نیویورک تایمز؛ کنت وایزبراد و هدِر اچ. یانگ، روزگاری، آسمان هر چیزی بود که فراتر از زمین قرار داشت و در قلب تجربۀ بشری جای میگرفت. آسمان جایگاه خدایان بود، طوفانها تجلی قدرتشان و پرندگان پیام آوران هوایی شان. هر تلاشی، به سان ایکاروس 1، برای پرواز و اوجگرفتن در آسمان، نشان کبر و غرور بود. دروازههای آسمان، با تمام پهنای وسیعش، به روی ما بسته بود، آسمانْ ممنوعه و ناشناخته و شاید هم کشف ناشدنی به نظر میرسید.
زبانی که، پیش از عصر فضا، برای توصیف ارتباط بین نوع بشر و آسمان به کار گرفته میشد به بیانی ساده پیشاکوپرنیکی بود. واژۀ انگلیسی «sky» از واژۀ نورس باستان2 «ský» به معنای ابر گرفته شده است. ابر به تعبیری ساکن آسمان است، یا شاید هم تسلّایی است برای آسمان و جو. وقتی از زمین نگاه میکنیم، چنین به نظر میرسد که هر تکه ابر در جهتی عمودی یا افقی گسترده شده باشد، اما اگر از فضا به ابرها بنگریم، سیستم پیچیدۀ کشف ناپذیر و متغیری را شکل میدهند که زمین را احاطه کرده و گرداگرد آن میچرخند.
ظهور و رواج مسافرتهای هوایی نهتنها موجب نشد تغییری در این تصور ایجاد شود، بلکه آن را در سراسر جهان نیز شایع کرد. هواپیماها تنها میتوانستند تا ارتفاع مشخصی بالا روند و مدت زمان محدودی در آسمان باقی بمانند. افزون بر این، مسیر پرواز آنها ثابت بود. در سال 1919 این مسیرها با عنوان «خطوط هوایی» شناخته میشدند. آنها تداوم مسیرهای زمین بوده -و تا اندازهای هنوز هم همین نقش را دارند- و همانند آبراههها از آنها سخن به میان میآمد. در حقیقت، در بخش اعظم ادبیات موجود در این زمینه نیز فضا کرانهای به حساب میآید که باید از آن گذر کرد، مهارش نموده و نهایتاً به همان شیوهای بر آن مسلط شد که بر خشکی و دریا چیره شدهایم.
به دلایلی نامعلوم، تصورات مربوط به این تلقی از آسمان در میانۀ قرن بیستم دگرگون شد. دلیلش را بیش از همه ازدیاد ماهوارههای بدون سرنشین دانستهاند. آسمان پر شده از این وسایلی که به دور زمین میچرخند و آن را خلاف جهت محورش دور میزنند و با اجرام فضایی احاطهاش کردهاند. اما علاوه بر این، ماهوارهها زمین را به پارههای بی شمارِ قابلشناسایی تجزیه کردهاند. حال، ما آشکار و دقیق میدانیم که نقطۀ آبی کوچکی که بر روی آن زندگی میکنیم در جهانی بسیار وسیع قرار گرفته و برخی از ما نگرشمان را باز هم اصلاح کرده و زمین و تمدن انسانی را به مثابۀ زندگانی بر روی سیارهای میپنداریم که به جهانِ هستی وابسته است و با آن پیوند دارد و در وضعیتی شکننده و بی ثبات به سر میبرد.
شصتوسه سال پیش، در بیستویکم جولای 1955، رئیس جمهور وقت آمریکا دوایت آیزنهاور طرحی را پیشنهاد داد موسوم به «آسمانهای باز» 3. این طرح خواهان توافقی دوجانبه میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی بود که به آنها امکان میداد آزادانه تجهیزات نظامی یکدیگر را رصد کنند. این توافق شامل تبادل اطلاعات دربارۀ مکان تأسیسات نیز میشد که در آن زمان امکان مشاهده و عکس برداری آنها از فراز آسمان وجود داشت.
ایدهای که در پس این طرح قرار داشت ساده بود، چیزی که امروزه به آن «اقدامات اعتمادساز» گفته میشود. نیّتش سیاسی و فلسفی بود؛ در ظاهر صادقانه، اما احتمالاً در عمل سوءنیتی در کار بود. به بیان دیگر، رویآوردن به شفافیت آسمانها بهدنبال نمایانکردن، ایجاد اعتماد متقابل و حتی معلومکردن مجهولات پیشین بود.
«آسمانهای باز» به شکل تلاشی نسبتاً روانشناختی (و شاید پروپاگاندایی) برای تغییر رفتار جمعی به نسلهای بعدی به ارث رسیده است، شاید چیزی شبیه اثر برادر بزرگتر4. اما بیانگر تحولی روانشناختی -و شاید هم معنوی- بود که بیشتر به ارتباط بین آسمان و قلمرو زیردستی آن مربوط میشد تا خود آسمان.
تأخیر در دستیابی رقبای جنگ سرد به توافق آسمانهای باز تا سال 1992 حاکی از این است که برخی دوست دارند اسرارشان را برای خودشان نگه دارند. گفته میشود، در آن زمان که آیزنهاور این ایده را مطرح کرد، رهبر وقت شوروی، نیکیتا خروشچف به این دلیل با آن مخالفت کرد که اصرار داشت آمریکاییها میخواهند اتاق خوابش را بپایند. چند سال بعد که نیروهای نظامی شوروی یک هواپیمای جاسوسی U-2 آمریکایی را سرنگون کردند و دست آیزنهاور رو شد، خروشچف آن حس آشنا و دلپذیر «نگفته بودم» را به خود گرفت.
در آن زمان دامنۀ فعالیت تصویربرداری هوایی بسیار گستردهتر شده بود: یکی از امکانات جدیدش تصویربرداری ماهوارهای بود؛ تصویرِ سابقاً باشکوه «تیلۀ آبی» از کره زمین، که در سال 1972 توسط خدمۀ سفینۀ فضایی آپولو 17 گرفته شده بود، دیگر عادی شده و وارد حافظه جمعی شده بود. در سال 2004، گوگل نرم افزار ارثویوئر5 متعلق به شرکت کی هول6 را خریداری کرد، آن را در دسترس کاربران عادی کامپیوتر قرار داد و هویت این جنگ افزار مدرن را تغییر داد.
اما چیزهای بیشتری در کار بود که با این تحول، در معنای اقلیمیاش، انطباق داشت. آری، تحول نسلیِ شناختهشدهای وجود داشت که این تحول از صورتی از رابطۀ تکخطی به نفع صورت دیگری از آن رخ داده بود، از معنای مطلق زمان و مکان بهسوی معنایی نسبی از آن دو. اما چیزی دیگر اتفاق افتاده بود. دروازههای آسمان بهسوی محور دیگری باز شده و چرخیده بود: نه بهسوی محور زمین، بلکه بهسوی ساختن پلی میان زمین و هوا، میان سیاره و فضا، همانقدر مکانمند و جسمانی که روحانی و معنوی. از زمانی که بشر توانست انحصار را بشکند و، علاوه بر چشم انداز زمین به آسمان، از آسمان به زمین بنگرد، ارتباط غالباً عرضی آنها از بین رفت و جای خود را به پیوندی طولی داد.
باوجوداین، جهت گیری طولیْ تخیل بشر را با تحمیل نگرش سلسله مراتبیِ زمین به آسمان محدود نکرد. در عوض، منظری دوجهتی را جایگزین منظری تکجهتی کرد و این ارتباط را از قیدوبند رهانید. آمریکاییها و سایرین خیلی زود به تماشای زمین از آسمان عادت کردند و، برای هنرمندان، نقشهبردارها، اخترفیزیکدانها و آنهایی که در جستوجوی شفافیت چشمانداز بودند، منظری که از آسمان میشد زمین را دید بلافاصله همراه شد با مناظر آسمان از زمین.
طرح آسمان باز آیزنهاور -مرجع هوایی شفافیت ما- خیلی زود امکان پذیر شد. مشاهدۀ مناظر زمین از درون هواپیما در آسمانِ نسبتاً پاک کالیفرنیا در اوایل دهۀ 1960 تام گان، شاعر انگلیسی، را بر آن داشت تا از «غنای» نشئه کنندۀ فضایی بنویسد که از آسمان قابل نقشه برداری است -منظرۀ «جاهایی که نبوده ام» - و در روزهای بدون ابر، برای شفافیت علمی، ایدئال محسوب میشود: «نوری سخت و سرد، یکدست و بدون انقطاع/ که خود را عیناً همانطور که هست به نمایش میگذارد، بدون هیچ بیش و کمی».
باوجوداین، هنگامی که بشر امکان یافت از بالا به زمین نگاه کند، و دیگر این نگاه منحصر به دیدن زمین از آسمان نبود، از حالت بالابهپایین و جبریِ رابطۀ این دو باز هم کاسته شد و اثرگذاری زمین در این رابطه بیشتر شد. در نتیجه، آسمان، مملو از ماشینهای مکانیکیای شده است که به دور زمین میچرخند، و خلاف محور آن دور میزنند. سیارکهای کوچکتر آسمانِ زمین را احاطه کردهاند، و خود آن را نیز به پارههای کوچکتر قسمت کردهاند: دریاها، دشت ها، محله ها، «نماهای خیابان» گوگل، و همچنین مناظر ازفیلترگذشتهای که گوگلارث به راحتی در اختیار ما قرار میدهد.
ما باز هم دست به کار شده ایم و سقف آسمان را کوتاهتر کرده ایم: آسمان را اشغال کرده ایم، آلوده کرده ایم و با خیل اجسام زمینی آن را تحت هدایت خود درآورده ایم، و از این طریق آسمانِ باز، یا به تعبیری نیستیِ غیرگرانشیِ فضا و عرصۀ خدایان را دورتر رانده ایم. ما نهتنها نگرشی آشفته از آسمان برساخته ایم، که حتی حس عمیق تری از بی معنایی را در اذهان خود حک کرده ایم.
آکندهشدنِ آسمان با خرده پارههای عصر فضا این پرسش را در برابر ما قرار میدهد که آیا این وضعیتْ نشانی کنایه آمیز از حالت انسداد در تخیل بشر در اوایل سدۀ بیستویکم است یا نه: شرایطی ناخوشایند که لوییس مک نیس در سال 1937 هشدار آن را داده بود: «آسمانْ خوب بود برای پرواز/ ایستادن در برابر ناقوس کلیساها/ و در برابر هر اهریمن آهنی/ زنگ خطر و آنچه برای گفتن در چنته دارد:/ زمین مینالد...».
در همین حال، کشورهای بیشتری کارهای ما را با جزئیات بسیار دقیقتر میبینند. پس منطقی است که از خود بپرسیم آیا تحول مفهومیِ دیگری در حیطۀ تصور بشر از کیهان در راه است؟ همچنین حق داریم بیم این را داشته باشیم که، پیش از وقوع چنین رویدادی، آسمان به کل مسدود شود.
منبع: ترجمان
مترجم: سجاد امیری
پینوشتها:
• این مطلب را کنت وایزبراد و هدِر اچ. یانگ نوشتهاند و در تاریخ 23 جولای 2018 با عنوان «How We Lost the Sky» در وبسایت نیویورک تایمز منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ 9 آبان 1397 با عنوان «چه شد که آسمان را از دست دادیم؟» و ترجمۀ سجاد امیری منتشر کرده است.
•• کنت وایزبراد (Kenneth Weisbrode) تاریخ دان و استادیار گروه تاریخ دانشگاه بیلکنت ترکیه است. او مؤلف هفت عنوان کتاب ازجمله سال تردید، 1946 (The Year of Indecision, 1946)، و آیزنهاور و هنر رهبری گروهی (Eisenhower and the Art of Collaborative Leadership) است.
••• هدِر اِچ. یونگ (Heather H. Yeung) مربی گروه انگلیسی دانشگاه داندی، منتقد ادبی و شاعر است. کتاب او مشغولیت فضایی با شعر (Spatial Engagement With Poetry) نام دارد. او پیش از این استادیار گروه ادبیات در دانشگاه بیلکنت بود.
[1]Icarus: ایکاروس، که اسطورهای یونانی است، فرزند دیدالوس و مخترع و صنعتگر دربار است. پس از اینکه به دلیلی به همراه پسرش به زندان میافتند، با موم و پر بالهایی را برای پرواز و فرار از زندان میسازد. دیدالوس به ایکاروس توصیه میکند موقع پرواز زیاد بالا یا پایین نرود، اما ایکاروس توجهی نمیکند و از سر غرور و کبر بالاتر از حد مجاز پرواز میکند و حرارت خورشید مومِ بالهایش را ذوب میکند و منجر به سقوطش میشود [مترجم].
[2]نورس باستان یکی از زبانهای ژرمنی شمالی بوده که در عصر وایکینگها در میان ساکنان اسکاندیناوی و سکونتگاههای ایشان در آن سوی دریاها گویشورانی داشته است [مترجم].
[3]open skies
[4]Big Brother effect: اشاره به حاکم مطلق در رمان 1984 جورج اورول دارد که همیشه و همه جا افراد را میپاید و این نظارت بر رفتار افراد اثر میگذارد [مترجم].
[5]EarthViewer
[6]Keyhole