سینمای ایران، که زمانی در اختیار فیلمسازان به نام و صاحب سبک بود، حالا در وضعیتی است که بیشتر چشم امید به فیلم اولیها دارد. در طی سالهای اخیر، فیلمسازان جوان و مستعد زیادی وارد عرصه سینما شدهاند که نشان دادهاند، همیشه دود از کنده بلند نمیشود و گاهی باید یک تجربه جدید و یک نام ناآشنا را بیشتر جدی گرفت.
«بینامی»، اولین فیلم علیرضا صمدی، از آن دسته فیلم اولیهایی است که به نظر میرسید، بتواند در ادامه مسیر موفقیت فیلم اولیهای سینمای ایران، حرفهای جدید و فیلمساز تازهکاری را معرفی کند.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی «اتاق تاریک»: بار هستی
در کنار اینها، حضور بهنام بهزادی که از فیلمسازان نسبتاً تازهکار سینمای ایران است و بهتازگی با «وارونگی» حسابی درخشیده است، در مقام مشاور کارگردان، «بینامی» را بیشازپیش جذاب و غیرقابلپیشبینی میکرد.
« بینامی» قصه عجیبوغریبی ندارد. امیر (حسن معجونی)، در آستانه چهلسالگی، به همه انتخابهایش در زندگی که او را به نقطهای که الآن هست، رسانده، شک کرده است. بازگشت عشق قدیمی و گمشدن رفیق و همکارش، بهانهای میشود تا امیر همه زندگیاش را مرور کند و حتی به ازدواج در ظاهر زیبا و قشنگش شک کند. ریحانه (باران کوثری)، همسر امیر، ازلحاظ مالی او را تأمین میکند، پشتیبان اوست و همراهش است، اما امیر، به انتخاب ریحانه به خاطر وضعیت مالی او و گذشتن از زنی که دوست داشته بیش از همه انتخابهایش در مسیر زندگی شک دارد. امیر که همه عمر در انتظار فرصتی بوده تا نمایشی که دوست داشته را روی صحنه ببرد، حالا در چند قدمی آرزویش، به همهچیز و همهکس شک کرده است و مسیر درست را گمکرده است. این بحران میانسالی، با اتفاقاتی که در زندگی امیر افتاده است او را روانه یک سفر خودشناسی میکند تا در پی آن دوست، معشوقه قدیمی و خودش را بیابد و دوباره معنی کند.
از این حیث، «بینامی» قصه جدید و جذابی دارد. برای اولین بار، اینیک مرد است که در زندگیاش، به خود و داشتههایش شک میکند، دیرتر از زمانی که باید، دچار بحران هویتی میشود و جایگاهش در زندگی بدون همسر متمولش را چندان محکم و قابل دفاع نمییابد.
قهرمان قصه
«بینامی» مردی است در آستانه سقوط، مردی که قدرت افسانهای مردان در سینمای ایران را ندارد، شکننده است و معنای زندگی را مدتهاست گمکرده است.
«بینامی» با تصاویر زیبا و بکر و فکر شدهای به مخاطب عرضه میشود که هر قاب آن را شبیه یک تابلوی نقاشی کرده است.
مشکل کار، اما آنجاست که این تصاویر زیبا، در فیلمی که قصه هویت یک آدم را روایت میکند، فاقد هرگونه هویت بصری هستند.
«بینامی» عمداً، از هر نشانه تصویری که به قابها و نماها، مکان و هویت مشخص ببخشد، دوری میکند، در خیابانهایی حرکت میکند که ممکن است هرجایی باشد و در کافهای حبس میشود که به سبک غربی آراستهشده است. در چند پلانی هم که وارد خیابان انقلاب میشود، باز از آشوب و شلوغی حاکم در خیابان دور میماند و به یک نما از ایستگاه اتوبوس بسنده میکند. بااینحال، همین چند پلان کافی است تا عدم هماهنگی و انجسام میان تصاویر خودنمایی کند. این عدم ارتباط با نشانههای آشنا، علاوه بر تصاویر به موسیقی نیز سرایت کرده است.
گرچه شاهد حضور کوتاه گروه “بمرانی” برای اجرای موسیقی در فیلم هستیم، اما بار اصلی موسیقی فیلم را، موسیقی انتخابی غربی به دوش میکشد تا بار دیگر، هم شاهد بیهویتی فیلمی درباره هویت انسانی باشیم و هم شاهد عدم انسجام در پرداخت عناصر دراماتیک توسط فیلمساز.
درواقع،
«بینامی» به زیباترین شکل ممکن آراستهشده است، آنقدر که میتواند مدهوش کننده باشد، اما همه این عناصر زیبا، صرفاً تزئینی هستند و از کارکرد دراماتیک خود بازماندهاند و هیچ نقشی در روایت و قصهگویی ندارند.
از سوی دیگر، روایت جذاب و ساده
«بینامی» به غیر جذابترین و پیچیدهترین شکل ممکن به بیننده عرضه میشود.
«بینامی» کاملاً فاقد ریتم است و فیلم در یک کندی تمامنشدنی شروع میشود، ادامه پیدا میکند و تمام میشود. در
«بینامی» هیچ اتفاق خاصی نمیافتد، کاراکترها کنشی ندارند یا اینکه در میانه راه، منفعل میشوند. مثل بحثهای تمامنشدنی امیر و ریحانه که بیننده دلیل منطقی برایشان پیدا نمیکند، اما در تمام طول فیلم جاری هستند، ریحانه دائماً حرفهایش را تکرار میکند اما هیچ واکنش پیش برندهای نشان نمیدهد. همانطور که دوست امیر، که نام او هم امیر است، نقش او را برای پدر بیمارش بازی میکند، سکانسهایی از همنشینی پدر و پسر دروغین نمایش داده میشود، امیر دائماً به دوست خود، امیر، اصرار میکند که از این بازی خسته شده است، از او میخواهد دلیل این جایگزینی را برای او توضیح دهد، اما نه امیر اصلی پاسخی میدهد و نه امیر تقلبی کاری میکند.
امیر جدید، درواقع، بازتاب راهی است که امیر اصلی نرفته است، انتخابهایی را انجام میدهد که او انجام نداده است، میتواند امیری باشد که قهرمان قصه نیست اما آرزوی بودنش را دارد. همه این مفاهیم در روایت ساده اما درعینحال پیچیده
«بینامی» گم میشود و بار دیگر ناتوانی
«بینامی» در ارتباط با بیننده را به رخ میکشد.
«بینامی»، فیلمی است مینی مال، با کمترین اطلاعات، قصه را بهپیش میراند، با کمترین لوکیشن، کاراکترها را معرفی میکند و با کمترین دیالوگ، میان بیننده و کاراکتر ارتباط برقرار میکند. البته، بهتر است بگوییم،
«بینامی» قرار بوده فیلمی مینی مال باشد و به اهداف برسد. در ظاهر هم میتوان تمام مشخصات یک اثر مینی مال را در
«بینامی» دید، اما در اصل،
«بینامی» اثری مینیمالیستی است که زیادی بزک و دوزک شده است، زیادی ظاهرش را زیبا کردهاند و اداواطوار زیادی دارد تا نشان دهد فیلم مخاطب خاص است. اینکه یک فیلم مینی مال را بتوان تا این حد پیچیده و پرزرقوبرق از آب درآورد، در نوع خود تناقضی درونی در بطن فیلم است که از تضاد میان فیلمنامه و پرداخت فیلمساز نشاءت میگیرد، اما این اداواطوارهای اضافه، این ژست خاص بودن در
«بینامی» از همه آزاردهندهتر است.
« بینامی» بهگونهای پرداختشده است که فریاد بزند، فیلم مخاطب عام نیست، اما اینکه چقدر در برقراری ارتباط با مخاطب خاص موفق است، موضوعی نیست که فیلمساز به آن توجهی داشته باشد.
«بینامی» باافتخار، ریتم کند، شخصیتهای منفعل و فیلمنامه بی افت و خیزش را به خورد بیننده میدهد و اگر کسی حوصلهاش سر رود، جذب داستان و روایت کاراکتر اصلی فیلم نشود و درنهایت، با این سؤال سالن را ترک کند که اینهمه آبوتاب، خب خود قصه چه بود و فیلم چه میخواست بگوید، حتماً او را متهم میکنند که فیلم را نفهمیده است و اساساً، مخاطب هدف فیلم نبوده است.
درنهایت، صحبت در مورد
«بینامی» را با ذکر این نکته به پایان میبرم که به نظر میرسد،
علیرضا صمدی، فیلمساز خوشقریحهای است،
«بینامی» هم اثر قابلتأمل و درخوری است، اما از یک عدم انسجام شدید در فیلمنامه و پرداخت رنج میبرد و در برقراری ارتباط با مخاطبش بهشدت ناتوان است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
0