به گزارش ایسنا، تیم ملی ایران در جام ملتهای آسیا 1984 بدون شکست، از صعود به فینال بازماند و در نهایت رده سوم مسابقات را نیز در ضربات پنالتی به کویت واگذار کرد.
هدایت ایران را ناصر ابراهیمی بر عهده داشت و مسعود معینی به او کمک میکرد. تیم ملی زیر سایه جنگ تحمیلی با عراق، با گروهی از بهترین بازیکنان ایران راهی سنگاپور شد. شاگردان ابراهیمی در دو بازی نخست مقابل امارات و چین به پیروزی دست یافتند اما تساوی مقابل هند و سنگاپور موجب قرار گرفتن ایران در رده دوم و رویارویی با عربستان شد. مصاف ایران و عربستان در حالی که با گل شاهرخ بیانی به سود ایران ادامه داشت با اشتباه شاهین بیانی و باز کردن دروازه خودی به تساوی یک بر یک ختم شد و در نهایت شاگردان ابراهیمی با اشتباه محمد پنجعلی با حساب 5 بر 4 شکست خورند و به فینال نرسیدند.
آخرین بازی ایران مقابل کویت بود. ملی پوشان ایران مقابل این تیم هم به تساوی یک بر یک رضایت دادند و مجددا در ضربات پنالتی شکست خوردند تا در رده چهارم قرار بگیرند.
ما نسل سوخته فوتبال ایران هستیم. عکسی از من روی یکی از روزنامهها چاپ شد که روی آن نوشته شد بود: نسل سوخته. واقعا به تیم ملی اهمیت نمیدادند. ما به جام جهانی و المپیک هم نمیرفتیم.
سعید مراغهچیان، یکی از بهترین بازیکنان استقلال در دهه 50 و 60 با وجود آمادگی بسیار بالا به دلیل اختلاف با کادر فنی تیم ملی در طول مسابقات به میدان نرفت. او از نادرترین بازیکنانی است که در طول دوران فوتبالیاش علیرغم اینکه به اردوی تیم ملی دعوت میشد اما هر بار به بهانهای از اردو فرار میکرد.
مراغه چیان در گفتوگو با ایسنا، صحبتهای جالبی را پیرامون اتفاقات جام ملتهای آسیا و اختلافش با کادرفنی تیم ملی بیان میکند که در ادامه میخوانید.
* تیم ملی در شرایطی برای حضور در جام ملتهای آسیا آماده شده که کشور درگیر جنگ تحمیلی بود و طبیعتا شرایط مساعدی نداشت. از آن روزها بفرمایید.
دوران ما از نظر زمانی بدترین دوران فوتبال ایران بود. بهترینهای تاریخ فوتبال ایران در باشگاهها بازی میکردند و تیم ملی با قدرت بسیار زیادی به سنگاپور رفت ولی آن موقع به مربی خارجی اعتقاد نداشتند. به خاطر همین موضوع ما نسل سوخته فوتبال ایران هستیم. عکسی از من روی یکی از روزنامهها چاپ شد که روی آن نوشته شد بود: نسل سوخته. واقعا به تیم ملی اهمیت نمیدادند. ما به جام جهانی و المپیک هم نمیرفتیم. قبل از انقلاب مربیان خارجی مثل اوفارل و رایکوف پایههای فوتبال ایران را ساختند و تا سال 68 گروهی از بهترین بازیکنان در باشگاهها و تیم ملی بازی میکردند. از 68 به بعد فوتبال ما افت کرد. شانس، مربی خوب و زمان مناسب برای موفقیت در فوتبال اهمیت بالایی دارد اما در اوج فوتبالمان جنگ صورت گرفت.
* در آن سالها مربیان زیادی به تیم ملی آمدند و رفتند تا در نهایت ناصر ابراهیمی تیم ملی را در جام ملتهای آسیا همراهی کرد.
هر کسی که رئیس فدراسیون شد، یک مربی انتخاب کرد. مربیان ما کجا و مربیانی مثل کیروش کجا! اگر یکی مثل کیروش داشتیم قهرمان آسیا میشدیم.
* منظورتان این است که کیروش بهتر از مربیان ایرانی است.
اگر کیروش بود ما قهرمان میشدیم چون بازیکنان خیلی خوبی داشتیم. در هر پست 10 بازیکن عالی وجود داشت. الان ما مربی خوب داریم ولی فوتبالمان خوب نیست. در واقع فقط نما داریم. تلویزیون، سایتها و روزنامهها به فوتبال میپردازند. تاسف میخورم که نسل ما را که زیر بمباران فوتبال بازی میکرد، بیرون گذاشتند.
یک بازی هم با غنا داشتیم که محمود یاوری سرمربی تیم ملی بود. من جزو بازیکنان فیکس بودم اما شبانه از اردو فرار کردم. تازه ازدواج کرده بودم. شبانه اردو را ترک کردم و رفتم که نامزدم را ببینم. یاوری فردا صبح دید من نیستم.* شرایط آمادهسازی تیم ملی چطور بود؟
ما زمین آنچنانی نداشتیم. استادیوم آزادی بازی میکردیم. زیر نظر آقای ابراهیمی و مسعود معینی بودیم ولی من از رقابتهای پاکستان با آقای ابراهیمی خوب نبودم. من نمیخواستم در تیم ملی باشم ولی ابراهیمی من را انتخاب کرد. یک روز با استقلال در تپههای داودیه تمرین میکردیم که ابراهیمی سر تمرین ما آمد و از کردنوری خواست من را متقاعد کند که به تیم ملی بروم. به خاطر ابراهیمی نمیخواستم در تیم ملی بازی کنم.
اگر کیروش بود ما قهرمان میشدیم چون بازیکنان خیلی خوبی داشتیم. در هر پست 10 بازیکن عالی حضور داشت. الان ما مربی خوب داریم ولی فوتبالمان خوب نیست. در واقع فقط نما داریم. تلویزیون، سایتها و روزنامهها به فوتبال میپردازند.
* چه مشکلی با ابراهیمی داشتید؟
یک جریانی وجود داشت که من در تیم ملی راحت نبودم. همه چیز مربوط به حضور تیم ملی در پاکستان است. من همان سال بهترین هافبک ایران شدم. وقتی به خط دفاعی رفتم، بهترین مدافع ایران شدم. بعد از مقاومت من برای نرفتن به تیم ملی، آقای عباس کردنوری خواهش کرد که به تیم ملی بروم. من هم روی او را زمین نینداختم و به اردوی تیم ملی رفتم.
* پس دلتان با تیم ملی نبود و به خاطر کردنوری رفتید؟
من با ناصر ابراهیمی مشکل داشتم. من رفتم تیم ملی ولی چه بلایی سر من آوردند. ابراهیمی با همه گرم بود ولی با من این رفتار را نداشت.
* اگر شما را نمیخواست چرا به تیم ملی دعوت کرد و بعد هم اصرار داشت که حضور داشته باشید؟
ابراهیمی به من احتیاج داشت ولی با من گرم نبود. او در بازی اول با امارات دفاع وسطی را بازی میداد که عمرا مربیان دیگر این کار را میکردند. در بازی دوم هم نیمکت نشین بودم. اواسط بازی خواست داخل زمین بروم اما گفتم که دیگر بازی نمیکنم. از آنجا دیگر خوب نبودیم. اگر تیم ملی یک مربی خارجی داشت صد درصد قهرمان جام ملتهای آسیا میشد. نه آن سال فقط بلکه سالهای سال میتوانستیم قهرمان آسیا شویم. حتی اگر علی پروین سرمربی تیم ملی بود، میتوانستیم قهرمان آسیا شویم.
با ناصر ابراهیمی مشکل داشتم. من رفتم تیم ملی ولی چه بلایی سر من آوردند. ابراهیمی با همه گرم بود ولی با من این رفتار را نداشت. اواسط بازی با امارات خواست داخل زمین بروم اما من گفتم که دیگر بازی نمیکنم. از آنجا دیگر خوب نبودیم.
* کسی با سرمربی صحبت نکرد؟ در رادیو و تلویزیون چه میگفتند؟
آقای وارث، مجری و گزارشگر تلویزیون در سنگاپور بود که با ناصر ابراهیمی صحبت کرد ولی من نفهمیدم چه شد.
* از بازیکنان و کاپیتانهای تیم ملی کسی با ابراهیمی صحبت کرد؟
پنجعلی کاپیتان بود اما شرایط طوری بود که الان نمیتوانم بگویم. به هر حال در بهترین شرایط میتوانستم برای تیم ملی مفید باشم. من را بازی نداد. از طرفی فرزندم در تهران مریض شده بود و اعصابم به هم ریخته بود. تصمیم گرفتم در آن مسابقات بازی نکنم. همیشه گفتم که ناصر ابراهیمی یک تمرین دهنده عالی بود ولی در چیدمان ترکیب خیلی ضعیف بود. الان هم صد درصد، ابراهیمی صحبت میکند و من را تخریب میکند. به هر حال او در حد مربی تیم ملی نبود. ما میتوانستیم از حسن حبیبی استفاده کنیم. او میتوانست به درد تیم ملی بخورد. منتهی یک روز چراغپور، یک روز یاوری، یه روز شاهرخی و یک روز ابراهیمی سرمربی بود. هر کسی سلیقه خودش را لحاظ میکرد.
* مگر رفتار ناصر ابراهیمی با شما چطور بود؟
او با همه خوب برخورد میکرد اما با من اینطور نبود. من هیچ کار بدی نکردم. فقط مشکل از پاکستان شروع شده بود و به آنجا رسید. ما مربی خوبی نداشتیم. میتوانستیم از علی پروین استفاده کنیم.
بعد از مسابقات جام ملتهای آسیا قرار بود تیم ملی برای تورنمنتی آماده شود که از من دعوت شد اما من نرفتم. تصمیم گرفتم تا وقتی این گروه حضور دارد، برای تیم ملی بازی نکنم.
* بازی مقابل عربستان در نیمه نهایی را به یاد دارید که تیم ملی با مساوی در ضربات پنالتی شکست خورد؟
در دقیقه آخر بازی شاهین بیانی به اشتباه دروازه تیم ملی را باز کرد. تیم ما خوب بازی میکرد اما نقاط ضعفی در خط دفاع داشت.
* شما را برای چه پستی به سنگاپور برده بودند؟
برای بازی در دفاع وسط و هافبک به تیم ملی رفتم. من در هر دو پست هم بازی کردهام.
* بعد از جام ملتهای آسیا به تیم ملی برنگشتید؟
بعد از مسابقات قرار بود تیم ملی برای تورنمنتی آماده شود که از من دعوت شد اما من نرفتم. تصمیم گرفتم تا وقتی این گروه حضور دارد، برای تیم ملی بازی نکنم. شاید حمل بر خودستایی شود اما من چندین سال بهترین هافبک ایران بودم. به طور اتفاقی که نمیتوان بهترین شد.
* مسئولان فدراسیون و سایر بازیکنان میدانستند با ابراهیمی مشکل دارید؟
آنها هم میدانستند که مشکل داریم. مربیانی مثل رایکوف این طور نبوند. مربی خارجی این طور نبود. اگر بازیکن اشتباهی داشت، گذشت میکردند اما ابراهیمی چه مشکلی داشت که اول اصرار کرد من حضور داشته باشم اما بعد من را خراب کرد. او تا داودیه آمد ولی من را بازی نداد.
* خودتان با ابراهیمی صحبت نکردید؟
من از این اخلاقها ندارم که بروم برای بازی کردن صحبت کنم. آدم مغروری هستم که دوست نداشتم صحبت کنم فقط به گوش او رساندم که دیگر بازی نمیکنم. او در حین بازی با چین گفت بروم داخل زمین اما من نرفتم. وقتی به ایران برگشتیم دسته گلی گرفتم و به اداره برق رفتم که ابراهیمی به خودم گفت در حقم ظلم کرده است. من کینهای نیستم ولی از حقم نخواهم گذشت. با این وجود هر جا ابراهیمی را دیدم، سلام و علیک کردیم. علی پروین هر بازی میگفت تو نباشی تیم چیزی نمیشود. پرویز قلیچخانی میگفت بعد از من تو بهترین بازیکن ایران هستی. من در تیم ملی شانس نداشتم. من در تیم ملی جوانان که بازی میکردم پایم شکست. بعد از آن پدرم به مهاجرانی گفت که من او را سالم میخواهم. مراقبش باش. در اینجا هم پدرم مقصر بود.
ما برای جام ولیعهد به شیراز رفته بودیم و با لهستان و مجارستان بازی داشتیم. همان جا آپاندیسم ترکید و من را بیمارستان ارتش بردند. بعد از عمل، حشمت مهاجرانی گفت من او را با خودم به مسابقات نمیبرم. او خیلی نگران من بود اما به خاطر حرف پدرم دیگر من را نبرد. مهاجرانی گفت سعید روی فرم است اما او را نمیبرم. ابوالفضل جلالی این حرف را به من گفت. این ماجرا یک دفعه اتفاق افتاد و دیگر تکرار نشد. چرا باید ادامه داشته باشد؟ من مهاجرانی رابه عنوان برادر بزرگ دوست دارم. در این مورد به من ظلم شد. من از تیم ملی شانس نیاوردم. میتوانستم کاپیتان تیم ملی شوم. قرار بود برای بازیهای آسیایی آماده شویم. در یک بازی هواداران شیشههای امجدیه را شکستند. آبشناسان هم هر بازیکن را 25 هزار تومان جریمه کرد. من و چنگیز و گفتیم که به تیم ملی نمیرویم. به آقای چراغپور این موضوع را گفتیم.
قرار بود برای بازیهای آسیایی آماده شویم. من و چنگیز گفتیم به تیم ملی نمیرویم. به آقای چراغپور این موضوع را گفتیم. آبشناسان گفت سعید میخواهیم فهرست را رد کنیم. اسمت را بیاوریم؟ اما من گفتم نمیآیم. در اینجا هم خودم دخیل بودم که در تیم ملی نباشم.
* چرا این کار را کردید. کسی نگفت به تیم ملی برگردید؟
آبشناسان، رئیس فدراسیون فوتبال به من گفت تو کاری به این مسائل نداشته باش، ما تو را میخواهیم. میتوانستم بعد از چند بازیکن کاپیتان شوم. هنوز 25 روز نگذشته بود که آبشناسان گفت سعید میخواهیم فهرست را رد کنیم. اسمت را بیاوریم؟ اما من گفتم نمیآیم. در اینجا هم خودم دخیل بودم که در تیم ملی نباشم.
* باز هم از رفتن به تیم ملی خودداری کردید؟
یک بازی هم با غنا داشتیم که محمود یاوری سرمربی تیم ملی بود. من جزو بازیکنان فیکس بودم اما شبانه از اردو فرار کردم!
* چه اتفاقی افتاد که این تصمیم را گرفتید؟
تازه ازدواج کرده بودم. شبانه اردو را ترک کردم و رفتم که نامزدم را ببینم. چه کسی این کار را میکند؟ یاوری فردا صبح دید من نیستم. من رفتم و دیگر برای مسابقه نیامدم. خودم به خودم ظلم کردم.
* به جز اینها باز هم از حضور در تیم ملی امتناع کردید؟
دو سه دوره هم خودم نرفتم. حسن حبیبی من را برای جام ملتهای آسیا 1980 دعوت کرد ولی خودم به او گفتم روی فرم نیستم و بهتر است در تیم ملی نباشم. حبیبی خیلی من را دوست داشت. او از هر لحاظ خوب است. در تیم حبیبی انضباط وجود داشت و از کسی خط نمیگرفت. حسن حبیبی نمونه بود. این طور شد که من به خودم ظلم کردم.
* مگر میشود یک بازیکن این قدر از تیم ملی فرار کند؟
تیم ملی مثل زندان بود. در حین حضور در تیم ملی نباید از اتاقمان خارج میشدیم. این قانونی بود که آن موقع وضع کرده بودند. من در اتاق احساس خفگی میکردم. من چند بار از تیم ملی خداحافظی کردم. از کسانی که حقم را پایمال کردند، نخواهم گذشت. آقای مهاجرانی بر گردن ما حق دارد. او را خیلی دوست دارم. حبیبی هم مربی خوبی بود. چند بار خودم به تیم ملی نرفتم اما در دوره ناصر ابراهیمی، او به من ظلم کرد.
اگر شرفی، حبیبی یا منصورخان پورحیدری را هم میگذاشتند ما قهرمان جام ملتها میشدیم. ابراهیمی رزومه نداشت که سرمربی تیم ملی شد. او قبل از آن کجا بود؟ فقط تیم برق را تمرین میداد. با یکسری از عوامل برق، رفیق بود که از آنها خط میگرفت. یک بازی داشتیم که من نگذاشتم یک توپ هم به بازیکن برق برسد. یکی از فوتبالیستها گفت من نمیتوانم با سعید بازی کنم.
ایسنا - مرتضی یعقوبی