برترین ها: کرک داگلاس (Douglas) زاده 9 دسامبر 1916 (102 ساله)، بازیگر، تهیه کننده، کارگردان و نویسنده آمریکایی است که یکی از آخرین بازماندگان دوران طلایی صنعت فیلمسازی است. پس از سپری کردن دوران کودکی فقیرانه ای با پدر و مادری مهاجر و شش خواهر، وی با فیلم «عشق عجیب مارتا ایورس» (1946) با باربارا استنویک همبازی شد که این اولیه تجربه بازیگری اش بود. خیلی زود داگلاس در دهه های پنجاه و شصت تبدیل به ستاره باکس آفیس شد و به عنوان بازیگر اصلی درام های جدی از جمله فیلم های وسترن و جنگی شناخته شد. وی در طول دوران بازیگری اش در بیش از 90 فیلم سینمایی ظاهر شد. داگلاس به سبک بازیگری انفجاری اش مشهور است.
از طریق محبوبیت کاراکتری که داگلاس در نقش اصلی فیلم «قهرمان» (1949) بازی کرد بود که تبدیل به یک ستاره بین المللی شد و اولین نامزدی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد را بدست آورد. دیگر فیلم هایی که در اوایل دوران حرفه ای اش بازی کرد عبارت بودند از: «مرد جوان با یک شیپور» (1950) که در مقابل لورن باکال و دوریس دی ایفای نقش کرد؛ «تکخال در حفره» (1951) در مقابل جان استرلینگ؛ و «یک داستان کارآگاهی» (1951). وی دومین نامزدی اسکارش را برای نقش دراماتیک فیلم «بد و زیبا» (1952) در مقابل لانا ترنر و سومین نامزدی اش را بخاطر بازی در نقش ونسان ونگوگ در فیلم «شور زندگی» (1956) بدست آورد.
در سال 1955 و کمپانی بریانا پروداکشنز را تأسیس کرد که فیلم های متنوعی از «راه های افتخار» (1957) گرفته تا «اسپارتاکوس» (1960) را تولید کرد. در این دو فیلم، وی خودش نقش آفرینی کرد و با استنلی کوبریک که آن زمان کارگردان گمنامی بود همکاری نمود. داگلاس به از بین بردن "لیست سیاه هالیوود" کمک زیادی کرد، بدین ترتیب که از دالتون ترامبو خواست برای «اسپارتاکوس» تیتراژ رسمی روی پرده بنویسد. کرک در «شجاعان تنها هستند» (1962) که یک فیلم کالت کلاسیک محسوب می شود، و همچنین در «هفت روز در ماه مه» (1964) در مقابل برت لنکستر که با او در هفت فیلم همبازی بوده، نقش آفرینی کرد و تهیه کنندگی آنها را نیز خودش انجام داد. در سال 1963، در تئاتر برادوی «پرواز بر فراز آشیانه فاخته»، داستانی که آن را خریده بود، و بعدها آنها را به پسرش مایکل داگلاس داد و تبدیل به یک فیلم برنده اسکار شد (با عنوان «دیوانه از قفس پرید» (1975))، درخشید.
به عنوان یک بازیگر و آدم خیر و نیکوکار، داگلاس سه نامزدی جایزه اسکار بدست آورد و یک اسکار برای دستاورد یک عمر از آن خود کرد و همچنین مدال آزادی ریاست جمهوری را نیز کسب کرد. به عنوان یک نویسنده، وی تابحال ده رمان و زندگی نامه نوشته است. در حال حاضر وی رتبه هفدهم لیست بزرگترین افسانه های سینمایی مرد سینمای کلاسیک هالیوود از سوی موسسه فیلم آمریکا (AFI) را در اختیار دارد و بالاترین رتبه افراد زنده آن لیست متعلق به خود اوست.
اگر بخواهیم دقیقتر و ریزتر به اوایل دوران زندگی داگلاس بپردازیم، باید بگوییم وی با نام بلاروسی ایسور دانیلویچ در امستردام نیویورک به دنیا آمد. کرک، پسر بریانا و هرشل دانیلویچ بود که والدینش مهاجرین منطقه چاووسی در امپراتوری روسیه (بلاروس امروزی) بودند. عمویش که زودتر از آنها به آمریکا مهاجرت کرده بود نام خانوادگی دمسکی را انتخاب کرده بود که خانواده آنها نیز از همان نام استفاده کرد. داگلاس با نام ایزی دمسکی بزرگ شد و در طول جنگ جهانی دوم بود که قبل از وارد شدن به نیروی دریایی ایالات متحده، بطور رسمی و قانونی نامش را به کرک داگلاس تغییر داد.
در زندگی نامه ای که در سال 1988 با عنوان «پسر کهنه فروش» منتشر کرد، از دشواری هایی که او و والدین و شش خواهرش در سال های اولیه زندگی شان در امستردام نیویورک تحمل می کردند، نوشته است: «پدرم، که در روسیه تاجر اسب بود، یک اسب و یک گاری کوچک خرید و کهنه فروش شد، لوازم کهنه، آهن و فلزات قراضه را به قیمت بسیار پایین می خرید... حتی در خیابان ایگل که فقیرنشین ترین منطقه شهر بود و همه خانواده ها زندگی دشواری داشتند، کهنه فروشی پایین ترین طبقه مردم بود و من پسر کهنه فروش بودم.»
کرک بزرگتر که شد به کارگردان آسیاب خوراکی می فروخت تا پول کافی برای خرید شیر و نان برای خانواده اش جمع کند. بعدها به پخش روزنامه پرداخت و در دوران جوانی به بیش از چهل شغل مختلف پرداخت تا اینکه بالاخره بازیگری را شروع کرد. وی زندگی کردن در خانواده ای با شش خواهر را خفه کننده تلقی می کرد و می گفت: «به شدت دلم می خواست از خانه بروم. به عبارتی گویی زیرم آتش روشن کرده بودند.» در دبیرستان پس از بازی در چند نمایش تئاتر، می دانست که دلش می خواهد یک بازیگر حرفه ای شود. از آنجائیکه توانایی مالی کافی برای پرداخت شهریه دانشگاه را نداشت، با رئیس دانشگاه سنت لارنس صحبت کرد و کارنامه دبیرستانش را به او نشان داد. وی برای پرداخت شهریه دانشگاه وام گرفت که با کار نیمه وقت باغبانی و سرایداری اقساط این وام را پرداخت می کرد. کرک در تیم کشتی نیز عضو برجسته ای بود و از طریق کشتی گرفتن در کارناوال تابستانی، پول در می آورد.
استعداد بازیگری داگلاس در آکادمی هنرهای دراماتیک واقع در شهر نیویورک سیتی کشف شد که باعث شد او بورس ویژه ای دریافت نماید. یکی از همکلاسی هایش بتی جوان پرسک بود (که بعدها با نام لورن باکال مشهور شد) و در شروع حرفه بازیگری داگلاس نقش بسیار مهمی ایفا کرد. باکال از کرک خوشش می آمد و آنها مدتی با هم دوست بودند. یک همکلاسی دیگر او که دوست باکال بود، دایانا دیل نام داشت که بعدها همسر اول کرک شد. در مدت زمانی که با هم بودند، باکال دریافت که داگلاس هیچ پولی در بساط ندارد و حتی یک بار شب را در زندان گذرانده چون جایی برای خوابیدن نداشته است.
حتی یک بار باکال کت عمویش را به داگلاس داد تا گرم شود. گاهی فقط برای اینکه بتواند او را ببیند، یکی از دوستانش یا مارش را به رستورانی که کرک در آن گارسونی می کرد می کشاند. داگلاس به او گفته بود آرزویش این است که روزی خانواده اش را به نیویورک بیاورد تا او را روی صحنه تئاتر ببینند. بعدها باکال می گفت که آن زمان آرزوی خودش این بوده که با او باشد، ولی ظاهراً کرک او را نمی خواسته، زیرا باکال زیادی برای او جوان بوده، هر چند که در دوستی با او چیزی کم نگذاشته بود. تفاوت سنی این دو هشت سال بیشتر نبود.
داگلاس از زمانی که در مهد کودک بود و شعر «سینه سرخ بهاری» را خواند و تشویق شد، دلش می خواسته بازیگر شود. وی در سال 1941 یعنی مدت کوتاهی پس از آنکه این کشور وارد جنگ جهانی دوم شد، وارد نیروی دریایی ایالات متحده شد و افسر ارتباطات در مبارزات ضد زیر دریایی شد. در سال 1944 بود که به علت جراحات جنگی، از خدمت مرخص شد. در نوامبر 1943 با دایانا دیل ازدواج کرد. آنها صاحب دو پسر به نام های مایکل، متولد 1944 و جوئل، متولد 1947 شدند و در سال 1951 از هم جدا شدند.
پس از پایان جنگ، داگلاس به نیویورک سیتی بازگشت و در رادیو، تئاتر و پیام های بازرگانی کار پیدا کرد. در کار رادیو، وی در چند سریال رادیویی آبکی صداپیشگی کرد که حالا تجربه آن کارها را بسیار باارزش قلمداد می کند، زیرا مهارت استفاده از صدا برای یک بازیگر مهارت مهمی است و حالا افسوس می خورد که چرا همین راه هایی که او رفته است دیگر برای افراد دیگر وجود ندارد. شروع بازی در صحنه تئاتر زمانی برایش رقم خورد که به جای ریچارد ویدمارک برای بازی در نمایش «ببوس و بگو» (1943) انتخاب شد که باعث شد نقش های بعدی را بدست آورد.
داگلاس نقشه کشیده بود که بازیگر تئاتر شود، تا اینکه دوستش لورن باکال به او کمک کرد تا اولین نقش سینمایی اش را بدست آورد، بدین ترتیب که او را به هل والیس (کارگردان) که به دنبال بازیگر مرد مستعد جدیدی بود، معرفی کرد. فیلم والیس، «عشق عجیب مارتا ایورس» (1946) با باربارا استنویک، اولین حضور سینمایی داگلاس شد. وی نقش مرد جوان بی اعتماد به نفسی را بازی کرد که حسادت او را می خورد و زندگی اش تحت تسلط زن بی رحمی بود که از او چند سال بزرگتر بود. این آخرین باری بود که داگلاس نقش یک مرد ضعیف و بیچاره را بازی کرد. منتقدین ارزیابی کرده بودند که داگلاس در همان فیلم اولش، نشانه های "یک بازیگر طبیعی و ذاتی سینمایی" را از خود نشان داده است.
وجهه داگلاس به عنوان مردی سرسخت در هشتمین فیلمش یعنی «قهرمان» (1949) ساخته شد و استنلی کریمر او را برای بازی در نقش یک بوکسور خودخواه انتخاب کرد. با این حال با قبول این نقش، کرک قمار کرده بود، زیرا باید پیشنهاد درخشیدن در فیلمی با بودجه بالا از ام جی ام، یعنی «گناهکار بزرگ» را رد می کرد که البته برایش سه برابر بیشتر دستمزد به همراه داشت.
ری دیدینگر، مورخ سینما، می گوید: «کرک فیلم «قهرمان» را یک ریسک بزرگ می دانست، که البته فرصتی استثنائی نیز بود... داگلاس این نقش را پذیرفت و قطعاً در آن درخشید.» فدریک رومانو، یک مورخ سینمایی دیگر بازی داگلاس در این فیلم را «بینهایت اوریجینال» خواند و گفت: «داگلاس روی رینگ تمرکز بسیار زیادی دارد. فوکوس شدید او روی حریفش بیننده را روی رینگ می آورد. شاید بهترین جلوه بازی او در این فیلم، نعره های خاص و اخم و تخمش باشد... وی بیننده را متقاعد می کند که او روی این رینگ یک هدف بزرگ دارد.» داگلاس اولین نامزدی اسکارش را دریافت کرد و خود فیلم شش نامزدی در کل بدست آورد.
بعد از این فیلم بود که او تصمیم گرفت به عنوان یک ستاره به موفقیت دست یابد و به همین منظور می بایست با شدت و حدت بیشتری تلاش می کرد و بر کمرویی ذاتی اش غلبه می کرد و نقش های قویتری انتخاب می کرد. بعدها در این باره می گفت: «فکر نمی کنم بدون غرورم بازیگر خوبی می شدم. من اصلاً علاقه ای به این ندارم که بازیگر فروتنی باشم.» همان اوایل دوران بازیگری اش، داگلاس خصلت مستقل بودنش را ثابت کرد و حتی قراردادهای استودیویی اش را طوری تنظیم می کرد تا کنترل و تسلط کامل به پروژه هایش داشته باشد و در نهایت کمپانی فیلمسازی خودش را به نام بریانا پروداکشنز تأسیس نمود که نام این کمپانی از نام مادرش گرفته شده بود. در سال 1947 داگلاس فیلم «از درون گذشته» را ساخت. وی در این فیلم در کنار رابرت میچام و جین گریر نقش آفرینی کرد. در سال 1949 با نمایش «سه خواهر» وارد برادوی شد که تهیه کننده اش کاترین کورنل بود.
در دهه های پنجاه و شصت، داگلاس دیگر ستاره مسلم باکس آفیس بود و در مقابل هنرپیشه های زن پیشروی آن دوران بازی کرده بود. در اولین فیلم وسترنش، «در امتداد مرگ و زندگی» (1951) نقش یک افسر صلح مرزی را بازی کرد و خیلی زود با اسب سواری و بازی در نقش هفت تیرکش ها آشنا شد و در چندین و چند وسترن نقش آفرینی کرد. وی فیلم «شجاعان تنها هستند» (1962) که در آن نقش کابویی را بازی می کند که با اصول خودش زندگی می کند، را فیلم محبوبش می نامد. این فیلم که فیلمنامه نویسش دالتون ترامبو است، مورد تحسین منتقدین نیز قرار گرفت، ولی در گیشه موفق نبود، چون بازاریابی و تبلیغات خوبی برایش نشده بود.
در سال 1950، داگلاس نقش ریک مارتین را در فیلم «مرد جوان با یک شیپور» بازی کرد که بر اساس رمانی به همین نام اثر دوروتی بیکر و با الهام از زندگی بیکس بیدربک، کورنت نواز جاز، ساخته شده بود. دوریس دی در نقش جو بازی کرده بود، زن جوانی که شیفته یک موزیسین جاز می شود. این درست بر عکس زندگی واقعی این دو بود، زیرا دوریس دی داگلاس را خودخواه و فیلم را بینهایت کسل کننده می خواند.
در سال 1951 بود که کرک در فیلم «تکخال در حفره» نقش گزارشگر روزنامه ای را بازی کرد که به دنبال یه داستان بزرگ برای گزارش کردن بود. این فیلم اولین تجربه بیلی وایلدر به عنوان نویسنده و تهیه کننده بود. موضوع و داستان فیلم در آن برهه، جنجالی بود و مخاطب آمریکایی از آن خوشش نیامد. این فیلم در جشنواره فیلم ونیز جایزه بهترین فیلم خارجی را برد. البته محبوبیت آن در سال های اخیر افزایش یافته و حتی در بعضی از نظرسنجی ها آن را در لیست 500 فیلم برتر تاریخ قرار داده اند. وودی آلن این فیلم را یکی از فیلم های محبوبش خوانده است. به عنوان ستاره و قهرمان فیلم، شدت و حدت داگلاس در بازیگری در این فیلم تحسین شده است.
داگلاس در سال 1951 فیلم دیگری با عنوان «یک داستان کارآگاهی» بازی کرد که نامزد چهار جایزه اسکار از جمله اسکاری برای لی گرنت در اولین فیلمش شد. گرنت می گفت داگلاس "شگفت انگیز" بود، هم در بازی اش و هم خودش. وی یک ستاره بزرگ است. جذاب، خشن و حیرت انگیز. برای آماده شدن برای این نقش، وی چندین روز را در اداره پلیس نیویورک گذراند و حتی در بازجویی ها شرکت می کرد.
در «بد و زیبا» (1952) یکی دیگر از سه فیلمی که نامزد جایزه اسکار شد، داگلاس نقش تهیه کننده فیلم یکدنده ای را بازی می کند که از بازیگران، نویسنده ها و کارگردانانش سوءاستفاده می کند و آنها را بازیچه دست خود قرار می دهد. باکال و دوریس دی در زندگی او دو نوع زن بسیار متفاوت از هم بودند. در «مرد جوانی با یک شیپور» (1950) وی نقش یک موزیسین جاز را بازی می کند و هوگی کارمایکل (آهنگساز-پیانیست) نقش مکمل را ایفا می کند تا به فیلم رئالیسم بیشتر بخشیده باشد و به داگلاس در ایفای نقش یک موزیسین کمک کند. در سال 1954 داگلاس در «اولیس» درخشید که از روی شعر حماسی هومر ساخته شده بود و سیلوانا مانگانو در نقش پنهلوپه و سیرس و آنتونی کوئین در نقش آنتینوس بازی کردند. ماریو کامرینی (کارگردان) و فرانکو بروساتی با هم فیلمنامه آن را نوشتند.
در «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» (1954) داگلاس نشان داد که علاوه بر نقش های جدی و مصمم می تواند نقش هایی که مستلزم حالتی کمیک و سبک تر هستند را نیز به خوبی از آب درآورد. در این فیلم اقتباسی از رمان ژول ورن، وی نقش ملوانی خوشبین و ساده دل را بازی می کند که درست نقطه مقابل ناخدا نیموی کم حرف و متفکر است. این فیلم یکی از موفق ترین فیلم های اکشن-زنده والت دیزنی و یک فیلم بسیار موفق در گیشه بود. وی در فیلم وسترن «مردی بدون ستاره» و همچنین در «برای عشق یا پول» (1963) وی توانست کاراکترهای کمیک مشابهی را جان بخشد.
در اولین حضور تلویزیونی اش، داگلاس مهمان موزیکال (در نقش خودش) برنامه جک بنی (1954) شد. در سال 1955 وی کمپانی خودش را تأسیس کرد و برای این کار می بایست قراردادهایش با هل والیس و وارنر برادرز را فسخ می کرد. وی شروع به تهیه کنندگی و درخشیدن در فیلم های خودش کرد که شامل «راه های افتخار»، «وایکینگ ها»، «اسپارتاکوس»، «شجاعان تنها هستند» و «هفت روز در ماه مه» می شد.
با آنکه «راه های افتخار» در گیشه موفق نبود، از آن زمان به بعد تبدیل به یکی از بهترین فیلم های ضد جنگ و یکی از اولین فیلم های استنلی کوبریک کارگردان شد. داگلاس که زبان فرانسه را به روانی صحبت می کرد، در این فیلم نقش یک افسر فرانسوی مهربان را در طول جنگ جهانی اول بازی می کند که سعی می کند سه سرباز را از جوخه آتش نجات دهد. نمایش این فیلم تا سال 1976 در فرانسه ممنوع بود. قبل از آنکه تولید فیلم آغاز شود، داگلاس و کوبریک باید مشکلات مهمی را بین خودشان حل می کردند که یکی از آنها دوباره نویسی فیلمنامه توسط کوبریک بدون اطلاع دادن به داگلاس بود.
این منجر به اولین مشاجره جدی آنها شد طوری که داگلاس می گوید: «استنلی را به اتاقم خواستم. از عصبانیت سرش هوار می کشیدم. هر دشنامی که می دانستم نثارش کردم. من دستمزدم را بر اساس فیلمنامه اصلی و اولیه گرفته بودم، نه آن چرندیات! فیلمنامه را به آن سوی اتاق پرت کردم و گفتم: "یا با فیلمنامه اصلی این فیلم را می سازیم یا اصلاً این فیلم را نمی سازیم." استنلی حتی پلک هم نزد. در نهایت با فیلمنامه اولیه فیلم را ساختیم. من معتقدم این فیلم یک فیلم کلاسیک و یکی از مهمترین فیلم هایی است که تابحال ساخته شده و حتی به نظر من مهمترین فیلمی که تابحال کوبریک ساخته است.»
داگلاس در فیلم های بسیاری با نوآنس های متفاوت، نقش مردان ارتشی را ایفا نموده است که از آن میان می توان به «رابطه فوق سری» (1957)، «شهر بی رحم» (1961)، «قلاب» (1963)، «هفت روز در ماه مه» (1964)، «قهرمانان تلمارک» (1965)، «در مسیر زیانبار» (1965)، «سایه غول آسا بیفکن» (1966)، «پاریس می سوزد» (1966)، «شماره معکوس نهایی» (1980) و «زحل 3» (1980) اشاره نمود. سبک بازیگری متمایز کرک داگلاس باعث شد که تبدیل به شخصیت محبوب مقلدین تلویزیونی از جمله فرانک گورشین، ریچ لیتل و دیوید فرای شود.
نقش او به عنوان ونسان ونگوگ در فیلم «شور زندگی» (1956) به کارگردانی وینسنت مینلی ساخته شده بر اساس کتاب پرفروش ایروینگ استون، بیشتر در فرانسه فیلمبرداری شد. داگلاس نه تنها از لحاظ ظاهری به ونگوگ بسیار شبیه بود، بلکه تلاطم درونی این نقاش را بهتر از بازیگر دیگری منتقل می کرد. بعضی از منتقدین بازی او را مشهورترین نمونه از نقش آفرینی «هنرمند زجر کشیده ای» می دانند که از طریق آثارش به دنبال یافتن آرامش از میان دردهای زندگی است.
داگلاس برای بازی در این نقش نامزد جایزه اسکار شد و همبازی اش، آنتونی کوئین، جایزه اسکار بهترین بازیگر مرد در نقش مکمل را برای ایفای نقش پل گوگن، دوست ونگوگ، بدست آورد. داگلاس یه جایزه گلدن گلوب برای این فیلم برد، با این حال مینلی گفته بود که داگلاس می بایست اسکار را می برد: «کرک بازی متأثرکننده و به یاد ماندنی ای از این نقاش ارائه داد، مردی با نیروی خلاقیت عظیم که از استرس عاطفی، ترس و وحشت دیوانگی سرچشمه می گرفت.» خود داگلاس بازی در نقش ونگوگ را تجربه ای دردناک قلمداد می کرد: «نه تنها من به ونگوگ شباهت داشتم، بلکه درست همسن او بودم وقتی که خودکشی کرد.»
در سال 1960 داگلاس نقش اصلی فیلمی را بازی کرد که به زعم بسیاری، نقطه عطف حرفه او بود. وی اسپارتاکوس را در فیلم «اسپارتاکوس» جان بخشید، فیلمی که تیمی از بازیگرانی درخشان و ستاره داشت. وی تهیه کننده اجرایی این فیلم نیز بود که فقط هزینه تولید آن 12 میلیون دلار بود و پرهزینه ترین فیلمی بود که تا آن زمان ساخته شده بود. وی ابتدائاً آنتونی مان را برای کارگردانی انتخاب کرد، ولی خیلی زود او را با استنلی کوبریک که قبلاً در «راه های افتخار» با او همکاری کرده بود، جایگزینش کرد.
وقتی که فیلم اکران شد، داگلاس تمام قدردانی اش را از فیلمنامه نویس یعنی دالتون ترامبو که آن زمان در "لیست سیاه هالیوود" بود، کرد و بدین ترتیب به قرار گرفتن او در این لیست پایان داد. وی آن زمان در این باره گفته بود: «من بیش از 85 فیلم ساخته ام، ولی تنها چیزی که تابحال به آن افتخار کرده ام، شکستن لیست سیاه است.» هر چند که تهیه کننده فیلم یعنی ادوارد لوئیس و خانواده دالتون ترامبو علناً این ادعای داگلاس را زیر سوال بردند. در فیلم «ترامبو» که در سال 2015 ساخته شد، نقش داگلاس را دین اوگورمن بازی می کند.
داگلاس حقوق مربوط به رمان «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» را از نویسنده اش، کن کیسی، خرید و در سال 1963 آن را تبدیل به تئاتری کرد که خودش در آن بازی کرد و به مدت 5 ماه در برادوی اجرا شد. نقدهایی که بر آن صورت گرفت مختلط بودند. داگلاس حق تولید فیلم را نیز برای آن بدست آورد، ولی پس از گذشت یک دهه که نتوانست برایش تهیه کننده ای بیابد، حقوق ساخت فیلم آن را به پسرش مایکل داد. در سال 1975 نسخه سینمایی این کتاب توسط مایکل داگلاس و شول زائنتز با درخشش جک نیکولسون تهیه شد، زیرا آن زمان کرک برای کاراکتر این فیلم زیادی مسن بود. این فیلم که با عنوان «دیوانه از قفس پرید» در کشورمان مشهور است، برنده 5 جایزه اسکار از جمله جایزه ای برای نیکولسون شد.
داگلاس طی دهه های بعدی هفت فیلم با برت لنکستر: «تنها پیاده روی می کنم» (1948)، «جدال در اوکی کُرال» (1957)، «مرید شیطان» (1959)، «فهرست آدریان مسنجر» (1963)، «هفت روز در ماه مه» (1964)، «پیروزی در انتبه» (1976) و «مردان سرسخت» (1986) همکاری کرد که باعث شد عموم مردم این تصور برایشان پیش آید که این دو یک تیم و زوجی جدانشدنی هستند. در این فیلم ها همیشه داگلاس در سایه لنکستر قرار می گرفت و به استثنای «تنها پیاده روی می کنم» که در آن داگلاس نقش شرور فیلم را بازی می کرد، نقش هایشان کم و بیش به یک اندازه اهمیت داشت.
هر دوی آنها در یک دوره وارد هالیوود شدند و در چهارمین فیلمشان همبازی شدند، هر چند که داگلاس نقش مکمل را ایفا می کرد. هر دوی آنها بازیگر-تهیه کنندگانی شدند که در هالیوود به دنباله حرفه های مستقل بودند.
جان فرانکنهایمر که کارگردانی فیلم مهیج سیاسی «هفت روز در ماه مه» در سال 1964 به عهده او بود، در گذشته میانه خوبی با لنکستر نداشت و اصلاً او را برای این فیلم نمی خواست. با این وجود داگلاس بر این باور بود که لنکستر برای این نقش مناسب است و بدین ترتیب بود که رنگین ترین نقش به وی داده شد. بعدها داگلاس می گفت: «معلوم شد که برت لنکستر و من در این فیلم عالی بازی کردیم.»
در «سازش» (1969) درامی به کارگردانی الیا کازان، ساخته شده بر اساس رمانی از وی تحت همین نام، داگلاس نقش مدیر تبلیغاتی آشفته ای را در کنار فی داناوی ایفا کرد. با آنکه فیلم در گیشه موفق نبود و بیشتر نقدهای منفی از سوی منتقدین دریافت کرده بود، داناوی حس می کرد که نقدها عادلانه نبوده اند و بعدها در زندگی نامه اش نوشته بود: «من نمی توانم درک کنم که چرا منتقدین بازی کرک را کوبیده بودند، زیرا به نظر من نقش آفرینی او در این فیلم شگفت انگیز بود. وی آدم باهوشی در حرفه بازیگری است و رویکردی عمل گرایانه نسبت به بازیگری دارد، طوری که باعث شد فلسفه ای در من درباره بازیگری شکل بگیرد.»
بین سال 1970 و سال 2008، داگلاس نزدیک به 40 فیلم ساخت و در برنامه های تلویزیونی مختلفی ظاهر شد. در سال 1970، وی در فیلم وسترن «مرد شیادی بود...» با هنری فوندا همبازی شد که تهیه کنندگی و کارگردانی این فیلم را جوزف ال. منکیویس به عهده داشت. در سال 1973 وی اولین فیلمش را با نام «اسکالاواگ» کارگردانی کرد. در سال 1973 نیز در نسخه موزیکال تلویزیونی «دکتر جکیل و آقای هاید» ظاهر شد.
برای فیلم «گروه مسلح» (1975) روی صندلی کارگردانی بازگشت که در آن در کنار بروس درن درخشید. در سال 1978 همراه با جان کاساویتس و ایمی ایروینگ در فیلم ترسناکی به نام «خشم» به کارگردانی برایان دی پالما ظاهر شد. در سال 1980 در «شمارش معکوس نهایی» درخشید که در آن فیلم نقش افسر فرمانده ناو هواپیمابر یو اس اس نیمیتز را بازی کرد که به زمان گذشته در سال 1941 و هنگام حمله به پرل هاربور سفر می کند. این فیلم را پسر پیتر داگلاس تهیه کرد. در سال 1982 وی در «مردی از رودخانه برفی» نقش آفرینی کرد که فیلمی استرالیایی بود که چندین و چند جایزه دریافت کرد و منتقدین آن را تحسین کردند. این آخرین همکاری داگلاس و لنکستر پس از چهل سال شراکت بود.
در سال 1986 وی همراه با آنجلا لنسبری در مراسم یادبود نیویورک فیلارمونیک به مناسب صدمین سالگرد مجسمه آزادی، مجری گری نمود. این سمفونی را زوبین مهنا رهبری نمود. در سال 1988 داگلاس در اقتباس تلویزیونی از «وارث باد» در مقابل جیسون روباردز و جین سیمونز قرار گرفت و این فیلم دو جایزه امی کسب کرد. در دهه نود داگلاس به درخشیدن در فیلم های بلند ادامه داد که از میان آنها می توان به «راز» در سال 1992 اشاره کرد که فیلمی تلویزیونی درباره یک پدربزرگ و نوه اش بود که هر دو با دیلکسی سر و کله می زدند. همان سال وی در کمدی «حریص» نقش عموی مایکل جی. فاکس را بازی کرد. در ویدئوی آهنگ «باغ الله» به خوانندگی دان هنلی نقش شیطان را ایفا کرد.
در سال 1996 پس از سکته ای شدید که قدرت تکلم را از او گرفت، داگلاس هنوز هم می خواست فیلم بسازد. وی سالها تحت درمان بود و در سال 1999 فیلم «الماس ها» را ساخت که در آن نقش مشت زدن پیری را بازی کرد که به تازگی سکته کرده بود. در این فیلم با دوست قدیمی اش یعنی لورن باکال همبازی بود.
در سال 2003، مایکل و جوئل داگلاس تهیه کنندگی فیلم «ارثی است» را انجام دادند که علاوه بر کرک، اعضای دیگر خانواده نیز، از جمله مایکل، پسر مایکل و همسر سابقش، دایانا دیل، در آن حضور داشتند. در مارس 2009، داگلاس شوی یک نفره زندگی نامه ای «قبل از آنکه فراموش کنم» را در کالور سیتی کالیفرنیا ساخت. این فیلم تبدیل به مستندی شد که اولین بار در ژانویه 2010 به نمایش در آمد.
داگلاس دو بار ازدواج کرد که بار اول با دایانا دیل در نوامبر 1943 بود که در سال 1951 طلاق گرفتند و دو پسر به نام های مایکل داگلاس (بازیگر) و جوئل داگلاس (تهیه کننده) داشتند و بار دوم در پاریس بود، یعنی زمانی که وی با آن بایدنز، در طول فیلمبرداری فیلم «شور زندگی» آشنا شد. این زوج در سال 1954 ازدواج کردند و در سال 2014 شصتمین سالگرد ازدواجشان را در بورلی هیلز جشن گرفتند. آنها دو پسر به نام های پیتر (تهیه کننده) و اریک (بازیگر) دارند. اریک در سال 2004 به علت اوردوز الکل و دارو از دنیا رفت.
امور نیکوکارانه بخش زیادی از زندگی داگلاس را به خود اختصاص داده اند. وی و همسر دومش از طریق بنیاد خیریه خود میلیون ها دلار برای امور نیکوکارانه اختصاص داده اند. آخرین کمک های نیکوکارانه آنها بالغ بر 2.3 میلیون دلار به بیمارستان کودکان لس آنجلس جهت خرید ربات جراحی و همچنین وقف فلوشیپ کرک داگلاس در موسسه فیلم آمریکا بوده است. در اکتبر 2015 این زوج 5 میلیون دلار دیگر به مرکز زنان لس آنجلس میشن بخشیدند تا حمایت 15 دلاری خود در سه سال گذشته از این مرکز را تقویت کرده باشند. در سال 2015 داگلاس به هالیوود ریپورتر گفت که تعهد او به امور خیریه از دوران کودکی اش آغاز شد. وی شاهد آن بود که مادرش به دیگران غذا می داد با آنکه خودشان به این غذا احتیاج داشتند.
حقایقی درباره کرک داگلاس که شاید ندانید:
1. کرک داگلاس را اغلب با صدای خاص و چال چانه اش می شناسیم. وی اغلب نقش مردان عصبانی و بانفوذ را بازی می کرد، کاراکترهایی که دوست داشتنی نبودند ولی همیشه بیننده را تحت تأثیر قرار می دادند.
2. در اکتبر 1997 وی از سوی مجله امپایر رتبه 53 «100 ستاره سینمایی برتر تمام دوران ها» را بدست آورد.
3. در ژانویه 1996 سکته ای کرد که منجر به مشکل تکلم در او شد و طی سال ها با گفتار درمانی توانست این مشکل را به تدریج حل کند.
4. در روز هفدهم ژانویه 1981 از سوی جیمی کارتر، رئیس جمهور وقت ایالات متحده مدال ریاست جمهوری آزادی را دریافت کرد که برترین افتخاری است که یک شهروند آمریکایی می تواند به آن دست یابد.
5. دو نقش برنده اسکار را رد کرد: یکی نقش لی ماروین در «کت بالو» (1965) بود و دیگری نقش ویلیام هولدن در فیلم «استالاگ 17» (1953).
6. وی چهار پسر به نام های مایکل، اریک، جوئل و پیتر دارد.
7. فقط با گفتن معادل انگلیسی «قهوه» در پایان یک پیام بازرگانی تلویزیونی ژاپنی در دهه هشتاد، 50 هزار دلار گرفت.
8. زبان های آلمانی و فرانسه را به راحتی صحبت می کند.
9. در فوریه 1991 از حادثه سقوط هلیکوپتر جان سالم به در برد که در این حادثه دیگر سرنشینان کشته شدند و او فقط کمرش آسیب دید.
10. با مدرک زبان انگلیسی از دانشگاه سنت لارنس در کانتون نیویورک دانش آموخته شد و در سال 1939 ممتاز کلاسش شد.
11. مدال افتخار دانشگاه کالیفرنیا را در تاریخ 14 ژوئن 2002 طی مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان تئاتر، فیلم و تلویزیون دریافت نمود. دیگر دریافت کنندگان این مدال افتخار، جیمی کارتر و بیل کلینتون، رؤسای جمهوری
سابق ایالات متحده و همچنین لارنس الیویه و کارول برنت بازیگر بوده اند.
12. وی پدرشوهر کاترین زتا-جونز است.
13. در اصل قرار بود در فیلم «اولین خون» (1982) نقش سرهنگ سم تراتمن را بازی کند، ولی وی پروژه را ترک کرد، زیرا می خواست تغییرات اساسی در فیلمنامه اعمال شود. به خصوص اینکه جان رمبو به دست تراتمن کشته می شود، همانطور که این کاراکتر در نسخه رمان این فیلم کشته شد. نویسندگان قبول نکردند و در نهایت این نقش به ریچارد کرنا رسید.
14. موسسه فیلم آمریکا در فهرست «50 افسانه سینمایی برتر» خود، رتبه 17 به او داد.
15. در بسیاری از فیلم هایش از پاشنه مصنوعی استفاده می کرد تا قدش در فیلم بلندتر دیده شود. یک بار محض شوخی، برت لنکستر پاشنه های مصنوعی اش را در محل فیلمبرداری پیدا کرده و آنها را پنهان کرد که ظاهراً این بازیگر قد کوتاه را بینهایت خشمگین کرده بود.
16. در اوت 1986 پس از بیهوش شدن در یک رستوران، برای قلبش پیس میکر (ضربان ساز) کار گذاشتند.
17. در سال 1980 رئیس هیئت داوران جشنواره فیلم کن بود.
18. در سال 1970 عضو هیئت داوران جشنواره فیلم کن بود.
19. در هشت فیلم با برت لنکستر همبازی بود: «تنها پیاده روی می کنم» (1947)، «جدال در اوکی کرال» (1957) و «مرید شیطان» (1959)، «فهرست آدریان مسنجر» (1963)، «هفت روز در ماه مه» (1964)، «پیروزی در انتبه» (1976)، «مردان مرده چهارخانه نمی پوشند» (1982) و «مردان عاقل» (1986).
20. در سال 2005 بر خلاف توصیه پزشکان، هر دو کاسه زانوانش را عوض کرد که البته عملش موفقیت آمیز بود.
21. پس از آنکه پسرش مایکل از صحنه تئاتر «درخت تابستانی» اخراج شد، کرک کل سال تئاتر و حقوق فیلم آن را خریداری کرد و آن را به مایکل داد تا در آن نقش آفرینی کند.
22. وی پدربزرگ هفت نوه به نام های کامرون داگلاس، دیلان مایکل داگلاس، کاریس زتا داگلاس، (هر سه فرزندان مایکل)، کلسی داگلاس، تایلر داگلاس، رایان داگلاس و جیسون داگلاس (فرزندان پیتر) است.
23. اگر به توصیه همسرش آن داگلاس نبود، در سال 1958 وی سواری جت شخصی مایک تاد (تهیه کننده) می شد که دچار حادثه شد و سقوط کرد و همه سرنشینانش کشته شدند. همسر تاد یعنی الیزابت تیلور (بازیگر) نیز قرار بود در این جت باشد، که به خاطر سرماخوردگی شدید سفرش لغو شده بود.
24. در سال 1950 عادت کشیدن دو تا سه بسته سیگار در روز را ترک کرد. بعدها پدرش در سال 1955 در سن 72 سالگی در اثر سرطان ریه درگذشت.
25. در ژوئن 2004، در مراسم تشییع جنازه رونالد ریگان، رئیس جمهور سابق آمریکا، همراه با چارلتون هستون، تام سلک و آرنولد شوارتزنگر، فرماندار کالیفرنیا، شرکت نمود.
26. در مراسم اکران نخست فیلم «غریزه اصلی» (1992) که پسرش مایکل در آن بازی کرده بود، حضور یافت.
27. رئیس جمهور هری اس. ترومن، الگوی او بود.
28. در فوریه 1960 ستاره ای در پیاده روی مشاهیر بلوار هالیوود به او اهدا شد.
29. کاربر فعال اینترنت است و در مای اسپیس حساب کاربری دارد.
30. مربی بازیگری اش، گری کوپر بوده است.
نقل قول های شخصی:
- «برای رسیدن به چیزهایی که می خواهید، باید به اندازه کافی شجاعت شکست خوردن را داشته باشید.»
- «من از فقر مطلق آمده ام، و چاره ای جز پیشرفت و ترقی نداشتم.»
- «فیلم ساختن شکلی از خودشیفتگی است.»
- «مردم دائماً از روزهای قدیم حرف می زنند و می گویند که فیلم های قدیمی فیلم های بهتری بودند و بازیگران قدیمی مستعدتر بودند، ولی به نظر من اینطور نیست. تنها چیزی که درباره روزهای قدیم می توانم بگویم این است که آن روزها دیگر گذشته اند.»
- «من همیشه به پسرانم می گویم که آنها مزیت های به دنیا آمدن در فقر مطلق را تجربه نکرده اند.»
- «معتقدم نیمی از موفقیت در زندگی از تلاش برای یافتن آنچه واقعاً می خواهید انجام دهید می آید. بعد از آن باید جلو بروید و آن کار را انجام دهید.»
- «زندگی مثل فیلمنامه فیلم های سینمایی و به همان اندازه مبتذل و پیش پا افتاده است. اگر داستان زندگی من را به من می دادند تا فیلمش را بسازم، حتماً آن را رد می کردم.»
- «اگر می خواهید مردی را بشناسید، از دیدن اینکه او با چه کسی ازدواج کرده، چیزهای زیادی درباره اش خواهید دانست.»
- «دوست دارم پسرانم از من بهتر باشند، زیرا این شکلی از ابدی شدن است.»
- «من چهار فیلم با جان وین بازی کردم، ما زوج عجیب و غریبی بودیم. زیرا او جمهوری خواه بود و من دمکرات و دائماً در حال بحث بودیم.»
- (در دسامبر 2006) «اسم من کرک داگلاس است. شاید مرا بشناسید. اگر مرا نمی شناسید، اسمم را در گوگل جستجو کنید. من یک ستاره سینمایی بودم. پدر مایکل داگلاس و پدرشوهر کاترین زتا-جونز هستم. امروز سالروز تولد نود سالگی ام است و پیامی برای جوانان آمریکا دارم. روز تولد نود سالگی روز ویژه ای است. در مورد من، این روز ویژه نیست، بلکه معجزه آسا است، زیرا من از جنگ جهانی دوم، یک حادثه سقوط هلیکوپتر، یک سکته و جراحی دو کاسه زانوهایم، زنده بیرون آمده ام. رسم بر این است که کسی که تولدش است، کنار کیک تولدش می ایستد و یک آرزوی قلبی برای آینده اش می کند و سپس شمع های روی کیک را فوت می کند.
- من این رسم را به مدت 89 سال اجرا کردم، ولی در روز تولد 90 سالگی ام، تصمیم گرفتم رسم شکنی کرده و به جای آرزوی قلبی، می خواهم آرزویم برای کل دنیا را به زبان آورم. بیایید با واقعیت روبرو شویم: دنیا بسیار آشفته شده است و شما وارث آن هستید. نسل جدید جلوتر از دیگران قرار دارد. شما گروهی هستید که با مشکلات متعددی از جمله فقر، گرم شدن جهان، نسل کشی، ایدز و بمب گذاران انتحاری و غیره روبرو هستید. این مشکلات وجود دارند و دنیا در مقابل آنها سکوت اختیار کرده است. ما کار زیادی برای حل این مشکلات نکرده ایم. حالا این دنیا را به شما واگذار می کنیم. باید آن را درست کنید، زیرا این وضعیت غیر قابل تحمل است.
- باید شورش کنید، حرفتان را بزنید، بنویسید، رأی دهید، و به مردم و دنیایی که در آن زندگی می کنید، اهمیت دهید. ما در بهترین کشور دنیا زندگی می کنیم. می دانم، والدین من مهاجرین روس بوده اند. آمریکا کشوری است که "همه"، علیرغم نژاد، دین یا سن شان شانس دارند. من این شانس را داشته ام. شما نسلی هستید که بیشترین ضربه را می خورید و نسلی هستید که می توانید تغییر ایجاد کنید. من عاشق این کشورم زیرا از فقر آمده ام. توانسته ام وارد دانشگاه شوم و بازیگری را حرفه خود سازم، رشته ای که آن را دوست دارم.
- در این کشور هیچ ضمانتی وجود ندارد که شما حتماً موفق خواهید شد. ولی همیشه شانس موفق شدن را دارید. هیچ چیز نباید مانع موفقیت شما شود. باید کاری کنید که چیزی سر راه پیروزی شما قرار نگیرد. وقتی شمع هایم را فوت می کنم... شاید خیلی زمان ببرد... ولی آن لحظه به شما فکر می کنم.»