وبسایت فرادید: لوییزا موسکویتز دچار حملات پانیک (وحشتزدگی) میشد. مارس سال 2016، لوییزای 33 ساله، که سابقۀ سوءمصرف الکل دارد، به صورت منظم هفتهای یک بار پیش مشاور درمان اعتیاد به الکل، در داکومای واشنگتن میرفت.
لوییزا به تازگی از شوهرش، استیو، جدا شده بود. وقتی مشاور از ازدواجش پرسید، او حاضر نبود که راجعش صحبت کند. مشاور اصرار کرد و لوییزا باز سر باز زد. در نهایت گفتگو متشنج شد و لوییزا شروع به عرق کردن کرد که از علائم معمول حملات پانیک است.
مشاور با عجله به راهرو دوید تا درمانگر لوییزا، ایمی هارپ، را پیدا کند. آن دو با کمک هم لوییزا را به دفتر هارپ بردند، تا بهتر بتوانند او را آرام کند. اما هارپ به یاد دارد که وقتی وارد دفتر شدند، رفتار لوییزا متحول شد. او که معمولاً آدمی صمیمی و گشادهرو است، شروع به جیغ زدن و کندن موهای خودش کردند. یا ناله میکرد و ضجه میزد. سرش به اینور و آنور تکان میخورد و در زاویههای غریبی متوقف میشد. در هذیانهای ناگهانیش چیزهایی راجع به خیر و شر، خدا و شیطان زمزمه میکرد. او به مشاورانش گفت که هیچ کس نیست که بتواند "لوییزا" را نجات دهد.
به گفتۀ هارپ، به نظر میرسید که لوییزا میان این حالت پریشان و خود نرمالش در نوسان است. یک لحظه خرخر میکرد و دندانهایش را نمایش میداد و لحظهای بعد برای کمک التماس میکرد. هارپ میگوید: "اینطور به نظر میرسید که درونش ستیزی جریان دارد. "
هارپ هرگز پیش از این چنین رفتاری را ندیده بود و نمیدانست باید چکار کند. اما میدانست که لوییزا هر از گاهی دچار تجربیاتی میشود که در آن احساس میکند چیزی تاریک و غیرقابل توصیف او را تسخیر کرده و انجیل میخواند تا این حالات را از خود دور کند. هارپ به او گفت: "باید آیات انجیل را بخوانی. " لوییزا که هنوز حالت تشنج داشت، گوشی خود را برداشت و شروع به گشتن به دنبال سورههایی از انجیل کرد. همچنان که میخواند، کم کم آرام شد. رعشههایش کم شد، و رفتار جنونآمیزش آرام گرفت. او در سطل آشغال استفراغ کرد و سپس خود همیشگی شد، در حالی که با چشمانتر و صورتی قرمز، سرشار از شرمندگی بود.
دیدن این اتفاقات، هارپ را مبهوت کرد. برای لوییزا، اما تاثیری عمیقتر به همراه داشت که او را به جستجوی پاسخهایی سوق داد که در نهایت او را از پزشکی مدرن و مسیرهایش برای درمان روان دور کردند و به وادی درمانهای سنتیتر و آیینیتر در ایمان کاتولیکیش کشاندند.
این اعتقاد که شیاطین و موجودات شریر وجود دارند، و علت وجودشان لطمه زدن، پریشان ساختن و تسخیر انسانهاست، به قدمت دین است. در بینالنهرین باستان، کشیشان بابلی با پرتاب مجسمۀ مومی شیاطین در آتش، جنگیری میکردند. وداهای هندو، که تخمین زده میشود بین 1500 تا 500 سال پیش از میلاد نوشته شده باشند، به موجودات ماورایی به نام آسورا اشاره دارند، که خدایان را به مبارزه میطلبند و در امور انسان مداخله میکنند. یونانیان باستان نیز به موجودات شیطانیای معتقد بودند که در گوشههای تاریک جهان بشری منزل دارند.
اما باور به تسخیر شیطانی در ایالات متحدۀ امروز نیز معتقدان بسیاری دارد. نظرسنجیهایی که اخیراً توسط گالوپ صورت گرفته و دادههای دیگر نشان میدهد که نزدیک به نیمی از آمریکاییهای معتقدند که مسخر موجودات شیطانی شدند، واقعیت دارد. درصد کسانی که به وجود شیطان باور دارند از این هم بیشتر است و در واقع رشد هم کرده است: نظرسنجیهای گالوپ ناشن میدهند که این رقم از 55 درصد در سال 1990 به 70 درصد در سال 2007 رسیده است.
شاید در نتیجۀ این امر، تقاضا برای جنگیری - که نسخۀ کلیسای کاتولیک برای تسخیرهای شیاطین و اجنه- است نیز رو به رشد گذاشته است. اگرچه کلیسا آمارهای رسمی را نگاه نمیدارد، اما جنگیرهایی که برای این مقاله مورد مصاحبه قرار گرفتهاند، شهادت میدهند که درخواست برای کمک ایشان هر سال بیشتر میشود.
جنگیر وارد میشود!
وینسنت لمپرت، پدر روحانی، جنگیر رسمیای است که در ایندیاناپلیس فعال است و میگوید که در نه ماه اول سال 2018، 1700 درخواست تلفنی یا ایمیل برای جنگیری دریافت کرده است که برای او یک رکورد محسوب میشود. پدر روحانی گری توماس، کشیشی است که آموزشهایی که برای جنگیری در رم دیده است موضوع یک کتاب و فیلم هم بوده است، و میگوید که حداقل هر هفته دهها درخواست از او میشود. چندین کشیش گزارش کردهاند که بدون کمک کارکنان کلیسا و داوطلبان، مجبور خواهند بود که کل وقتشان در هفته را به جنگیری اختصاص دهند.
کلیسای کاتولیک جنگیرهای جدید را در شیکاگو، رم و مانیل آموزش میدهد. به گفتۀ توماس در سال 2011 کمتر از 15 جنگیر کاتولیک شناختهشده در آمریکا وجود داشتند. امروز، اما تعدادشان بیشتر از صد نفر است. دیگر جنگیرهایی که با ما صحبت کردند این رقم را بین 70 تا 100 نفر میدانند. (باز هم تاکید کنیم که آمار رسمیای وجود ندارد و اکثر کلیساها هویت جنگیر خود را علنی نمیکنند تا جلب توجه نشود.)
در اکتبر سال گذشته، جامعۀ اسقفهای کاتولیک ایالات متحده، کتاب "جنگیری و ادعیۀ مرتبط" را به انگلیسی ترجمه کرد؛ این کتاب شامل نحوۀ اجرای مراسم جنگیری میشود. این مراسم در سال 1998 و چند سال بعد دوباره به روز شده است، اما اولین بار است که از زمانی که در سال 1614 مدون شد، به انگلیسی ترجمه شده است.
سوالی که گریزی از آن نیست، این است که: چرا؟ یا شاید: چرا الان؟ چرا در عصر مدرن، بسیاری از مردم برای بیرون راندن نیروهای شیطانی از خود به سراغ کلیسا میروند؟ و این توجه دوباره، راجع به شیاطین استعاری که جامعۀ معاصر را آزار میدهند، به ما چه میگوید.
در سال 1921، یک روانشناس آلمانی به نام تراگوت اوستریخ، روایتهای تاریخی را در کتاب خود به نام "تسخیر: شیطانی و غیره" جمعآوری کرد. یک حادثه بارها و بارها ذکر شده، مربوط به زن جوانی به نام ماگدلین در اورلاخ آلمان است. او که در خانوادهای کشاورز متولد شده بود، کودکی بسیار سخت کوش بود که از صبح تا شب کار میکرد. در اواخر زمستان 1831، ماگدلین در حالی که در طویله به گاوها رسیدگی میکرد، چیزهای عجیبی میدید. سال بعد، صداهایی به شکنجۀ او آمدند، او را آزار جسمی میدادند، ضمن اینکه بعضی شاهدان گفتهاند که سرکشیدن ناگهانی شعلهها اطراف او را دیدهاند.
در تابستان آن سال، ماگدلین از روحی گفت که "به روی او پریده و او را روی زمین خوابانده و تلاش کرده تا خفهاش کند." کمی بعد، او قربانی تسخیر کامل شد: موجودی که ماگدلین با نام "سیاه" به آن اشاره کرده، بر او نزول میکرد تا خود را جایگزین خودآگاه ماگدلین کند. یک شاهد همعصر او در این باره نوشته است: "ماگدلین در میانۀ کارش او را در هیبت انسانی (مردی با لباس یکسره که گویی از ابری تاریک نازل میشود، گرچه ماگدلین هرگز نتوانست به روشنی او را توصیف کند) میبیند. سپس دید که به سویش میآید، همیشه از سمت چپ، و احساس میکند که دستی سرد گردنش را میگیرد و به این ترتیب موجود شیطانی وارد او میشود."
یک شاهد تسخیرهای ماگدلین کاملاً مبهوت شده است. او نوشته است: "تحول شخصیتی قطعاً شگفتآور است. "
مواردی که اوستریخ جمعآوری کرده است، از منابع اصلی الهام برای ویلیام پیتر بلاتی، نویسندۀ رمان جنگیر، بوده است که رمانش در سال 1973 تبدیل به فیلم ترسناکی با همین نام شد. این فیلم نامزد 10 جایزۀ اسکار شد و خیلیها آن را از ترسناکترین فیلمهای تاریخ میدانند.
یک منبع الهام دیگر در نوشتن رمان جنگیر، مورد پسر نوجوانی است که به نام مستعار "رولند دو" شناخته میشود، و در سال 1949 اتفاق افتاده است. او تک فرزند بود و وقت زیادی را با خالهاش میگذراند که به مسائل مرتبط با ارواح علاقه داشت و نحوۀ استفاده از تختۀ احضار ارواح را به او آموزش داد. پس از مرگ خاله، رولاند و والدینش گزارش کردند که اتفاقات عجیبی در خانۀشان اتفاق میافتد؛ مثلاً حرکت اسباب منزل، صداهای خراشیدن که از تشک رولند به گوش میرسید و به پرواز درآمدن اشیا. پدر و مادر متوجه شدند که این اتفاقات ماورایی، همیشه اطراف پسرشان میافتد. بنا بر برخی روایات، یک کشیش در بیمارستان دانشگاه جورجتاون، روی رولند جنگیری انجام داد که در جریان آن پسرک یک فنر تخت را از زیر تشکش بیرون کشید و بازوی کشیش را با آن زخم کرد.
رولند و والدینش در نهایت خانۀشان در مریلند را ترک گفتند تا برای زندگی در نزدیکی اقوامشان به سن لوییز بروند. در آنجا، کشیشان در طی یک ماه، حداقل 20 بار جنگیری را برای او انجام دادند. شاهدان ادعا میکنند که رولند با صدای بم و ناشناس سخن میگفته و جملات لاتینی میگفته است، بدون اینکه قبلاً لاتین به او آموزش داده شده باشد. گزارش کردهاند که چنان شدید استفراغ میکرده که جنگیری که مراسم را اجرا میکرده مجبور بوده بارانی به تن داشته باشد و چنان شدید مبارزه میکرده که 10 نفر بایستی او را نگه میداشتند. یکی از کشیشان گفته که یک جا شاهد بود که لغت "جهنم" روی پوست رولند ظاهر شده، جوری که انگار آنرا در گوشت تنش کنده باشند.
در آوریل 1949، چند ساعتی از جنگیری میگذشت که رولند در نهایت از حالت خلسۀ خود خارج شد. رولند به کشیشان گفت: "او رفته". از آن زمان، چندین پژوهشگر راجع به اینکه چیزی ماورایی در طول این جنگیریها روی داده باشد، اظهار تردید کردهاند، اما هیچکدام نتوانسته که به طور قطع روایت کشیشها را از این داستان به چالش بکشد.
بخشی از کشش داستان "جنگیر" شاید به همین حس ضعیف، اما حقیقی برگردد که از روی رویدادهای واقعی الهام گربته شده است. یکی از جنگیرهای کاتولیکی که با من صحبت کرد، در زمان اکران فیلم حضور داشته و باور دارد که موفقیت این فیلم، یک جنبۀ پنهان از شخصیت آمریکایی را نمایان میکند. این کشیشی که به منظور پنهان داشتن هویت خود به عنوان جنگیر، حاضر نبود اسمش منتشر شود، گفت: "این مسئله (محبوبیت فیلم)، چیزی در عمق تخیل عامه را نمایان میکند، چیزی خیلی درونی، خیلی غیرعقلانی، ورای علم، چیزی که زیر پزشکی و روانشناسی سعی شده دفن شود؛ این هراس شدید از اینکه این چیزها ممکن است حقیقت داشته باشند. "
تجاوز جنسی؛ دروازۀ ورود ارواح خبیث
مشکلات لوییزا، بسیار قبلتر از جلسهاش با مشاور ترک اعتیاد به الکل شروع شدند. در سال 2009، وقتی که 26 ساله بود، در میانۀ شب تجربهای را از سر گذراند که او را شدیداً تکان داد. لوییزا به تازگی اولین فرزندشان، یک پسر، را بدنیا آورده بود که بین والدینش روی تخت خوابیده بود.
در طول شب، ناگهان لوییزا از خواب بیدار شد و دید که قدرت تکان خوردن ندارد. او اینگونه به یاد میآورد: "یک چیزی من را پایین نگه میداشت. نمیتوانستم تکان بخورم. نمیتوانستم نفس بکشم و فکر میکردم که دارم میمیرم.
"او سعی داشت استیو را بیدار کند، اما بدنش بیاراده شده بود و به تشک چسبیده بود. تنها کاری که میتوانست بکند، تکان دادن چشمهایش بودند که با ترس گرد اتاق را وارسی میکردند.
وقتی لوییزا ماجرا را برای دوستان و خانوادهاش تعریف کرد، اکثرا آن را موضوع مهمی نمیدانستند. برخی گفتند که احتمالاً تاثیر زایمان سختی بوده که داشته است. لوییزا نیز پذیرفت که احتمالاً حق با آنها است.
در سال 2011، او در حال تمام کردن دورۀ لیسانس مطالعات زنان در دانشگاه ایالتی واشنگتن بود. او برای انجام دورۀ کارآموزی اجباری، کاتماندوی نپال را انتخاب کرد تا با یک سازمان که به زنان و کودکان فقیر در آن منطقه کمک میکند، کار کند.
پس از یک ماه در کاتماندو، لوییزا دچار باکتری اشریشیا کولی شد و دو روز در بیمارستان بستر بود. وقتی که مرخص شد، میخواست که بلافاصله به خانه برگردد. او دورۀ کارآموزی را تکمیل کرده بود، اما تا تاریخ پروازش 4 هفته باقی مانده بود. او که ابتدا سرشار از ذوق کمک بود، حالا بیانرژی شده بود و از محیط اطرافش خسته بود. سایر کارآموزها مجتمع آپارتمانی که در آن سکونت داشتند را ترک کرده بودند، خیابانهای شهر به خاطر اعتراضات سیاسی بسته شده بودند.
شب بعد از آنکه از بیمارستان مرخص شد، در آپارتمانش را قفل کرد، پنجره را به تختهای چوبی ایمن کرد و به تختخواب رفت. آنطور که لوییزا تعریف میکند، صدای نفس کشیدن کسی در تاریکی او را از خواب بیدار کرد. به نظر نزدیک میرسید؛ او میتوانست گرمای بازدم را روی گوش راستش و گردنش احساس کند. او که بیحرکت در کیسۀ خوابش دراز کشیده بود، با خود فکر کرد که راهی وجود ندارد که کسی وارد اتاق شود. این چطور ممکن است؟
افکار مربوط به ارواح شریر به ذهن لوییزا هجوم آوردند. مادربزرگ او که یک سرخپوست و کاتولیکی معتقد بود، به او در مورد این ارواح هشدار داده بود. مادربزرگش به او گفته بود که اگر با ارواح شریر مواجه شد، بهترین کار این است که به آنها بیمحلی کند، چرا که آنها از توجه بهره میجویند. لوییزا سعی کرد، اما تنفس ادامه پیدا کرد. تنفسی سنگین و موزون. سپس پس از حدود یک دقیقه، حرکت دستی را روی شانهاش احساس کرد.
بعد از این احساس، که تا این روز لوییزا نتوانسته دلیلش را بفهمد، لوییزا از کیسه خوابش بیرون پرید و دوید تا لامپ را روشن کند. او قسم میخورد که محض اینکه کلید را زد، دستهای از سگان ولگرد شروع به زوزههای وحشیانه کردهاند. لوییزا تا صبح وسایلش را جمع کرد و چندین کیلومتر تا سفارت آمریکا در کاتماندو پیاده رفت. او با پرواز بعدی به اورلاندو بازگشت.
لوییزا، حادثهای دیگر را در سال 2013، بعد از تولد دومین فرزندش، یک دختر، تجربه کرد. این یکی بیشتر شبیه تجربۀ اولش بود- او ناگهان از خواب بیدار شد و متوجه شد که بدنش در جایش قفل شده است-، اما این بار شامل توهمهای دیداری هم بود که از جمله عنکبوتی بود که به داخل اتاق خواب میخزید. لوییزا، چنان شوکه شد که سه روز نه میتوانست چیزی بخورد و نه نمیتوانست بخوابد. او میگوید: "احساس امنیت نمیکردم. احساس میکردم به من تعرض شده است. "
او در اورلاندو به مطب روانپزشک میرفته است. لوییزا به خاطر دارد که به او گفته: "این سومین بار است که این اتفاق افتاده. من دیوانهام؟ " دکتر شگفتزده شد، اما توضیح قانعکنندهای ارایه ندارد. از این رو، لوییزا به سراغ اینترنت رفت.
فلج خواب به نظر توضیح قانعکنندهای میرسد. این حالتی است که کسانی که خیلی سریع وارد خواب عمیق میشوند و از آن بیدار میشوند، تجربه میکنند، چرا که بدن نمیتواند خود را با این سرعت وفق دهد. فلج خواب باعث میشود تا ذهن فرد پیش از آنکه بدن بتواند تاثیرات خواب را پس بزند، بیدار شود. در حالت، فرد در خودآگاهی تقریباً کامل، میتواند فلج و توهم را تجربه کند.
اما لوییزا فکر میکرد که این پدیده، دستی را که روی شانهاش احساس کرده بود را توضیح نمیدهد. اتفاقی که قسم میخورد در بیداری کامل برایش اتفاق افتاده است. او به این فکر میکرد که شاید چیزی در تعقیب اوست. در حالی که ترس روح او را میخورد، پایش به نقاط تاریکتر اینترنت باز شد. توصیفها و شهادتهای افرادی در یوتیوب که مدعی بودند یک موجود شریر آنها را به جهنم کشانده است. او تصویرسازی هنرمندان از جهنم را زیر رو رو کرد؛ بدنهای برهنهای که همچون مارها در هم میلولند و آتشی نارنجی آنها را به کام خود میکشد. او میگوید: "من مسحور این موضوع شدم. "
یک روز یکشنبه پس از حادثۀ سوم، لوییزا در حالی که اسیر ترسهایش بود، به کلیسای سن جیمز رفت تا در مراسم شرکت کند. پس از مراسم، او هر سه تجربهاش را برای کشیش تعریف کرد، که بلافاصله از او پرسید که آیا تا به حال در مراسم مربوط با ارواح شرکت داشته است؛ و لوییزا گفت که چند سال پیش که پدربزرگش از دنیا رفته، به سراغ تختۀ احضار ارواح رفته است. کشیش به لوییزا گفت که بلافاصله تخته را به همراه هر چیزی که به این مسائل مربوط است دور بیاندازد: کارتهای تاروت، نمادهای کفار، حتی بلورهای شفابخش و سنگهای تولد را. به گفتۀ کشیش هر کدام از اینها میتوانند به عنوان دروازهای برای موجود شریر عمل کنند.
شاید برخی از کاتولیکها از اینکه کلیسای مدرن تا چه شیطان و لشگر اجنهاش را تحتاللفظی تعبیر میکنند، متعجب شوند. با وجود اینکه بسیاری از مردم متوجه هستند که شیطان استعارهای از گناه، هوس و شر غیرقابل حل در جهان است، پاپ مصر است که چنین خوانشهای تمثیلیای را رد کند.
پاپ فرانسیس، در خطبهها، مصاحبههای و بعضاً در توییتهایش گفته است که شیطان یک موجود واقع است که به فریب دادن و بیآبرو کردن انسانها کمر همت بسته است. نوشتهای در ماه آوریل از او منتشر شد که "ما نباید به شیطان به چشم اسطوره، نماد، سمبل، اصطلاح یا یک ایده نگاه کنیم بلکه که وجود متشخص است که بر ما هجوم میآورد.
جنگیری در برخی از کلیساهای پروتستان و غیرانحصاری نیز انجام میشود، اما کلیسای کاتولیک، رسمیترین، جدیترین و طولانیترین سنت را در این میان دارند. از نظر کلیسا، تاثیری که موجودات شریر و رهبرشان، شیطان، میتوانند بر انسان داشته باشند به صورت یک طیف است. در یک سو، فشار شیطانی وجود دارد که موجود شریر به فردی فشار میآورد تا شرارت را بپذیرد. تسخیر شیطانی، در دیگر سوی این طیف است که یک یا چند موجود شریر بدن شخصی را تسخیر میکنند و از طریق آن شخص سخن میگویند.
کلیسای کاتولیک از فرآیندی به نام تشخیص استفاده میکند تا مشخص کند که آیا فردی واقعاً دچار تسخیر شیطانی است یا نه. فردی که خواستار جنگیری است، بایستی ابتدا توسط روانپزشک مورد ارزیابی روانپزشکی قرار گیرد. اکثر موارد در اینجا خاتمه مییابند، چرا که اکثر افرادی که مدعی تسخیرشدگی هستند، از مسائل روانی نظیر شیزوفرنی و امثالهم رنج میبرند.
برای برخی، اینکه به آنها بگویند توسط موجودات شریر تسخیر نشدهاند، مایۀ ناامیدی است. وینسنت لمپرت، پدر روحانی و جنگیر از ایندیاناپلیس، به خاطر دارد که مردی جوانی به قصد جنگیری پیش او آمده، اما به او گفته شد که علائم شیزوفرنی را دارد. لمپرت به یاد دارد که مرد جوان گفته: "شما میتوانید به من بگویید که شیزوفرنی دارم، اما نمیتواند بگویید که دلیلش چیست. اگر شیطانی باشد، حداقل دلیلش را میفهمم. "
اگر نه ارزیابی سلامت روان و نه آزمون جسمی پس از آن، توضیحی برای رنج شخص پیدا نکنند، قضیه کم کم برای کشیش جدی میشود. در این مرحله، ممکن است شروع به بررسی علائم معمول تسخیر شیطانی از نظر کلیسا کند، از جمله: توانایی در زبانی که فرد هرگز یاد نگرفته؛ قدرت جسمانی فراتر از سن یا وضعیتش؛ دسترسی به علوم سری؛ ضدیت شدید با خدا و اشیای مقدس، من جمله صلیبها و آب مقدس.
تنها تعداد خیلی کمی از موارد جنگیری از فرآیند تشخیص عبور میکنند؛ که جنگیرهایی که با آنها مصاحبه کردهایم و هر کدام بیش از ده سال تجربه دارند، هر کدام تنها چند مورد را تجربه کردهاند که ظاهراً حقیقتاً تسخیر بوده است. لمپرت میگوید که هنگام بررسی موارد احتمالی تسخیر شیطانی، "کلیسا میخواهد که با دقت قدم بردارد و محتاط باشد؛ مثل بمب اتم. " یک وسیله که داشتنش در توپخانه مهم است، اما تنها وقتی که هیچ توضیح دیگری یافت نمیشود باید به سراغش رفت.
مراسم اینگونه شروع میشود، که جنگیر که معمولاً چندین نفر برای کمک به او حضور دارند، روی فرد تسخیرشده آب مقدس میپاشد. جنگیر نماد صلیب را روی سینه میکشد و زانو میزند تا مناجات قدیسان را بخواند و بعد چند سوره از انجیل میخواند. سپس موجود یا موجودات شریر را خطاب قرار میدهد و قواعدی را که باید به آنها تن دهند را تعیین میکند: اینکه وقتی خوانده شوند، پاسخ دهند، وقتی که خواسته شد خود را معرفی کنند نام خود را بگویند و وقتی که اجازۀ مرخصی یافتند بروند. بنا بر دکترین کاتولیک، از آنجایی که جنگیر با اختیار تام از سوی خدا و عیسی مسیح، عمل میکند، موجودات شریر و اجنه چارهای جز اطاعت ندارند.
در نقطۀ اوج مراسم، بعضاً وقتی یک ساعت یا بیشتر از آن گذشته، جنگیر شیطان را مستقیماً خطاب قرار میدهد: "من تو را بیرون میکنم، روح کثیف، به همراهت هر نیروی شیطانی، هر ذره از جهنم و همۀ همراهان سقوط کردهات را. "
این جلسات معمولاً با یک دعای پایانی و نقشهای برای ادامۀ کار پایان مییابند. برای کسانی که کلیسا باور میکند واقعاً تسخیر شدهاند، چندین و چند جلسه باید انجام شود تا کشیش مطمئن شود که موجودات شریر به طور کامل او را ترک کردهاند.
بر مبنای دکترین کاتولیک، ارواح شریر برای تسخیر افراد در وهلۀ اول به دروازههایی برای ورود نیاز دارند؛ چیزی که کشیش اورلاندویی نسبت به آن به لوییزا هشدار داده بود. اینها میتواند شامل چیزهایی نظیر عادت به یک گناه یا نفرینهای خانوادگی نیز بشوند؛ که ضمن آن یک خشونت یا گناه صورت گرفته توسط نسلی از خانواده، میتواند در نسلهای آتی ظهور یابد. اما کشیشهایی که با آنها صحبت کردیم، مرتباً بر دو دروازه تاکید داشتند.
مادربزرگ لوییزا سرخپوست و کاتولیکی معتقد بود
که نسبت به ارواح خبیث به او هشدار می داد
تقریباً هر جنگیری کاتولیکی که با ما صحبت کرد، به سابقۀ بدرفتاری - به خصوص بدرفتاری و سوءاستفادۀ جنسی- به عنوان یک دروازۀ بزرگ برای موجودات شریر اشاره کرد. توماس میگوید که حدود 80 درصد افرادی که برای جنگیری نزد او میآیند، قربانی سوءاستفادۀ جنسی بودهاند. بر اساس گفتههای این کشیشان، سوءاستفاده جنسی چنان تاثیر تروماتیکی بر فرد میگذارند که به قول توماس، نوعی "جراحت روحی" ایجاد میکند، شخص را در برابر اجنه و موجودات شریر آسیبپذیرتر میکند.
بگذارید رفع ابهام کنیم، کشیشان نمیگویند که سوءاستفادۀ جنسی چنان برای افراد رنجآور است که آنها به این باور که تسخیر شدهاند سوق میدهد، بلکه میگویند که سوءاستفادۀ جنسی شرایط را برای اتفاق افتادن تسخیر شیطانی مهیا میکند. اما از دیدگاه سکولار، این ارتباط با سوءاستفادۀ جنسی میتواند به توضیح اینکه چرا شخصی ممکن است متقاعد شود که چیزی مخوف و پرقدرت او را آزار میدهد، کمک کند.
اما این نکته، پاسخ ما را که "چرا الان؟ " جنگیری دوباره بازگشته، نمیدهد؛ شواهدی وجود ندارد که سوءاستفاده از کودکان افزایش یافته است. دروازۀ دوم، علاقه نشان دادن به فرقهگری است، که شاید تا حدی این مسئله را توضیح دهد.
بیشتر جنگیرهایی که با آنها مصاحبه کردیم، گفتند که معقدند که تسخیر شیطانی در حال فراگیرتر شدن است؛ و بازگشت جادو، جادوگری و تلاش برای ارتباط گرفتن با مردگان را به عنوان دلیل اصلی ذکر میکنند. بر مبنای آموزههای کاتولیک، وارد شدن به فرقهها به معنی دسترسی به بخشهایی از قلمرو روحانی است که ممکن است سکونتگاه نیروهای شیطانی باشد. توماس میگوید: "این کارها، موتوری است که به موجود شیطانی و اجنه اجازۀ ورود میدهد. "
روزنامهنگاران و اهالی دانشگاه، در سالهای اخیر متوجۀ بازگشت علاقه به جادو، ستارهشناسی، جادوگری و مشابه اینها به خصوص در میان متولدین قرن بیست و یکم شدهاند. توماس میگوید: "فرقهگرایی یک جایگزین برای خداست. مردم به دنبال میانبر هستند و فرقه یعنی قدرت و دانش. " یک جنگیر به کتابها و فیلمهای هری پاتر اشاره میکند و میگوید که "اینها این اعتقاد را که جادو به هر شکلی بد است را در مردم آمریکا از بین بردهاند. ".
اما بعید نیست که افزایش اعتقاد به باورهای فرقهای و افزایش تقاضا برای جنگیری کاتولیکی یک دلیل مشترک داشته باشند. بسیاری از بیماریهای اجتماع مدرن (آمریکا)، تاریک، عذابآور و فراتر از کنترل انسان به نظر میرسد: شیوع اعتیاد به متادون، بیکار شدن کارگران، و جوامعی که ترد شده اند. شاید این بحرانها مردم را به این باور واداشته که نیروهای فراطبیعیتری در کار هستند.
اما وقتی که این داستان را با تاریخنگاران دین مطرح کردم، توضیحی متفاوت داشتند. برخی تاثیر پاپ فرانسیس و همچنین پاپ ژان پل دوم را مطرح کردند که با بروزرسانی مراسم جنگیری در سال 1998، توجهی دوباره را به آن رقم زد. اما بیشتر آنها معتقدند که در دورههایی که دینهای سازمانیافته افول میکنند، مردم ارضای روحانی خویش در فرقهگری میجویند. کارلوس ایری، تاریخنگار در دانشگاه ییل که تخصصش در اوایل دوران مدرن است، میگوید: "همچنان که مشارکت مردم در مسیحیت ارتدوکس کاهش مییابد، همواره به این صورت بوده که علاقه به فرقهگری و امور شیطانی افزایش مییابد. " او میگوید که امروزه شاهد "تشنگی برای تماس با ماوراطبیعه" هستیم.
آدام جورتنر، متخصص تاریخ دین در آمریکا در دانشگاه اوبورن، با این موضوع موافق است. او میگوید: "وقتی که نفوذ که کلیساهای نهادی عمده کاهش مییابد، مردم شروع به گشتن به دنبال پاسخهای خودشان میکنند. " و میافزاید که همزمان، همواره شاهد تولد مجدد تفکر جادویی بودهایم و امروزه فرهنگ آمریکا غرق در فیلمها، برنامههای تلویزیونی و دیگر تولیدات رسانهای در رابطه با شیاطین و تسخیرهای شیطانی شده است.
پس بدین ترتیب، این افزایش گرایش به باور ماوراطبیعه که امروز شاهدش هستیم، ظاهراً در واکنش به سکولاریزه شدنی که پیشتر از طریق فرهنگ اشاعه یافته شروع شده، و امروز دوباره سر از کلیسا درآورده است؛ به این شکل که حالا مردم برای نجات از دست شیاطین، دست به دامن عرفانیترین مراسم و آیینهای ایمان کاتولیک میشوند.
وقتی جن در لوییزا حلول کرد
وقتی که اولین بار شروع به مصاحبه با لوییزا کردم، او سه تجربۀ شبانهاش را با جزییات زیاد برایم شرح داد و این حس را به من القا کرد که اینها تنها سوابقی بودند که به حادثه در دفتر ایمی هارپ منتهی شدهاند. اما پس از آنکه در ماه مارس به تاکوما رفتم و با استیو، شوهر لوییزا که دوباره نزد او بازگشته بود، تلفنی صحبت کردم، او به من گفت که لوییزا سالها از اتفاقاتی که در طول روز برایش میافتاده هم آزار دیده است. حوادثی که در نیمه شب رخ دادند، لوییزا را بیشتر ترسانده بودند و بیشتر ماورایی به نظر میرسیدند، اما استیو میگوید که این تجربیات روزانه را دشوارتر میتوان توضیح داد.
یکی از این اتفاقات به شنبۀ بعد از عید شکرگزاری 2014 بازمیگردد. لوییزا توصیههای کشیش کلیسای جامع سن جیمز را عملی کرده بود و تختۀ احضار روح و چند بلور شفابخش را که داشت، دور انداخته بود. او و استیون به همراه دو فرزندشان به ایالت واشنگتن بازگشته بودند، به این امید که نزدیکی به خانواده و دوستان برای لوییزا خوب باشد. آنها درگیر روزمرگی زندگی شدند، استیون در یک انبار در همان حوالی کار میکرد و لوییزا به بچهها میرسید. برای مدتی لوییزا از فکر حوادث شبانه در اورلاندو بیرون آمده بود.
در آن شنبۀ ماه نوامبر سال 2014، لوییزا ساعتها در خانۀ دوستش در تاکوما بود. او، اوایل غروب به خانه بازگشت و مدتی را در طبقۀ بالا در اتاق خوابش بود. او دوباره به پذیرایی بازگشت و صحبت کوتاهی با استیون داشت. ناگهان ساکت شد. وقتی که دوباره شروع به صحبت کرد، شخصیت تازهای از او بروز کرد. او که بطور معمول با هیجان صحبت میکند، لحنی آرام و شمرده پیدا کرد.
استیون قبلاً هم این تغییرات را در حدود یک دههای که لوییزا را میشناسد، مشاهده کرده بود، اما هیچ وقت آنها در خاطرش نمانده بودند. وقتی که بروز این علائم را دید، تبلتش را برداشت و شروع به فیلمبرداری کرد.
این فیلم تاریک است و کیفیت صدایش پایین است. دوربین مستقیم به سمت لوییزا گرفته شده است و ویدیو حدود 20 دقیقه طول میکشد. لوییزا در جایی از این فیلم به استیون میگوید: "شما انسانها درک خودتان را از زمان دارید. من کلی وقت دارم. من تا ابد وقت دارم. " و سپس صدای لوییزا به زمزمهای بریده بریده تغییر میکند. او میگوید: "من زنتو میخوام. نه فقط بدنش، بلکه روحش را. " وقتی صحبت میکند سرش را به اطراف تکان میدهد، اول تند و به تدریج کندتر.
در میانۀ ویدیو، لوییزا به طرف استیون خم میشود و ساکن میشود، در حالی که صورتش تنها چند سانتیمتر با استیون فاصله دارد و به او میگوید: "خدا نمیتواند او را نجات دهد. میفهمی؟ او مال من است. " بعد از مدتی سکوت سنگین ناگهان خم میشود و چهرهاش دچار یک سری تغییرات میگردد.
وقتی که این ویدیو را تماشا میکردم، درک کردن آنچه که میدیدم برایم دشوار بود. سکوتهای طولانی و خالی، به آماتوری بودن و اصیل بودن ویدیو شهادت میدادند؛ این احساس به من دست نداد که ویدیو جعل شده است. تنها نتیجهای توانستم با قطعیت به آن برسم این بود که دوربین لوییزا را در نوعی حالت گسستگی نشان میدهد که در آن هویتی که از او بروز میکند، باور دارد که غیربشر است.
وقتی که استیون این حالات را میدید، احتمال داد که علائم اختلال روانی باشند. لوییزا هم قطعاً به نوبۀ خود سختی میکشید: علاوه بر این حوادث غیرقابل توضیح، او از اختلال اضطراب پس از تروما رنج میبرد و همچنین سابقۀ سوءمصرف الکل نیز داشت. اما استیون وقتی که شاهد اتفاق افتادن امور غریبه به همراه بروز حالات لوییزا شد، نظرش را تغییر داد؛ مثلاً روشن شدن ناگهانی وسائل الکترونیکی یا روشن شدن لامپهایی که مطمئن است کار نمیکردند. او میگوید که چیزهایی را که از زمان آشناییش با لوییزا شاهد بوده، "واقعیت را پریشان میکنند."
ویونا گرکه، که در دانشگاه ایالتی واشنگتن دوست صمیمی لوییزا بود، به دیدن چیزهایی مشابه به این شهادت میدهد. شبی که در خانۀ گرکه به همراه دوستی دیگر وقت میگذراندند، لوییزا شخصیتی پیدا کرد که دوستانش نمیشناختند. این هویت ظهوریافته، به آنها گفت که شیطانی است که قصد آسیب زدن به لوییزا را دارد. گرکه میگوید: "حالت چهرهاش اصلاً شبیه به لوییزا نبود. من را خیلی بد ترساند." گرکه که نگران خود و لوییزا شده بود به زور دوست خود را روی زمین خواباند و در نهایت موفق شد که او را آرام کند. او آن شب تختش را به لوییزا داد و خودش روی کاناپه خوابید.
در یک روز معتدل بارانی در اواخر مارس، برنامه گذاشتم تا لوییزا را در کلیسای کاتولیکی سن استیفن شهید در رنتون واشنگتن ببینم. یکشنبه بود و مردم برای مراسم ساعت 8 و نیم از مدتها قبل به کلیسا سرازیر شده بودند. در یکی از ردیفهای آخر صندلیای یافتم و منتظر لوییزا شدم.
در میانۀ مراسم، کشیده شدن دستی را روی شانهام احساس کردم. لوییزا بود. دیر رسیده بود و با بچۀ سومش که دختری 1 ساله بود، از راهرو به خطبهها گوش میداد.
چند دقیقه بعد، بیرون زدم تا به آنها ملحق شوم. لوییزا کالسکۀ بچه را عقب و جلو میکرد و چشمانش به محراب قفل شده بود. او به من گفت که کلیساهای کاتولیک از کودکی برایش منبع آرامش بودهاند. اگرچه این کلیسایی نیست که معمولاً به آن میرود، اما خوب پدر اد وایت، را که کشیش کلیساست، خوب میشناخت.
بعد از اتفاقی که در دفتر مشاور ترک اعتیاد به الکل در سال 2016 برایش افتاد، متقاعد شده بود که موجودی شریر او را در اختیار گرفته و شروع به گشتن به دنبال یک جنگیر کاتولیک کرد. زنی که در اینترنت با او آشنا شده بود، به لوییزا توصیه کرد که با وایت تماس بگیرد. او اگرچه جنگیر رسمی قلمرو مذهبی سیاتل نیست، اما در این زمینه تجربه دارد و از طریق دعا به مردم کمک میکند تا بر انواع دشواریهای روحانی فائق آیند.
وایت در اولین جلسهای با لوییزا، او را تشویق کرد تا مشکلاتی را که تجربه میکند توضیح دهد. او سپس چند دقیقهای بیرون رفت و سپس در حالی که شال صورتیای را که کشیشان هنگام گوش دادن به اعتراف و جنگیری میاندازند، به گردن انداخته بود، برگشت. در این هنگام، جلسه بیشتر شکل یک مراسم مسیحی ساختارمند را گرفت.
در این مراسم پاکسازی، وایت اغلب از شخصی که به او مراجعه کرده میخواهد که ارواح شریر را دور کند. اما وقتی که تکهای کاغذ را که دعاهای دور کردن ارواح خبیثه رویش نوشته شده بود به لوییزا داد تا بخواند، لوییزا قفل کرد. او که در خواندن واژگان پیش رویش دچار مشکل شده بود، شروع به ناله و سپس عق زدن کرد. لحظاتی بعد حرفهایش از حنجرهاش بیرون میآمدند.
بالاتنهاش دچار حرکات نامعمول میشد و گردنش به زاویهها غیرطبیعی میگردید. وایت به خاطر دارد که در ظاهر به نظر میرسید، لوییزا درد میکشد. او میگوید: "به نظرم ارادی یا نقش بازی کردن نمیرسید. " یک جا، وقتی که وایت با صدای بلند دعا میخواند، لوییزا ناگهان خندهای هیستریک سر دارد.
پس از جلسۀ اول، وایت به فکر اجرای ساز و کار تشخیص برای جنگیری افتاد. او از لوییزا برای جلسۀ دوم دعوت کرد، که راحتتر برگزار شد. آن دعا صحبت کردند و دعا خواندند و لوییزا بدون مشکل دعاهای دور کردن ارواح خبیثه را خواند. وایت میگوید: "چون دیدم که از کاری که دارم میکنم، پیشرفت حاصل شده، فکر کردم که شاید بتوان به این فکر کرد که به یک جنگیر نیاز است. " در نهایت، از آنجایی که لوییزا به درمان دعایی پاسخ داده بود، وایت به این نتیجه رسید که مورد لوییزا از نوع فشار شیطانی است، نه تسخیرشدگی. او نیازی به جنگیری ندارد
پس از مراسم، با لوییزا در خانهاش در لوییزا به صحبت نشستم. این خانه ده دقیقه از پوگت ساوند فاصله دارد که بیشتر زندگیش و زجرهایش مربوط به آنجاست.
پدر و مادر لوییزا وقتی که سه ساله بود از هم جدا شدند. مادرش در نهایت دوباره ازدواج کرد و با لوییزا و برادر کوچکترش در فایف، یک شهر کوچک در شرق تاکوما، ساکن شدند. لوییزا در کودکی و نوجوانی مورد سوءاستفاده بود: او توسط یک عضو خانواده مورد آزار قرار میگرفت، که باعث شده تا در تمام عمر استرس پستتراماتیک همراهش باشد. او هنوز در رابطه با آن تجربیات کابوس میبیند. او میگوید: "مثل این است که دوباره به آنجا برگشتهام. سی سال قبل و همه چی دوباره شروع شده است؛ و بعد از خواب بیدار میشوم، به خود میگویم، حالم خوب است، آنجا نیستم."، اما این خوابها سرشار از همان حسی بیدفاع بودن است که کودکی او را احاطه کرده بود و آن را با در جهنم بودن مقایسه میکند.
در حین صحبتهایمان، بچه در بغل لوییزا به خواب رفت. لوییزا با دست دیگرش، دستی به چشمانش کشید. تا به امروز، برخی محرکهای خاص، از جمله برخی از سبکهای موسیقی و غذا، او را دچار طوفان خشم یا ناامیدی میکنند. او میگوید که مواد غذایی با مارک "همبرگر هلپر" هم همیشه برای او یادآور آزار و اذیتهای دوران کودکی و نوجوانی است. او فکر میکند که متجاوز به او قدری پیش یا بعد از آزار او از این مارک خوراکی استفاده کرده است.
برخی از کودکانی که چنین تجربیات دردناکی را از سر گذراندهاند، یک مکانیزم مقابلهای ایجاد میکنند که خود را به تجربهای خارج از جسمی وادار میکنند. وقتی که بزرگتر میشوند، این ابزار روانی بدل به اختلالی میشود که به شکلی غیرقابل پیشبینی بروز میکند. روبرتو لوییز فرناندز، استاد روانپزشکی دانشگاه کلمبیا که گسستگی هویتی را مطالعه میکند، میگوید: "اختلالات گسستگی با سوءاستفادههای مختلف در دوران کودکی، ارتباط تنگاتنگی دارند." به گفتۀ لوییز فرناندز، در برخی کشورها، از جمله ایالات متحده، وجود سوءاستفاده و آزار جسمی و جنسی در میان افراد مبتلا به اختلال گسستگی به شدت قابل مشاهده است.
از چندین روانپزشک در این رابطه پرسیدم که آیا مورد لوییزا را میتوان نوعی اختلال گسستگی (از نوع اختلال گسستگی هویتی یا زیرشاخهای که با اختلال استرس پس از تروما مرتبط است) دانست و این موضوع را میتوان توضیح پزشکی متقاعدکنندهای برای وضعیتش دانست؟ اما ایمی هارپ، درمانگر سابق لوییزا، زیاد در این باره مطمئن نیست. او میگوید: "من تروماهای زیادی دیدهایم که به شکلهای بسیار مختلفی بروز میکنند، اما مورد لوییزا شدیدترین موردی است که تا به حال دیدهایم. " او در نهایت صحنههایی که لوییزا بروز میدهد را مبهم میداند؛ "ممکن است تروما باشد، ممکن است چیز دیگری باشد. "
جفری لیبرمن، رییس بخش روانپزشکی دانشگاه کلمبیا، به من گفت که اگر بررسیای بر روی جمعیت خواستار جنگیری انجام شود، بخش اعظم آنها به احتمال زیاد دچار یک بیماری روانی شناخته شده هستند، و اختلال گسست هویتی در "صدر این بیماریها" قرار خواهد داشت. اما لیبرمن همچنین تایید میکند که درصد کوچکی از این موارد، ممکن است طبیعیت روحانی داشته باشند. در طول دوران حرفهایش، او با مواردی روبرو شده که "با فرمولهای فیزیولوژی انسان یا قوانین طبیعی قابل توضیح نبودهاند. "
در آخرین ویرایش "دستورالعمل تشخیصی و آماری اختلالات روانی"، که به نام DSM-5 شناخته میشود، به نظر این جنبۀ همچنان اعجاب انگیز تحت روانشناسی آنورمال طبقهبندی شده است: در این دستورالعمل "شکل تسخیری" زیرشاخهای از اختلال گسست هویتی در نظر گرفته شده و گوشزد میکند که "عمدۀ حالات تسخیرشدگی در اقصی نقاط جهان" یک بخش پذیرفته شده در آیینهای روحانی هستند؛ نظیر خلسهها، آیینهای شامانی و یا سخنگویی به زبانهای غریبه. این کتاب نمیگوید که تسخیرشدگی یک پدیدۀ قابل اثبات از لحاظ علمی است، بلکه تصریح میکند که اغلب مردم جهان، این تجربیات غیرمعمول ذهنی و این رفتارها را در قالب یک چارچوب روحانی تفسیر میکنند. لوییس فرناندز، که عضو کمیتهای که این تغییر را اعمال کرده، است توضیح میدهد که روانپزشکی غربی از دیرباز در همسازی با سنتهای روحانی شایع ناموفق بودهاند. به گفتۀ او، "جوامعی وجود دارند که در آن ماوراالطبیعه یک رویداد روزمره است. این در واقع جوامع مدرن غربی هستند که یک خط پررنگ میان تجربیاتی که روحانی یا ماورای طبیعه قلمداد میشوند و تجربیات مادی جهان روزمره کشیدهاند. "
اگر زیاد در این چارچوبهای روحانی و روانشناختی دقیق شوید، این خطکشیها شروع به کمرنگ شدن میکنند. اگر کسی در ورطۀ هویتی دیگر بیافتد که خود را یک شیطان معرفی میکند که قصدش تخریب روح است، چه کسی میتواند بگوید که غیر از این است؟ روانپزشکی تنها به ما مدلهایی دادهاند که از طریقشان بتوانیم این علائم را بفهمیم. هیچ آزمون آزمایشگاهیای نمیتواند منبع پزشکی این نوع شکستگیهای ذهنی را دقیقاً به ما نشان دهد. به یک معنا، خودهای سایهوار و مبهمی که در ما بروز میکنند و آن را حالات گسست هویتی مینامیم با شیاطینی که جنگیرهای کاتولیک به باور خود فراری میدهند، چندان با هم فرق ندارند: هر دو نیروهای غیرجسمیای هستند که عاملیت و قصدی مبهم دارند و در یک شخصیت مستمر گسستگی ایجاد میکنند و تا ابد از اثبات گریزانند.
هرگز اختلال گسست هویتی در لوییزا تشخیص داده نشده است؛ و همیشه ایمانی عمیق به کلیسای کاتولیک داشته است. وقتی که با او ملاقات کردم، امیدوار بود که به زودی قراری تازه با پدر وایت بگذارد. او همچنین از این میگفت که احتمالاً ارتباطش را با ایمی هارپ، از سرخواهد گرفت. او از سال گذشته مراجعه به ایمی هارپ را متوقف کرد، اما ظاهراً رابطهای قوی و اطمینانبخش با هم داشتهاند. من نمیدانستم که او باید کدام راه را برای درمان در پیش بگیرد. آیا اصلاً درمانی وجود دارد؟ او به نظر در بین مسیرهای ایمان و روانشناسی مردد بود و قدم در هر دو مسیر گذاشته بود که ظاهراً با هم موازیند و هیچوقت به هم نمیرسند.
حدود یک ماه بعد از اینکه با لوییزا دیدار کردم، استیون با من تماس گرفت و گفت که لوییزا دچار حادثۀ تازهای شده است. چون که چندین سال از آخرین باری که شاهد یکی از این صحنههای گسستگی در او بوده میگذرد، استیون ابتدا فکر کرده بود که تشنج کرده، و تصمیم داشت که آمبولانس خبر کند. اما در حالی که استیون نظارهگر ماجرا بود، یک هویت دیگر در لوییزا حلول کرد و او را با ضمیر سوم شخص خطاب میکرد و جانش را تهدید میکرد. این صحنه تنها چند دقیقه طول کشید، اما استیون را تکان داد. او میگوید: "وقتی شاهدش هستید، به نظر میرسد که قرار است تا ابد ادامه پیدا کند. "
هر چه که در حال متحول کردن لوییزا بود، ظاهراً هنوز کارش تمام نشده است. وقتی که فردایش به او پیام دادم تا حالش را بپرسم، گفت که سعی میکند به خوبی با این موضوع کنار بیاید. گفت که آن روز صبح، یک قرار دیگر با پدر وایت گذاشته است.