خبرگزاری فارس: به اطرافم نگاه میکنم؛ ناخودآگاه به دنبال همسفر! نمیدانم چرا برایم جالب است بدانم از خیل مسافران مترو، کدام یک مقصد من را انتخاب کردهاند. نگاهم متوقف میشود؛ جوانی را میبینم که چفیه بر گردن؛ مشغول صحبت با همراهش است. چفیه علامت خوبی است برای اینکه قدری کنجکاوی من پاسخ داده شود.
دروازهدولت، طالقانی، هفت تیر، شهید مفتح، شهید بهشتی و در نهایت ایستگاه مصلی. آخرین باری که این مسیر را پیمودم تا پشت سر «آقا» نماز بخوانم، همین چندماه پیش بود؛ صبح روز جمعه 25 خرداد؛ نماز عید سعید فطر. حلاوت آن روز برایم زنده میشود؛ اگرچه امروز اندهناک از رحلت «کارگزاری باوفا» برای نظام اسلامی.
جمعیت اگرچه به کثرت آن روز نیست (و البته نمیتوان قیاس کرد)، امّا جماعتی که در یک روز کاری، از گوشهوکنار تهران با عجله خود را به مصلی میرسانند، توجّهم را جلب میکند.
نزدیک گیتهای ورودی، طبق معمول، اتوبوسهایی که تلفن همراه تحویل میگیرند، مشغول بهکار هستند، امّا من را با آنها کاری نیست و مستقیم به سمت گیت میروم. جمعیت صف بسته است تا از داربستهای بازرسی عبور کند. بازار صلوات داغ است؛ از صلوات برای شادی روح آیتالله هاشمی شاهرودی تا سلامتی نایب امام زمان.
انتظار برای عبور از بازرسی خیلی طول نمیکشد و در حالی به شبستان مصلی نزدیک میشویم که در ایستگاه پذیرایی توقف میکنیم. خوردن دو عدد خرما در روزی که صبحانه نخورده باشی، میتواند غنیمت باشد. به این فکر میکنم چگونه در صدر اسلام، گاهی دو مرد جنگی فقط با یک عدد خرما روز را سپری میکردند!
ساعت 8:15 دقیقه است و ورود ما به شبستان با تلاوت قرآن محمّدرضا پورزرگری همراه است. قرائت قرآن که تمام میشود، مجری پشت تریبون میآید؛ مجریای که صدایش بیش از سیمایش معروف است و همواره دعای قنوت نماز عید فطر به امامت، ولی امر مسلمین را در ذهن زنده میکند.
نگاه جمعیت به سمت راست مصلی و جایگاه است؛ چشم انتظار حضور «رهبر» و اقامه نماز. کارگزاران نظام یکی پس از دیگری وارد میشوند. امّا هنوز چند دقیقهای تا ورود آقا و اقامه نماز فاصله است.
مرتضی طاهری با نوای خاصش که برای من دوستداشتنی است به جایگاه میآید. مداح اهلبیت در حین شعرخوانی، به نکته ظریفی اشاره میکند: «مرحوم آیتالله هاشمی شاهرودی، همیشه لبخند بر لب داشت، جز یک زمان؛ آن هم موقعی که روضه امام حسین (ع) خوانده میشد». همین کافی بود تا فضا برای ذکر مصیبت اهلبیت آماده شود.
مادح اهلبیت خوب میداند چگونه دلهای آماده را منقلب کند. او به حضور جمعیت کثیر در مصلی برای تشییع پیکر کارگزار خدوم نظام اشاره میکند و در ادامه، پیکرهایی را نام میبرد که همه غریبانه تشییع شدند و در نهایت، پیکری که تشییع نشد و در زیر سم اسبها ماند. حالا دیگر گونهها خیس اشک است و با درخواست مجری، فریادهای «یا حسین یا حسین» برای شادی روح آیتالله بلند است.
مجری، پیام تسلیت آقا را قرائت میکند: «.. ایشان استادی بزرگ در حوزه علمیه قم و کارگزاری باوفا در مهمترین تشکیلات نظام جمهوری اسلامی، عضو مؤثری در شورای نگهبان و رئیس موفقی در مجمع تشخیص مصلحت بودند و آثار و برکات علمی بسیاری از خود بر جای نهادند».
«کارگزار باوفا»؛ این اصطلاح، دو روز است گوشهای از ذهنم را درگیر کرده و در حالی که احمد ابولقاسمی، قاری بینالمللی برای تلاوت، پشت تریبون آمده، من همچنان به اصطلاحی میاندیشم که آقا برای آیتالله فقید خلق کردهاند. سِمتهای «سیّد فقید» را مرور میکنم؛ عضو شورای نگهبان، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضویت در مجلس خبرگان و... در این حین، کلیدواژه «عاقبتبخیری»، سخت من را به تأمل و حیرت وا میدارد. توجهم به سمت کسانی میرود که همانند آیتالله هاشمی شاهرودی، سالیان درازی در مناصب مهمّ نظام، حضور داشتهاند؛ نخست وزیری دوران امام، ریاست مجلس، نمایندگی امام در بنیاد شهید و امیرالحاج بودن، حضور در مبارزات انقلاب و... به این میاندیشم که اگر روزی آنها نیز رخ در نقاب خاک بکشند، آیا نظام اسلامی از آنها به نیکی یاد میکند و برای آنها چنین باشکوه مراسم برگزار میکند و مداح اهلبیت، مصیبت آنان را به مصیبت اهلبیت گره میزند؟ آیا مؤمنین و محبان اهلبیت، خود را از گوشه و کنار شهر به مراسم تشییع خواهند رساند؟ و مهمتر از همه، آیا نایب امام زمان، بر پیکر آنها نماز خواهد خواند؟ پاسخ برای من منفی است و این موضوع من را به تفکر حول عاقبتبخیری وا میدارد. به راستی تفاوت آنها با آیتالله هاشمی شاهرودی در چیست؟ و چگونه است که یک فرد از اوج به حضیض کشیده میشود؟
هنوز این سؤالات را در ذهن مرور میکنم که مجری میگوید: «تا لحظاتی دیگر، ولی امر مسلمین جهان برای اقامه نماز بر پیکر حضرت آیتالله هاشمی شاهرودی، حاضر میشوند». جمعیت از جا برمیخیزد و طولی نمیکشد که آقا در میان شعارهای حضّار وارد میشوند: «ای رهبر آزاده تسلیت تسلیت؛ای رهبر آزاده آمادهایم آماده، این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده...». صفوف نماز آماده است و تا آقا نماز را شروع کنند، مجری اعلام میکند که رهبر انقلاب تأکید دارند که جمعیت، اذکار نماز را بخوانند. ناخودآگاه به یکسال قبل میروم و تشییع پیکری که نماز آن را هم آقا خواندند. امّا این تنها موردی نیست که ذهن را به سال قبل میبرد؛ وقتی آقا، عبارات «اللّٰهُمَّ اِنّا لٰا نَعْلَمُ مِنْهُ الّا خَیْراً وَ انْتَ اعْلَمُ بِهِ مِنّا... اللهم عفوک...» را میخوانند، باز هم خاطره دیماه 96 و دانشگاه تهران زنده میشود.
نماز به پایان رسیده است و جمعیت در حال ترک شبستان مصلی، تا پیکر آیتالله را بر روی دست، بدرقه کنند.
مسیر مترو را در پیش گرفتهام و باز ذهنم به سمت پیام تسلیت آقا میرود و این بار نکتهای دیگر، برایم جلب توجه میکند. به این میاندیشم که مقایسه پیامهایی که رهبر حکیم انقلاب برای درگذشت بزرگان انقلاب صادر میکنند چقدر میتواند درسآموز باشد و چه ظرائف خاصی که در این پیامها نهفته است. مثلاً اینکه آقا در یک پیام، از سابقه مبارزاتی طرف میگویند و درباره دوران مدیرتی وی در مراکز حساس نظام، سکوت را ترجیح میدهند، امّا در پیامی دیگر، از مدیریت موفقیتآمیز یک فرد در منصبش سخن میگویند و آن را کارگزاری با وفا مینامند. تمجید از نوع مدیریت یک کارگزار و یادآوری وفای او، بیدلیل در پیام تسلیت مرحوم هاشمی شاهرودی ذکر نشده است.
مراسم تشییع «یادگار صدر» به پایان رسیده است و من اسامی بزرگانی را در ذهن مرور میکنم که همین سالها نظام از دست داده است؛ آیتالله مهدوی کنی، آیتالله هاشمی رفسنجانی و امروز آیتالله هاشمی شاهرودی. به انقلابی فکر میکنم که اگر چه بزرگانش را از دست میدهد، امّا رویشهای آن مدام جوانه میزنند و انقلاب، سربلند و بانشاط راه خود را ادامه میدهد و به جشن چهلسالگیاش میاندیشد.