وَلا یلْتَفِت مِنْکم اَحَدٌ اءِلاَّ امْرَاَتَک اءِنَّه مُصِیبُها ما اَصابَهُم اءِن مَوْعِدَهُم الصُّبْح اَلَیس الصُّبْح بِقَرِیب؛ 63 «گفتند: "ای لوط، ما فرستادگان پروردگار توییم. آنان هرگز به تو دست نخواهند یافت. پس، پاسی از شب گذشته خانواده ات را حرکت ده  و هیچ کس از شما نباید واپس بنگرد  مگر زنت، که آنچه به ایشان رسد به او ]نیز[ خواهد رسید. بی گمان، وعده گاه آنان صبح است. مگر صبح نزدیک نیست؟ "»

در این مقام دو مطلب شایان توجه به چشم می خورد: نخست اینکه مراد فرستادگان الهی از ذکر این جمله که به لوط (علیه السلام) گفتند: «دست آنان به تو نخواهد رسید» این بود که دسترسی به میهمانان نوعی اهانت به لوط (علیه السلام) بود و چنین شری به ایشان نخواهد رسید که این مژده ملازم این بود که قوم لوط به ایشان نیز دست نخواهندیافت؛ 64

دوم اینکه «اءِلاَّ امْرَاَتَک » استثنایی است که به جمله اول یعنی «فَاَسْرِ بِاَهْلِک » بازمی گردد نه جملة دوم؛ یعنی «وَلایلْتَفِت مِنْکم »؛ زیرا در سورة عنکبوت آمده است: اءِنّا مُنَجُّوک وَاَهْلَک اءِلاَّ امْرَاَتَک کانَت مِن الْغابِرِین؛ 65 «ما تو وخانواده ات، جز زنت را که از باقی ماندگان ]در خاکستر آتش [ است، حتماً می رهانیم ». از این رو بعید به نظر می رسد که استثنا مربوط به جملة دوم باشد. 66 برخی، استثنا را به جمله دوم مربوط دانسته اند و داستانی شبیه به مطلب نقل شده در تورات ساخته اند:

در حینی که فرار می نمودند زوجة لوط به عقب خود نگریسته چون این مطلب خلاف امر الهی بود به ستون نمک مبدل گردید. [67]

و این تفسیر درست نیست. ولی به هر حال به دستور فرشتگان، آن شب لوط به همراه دخترانش از شهر خارج شدند تاعذاب الهی به هنگام صبح بر سر قوم ستمکارش فرود آید.

چگونگی عذاب قوم لوط

در آیات قرآن به چند نوع عذاب اشاره شده که خداوند متعال قوم لوط را به آنها گرفتار کرد:

1- سنگ باران: وَاَمْطَرْنا عَلَیهِم مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِین؛ 68 «و بر سر آنها بارانی (از سنگ ) باراندیم. پس بد بارانی بودباران بیم داده شدگان (بی اعتنا به هشدار)».

در جای دیگر نوع این سنگ را بارانی از سنگ و گِل نشاندار شده می داند. 69

2- زمین لرزة شدید: فَلَمّا جاءَ اَمْرُنا جَعَلْنا عالِیها سافِلَها؛ 70 «پس چون فرمان ما آمد، آن شهر را زیر و رو کردیم ».

3- صیحة آسمانی به همراه دو عذاب یاد شده: فَاَخَذَتْهُم الصَّیحَة مُشْرِقِین؛ 71 «پس به هنگام طلوع آفتاب، فریاد]مرگبار[ آنان را فرو گرفت ». 72

پناهگاه حضرت لوط و همراهانش

در قاموس کتاب مقدس آمده است فرشتگان به اصرار فراوان حضرت لوط (علیه السلام)، به ایشان اجازه دادند تا به قصبه ای کوچک به نام «بالع » فرار کند؛ قصبه ای که بعدها به صوغر تغییر نام یافت. پس از آن، لوط از صوغر رفت و درکوهستان موآب سکونت گزید. 73

بنابر برخی قصص، شهر صوغر از عذاب الهی در امان ماند و حضرت لوط (علیه السلام) پس از هجرت از سدوم، رهسپار آنجا شد. 74

بر اساس نظریات باستان شناسان، حضرت لوط (علیه السلام) و همراهانش، پس از خروج از شهر سدوم، به غاری درغور الصافی اردن پناه بردند که امروزه آن غار توسط موزة بریتانیا با همکاری وزارت سیاحت و باستان شناسی اردن کشف شده است. 75

در پایان، حسن ختام مقاله را مزین می کنم به حدیثی از امام جعفر صادق (علیه السلام) که می فرماید:

ما من عبد یخرج من الدنیا یستحل عمل قوم لوط اءلاّ رماه الله کبده من تلک الحجارة تکون منیته فیها ولکن الخلق لا یرونه؛ [76]هیچ بنده ای از دنیا بیرون نمی رود که حلال شمارد عمل قوم لوط را مگر آنکه خدا سنگی از سنگ ها بر جگر او می زند که مرگش در آن است و لیکن خلق آن را نمی بینند.

و در جایی دیگر می فرمایند:

والعامل بها من الرجل. . . وهم بقیة سدوم، أما أنی لست أعنی بقیتهم أنهم ولده ولکن من طینتهم؛ [77] و مرتکب این عمل. . . از بقیة سدوم است؛ نمی گویم که از فرزندان ایشان است و لیکن از طینت ایشان است.

نتیجه گیری

از مباحث مطرح شده در این بحث به نتایج کلی زیر می رسیم:

لوط (علیه السلام) بنابر نظر مشهور، برادرزادة حضرت ابراهیم (علیه السلام) بوده و هنگام سفر حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم سفر ایشان بوده است؛

. حضرت لوط (علیه السلام) پس از ایمان به حضرت ابراهیم (علیه السلام) با ایشان مهاجرت کرده و در پایان این سفر و به هنگام وصول به اردن یا فلسطین به پیامبری برگزیده شد؛

. دربارة مسیر حرکت آن حضرت اختلاف نظرهایی وجود دارد؛ ولی این مسیر در خاتمه به اردن یا فلسطین ختم شده است؛

. از آنجا که باستان شناسان بقایای محل سکونت قوم لوط را در اردن فعلی کشف کرده اند، می توان گفت قوم آن حضرت در مؤتفکات (مکانی که هم اینک اردن نامیده می شود) سکونت داشته اند؛

. نام شهری که حضرت لوط (علیه السلام) برای انذار قومش بدان عازم شد، سدوم بوده است که یکی از شهرک های مؤتفکات به شمار می آمد؛

. اختلافات فراوان موجود در مقایسة داستان حضرت لوط (علیه السلام) در قرآن کریم با داستان آن حضرت در کتب عهدین نشان دهندة تحریف شدن این داستان در تورات است و این داستان به صورتی که در تورات آمده، بنا به ادلة نقلی و عقلی، مردود، و به دور از شأن انبیا‰ است؛

. حضرت لوط (علیه السلام) و همراهانش پس از خروج از شهر سدوم وارد غاری شدند در قصبه ای به نام بالع (صوغر)، که این غار در اردن توسط موزة بریتانیا و با همکاری وزارت سیاحت و باستان شناسی اردن کشف شده است.

کتاب نامه

. قرآن کریم.

. ابن بابویه، محمد بن علی بن حسین، علل الشرایع، ج 2، دار الحجة للثقافة، ]بی جا[، 1416 ه. ق.

. راغب اصفهانی، حسین، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج 3، انتشارات مرتضوی، تهران، 1372-

. افریقی مصری، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج 7، دار صادر، بیروت، ]بی تا[.

. انجمن کتاب مقدس ایران، کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، ترجمة انجمن کتاب مقدس، چاپ فرهنگ، تهران، 1987 م.

. بی آزار شیرازی، عبدالکریم، باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، انتشارات دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1380.

. حریری، یوسف، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، انتشارات هجرت، قم، 1378-

. حکیم، سیدمحمدباقر، القصص القرآنی، نشر المرکز العالمی للعلوم الاسلامیة، قم، 1377-

. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه، ج 13، انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1377-

. رضایی، زهرا، اماکن جغرافیایی در قرآن، انتشارات پارسایان، قم، 1379-

. سبحانی، جعفر، منشور جاوید (پیرامون قصص انبیاء)، ج 11، نشر مؤسسة الامام الصادق (علیه السلام)،

قم، ]بی تا[.

. صدر بلاغی، صدرالدین، قصص قرآن، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1345-

. صفی پور، عبدالرحیم بن عبدالکریم، منتهی الاءرب فی لغة العرب، ج 3 و 4، انتشارات کتابخانة سنائی، ]بی جا[، ]بی تا[.

. طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمة تفسیر المیزان، ترجمة حجة الاسلام والمسلمین سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج 10، دفتر انتشارات اسلامی، قم، ]بی تا[.

. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج 4، دار و مکتبة الهلال، بیروت، 1985 م.

. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج 6، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1372-

. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، تصحیح و تعلیق سیدطیب موسوی جزائری، ج 1، مؤسسة دار الکتاب للطباعة والنشر، قم، 1404 ه. ق.

. مجلسی، محمدباقر، حیوة القلوب (تاریخ پیامبران )، ترجمة سیدعلی امامیان، ج 1، انتشارات سرور، قم، 1378-

. مؤلفان نامعلوم قرن ششم، مجمل التواریخ و القصص، به تصحیح ملک الشعراء بهار، به همت محمد رمضانی، ]بی جا[، ]بی نا[، ]بی تا[.

. هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، انتشارات اساطیر، تهران، 1377-

. مستوفی، حمدالله، نزهة القلوب، به اهتمام و تصحیح گای لیسترانج، دنیای کتاب، تهران، 1362-

. معرفت، محمدهادی، علوم قرآنی، انتشارات سمت، تهران، 1379-

. مهرین شوشتری، عباس، فرهنگ کامل لغات قرآن، انتشارات گنجینه، تهران، 1374-

پی نوشت

1 کارشناس ارشد علوم قرآن و حدیث.

2- جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور افریقی مصری، لسان العرب، ج 7، ص 396، ذیل واژه «لوط».

3- فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج 4، ص 272، ذیل واژه «لوط».

4- علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 13، ص 19820، ذیل واژه لوط.

5- عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پور، منتهی الإرب فی لغة العرب، ج 3 و 4، ص 1158، ذیل ل و ط.

6- مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعراء بهار، به همت محمد رمضانی، ص 192-

7- حسین راغب اصفهانی، ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج 3، ص 171، کتاب اللام.

8- یوسف حریری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، ص 283، ذیل واژه «لوط».

9- جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771-

10- همان.

11- ر. ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ترجمه سیدمحمدباقر موسوی همدانی، ج 10، ص 532؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج 4، ص 272، ذیل واژه «لوط».

12- محمدباقر مجلسی، تاریخ پیامبران (حیوة القلوب)، ج 1، سیدعلی امامیان، ص 415-

13- صدرالدین صدر بلاغی، قصص قرآن، ص 74-

14- جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771-

15- علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 13، ص 19821-

16- عبدالکریم بی آزار شیرازی، باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص 167-

17- یوسف حریری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، ص 284-

18- صدرالدین صدر بلاغی، قصص قرآن، ص 74-

19- جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771-

20- سیدعلی اکبر قرشی، قاموس قرآن، ج 6، ص 216-

21- توبه(9)، 70.

22- حاقه(69)، 9-

23- نجم (53)، 50 - 53-

24- جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید (پیرامون قصص انبیاء)، ج 11، ص 297-

25- زهرا رضایی، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص 121-

26- حمداللَّه مستوفی، نزهة القلوب، به اهتمام و تصحیح گای لیسترانج، ص 271-

27- همان.

28- عبدالکریم بی آزار شیرازی، باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص 169-

29- عباس مهرین شوشتری، فرهنگ کامل لغات قرآن، ص 441، ذیل واژه مؤتفکات.

30. علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 13، ص 19821، ذیل واژه لوط.

31- جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771، 772-

32- صدرالدین صدر بلاغی، قصص قرآن، ص 74-

33- محمدباقر مجلسی، حیوة القلوب، ج 1، ص 417-

34- عبدالکریم بی آزار شیرازی، باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص 167، 168-

35- جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 772-

36- عبدالکریم بی آزار شیرازی، باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص 167-

37- عباس مهرین شوشتری، فرهنگ کامل لغات قرآن، ص 441، ذیل واژه مؤتفکات.

38- یوسف حریری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، ص 284، ذیل واژه لوط.

39- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 11، ص 297-

40. همان.

41- علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 13، ص 19820؛ به نقل از: مجمل التواریخ و القصص، ص 190 - 192-

42- مجمل التواریخ و القصص، ص 191؛ علی اکبر دهخدا، لغت نامه، ج 13، ص 19820؛ به نقل از: مجمل التواریخ و القصص، ص 190 - 192-

43- زهرا رضایی، اماکن جغرافیایی در قرآن، ص 121-

44- همان، ص 135-

45- حجر (12)، 9-

46- «فما ورد فی القرآن من أخبار وحوادث هی أمور وحقائق ثابتة لیس فیها کذب أو خطأ أو اشتباه، کما حصل فی کتب العهدین؛ لأن القرآن وحی إلهی، واللَّه لا یعزب عن علمه ذرّة فی السماء والأرض، ویعلم خائنة الأعین وما تخفی الصدور، والحاضر والماضی والمستقبل عنده سواءٌ. ویؤکد هذه الحقیقة ما ورد فی الآیة السابقة من قوله تعالی: . . . ما کانَ حَدِیثاً یفْتَری. . . (یوسف، 111)». السید محمدباقر الحکیم، القصص القرآنی، ص 25-

47- محمدهادی معرفت، علوم قرآنی، ص 289-

48- ر. ک: انجمن کتاب مقدس ایران، کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، ترجمه انجمن کتاب مقدس، سفر پیدایش، باب سوم و چهارم، ص 4، 5-

49- ر. ک: همان، سفر پیدایش، باب نهم، ص 12، که به نوشیدن شراب و مست شدن آن حضرت و عریان شدن ایشان پس از مستی اشاره دارد.

50. ر. ک: همان، سفر پیدایش، باب سیزدهم، ص 16، که بنا به نقل آن، ساره، همسر حضرت ابراهیم علیه السلام، در حضور آن حضرت به عقد و نکاح فرعون مصر درمی آید.

51- همان، سفر پیدایش، باب نوزدهم، ص 25، 26-

52- در تورات آمده است: پس لوط بیرون رفته با دامادان خود که دختران او را گرفتند مکالمه کرده گفت برخیزید و از این مکان بیرون شوید زیرا خداوند این شهر را هلاک می کند؛ اما به نظر دامادان مسخره آمد (ر. ک: همان، سفر پیدایش، باب نوزدهم، ص 24؛ جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 771).

53- هود (11)، 79-

54- ر. ک: کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، سفر پیدایش، باب نوزدهم، ص 24-

55- ر. ک: هود (11)، 77-

56- ر. ک: کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، سفر پیدایش، باب نوزدهم، ص 24-

57- ر. ک: هود (11)، 78-

58- سیدمحمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج 10، ص 536، 537-

59- اعراف (7)، 80، 81-

60. اعراف (7)، 82-

61- عنکبوت (29)، 3029-

62- هود (11)، 77 - 80.

63- هود (11)، 81-

64- ر. ک: جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 11، ص 312-

65- عنکبوت (29)، 33-

66- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ص 313-

67- جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 772- این گونه ترجمه را در کتاب باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، نوشته دکتر عبدالکریم بی آزار شیرازی، ص 172 می توان مشاهده کرد.

68- شعراء (26)، 173-

69- وَأَمْطَرْنا عَلَیها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ * مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّک. . . ؛ «و سنگ پاره هایی از [نوع ] سنگ گِل های لایه لایه، بر آن فرو ریختیم. [سنگ هایی ] که نزد پروردگارت نشان زده بود. . . » (هود (11)، 82، 83).

70. هود (11)، 82-

71- حجر (15)، 73-

72- جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج 11، ص 316، 317-

73- جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، ص 772-

74- یوسف حریری، فرهنگ اصطلاحات قرآنی، ص 284-

75- عبدالکریم بی آزار شیرازی، باستان شناسی و جغرافیای تاریخی قصص قرآن، ص 172، 175-

76- علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، تصحیح و تعلیق سیدطیب موسوی جزائری، ج 1، ص 336-

77- ر. ک: محمد بن علی بن حسین بن بابویه (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ج 2، ص 273-

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان