نمیدانم وقتی در برابر ساختهی عمیقی همچون «در جستجوی دوری» قرار گرفته و این حجم از زیبایی، دقت، مفاهیم فلسفی و روایتهای شیرین را میبینم، دقیقا به چه شکل و شیوهای باید آن را توصیف کنم که حداقل اندکی از حق مطلب را ادا کرده باشم. چون «در جستجوی دوری» صرفا یک انیمیشن خوب، یک فیلم شگفتیساز یا حتی یک محصول خواستنی دیگر از پیکسار که میخواهد جذابیتهای زیادی در بعدهای گوناگون داشته باشد نیست. بلکه ساختهای به واقع فراتر از تمامی اینها و متفاوت با هر تعریفی است که از یک شاهکار انیمیشنی میشناسید. اثری که در عین آن که در نمای نخست و صد البته برای تمامی کودکان روایتگر یکی دیگر از داستانهای شیرین پیکسار و سفرهایی از جنس فیلم اول مجموعه و پیامهایی ساده در رابطه با زندگی است، در برخی مواقع آنقدر عمیق و بسیار بسیار متفاوت میشود و همچون جواهر میدرخشد که کافی است چند دقیقه به آن فرصت دهید، تا تمامی دیدگاههایتان در رابطه با ذات دنبالهساختنهای سینمایی را تغییر دهد.
«در جستجوی دوری» نه تنها یک داستانپردازی عمیق و یک انیمیشن لایق تحسین است، بلکه دیدگاهتان در رابطه با ذات دنبالهساختنهای سینمایی را نیز تغییر میدهد
اینها یعنی پیش از بسط دادن هر کدام از زیباییها و نقاط قوت و بازهم قوت این انیمیشن، باید به این حقیقت دقت کنیم که یکی از برترین کارهای انجامشده توسط پیکسار در راه تولید آن، ساخت «دنباله»ای است که پس از سیزده سال فاصله با فیلم قبلیاش، هم چرایی ساختهشدنش را به خوبی توضیح میدهد و هم کاری میکند که اغلب سطوح قصهپردازی فیلم اول که بدون شک هنوز هم فوقالعاده هستند، به طرز چشمگیری ارتقا پیدا کنند! پس اگر دیدید «در جستجوی دوری» در عین آن که نمیتواند جزو برترین آثار پیکسار دستهبندی شود، پس از چند دقیقه در درجاتی به مراتب سنگینتر از فیلم قبلی مبهوتتان کرد تعجب نکنید. چون برخلاف انتظارتان، تنها شباهت تمام و کمال این فیلم با آن اثر در این است که نامگذاری مشابه، شخصیتهایی یکسان و همان الگوی داستانسرایی را دنبال میکند. بله، درست متوجه شدید! «در جستجوی دوری» آنقدر خارقالعاده است که پس از مدتی به سادگی هرچه تمامتر میفهمید که شناخته شدن این اثر به عنوان یک «دنباله» با آن مفهوم کلیشهای و معروفی که دارد، به اندازهای بیربط و کوتهفکرانه است که حتی یک مخاطب عام سینما هم باید از اینگونه خطاب کردن آن پرهیز کند. چرا که «در جستجوی دوری» یک «در جستجوی نمو»ی دیگر نیست! و شاید این مهمترین چیزی است که هر مخاطبی باید در رابطه با آن بداند.
بله، من هم میدانم که در اینجا کاراکترهای مرکزی، سبک انیمیشنسازی، محیطهای روایت داستان، تم کلی قصهگوییها و تلاش چند ماهی برای نجات دوست عزیزشان و جزئیاتی از این دست دقیقا به مانند فیلم قبلی سر و شکل یافتهاند و از همان جنس هستند. اصلا باید هم همینطور باشد. بالاخره پیکسار میخواسته با این انیمیشن به خیلی از مخاطبانی که پس از شاهکار فراموشناشدنی آنها یعنی «پشت و رو» (Inside Out) نسبت به دنبالهسازیهای شلوغشان دید چندان مثبتی نداشتند و به دنبال چیزهای تازه بودند ثابت کند که مفهوم «دنبالهسازی» برای آنها اصلا به معنی دور شدن از خلاقیت، تازگی و ایدهپردازی نیست. پس کاملا طبیعی است که این فیلم در عین اشتراکی ظاهری با تمامی این موارد داستانش را پیش ببرد و فلسفهسراییهایش را به نتیجه برساند. چون اگر این کار را نکند، خودش و چند انیمیشن بعدی این کمپانی را زیر سوال برده است. اما موضوع این است که اگر «در جستجوی نمو» میخواست با یک روایت زیبا ارزش خانه، خانواده و با هم بودنهایمان را به آرامی به یادمان بیاورد، این اثر تازه با واکاوی مجدد و صدها بار عمیقتر همین مفاهیم نه تنها آنها را با ضربات سنگینتر اما دوستداشتنیتری بر صورت مخاطبش میکوبد، بلکه در ادامه از آنها به عنوان مسیری برای پرداخت شگفتانگیزش به موضوعی همچون «خودشناسی» استفاده میکند.
منظورم این است که «در جستجوی دوری»، حتی در مفاهیم سازندهاش هم پیرو ساختهی قبلی و در نتیجه یک دنباله است، اما در عین حال آنقدر با تازگی، تفاوت و صد البته دنیایی از چیزهای اضافهتر همهچیزش را روایت میکند که انصافا میتواند به عنوان یک شاهکار مستقل نیز شناخته شود. تازه این ماجرا حتی محدود به مفاهیم فلسفی اثر هم نیست و رنگ بوی غیرقابل انکار آن را میتوان در محیطسازیها و سکانسپردازیهای آن نیز مشاهده کرد. جایی که پیکسار پس از این همه سال فاصله با ساختهی قبلی حتی به سادهترین نیازهای نمایشی مخاطب نیز احترام میگذارد و در تک به تک شاتهای فیلم، به دنبال نماسازیهای زیبا و متفاوت با فیلم قبلی میگردد. جایی که ورود شخصیتهای انیمیشن به یک پارک بزرگ درمانی برای موجودات اقیانوس، فارغ از تاثیرگذاری مشخصی که در روند پیشبرد داستان دارد، باعث میشود «در جستجوی دوری» حتی در تصاویر سیال انیمیشنی خود نیز از پس ارائهی چیزی جدید و بدون الگوبرداری محض از فیلم قبلی بربیاید و مخاطبش را تحت تاثیر قرار دهد. چیزی که شاید در نگاه حجم بالایی از بینندگان عنصر سادهای به نظر برسد، اما بدون شک بر حد و اندازهی کشش فیلم برای انواع و اقسام مخاطبان و تصویرپردازی صحیح قصهگوییهای آن تاثیری شگرف میگذارد.
البته با تمامی اینها، خواه یا ناخواه باید پذیرفت که «در جستجوی دوری» هرگز تبدیل به یکی از سه اثر برتر پیکسار در دنیای زیبای انیمیشنهایش نمیشود و با تمامی این تلاشها، به سبب تکراری بودن کلیت روایت ظاهریاش هرگز به تازگیهای بیچون و چرایی که تا به امروز از آثار این کمپانی دوستداشتنی دیدهایم دست پیدا نمیکند. چون اگر «داستان اسباببازیهای 3» دنبالهای بود که فقط و فقط شخصیتهای یکسان و پیشینهی داستانی خود را از آثار قبلی با خود به همراه داشت و با پرشی بلند، حتی در اولین و سادهترین لایهی قصهگویی به کل سراغ موضوعات جدیدی میرفت، اینجا «در جستجوی دوری» را داریم که هنوز برای جلوهی اولیهی روایت خود حرکتی نسبت به فیلم قبلی ندارد. یعنی اینجا هم یکی از شخصیتهای دوستداشتنی قصه به سبب ضعف بهخصوصی که دارد، ناخواسته وارد یک محیط انسانی میشود و مابقی دوستانش که طبیعتا خود را مقصر این اتفاق میدانند، برای نجات او اقدام میکنند. تنها تفاوت ماجرا در این لایه از قصهگویی با فیلم قبلی این است که اگر در آنجا یک ماهی کوچک با یک ضعف جسمی (داشتن بالهای کوتاه که سفر در اقیانوس را خطرناک میکرد) جدی را دنبال میکردیم که میخواست پدرش او را باور کند، اینجا دوری مهربان را داریم که برای یافتن خانوادهاش با مشکل جدی و آزاردهندهی حافظهاش میجنگد.
«در جستجوی دوری» یک «در جستجوی نمو»ی دیگر نیست! و شاید این مهمترین چیزی است که هر مخاطبی باید در رابطه با آن بداند
افزون بر اینها، حضور کاراکترهایی خوشقلب و خیرخواه در محیطی که شخصیت مرکزی داستان در آن زندانی شده هم یکی دیگر از موارد الگوبرداری دقیق سازندگان «در جستجوی دوری» از فیلم قبلی است. چیزی که خواه یا ناخواه باید پذیرفت که به سبب ایجاد شدن سیزده سال فاصله، شاید هیچ تاثیری بر ذهنیت حجم بالایی از مخاطبان نداشته باشد، اما بدون شک برخی از بینندگان را آزردهخاطر میکند. با این حال، همانگونه که پیشتر نیز گفتم، جلوهی همیشگی و اصلی فیلمهای پیکسار یا همان فلسفهپردازیهای زیرپوستی همیشگی آنها در اینجا نیز خارقالعاده به نظر میرسد. جایی که پیکسار تلاش و دست و پا زدنهای دوری برای یافتن خانوادهاش را به عنوان استعارهای از تلاش او برای شناخت خودش به کار میبرد و به زیبایی هرچه تمامتر، آن را در سفری عمیق و دوستداشتنی معنا میکند. سفری که شاید در آغاز، کلیشههایی به مانند مسخره کردن دیگران و نگاه بد آنها به نقطهی ضعف کاراکتر مرکزی داستان آغازکنندگان آن باشند، اما در ادامه با ذرهذره به یاد آوردنهای دوری سکانسهایی را میسازد که هرگز از ذهن مخاطب بیرون نمیروند. سکانسهایی که هم تمام زمینهچینیهای فلسفی فیلم را به نتیجه و نقطهی اوج میرسانند، هم به خوبی نشان میدهند که پیکسار تا چه اندازه خودشناسی را مقدم بر هر پیشرفت، اقدام و تصمیمی، به عنوان یک نیاز حقیقی و بسیار قدرتمند میداند. چیزی که پس از طی کردن آن همه سفر و شکست خوردن و به یاد آوردن آن خاطرات، نشانمان میدهد که دوری چگونه با پذیرفتن خودش و تواناییهایش موفق به یافتن نخستین صدف میشود و بعد از آن با دنبال کردن همان صدفها مقصدش (بخوانید خانوادهاش) را پیدا میکند؛ یکی از همان نمادسازیهای بیپایانی که بینندگان آثار پیکسار به خوبی آن را درک میکنند.
در هر صورت، بهترین توصیف ممکن برای تازهترین محصول کمپانی رویاسازیهای پیکسار، همان چیزی است که در ابتدای کار گفتم و آن هم چیزی نیست جز این که «در جستجوی دوری» متفاوت با هر تعریفی است که از یک شاهکار انیمیشنی میشناسید. چون اگر حقیقتش را بخواهید، این فیلم تماما تازه نیست و هرگز در تفاوت با قسمت قبلی به جایگاه Toy Story 3 نزدیک هم نمیشود، اما در جلوهی نهایی دنیایی تازگی دارد. این فیلم به همان مفاهیم بنیادین موجود در فیلم سیزده سال قبل خود بها میدهد اما در عین حال، یک فلسفهسرایی کاملا عمیق است. این فیلم در همان محیطهای دریایی جریان دارد اما به جای اقیانوس به سراغ یک پارک آبی بزرگ میرود. این فیلم از همان تمهای داستانی فیلم قبلی استفاده میکند اما در آنها جزئیاتی تماما متفاوت را با اهدافی بسیار عمیقتر جای میدهد. این فیلم دنباله است، اما لیاقت شناخت به عنوان یک اثر کاملا مستقل را نیز دارد. اینها یعنی «در جستجوی دوری» در عین شاهکار بودن و دوستداشتنی بودن، دربردارندهی همهی چیزهایی که از یک شاهکار انتظار داریم نیست و این همان چیزی است که از آن یک لذت متفاوت و شاید عجیب میسازد. هر آنچه که هست، باید پذیرفت در زمان پسا Inside Out، حتی برترین شاهکارهای دنیای انیمیشن خیلی سخت میتوانند در دل مخاطبانشان جا باز کنند و بزرگی «در جستجوی دوری» آن است که در انجام این کار موفق میشود. دلیلش هم واضح است؛ در فیلم قبلی، ما به دنبال یک پدر، در جستجوی نمو تمام اقیانوس را گشتیم، اما اینبار صحبت بر سر جستجوی دوری برای یافتن خودش است. چیزی که ارزشهای زندگیمان و خودمان را خیلی خوب در نگاهمان برجسته میکند.