«جنگ سرد» Cold War، جدیدترین ساخته پاوو پاولیکوفسکی Pawel Pawlikowski، داستانی تلخ و شیرین و دوستداشتنی است، ماجرای دو عاشق که نمیتوانند دوری از هم و گاهی یکدیگر را، تحمل کنند. این فیلم عاشقانه و واقعگرایانه، قدرت مخرب عشق را در داستانی درام که در یک دهه، از اواخر دهه 40 تا اوایل دهه 60، اتفاق میٰافتد، نشان میدهد. «جنگ سرد» در مورد رابطه پرحرارت پیانیستی به نام ویکتور (با بازی توماش کات Tomasz Kot) و خواننده جوانی به نام زولا (با بازی یوانا کولیگ Joanna Kulig) است، دو لهستانی که در طی سالهای جنگ سرد بارها از پرده آهنین (بخشبندی مرزی در اروپا پس از جنگ جهانی دوم) گذشته و به نقاط مختلفی میروند.
همچنین بخوانید:
بررسی Lazzaro Felice؛ فیلم ایتالیایی مدعی نخل طلایی جشنواره کن
موسیقی جاز، تصاویر سیاهوسفید و جزییاتی از دوران کمونیستی، اثر موفق پاولیکوفسکی در سال 2013، «ایدا» Ida که برنده چندین جایزه نیز شد را یادآور میشود. «جنگ سرد» با وجود اینکه ویژگیهای منحصربهفردی دارد، نشانههایی از آثار دیگر این فیلمساز را نیز در خود دارد، ازجمله داستان عشق ناکام در «آخرین چاره» Last Resort (سال 2000) و «تابستان عشقی من» My Summer of Love در سال 2004 و فیلم ساخته سال 2011 او، The Woman in the Fifth. برخی ممکن است این نقد را به این فیلم وارد کنند که به بعضی از موضوعات و شخصیتهای داستان درست پرداخته نشده است، برای مثال، شخصیت ایرنا با بازی یکی از ستارههای فیلم «ایدا»، آگاتا کولشا Agata Kulesza، ناگهان از داستان حذف میشود.بااینحال پاولیکوفسکی توانسته به زیبایی داستانی که درهم و بههمریخته به نظر میرسد را در مسیر خود قرار میدهد، داستانی که بخشی از آن از زندگی مشترک ناموفق والدینش الهام گرفته شده است. «جنگ سرد» که در جشنوارههای فیلم بینالمللی قوی ظاهر شده است، میتواند به موفقیت در سینماهای کشورهای دیگر نیز برسد. بیننده با جاز فرانسوی و موسیقی لهستانی و گروههای موسیقی Mazowsze و Slask بهواسطه حضور در این فیلم، بیشتر آشنا شده است.
«جنگ سرد» ازنظر موسیقی بسیار لذتبخش است و آهنگهای متنوعی از موسیقیهای سنتی گرفته تا آهنگهای روسی و قطعات کلاسیکی ساخته جرج گرشوین George Gershwin (بخشهایی از ترانه «پورگی تو را دوست دارم» I Love You, Porgy، نقش مهمی در داستان دارد) و قطعاتی از موسیقی جاز از گروه Bill Haley & His Comets و ترانه معروف آنها، Rock Around the Clock که کنایهای به پایان دورانی مهم در تاریخ، مرگ استالین و فروپاشی دیوار برلین اشاره دارد، در آن وجود دارد. امیدوارم بهزودی آلبوم ترانههای رسمی این فیلم و یا حداقل پلیلیستی از این ترانهها در سایت اسپاتیفای Spotify، منتشر شود.
موسیقی، همانطور که در فیلم
«شب دوازدهم» Twelfth Night گفته شد، غذای عشق است و در ابتدای داستان، این موسیقی است که شخصیتهای اصلی داستان را به هم نزدیک میکند. در سال 1949، ویکتور با نامزد و همکار خود ایرنا (با بازی کولشا) و راننده شخصیشان Kaczmarek (با بازی
بوریس شیتس Borys Szyc) در محیطهای مختلف و در حضور آدمهای عادی اجراهای خود را ضبط میکنند.
پس از مدتی، تلاشهای ویکتور و ایرنا نتیجه میدهد و مدرسهای برای خوانندهها و رقصندهها و تشکیل گروههای موسیقی، تأسیس میکنند. پس از مدتی به دلیل فشارهای موجود، این گروهها به ابزاری برای تبلیغات سیاسی و نشان دادن استعداد لهستانیها در پایتختهای کشورهای بلوک شرقی اروپا، استفاده میشود.
در طول مصاحبه با داوطلبان جدید، ویکتور با زولا، خوانندهای جوان و زیبا، آشنا میشود. صدای زولا به شفافی برخی دیگر از خوانندهها نیست اما شخصیتی خاص دارد و جذابیت و اجرای او روی صحنه ویکتور را تحت تأثیر قرار میدهد.
کمی بعد، ویکتور و زولا رابطه عاشقانهای را شروع میکنند و ایرنا از داستان حذف میشود. Kaczmarek نیز در راه سیاست موفق میشود و علاقهای پنهانی به زولا دارد. در جایی از داستان زولا به ویکتور میگوید که گزارش کارهای او را به Kaczmarek میدهد و از این جاسوسی به نفع خود استفاده میکند. وقتی گروه برای اجرا به برلین شرقی میروند، ویکتور تصمیم میگیرد که با پای پیاده از طریق قسمت فرانسوی به برلین غربی برود و از زولا میخواهد که با او برود. زولا قبول میکند اما در لحظه آخر، از ترس از دست دادن همهچیزهایی که برایش مهم است، تصمیمش را عوض میکند و در برلین شرقی میماند.
پس از جهش زمانی، دو یا چهار سال بعد، این دو معشوق را در دو نقطه مختلف میبینیم. ویکتور در کلاب شبانه پاریسی پیانو میزند و با اینکه عشق زندگیاش را فراموش نکرده است، با شاعری به نام جولیت (با بازی
ژان بالیبار Jeanne Balibar) در آپارتمان کوچکشان زندگی میکند.
زولا به پاریس میرود، بعدازآن ویکتور به یوگسلاوی تقریباً امن، میرود تا اجرای زولا را ببیند، وقتی زولا بر روی صحنه در حال اجراست، ویکتور را در میان جمعیت میبیند و لبخندش محو میشود و با همان عشق و علاقه گذشتهاش به او نگاه میکند، در همین حین مأموران سرویس مخفی ویکتور را دستگیر میکنند و با قطاری به پاریس برمیگردانند.
در آخر در دهه 50 است که این دو دوباره به هم میرسند؛ اما بهراحتی نمیتوانند از اتفاقات این سالها چشمپوشی کنند و برخلاف انتظار بیننده که منتظر شروع دوباره عشق آنهاست، رابطه آنها رو به تلخی میرود. چراکه دلیل پایدار نشدن رابطه آنها زمان نامناسب و شانس بد و تقدیر بیرحم که باعث جدا شدن عشاق از هم میشود نیست، بلکه نزدیکی بیشازحد است که باعث به وجود آمدن حس تحقیر، فقر و انتظارات غیرواقعی و علاوه بر همه اینها، اعتیاد به الکل، میشود. زولا و ویکتور نمیتوانند این حقیقت را قبول کنند که برای هم ساخته نشدهاند و بهاندازهای مغرور و خودخواه هستند که حاضر به تغییر دادن خود نیز نیستند.
پیام غیر عاشقانه فیلم، حتی با وجود موسیقی زیبایش که به هضم راحتتر اتفاقات داستان کمک میکند، ممکن است برای بیننده خوشایند نباشد،
ووکاش ژال Lukasz Zal با تصویربرداری ماهرانه خود، مانند همکاریاش با
ریشارد لنچفسکی Ryszard Lenczewzski در فیلم
«ایدا»، زیبایی و لطافت صحنهها را دوچندان کرده است. برخلاف داستان غمانگیز و عنوان سرد آن،
«جنگ سرد» فیلمی هیجانانگیز و عاشقانه از دوره پر اتفاق تاریخ است.
این مطلب از نوشته لزلی فلپرین Leslie Felperin در سایت هالیوود ریپورتر The Hollywood Reporter گرفته شده است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
36