از همان لحظهای که مارول برای اولین بار فیلمهای حاضر در فاز سوم دنیای سینمایی اش را معرفی کرد و نمایی کلی از تمام آن چیزهایی که باید در این چند سال انتظارشان را میکشیدیم ترسیم نمود، بیش از تمام فیلمهای موجود در این لیستِ خوش رنگ و لعاب، آرزوی دیدن متفاوتترین ساختهی آنها تا به امروز، یعنی «دکتر استرنج» را داشتم. علت این ماجرا هم چیزی نیست جز این که قصهی متفاوت و جذاب استیون استرنج، نه تنها شبیه به داستان هیچکدام از ابرقهرمانهای کوچک و بزرگ سینما به نظر نمیرسد، بلکه بیش از تمام آنها از عناصر یگانه و جریانساز بهره میبرد و به همین سبب، پتانسیل رسیدن به جایگاهی بالاتر از تمام ساختههای پیشین مارول را نیز دارد. فیلم، در همان توصیفات ابتداییاش نیز تصویری متفاوت با تمام ساختههای پیشین مارول و دیسی که بر پردهی نقرهای رفته بودند را ارائه میکرد و در همان زمان نیز کاملا مشخص بود که فقط و فقط به هدف افزودن یک قهرمان دیگر به گروه «انتقامجویان» نیست که مراحل تولید را میگذراند. هرچه زمان بیشتری میگذشت و اطلاعات و تصاویر منتشر شده از فیلم رو به افزایش میرفت، «دکتر استرنج» نه تنها در نگاهمان کمفروغتر نمیشد، بلکه بیش از پیش جذبمان میکرد. انگار از همان زمان مشخص بود که فیلم، میخواهد سینمای خود را تحت تاثیر قرار دهد و آن را به ورطهی تازهای وارد کند؛ یعنی همان کاری که «ددپول» با اکران موفقش انجام داد و «جوخهی انتحاری» برایش برنامهریزی جدی کرده است!
اما تمام این حرفها و تفکرات، پیش از انتشار این تریلر استخوانبندی شده و ارزشمند، نه تنها سند و مدرک خاصی نداشتند، بلکه بیشتر شبیه به احساساتی هیجانی و نادرست به نظر میرسیدند. احساساتی که به سبب مشاهدهی لیست تحسینبرانگیز بازیگران دوستداشتنی و کاربلد اثر و خواندن توصیفات سازندگان از این ساختهی ابرقهرمانی متفاوت، بیش از پیش شدت گرفته بودند و کورکورانه، فیلم را در نگاهمان بزرگ جلوه میدادند. ولی همانگونه که گفتم، تمام این احساسات هیجانی فقط متعلق به زمانی بود که هنوز اولین تریلر فیلم با آن حال و هوای هدفمندش را ندیده بودیم. چرا که بعد از آن، همهچیز به یک باور جدی تبدیل شد. تریلری که بیش از هر چیز بر منظم بودن و ترسیم جلوهای اولیه از دنیای استیون استرنج تاکید داشت و میخواست حال و هوای متفاوت فیلم و شخصیت اصلیش را به رخ همگان بکشد؛ کاری که اتفاقا در انجام آن بسیار موفق بود.
راستاش را بخواهید، آن چیزی که این نمایش دو دقیقهای را برایم تبدیل به یکی از بهترین تریلرهای منتشر شده در چند ماه اخیر کرد، چیزی نبود جز این که هم به اندازهی کافی از خطوط داستانی و چیزهایی که باید انتظارشان را بکشیم گفت، هم کوچکترین نکتهی ناراحتکنندهای از داستان اثر را فاش نکرد. افزون بر آن، این تریلر به جای آن که فقط دو دقیقه از دیوانه بازیها و جنگ ابرقهرمان متفاوتمان با دشمنان متفاوتش را در میان موسیقیهای تند و کاتهای تندتر به نمایش بگذارد، خیلی سر راست و مشخص، به بیان چند نکتهی کلی و حس و حال حاضر در لحظات آغازین داستان پرداخت و تصویری اولیه از اغلب چیزهایی که قرار است در فیلم اصلی با آنها مواجه شویم تقدیممان کرد. حالا، هم سازندگان دنیایی از چیزهای هیجانانگیز و دیدهنشده برای نمایش در تریلرهای بعدی دارند، هم مخاطب اثر میتواند برای هیجانزده بودن، دلایل زیادی داشته باشد. و این بهترین چیزی است که انتظار داریم در پس انتشار یک تریلر آغازین رخ دهد. اما بگذارید از تمام این حرفها بگذریم و به عمق آنچه که در خود تریلر گذشت فرو برویم.
تریلر با نمایشی از تصادف مرگبار دکتر استیون استرنج که یکی از برترین پزشکان و جراحان زنده در دنیاست آغاز میشود و از همان لحظهی اول، به سراغ ریشههای شکلگیری این شخصیت دوستداشتنی میرود. شخصی که جز پول و شهرتش، به هیچ چیز اهمیت نمیدهد و عملی نیست که نتواند با موفقیت به سرانجام برساند. این لحظه، دقیقا همان لحظهای است که شخصیت مغرور و متعصبمان را وادار به پذیرش ناتوانیهایش میکند و او را به سمت و سوی قهرمان شدن سوق میدهد. پس از این اتفاق، دستان دانشمند بزرگ مغز و اعصاب، یعنی استیون استرنج برای همیشه فلج میشود و هیچ پزشکی نمیتواند او را از این وضعیت نجات دهد. او شغل و درآمد و شخصیت و تمام آن چیزهایی که یک عمر به سبب داشتنشان به دیگران فخر میفروخته را از دست میدهد و رسما از عرش به فرش میرسد! و این برای شخصی مانند او، حکم ضربهی روحی ترمیمناپذیری دارد.
این وسط، آنچه که بیش از هر چیز توجه ما را به خود جلب میکند، تمرکز به جای سازندگان بر ریشههای دکتر استرنج در این تریلر است. هر چه که باشد، دکتر استرنج شخصیتی مانند سوپرمن و بتمن نیست که هر انسانی از کودکی آنها را بشناسد و شخصیتی اصیل و جدی در کمیکها است که به عقیدهی همگان در نقطهی مقابل تمام ابرقهرمانهای محبوب روز قرار میگیرد. از طرف دیگر، تمام خوانندگان کمیکهای مارول باور دارند که قصهی ریشهی شکلگیری شخصیت دکتر استرنج، یک سر و گردن از اغلب ابرقهرمانان بالاتر است. پس با این اوصاف، پرداختن به ریشههای این شخصیت در تریلر اول، یکی از منطقیترین تصمیمات سازندگان است. راستی، اینجا صدای برن موردو(چیوتل اجیوفور) را بر روی تصویر میشنویم که میگوید: «تمام چیزایی که فکر میکنی میدونی رو فراموش کن». بر طبق دانستههای ما این احتمالا مربوط به زمانی است که او میخواهد استیون رابرای اولین بار به نزد استاد خود ببرد.
اینجا، استیون استرنج را داریم که پس از خرج کردن مقدار زیادی پول و رفتن به نزد تمام پزشکان شناختهشده در دنیا، نا امید از علم پزشکی و بیمیل نسبت به زندگی نابودشدهاش، برای یافتن شفادهندهای قدیمی که قصههای زیادی از او شنیده، به فلات تبت آمده است! این وسط، آنچه در این سکانس به وضوح مشخص است، چیزی نیست جز الگوبرداری سازندگان از اولین فیلم از سهگانهی شوالیهی تاریکی. چیزی که به سبب پرداختن هر دو فیلم به یک موضوع مشترک، یعنی قصهی ریشههای یک قهرمان، منطقی و معقول به نظر میرسد.
اما در این بخش از تریلر، برای اولین بار صدای The Ancient One (استادِ بارون ماردو که بر اساس دانستههای ما چند قرن است که زندگی میکند و جادوگر برتر نامیده میشود و همان کسی است که استیون برای یافتنش به تبت آمده است) نیز شنیده میشود که استرنج را مورد خطاب قرار می دهد و درک پایین او از دنیا را به رخش میکشد: «تو مثل مردی هستی که پشت یه در وایساده و داره دنیارو از سوراخ کلید نگاه میکنه. تو عمرت رو صرف تلاش برای گسترشش کردی. کارهات جون هزاران نفر رو نجات داده. حالا چی میشه اگه بهت بگم اون واقعیت، فقط یکی از هزاران واقعیته؟».
در یک سکانس خیلی کوتاه، شخصیت ناشناختهی بازی شده توسط ریچل مکآدامز را میبینیم که بر اساس اطلاعات رسمی منتشر شده از سوی سازندگان، حکم اصلیترین معشوقهی استیون را دارد و اینجا در حال رساندن او به اتاق عمل است. پزشکی کاربلد، که پس از آن تصادف مرگبار، به سبب تواناییهایش شهرت گذشتهی استرنج را به دست میآورد. طبق گفتههای تهیهکنندهی فیلم، این شخصیت کسی است که در زندگی قبلی استیون نقش مهمی دارد و پس از آن نیز به دکتر استرنج کمک میکند که پس از تبدیل شدن به یک جادوگر، دوباره انسانیت خود را به دست آورد. اکنون برای فرضیهسازی و در نظر گرفتن احتمالات خیلی زود است اما بسیاری عقیده دارند او ممکن است نسخهای سینماییتر از شخصیت «پرستار شب» در کمیکها باشد.
در یکی از ستایشبرانگیزترین لحظات موجود در تریلر، کارگردان در یک کات سریع و معنادار، دکتر استیون استرنج را در پس و پیش تصادف مرگبارش به تصویر میکشد و یک بار دیگر، بر میزان جدیتِ سقوط و زوال او صحه میگذارد. در این میان، آن چه که در همراهی با رنگپردازی متفاوت دو سکانس در کانون توجه قرار میگیرد، هنر غیرقابل انکار بندیکت کامبربچ در انتقال احساس به کمک حالات چهره است.
در ادامه، باز هم یکی از همان لحظات مقایسهمحور را داریم که هم بر همان ریشهی شکلگیری جلوهی ابرقهرمانی استرنج تاکید میکند، هم میخواهد نشان دهد که این شخصیت با قبلیهای مارول تفاوتی اساسی دارد. او شخص پولداری نیست که در بچگی پدر و مادرش را در یک کوچه کشته باشند و متحول شده باشد یا یک عنکبوت جهشیافته گازش گرفته باشد. به جای آن، او کسی است که همین حالا مردی شهیر و پرافتخار به حساب میآید که انسانهای زیادی را با عملهای جراحی از مرگ حتمی نجات داده و دانشمندی شناخته شده و عالم است. نه چیز غیر عادی و عجیبی در زندگیش وجود دارد، نه شبها هوس زدن خلافکاران به سرش میزند. این وسط، تنها چیزی که او را برای رفتن به سراغ جادو ترغیب میکند و به این شکل مسیر زندگیش را تغییر میدهد، علاقهی بیپایان او به ثروت و شهرت از دست رفتهاش است.
اما فارغ از تمام اینها، اینجا یکی از تغییرات انجام شده در نسخهی سینمایی نسبت به کمیکها نیز آشکار میشود. آن هم چیزی نیست جز این که در فیلم، دستان استیون صرفا دچار ضعف شدیدی شدهاند و این انگشتان او هستند که کاملا خرد شدهاند و حرکت نمیکنند. چرا که به وضوح میبینیم او دستانش را بلند کرده است. راستش را بخواهید، این یک تغییر به جا و خارقالعاده است، زیرا هیچکس دلش نمیخواهد در حجم زیادی از دقایق آغازین فیلم، دستان شخصیت اصلی داستان به مانند دو تکه گوشت بیخاصیت به دنبالش کشیده شوند!
مجددا، تصویری از استیون را داریم که متعلق به بعد از آن تصادف دهشتناک است و صدمات شدید و دردناکی که بر او وارد شده را نشان میدهد. اما همانطور که میدانیم و در تصویر نیز مشخص است، جدیترین آسیبها را دستان او متحمل شدهاند. راستی، ممکن است این تصادف خیلی هم اتفاقی نبوده باشد و شخصی عامدانه چنین بلایی بر سر استرنج آورده باشد؟
این بار و در این نما شاهد جلوههایی کاملتر و پرجزئیاتتر از همان مکانی هستیم که استیون به سوی آن رهسپار شده بود. اگر معماری صورت گرفته در این مکان را در نظر داشته باشیم، با توجه به برخی از مکانهای دیده شده در ادامهی تریلر، میتوان اطمینان داشت که این معبد، همان جایی است که The Ancient One (تیلدا سوینتون) استیون را آموزش میدهد.
حالا نوبت به برن موردو میرسد تا برای اولین بار در تریلر ظاهر شود. شخصیتی که در کمیکها یکی از دشمنان سرسخت دکتر استرنج است و تلاش میکند که با کشتن استاد قبلی خودش یعنی همان The Ancient One، قدرتهای جادویی وی را تصاحب کند. اما اینطور که مشخص است، مارول در این فیلم شخصیت او را دستخوش تغییراتی جدی کرده و از او، دوست و همکاری بینظیر برای استیون ساخته است. چون بر اساس آنچه که ما از تصاویر منتشر شده از صحنهها فیلمبرداری دیدهایم، او همواره کسی است که استرنج را همراهی میکند و به او یاری میرساند. افزون بر آن، حداقل در این تریلر، برن موردو به هیچ عنوان شبیه به یک شخصیت منفی به نظر نمیرسد و انگار از همان ابتدا کسی است که به مانند یک دوست واقعی، به استرنج کمک میکند.
اما شاید تمام اینها، حقهای غیرقابل انتظار از سوی مارول باشد و موردو در زمانی که هیچکس انتظارش را ندارد به استیون خیانت کند و در برابر او قرار بگیرد. شاید هم به مانند خیلی از فیلمهای ابرقهرمانی دیگر، موردو در قسمتهای بعدی مجموعه تبدیل به دشمن او شود. ولی خیلی هم نمیتوان مطمئن بود، چون ممکن است مارول واقعا او رافقط و فقط به عنوان همراهی دوستداشتنی به دنیای سینماییش آورده باشد.
همانگونه که پیشتر نیز گفتم، این تریلر در نقاط مختلفی از خود، تاکید بر عدم وجود ذات قهرمانی در استرنج دارد و همواره میخواهد این نکته را ثابت کند که او قرار است با تمام ابرقهرمانانی که میشناسید فرق داشته باشد. چرا که استرنج حتی زمانی که از همهجا درمانده شده و به دنبال درمان به چنین مکانی آمده هم غرور و تکبرش را حفظ میکند و خود را دانای مطلق میداند. مصداق بارز این ادعا سخنی است که در این نما از او شنیده میشود: «من اعتقادی به این داستانهای خیالی راجع به چاکرا و انرژی و قدرت ندارم».
بعد از تمام اینها، بالاخره جلوهای از معبد The Ancient One نشان داده میشود که هم به اندازهی لازم رازآلود و جذاب به نظر میرسد، هم مجددا مخاطب را به یاد شخصیت دیگری که در چنین مکانی و با چنین استادی تبدیل به یک ابرقهرمان شد میاندازد. اما نکتهای که نباید فراموش شود، تغییری است که مارول در این بخش از نسخهی سینمایی نیز اعمال کرده است. ماجرا از این قرار است که در کمیکها، استیون دوران زندگی و آموزش نزد استادش را در تبت، اما در کوههای سردسیر هیمالیا میگذراند و این در حالی است که نسخهی سینمایی «دکتر استرنج»، این مکان را به جایی خوش آب و هواتر انتقال داده است.
در نمای بعدی، همان محیط را از زاویهی بالا تماشا میکنیم. قبل از هر چیز، آنچه که به چشم میآید، علامت عجیبی است که بر یک محیط دایرهای شکل و بر روی زمین قرار گرفته و شباهتی غیرقابل انکار به یک تسرکت دارد و به همین سبب، میتواند نمادی از جهانهای موازی و مفهوم سفر در زمان باشد. افزون بر آن، این فضای دایرهای در ظاهر شبیه به دری است که میتواند باز شود و چیزی در زیر آن قرار گرفته باشد. نکتهی بعدی، حضور برن موردو و شخص دیگری در این مکان است. به احتمال زیاد، آن شخص همان استیون استرنج خودمان است اما اگر اینطور باشد، این صحنه متعلق به بعد از تکمیل آموزش او توسط The Ancient One خواهد بود. زیرا از سر و وضع و حالت دستهایش مشخص است که دیگر نمیتواند آن آدم خراباحوال اول کار باشد. فارغ از تمام اینها، آن نماد میتواند حکم ادای دین جدی اسکات به سازندگان ماترکیس باشد. چرا که اگر دقت کنید، به شدت شبیه به لوگوی کمپانی سیلور پیکچرز(کمپانی سازنده ی سهگانهی ماتریکس) به نظر میرسد.
یک بار دیگر، صدای The Ancient One را میشنویم که به استرنج در رابطه با احتمالاتی که در آیندهی او وجود دارد میگوید. اما نکتهی دیگر این صحنه، بهت و حیرت غیرقابل انکاری است که در صورت ابرقهرمان جراحمان(!) به خوبی مشاهده میشود. بهتی که آرامآرام او را به پذیرش باورهایی جدید میرساند.
همانگونه که انتظارش را داشتیم، بالاخره زمان چهره به چهره شدن با استاد جادوگران یعنی The Ancient One فرا میرسد و این دقیقا همان لحظهای است که تریلر، وارد جدیترین و اصلیترین بخش خود میشود. بر طبق اطلاعات ما، این استاد کهن و دانا، مدتهایی طولانی است که لقب «جادوگر برتر» را یدک میکشد و با علم بسیار زیادی که نسبت به جهانهای موازی و واقعیتهای چندگانه کسب کرده، تقریبا شکستناپذیر است. او، پیش از آن که استرنج را ملاقات کند، برن موردو را به عنوان یک شاگرد تربیت کرده و حالا، قصد تغییر درونریزیهای غلط استیون و وارد کردن او به دنیای جادوگران را دارد. اما فارغ از تمام اینها، در متن این سکانس تیلدا سوینتون عجیب و غریب را داریم که به شکلی کاملا متفاوت با نسخهی کمیکی این شخصیت تصویر شده و در همان چند ثانیه، ثابت میکند که انتخاب درست و جالبی برای این نقش بوده است.
سپس در سکانسی ناگهانی، The Ancient One را میبینیم که با ضربهای محکم، استرنج را از کالبد جسمش خارج میکند و به اصطلاح کمیکها او را به «سطحی از خیال» میبرد. جایی که در آن روح استیون توانایی انجام کارهای متفاوتی دارد و دیگر هیچکدام از محدودیتهای جسمانیش را احساس نمیکند. اما این صحنه، نکتهی پر ارزش دیگری را نیز نشان میدهد. آن هم چیزی نیست جز این که مارول در مسیر پردازش این فیلم، دوست دارد به کمیکهای کلاسیک و ریشهای خود وفادار بماند و بدون ترس از احتمال عدم پذیرش آنها توسط مخاطب روز، هر آنچه که باید را به تصویر بکشد. هرچند مارولیها دلیلی هم برای نگرانی ندارند. آخر هر چه که نباشد، در سالهای اخیر هم انصافا تماشاگران ثابت کردهاند که به هیچ ساختهای از سوی استودیوی مارول «نه» نمیگویند!
خب، دیگر نوبتی هم که باشد، نوبت شخصیت منفی قصه است که با چند بار خم کردن فضا و زمان، بخشی از قدرت خویش را نشانمان دهد. شخصیتی ناشناس که در این تریلر نیز سازندگان هویتش را فاش نمیکنند و فقط میدانیم توسط ستارهی سریال «هانیبال» یعنی مدز میکلسن بازی میشود. همانطور که مشخص است، او قدرتهای فوقالعادهای دارد و این طور که به نظر میرسد، قصد باز کردن دریچهای برای ورود به دنیایی دیگر را دارد. افزون بر آن، باید پذیرفت که احتمال دارد وی نیز پیش از اینها شاگرد The Ancient One بوده باشد و به مانند بسیاری از شاگردان ناخلف دنیا (!) خواسته مستقل شود و در برابر او بایستد.
اما تمام اینها به کنار! یک لحظه به این جلوههای ویژهی دیوانهکننده نگاه کنید تا دریابید فیلم فقط از نظر تصویری چه جذابیتهای غیرقابل انکاری دارد.
این طور که مشخص است، استیون در اینجا در حال گذراندن یکی از تمرینهایش در همراهی با The Ancient One است. چرا که اگر با دقت نمایی که از فاصلهی دور ضبط شده را نگاه کنید، متوجه حضور شخصی کچل و ریزاندام در کنار بندیکت کامبربچ میشوید که به احتمال زیاد همان استاد خفن خودمان است. پس با این اوصاف،شاید مکانی که معبد اصلی داستان در آن قرار گرفته با کمیکها در تناقض باشد، اما استیون استرنج همانگونه که در قصههای تصویریش آمده، دورهی کلاسهای آموزشی خود را در قلههای هیمالیا می گذراند. در این بین، دو سوال ارزشمند و حائز اهمیت مطرح میشود. اول آن که لباس استرنج دقیقا مال کدام برند است که در عین نازک بودن، از یخزدگی او در این سرما جلوگیری میکند؟ و دوم آن که لباسهای آن برند در چه رنج قیمتی عرضه میشوند؟
راستی، فقط من احساس میکنم که روند طی شده توسط این کاراکتر در نمای کلی، به شدت شبیه به «بتمن آغاز میکند» کریستوفر نولان به نظر میرسد؟
در ادامه، تریلر مجددا به سراغ آنتاگونیست ناشناختهی داستان میرود و تصویری ابتدایی از چهرهی او ارائه میکند. همانگونه که در عکسهای منتشر شده در قبل هم دیده بودیم، چشمان او حالت و شکل عجیبی دارند و هولناک به نظر میرسند. افزون بر آن، در این سکانس متوجه میشویم که او نیز آنچنان تنها نیست و برای خود، شاگردانی به خصوص دارد. این یعنی به احتمال زیاد در نبرد پایانی شاهد نبرد شلوغی خواهیم بود که در یک طرف آن برن موردو و دکتر و استرنج و استادشان قرار دارند و در طرف دیگر، مدز میکلسن و شاگردانش.
اما این بخش از تریلر، حاوی یک نکتهی ریزبینانهی دیگر نیز هست. نکتهای که اگر به درستی متوجه آن شده باشید، احتمالا خطر حضور این شخصیت در برابر استرنج را چندین و چند برابر میکند. اگر دقت کنید، بر روی پیشانی او نقطهی قرمز رنگی قرار دارد که بنا به تئوریهای مطرح شده از سوی طرفداران، ممکن است یکی از شش سنگ اینفینیتی باشد. اگر منطقی هم به ماجرا نگاه کنیم، چنین چیزی به هیچ عنوان غیرقابل انتظار نیست. چون میدانیم مارول قرار است در «انتقامجویان: جنگ اینفینیتی»، هر شش سنگ اینفینیتی را دو دستی تقدیم تانوس کند، پس با این اوصاف دیگر وقت آن رسیده که مکان سنگهای باقیمانده و دیده نشده را نیز آرامآرام نشان مخاطبانش دهد.
سپس تریلر به سراغ یکی از برترین بازیگران هالیوود که از قضا در جایگاه یکی از مهمترین کاراکترهای این قصه ایفای نقش کرده میرود تا باری دیگر به همگان یادآوری کند که «دکتر استرنج»، از نظر تیم بازیگران به طرز عجیبی غنی و پربار است. نکتهی دیگر موجود در این صحنه، نشان دادن تصویری کاملتر از مکانی است که برن موردو در حال قدم زدن در آن است. اینگونه که پیدا است، این شهر نمیتواند همان مکان سادهای که در ابتدای کار نشان داده شد باشد و به احتمال زیاد، این نما نیز در کنار سکانسهای خوشرنگ و لعاب دیگری که در تریلر دیده بودیم، خبر از گستردگی محیطهای موجود در فیلم میدهد.
در زمانی که آرامآرام به آخرین ثانیههای تریلر نزدیک میشویم، The Ancient One دکتر مغرور و مشهورمان را به عمق ناشناختهها فرو میبرد و او را از طریق راهی که ساخته، به همین اتاق اما در جهانی دیگر منتقل میکند. و اینجا، همان نقطهای است که تک به تک باورهای غلط استیون استرنج در هم میشکند و او، با پذیرش نیروهای ماوراالطبیعه و ایمان به قدرتهای بیپایان و عظمت ناشناختههای جهان هستی، آغاز به دنبال کردن مسیری میکند که در انتهای کار از او قهرمانی دلسوز میسازد.
اگر تصویر را با دقت بیشتری نگاه کنید، متوجه میشوید که دو نفر به طور همزمان در حال جا به جا شدن مابین دنیاهای موازی هستند اگر قرار باشد جایزهی برترین الگوبرداری انجامشده در تاریخ سینمای هالیوود را به یک فیلم اعطا کنند، «دکتر استرنج» با همین یک سکانس تبدیل به یکی از جدیترین نامزدها میشود. باور کنید هرچه قدر که فیلم تا به اینجای کار سعی میکند ادای دینهایش را به صورت نامستقیم و به اشکالی گوناگون نشان دهد، این سکانس به کریستوفر نولانیترین حالت ممکن، هر بینندهای را به یاد شاهکار این کارگردان یعنی «تلقین» میاندازد. سکانسی که مفهوم جهانهای موازی و واقعیتهای چندگانه را به بهترین شکل ممکن نشان میدهد و آنقدر خواستنی است که آرزو میکنیم در فیلم اصلی مدت طولانیتری را در بر بگیرد.
شاید خیلی از مخاطبان سختگیر سینما، وجود چنین نمایی در فیلم اسکات دریکسون را ضعف کارگردانی او و عدم تواناییش در ایدهپردازی بدانند اما راستش را بخواهید، این که او برای ساخت چنین چیزی از یکی از برترین فیلمهای تاریخ سینما الهام گرفته نه تنها ویژگی بدی نیست، بلکه عمق نگاه و درستی انتخابش را میرساند. افزون بر آن، در زمانی که سازندگان بسیاری از فیلمهای ابرقهرمانی معروف، خیر سرشان میخواهند ویژه باشند و برای آن که از کسی تقلید نکنند، کل فیلم را بر پایهی سیاهی و آتش گرفتن در و دیوار میسازند(مدیونید اگر فکر کنید دارم زک اسنایدر را مسخره میکنم!)، وجود چنین سکانس دوستداشتنی و جذابی(حال به هر روشی که باشد) در «دکتر استرنج»، نتیجهای به جز افزودن بر کیفیت فیلم نهایی و بالاتر بردن ارزش اثر نخواهد داشت.
پس از تمام ثانیههای پرجزئیات و انصافا زیبا، تریلر یکی از اصلیترین قوسهای شخصیتی پروتاگونیستش را تحویل مخاطبان میدهد. جایی که دانشمند و پزشک معروف و کاربلد قصهی ما، خود را از زندگی قبلیش جدا میکند و تمام آنچیزهایی که تا همین یک دقیقهی قبل به آنها اعتقاد نداشت را با جان و دل میپذیرد. اینجا نقطهی اوج ماجرا است. جایی که استیون استرنج، تبدیل به یکی از ابرقهرمانان دنیای مارول میشود.
در نمایی که پس از نمایش لوگو به تصویر کشیده میشود، بالاخره دکتر استرنج را با آن شنل و بند و بساط جادوگریش می بینیم که دارد از پلههای مخفیگاه عجیبش در نیویورک بالا میرود. مخفیگاهی که میدانیم خیلی خیلی با اتاق های پر شده از تکنولوژی گروه «انتقامجویان» فرق دارد و دیدنش در تریلرهای بعدی، بدون شک میتواند جذاب باشد.
اولین تریلرِ یکی از مورد انتظارترین ساختههای مارول در دنیای سینما، همینجا به پایان میرسد. تریلری که به شکلی کماشکال و دوستداشتنی، هم در حد و اندازهای قابل قبول تصاویر جذاب تقدیمتان میکند و هم یک دنیا چیز شگفتانگیز و دیدهنشده را برای تریلرهای بعدی و فیلم اصلی کنار میگذارد. فیلمی که به شدت امیدواریم تبدیل به یکی از بهترین ساختههای مارول شود.
شما دربارهی تریلر جدید «دکتر استرنج» چه فکر میکنید؟
تهیه شده در زومجی