ماهان شبکه ایرانیان

نقد سریال Legion؛ قسمت پنجم، فصل اول

 سریال Legion این هفته بهترین اپیزودش از زمان افتتاحیه را ارائه می‌کند و حسابی به سیم آخر می‌زند. همراه بررسی زومجی باشید.

نقد سریال Legion؛ قسمت پنجم، فصل اول

بعد از اپیزود چهارم که راضی‌کننده و حرکت رو به جلویی که انتظار داشتم نبود، اپیزود پنجم سریال Legion «لژیون» دقیقا همان چیزی است که به عنوان اپیزود آغازکننده‌ی نیمه‌ی دوم فصل می‌خواهیم. اپیزودی که در آن «لژیون» طبق انتظاری که از همان افتتاحیه ایجاد کرده بود، داستان منسجمی روایت می‌کند، کاراکترها را در شرایط عجیب و غریبی قرار می‌دهد که فقط از دنیای افراد ایکس برمی‌آید و بالاخره شامل شوکِ پرده‌ی آخر و پایان‌بندی‌ای است که صبر کردن برای اپیزود بعدی را سخت می‌کند. آن شوک اما به فاش شدن ماهیت اتفاقات درون ذهنِ دیوید هالر برمی‌گردد. مهم‌ترین سوالی که «لژیون» در طول نیمه‌ی اول این فصل می‌پرسید و مهم‌ترین سوالی که به کاراکترها برای حرکت انگیزه می‌داد این بود که دیوید هالر واقعا چه چیزی است. قبل از پیوستن او به سامرلند، دکترها او را از لحاظ روانی بیمار می‌دانستند و خودش هم به این باور رسیده بود و ساکت و تنها در تیمارستان زندگی می‌کرد. اما ملانی و دار و دسته‌ی دیویژن 3 فاش کردند که او میوتنت قدرتمندی است که عدم توانایی‌اش در کنترل قابلیت‌های افسارگسیخته‌اش کاری کرده‌اند تا قدرت‌هایش به شکل بیماری روانی به نظر برسند. اما تاکنون سریال طوری با این موضوع رفتار کرده بود که انتظار هر دو جواب می‌رفت و نمی‌شد به راحتی خط جداکننده‌ای بین اولی و دومی را پیدا کرد. قدرت‌های دیوید و خصوصیات اسکیزوفرنی و اختلالات روانی‌اش طوری در هم گره خورده‌اند که نمی‌شد یک تئوری را حذف کرد و به یک نتیجه‌ی واحد رسید. از یک طرف دیوید به خاطر قدرت تله‌پاتی‌اش صداهایی را که نیستند می‌شنود و از طرف دیگر یک هیولای زشت در قالب شیطانی با چشمان زرد هر از گاهی جلوی رویش ظاهر می‌شود؛ هیولایی که کس دیگری نمی‌تواند آن را ببیند.

حقیقت اما بالاخره در اپیزود پنجم فاش می‌شود. یا حداقل این‌طور به نظر می‌رسد. چون به «لژیون» اعتباری نیست که پس فردا نظرش را تغییر ندهد و فاش کند که کاراکترهایمان در فهمیدن حقیقت اشتباه کرده بودند. اما فعلا تئوری جدیدی که کری در اواخر اپیزود پنجم مطرح می‌کند بیشتر از همه عقلانی و امکان‌پذیر به نظر می‌رسد؛ کری اعلام می‌کند که شیطانی که دیوید می‌بیند نه یکی از علائم اختلالات روانی اوست و نه یکی از عوارض جانبی قدرت‌هایش. بلکه این موجود انگلی است که از کودکی وارد ذهن دیوید شده و از آن موقع تاکنون از مغزِ منحصربه‌فرد و قدرتمند دیوید به عنوان مکان گرم و نرمی برای تغذیه و زندگی استفاده می‌کند. حضور این مهمان ناخوانده در ذهن دیوید اما فقط به خواب و خوراک خلاصه نمی‌شود. این انگل سعی می‌کند تا ذهن دیوید را به کنترل خودش در بیاورد و از قدرت‌های او برای رسیدن به مقاصد نامعلوم خودش استفاده کند.

بعد از این افشا است که ملانی مطمئن می‌شود که نباید به چشمانش اعتماد کند. که بدترین تصوراتش به حقیقت تبدیل شده‌اند. در جریان سکانسی که ملانی و دیگران به صفحه‌ی تلویزیون‌های دوربین‌های مداربسته خیره شده‌اند، دیوید را می‌بینیم که همچون یک بچه‌ی شاد و خندان که اسباب‌بازی جدیدی کشف کرده باشد، بدون لحظه‌ای تردید و هیچ‌گونه فشاری، سربازهای دیویژن را پودر می‌کند و در آسفات و دیوارها فرو می‌کند و جلو می‌رود. علاوه‌بر این، ملانی از طریق یکی از دوربین‌ها که مجهز به فیلتر مادون قرمز یا چیزی شبیه به این است، می‌بیند که او در واقع نه دیوید، که شیطانی با چشمان زرد است. جلوتر در یکی دیگر از لحظات خیره‌کننده‌ی سریال، دیوید و خواهرش ایمی در اتاق ایستاده‌اند و ما آنها را از طریق بازتابشان در آینه می‌بینیم که ناگهان لنی با تیپ کت و شلواری جدیدش از درون آینه بیرون می‌آید و فاش می‌کند که او نه تنها دیوید، بلکه بسیاری از شخصیت‌های دور و اطراف او هم است. از بنی و لنی و شیطان گرفته تا حتی کینگ، سگی که ایمی روی خیالی‌بودن آن پافشاری می‌کرد. به این ترتیب، به پایان اپیزود که می‌رسیم. جایی که کارگردان به درستی برای مدت تقریبا طولانی‌ای با کلوزآپ‌های خفه‌کننده‌اش روی صورت کاراکترها، اتمسفر کلاستروفوبیکی خلق می‌کند و زمانی که بالاخره به یک نمای لانگ‌شات کات می‌زنیم، متوجه می‌شویم تمام چیزهایی که درباره‌ی دیوید می‌دانستیم یا فکر می‌کردیم که می‌دانیم، کاملا وارونه شده است. دیوید و دار و دسته‌ی سامرلند و حتی آی به عنوان بیماران تیمارستان کلاک‌ورک چشم باز می‌کنند و از قیافه‌هایشان معلوم است ظاهرا نمی‌دانند قبلا کجا بوده‌اند و چه اتفاقی برایشان افتاده است و اینجا چه کار می‌کنند. در حالی که دکتر روانپزشک گروه هم کسی نیست جز لنی.

آیا امکان دارد تمام فصل اول تا اینجا حاصل توهمات دیوید بوده باشد و در آینده با یک افشای مستر روباتی روبه‌رو شویم؟

افشای کری از این جهت اهمیت دارد که می‌تواند ماهیت و واقعیتِ تمام چیز‌هایی را که تاکنون دیده‌ایم زیر سوال ببرد. آیا امکان دارد تمام فصل اول تا اینجا حاصل توهمات دیوید بوده باشد و در آینده با یک افشای مستر روباتی روبه‌رو شویم؟ یا آیا امکان دارد از آنجایی که سکانس آخر از طریق زاویه‌ی دید سیدنی روایت می‌شود، داخل ذهن او باشیم؟ یا ممکن است لنی دارد با استفاده از قدرت‌های میزبانش علاوه‌بر دیوید، دوستانش را نیز دست به سر می‌کند و از این طریق جلوی آنها را از کمک کردن به دیوید برای بیرون کردن او از ذهنش می‌گیرد. از آنجایی که دیوید در لحظاتی که شیطان در اتاق سفید به سید حمله می‌کند دارد زور می‌زند تا از شر او خلاص شود، امکان این هم وجود دارد که دیوید برای نجات سید و به عنوان یک مکانیسم دفاعی، خودشان را به درون نسخه‌ای از برزخ بین رویا و واقعیت (شبیه چیزی که اُلیور در آن گرفتار شده بود) منتقل کرده باشد. یا امکان دارد قضیه پیچیده‌تر از این حرف‌ها باشد که فعلا فکرم بهش قد نداده است.

«لژیون» از همان اپیزود اول، خودش را به عنوان سریال رازآلودی معرفی کرد که مثل یک پازل بزرگ می‌ماند. از آنجایی که قابلیت‌های دیوید به‌طرز وسیعی بی‌انتها و ناشناخته به نظر می‌رسند و از آنجایی که خط جداکننده‌ی قابلیت‌های میوتنتی و جنون و بیماری او کمرنگ شده است، هر لحظه امکان وقوع هر اتفاقی می‌رود و این اپیزود نیز نه تنها تکه جدیدی برای کامل کردن پازل بهمان نمی‌دهد، بلکه به زیر همه‌چیز می‌زند و همان تصویر نصفه و نیمه‌ای را که ساخته بودیم هم خراب می‌کند. البته از آنجایی که در صحنه‌ی نهایی این اپیزود خبری از خواهر دیوید نیست، این احتمال هم می‌رود که یکی از اولین تئوری‌های سریال که می‌گفت تمام کارکنانِ سامرلند یکی از شخصیت‌های درونی دیوید هستند و بدون اینکه خود دیوید بداند، دارند برای به دست گرفتن کنترل ذهن و فراری دادن شیطان به او کمک می‌کنند حقیقت پیدا کند. خلاصه قضیه در این اپیزود به حدی قمر در عقرب و پرهرج‌و‌مرج می‌شود که به‌شخصه هنوز مطمئن نیستم آیا ما تاکنون دیوید واقعی را دیده‌ایم یا نه. یکی از بحث‌هایی که از همان ابتدا مطرح شد این بود که این خاطرات و تجربیات زندگی آدم‌ها هستند که شخصیت آنها را تشکیل می‌دهند. اما در این اپیزود تایید می‌شود که بخش قابل‌توجه‌ای از خاطرات دیوید واقعی نیستند و شیطان برای مخفی نگه داشتن خودش آنها را تغییر داده است. آیا این تغییرات روی تغییر شخصیت دیوید نیز تاثیرگذار بوده‌اند؟

«لژیون» تاکنون نشان داده بود که راحت پتانسیل این را دارد تا در ژانر وحشت دسته‌بندی شود و این اپیزود شاید ترسناک‌ترین اپیزود سریال تا این لحظه باشد. اگرچه تمام حرف‌های اصلی‌مان و دیوانه‌وارترین لحظات هفته به اتفاقات چند دقیقه‌ی پایانی این اپیزود مربوط می‌شود، اما صحنه‌های زمینه‌چینی و منتهی به پایان هم عالی هستند. گروه بلافاصله بعد از گلوله خوردن کِری در پایان اپیزود چهارم به سامرلند می‌رسند. در حالی که کری مشغول کار بر روی خواهرش است، دیوید بعد از چهار اپیزود آزگار بالاخره نشان می‌دهد که بعد از ملاقات اُلیور در برزخ، توانایی استفاده از قابلیت‌هایش را یاد گرفته است و در نتیجه سید را به اتاق هتل رویایی و سفیدی می‌برد تا بالاخره بتوانند با خیال راحت یکدیگر را لمس کنند. اما مشکل این است که حتی درون این اتاق زیبا و آرامش‌بخش نیز بوی خطر می‌آید.

سابقه نشان داده وقتی سروکله‌ی موزیکی از ردیوهد پیدا می‌شود یعنی اوضاع خراب است

اولین سرنخ وقتی است که دوربین از روی دیوید و سید به روی ظرفِ توت‌فرنگی‌هایی کات می‌زند که حشرات حال‌به‌هم‌زنی آن را در بر گرفته‌اند و در یکدیگر می‌لولند و بعد این تصویر به روی سینه‌ی باندپیچی‌شده و خون‌آلودِ کِری محو می‌شود. سرنخ بعدی وقتی است که از روی بدن خواب و بی‌حرکتِ سید در اتاق سفید به سمت اتاق پشتی که نور قرمز شدیدش در تضاد مطلق با دیوارهای سفید و آرامش‌بخش اتاق جلویی قرار می‌گیرد وارد می‌شویم و دیوید را در حال جروبحث کردن با لنی پیدا می‌کنیم؛ در حالی که لنی مشغول کوبیدن توپ تنیسی به دیوار است. حرکتی که ارجاع مستقیمی به فیلم ترسناک «درخشش» استنلی کوبریک و صحنه‌ای که کاراکتر جک نیکلسون در هتلی بزرگ با کوبیدن توپ تنیس به دیوار خودش را مشغول می‌کند است. وقتی با چنین ارجاعی به بزرگ‌ترین فیلم ترسناک سینما و یکی از شرورترین آنتاگونیست‌های سینما طرفیم، یعنی باید کوچک‌ترین شک و تردیدی را که درباره‌ی ماهیت لنی داشتیم فراموش کنیم و انتظار اتفاقات بدی را بکشیم. اما راستش لحظه‌ای که‌ دیگر مطمئن شدم این اپیزود به خوبی و خوشی تمام نخواهد شد جایی بود که قطعه‌ی The Daily Mail از گروه ردیوهد به گوش رسید. سابقه نشان داده وقتی سروکله‌ی موزیکی از ردیوهد پیدا می‌شود یعنی اوضاع خراب است.

سرنخ بعدی که از همان ابتدا اتمسفر ناآرامی ایجاد می‌کند رفتار متفاوتِ خود دیوید نسبت به گذشته است. وقتی اپیزود چهارم با قرار گرفتن دستِ لنی بر روی شانه‌ی دیوید به پایان رسید، حدس زدیم که احتمالا این معنی بدی خواهد داشت و در این اپیزود متوجه می‌شویم که آره، ظاهرا شیطانی با چشمان زرد به‌طور کامل کنترل جلد دیوید را به دست گرفته است. در چهره و صدای این دیوید هیچ لرزش و ترسی احساس نمی‌شود. او یکدفعه از خود راضی و بااعتماد‌به‌نفس شده است و در جواب به سید که هشدار‌ می‌دهد در صورت تلاش برای نجات خواهر از مرکز دیویژن، آنها به او حمله می‌کنند می‌گوید «بزار تلاش‌شون رو بکنن». تمام اینها به خاطر این است که در پایان این اپیزود متوجه می‌شویم در تمام این مدت این شیطانی با چشمان زرد بوده که خودش را به جای دیوید جا زده بوده است. نکته‌ی ترسناک این افشا این است که این در واقع شیطان بوده که سید را به اتاق سفید هتل برده و اغوا کرده است. این شیطان بوده که پس از کشتن سربازان، ایمی را نجات داده و این شیطان بوده که ایمی را به خانه‌ی دوران کودکی‌شان برده بود. تمام اینها به جایی ختم می‌شود که ملانی و و گروهش به بازیچه‌‌ی دست شیطان تبدیل می‌شوند. ملانی هشدار می‌دهد: «احتمال اینکه دنیای واقعی رو پشت سر گذاشته باشیم و الان توی دنیای دیوید باشیم می‌ره». البته این امکان هم وجود دارد که دیوید آن‌قدر قوی باشد که بتواند همچون یک خدا، دنیای واقعی را هم بنابر میلش تغییر بدهد. همین اتفاق هم می‌افتد. ناگهان همه لال می‌شوند و گیج و منگ شروع به فریاد زدن سر یکدیگر می‌کنند. غوغایی می‌شود. در این لحظات «لژیون»‌ به‌طرز مهارت‌آمیزی وحشت و کمدی سیاه را با هم ترکیب می‌کند.

اپیزود پنجم «لژیون» نه تنها جنون‌آمیزترین و تاریک‌ترین اپیزود سریال است، بلکه از زمان افتتاحیه، بهترین اپیزود سریال هم محسوب می‌شود. این اپیزود دوباره مجبورمان می‌کند در دورانی که آثار ابرقهرمانی این‌قدر استاندارد و خسته‌کننده شده‌اند، نوآ هاولی را به خاطر کاری که دارد می‌کند تحسین کنیم. «لژیون» با این اپیزود فاش می‌کند که ما تاکنون اشتباه متوجه شده بودیم. این سریالی درباره‌ی یک ابرقهرمان نیست، بلکه سریالی درباره‌ی یک موجود شرور است. موجودی که به نظر نمی‌رسد سامرلند بتواند به این راحتی‌ها کنترلش را در دست بگیرد. آنها در مقابل نیرویی قرار گرفته‌اند که حتی با وجود قدرت‌های میوتنتی‌شان نیز چیزی بیشتر از بازیچه‌ی دست هیولایی که آزاد کرده‌اند نیستند. اتفاقات این اپیزود می‌تواند به معنای ورود سریال به مسیر تازه‌ای باشد. حالا برخلاف چیزی که فکر می‌کردیم مبارزه‌ی اصلی بین سامرلند و دیویژن نیست، بلکه ظاهرا این دو باید برای کنترل شیطانی با چشمان زرد متحد شوند. تاکنون با سریال مبهمی سروکار داشتیم و اگرچه بعد از این اپیزود از مقدار آن کاسته نمی‌شود، اما حداقل حالا کم‌و‌بیش می‌دانیم که قهرمانان‌مان با چه چیزی درگیرند و چه کار باید کنند: بازگشت به واقعیت. البته اگر واقعیتی هم وجود داشته باشد!

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان