ماهان شبکه ایرانیان

سرمایه‌داری برای مردم

گردش به چپ سرمایه‌داری آمریکایی

در فروشگاه دوچرخۀ بالتیمور، چه اسمش را سوسیالیسم بگذارید یا نه، کارگران می‌گویند که مدل مالکیت مشارکتی آنها، می‌تواند هم برای شرکت‌های بزرگ و هم شرکت‌های کوچک، مفید باشد. در یک روز پنج‌شنبه، کارکن-مالکان، تازه جلسۀ خود را تمام کرده‌اند. بخری مشغول بررسی انبار‌ها می‌شوند، دیگران به مشتریان کمک می‌کنند یا زنجیر دوچرخه عوض می‌کنند.

گردش به چپ سرمایه‌داری آمریکایی
 
فرادید؛ ‌می‌شود گفت، در صف نان بود که اقتصاد توجه برناردو ویجیل رندون را به خود جلب کرد. در واقع او در یک کاخانۀ نان کار می‌کرد.

به گزارش فرادید به نقل از کریستین ساینس مونیتور، روزی، دستوری از بالا آمد: یک مشتری جدید می‌خواست که نان‌ها در جعبۀ متفاوتی بسته‌بندی شوند. کارگران همان تعداد همیشگی نان را بسته‌بندی می‌کردند، اما کارشان از این به بعد سخت‌تر می‌شد، بدون اینکه زمان بیشتری داشته باشند. خبری از دستمزد بیشتر هم نبود.
 
یادش هست که پیغامی که به ایشان رسید به این مضمون بود: "شما فقط باید این کار را بکنید. "

چیزی که ویجیل رندون و کارگران همکارش و حتی مدیر مسئولش می‌دیدند، این بود، که آن 15 سنت بیشتر برای هر نان با بسته‌بندی جدید، به معنی یک سود قابل‌ملاحظۀ جدید برای کارخانۀ نان بود، اما هیچ چیز به آن‌هایی که در خط تولید کار می‌کردند، نمی‌رسید.

او می‌گوید: "شرایط برای کارگران به شدت سخت است، و از آن طرف گاو شیردهی برای مالکان کارخانه است. "

امروز، ویجیل رندون در محلی کار می‌کند که بسیار بیشتر دوستش دارد؛ یک دوچرخه فروشی که کارگران به صورت جمعی صاحب آن هستند. دستمزد آنقدر بالا نیست، اما این شغل مزایایی دارد که برای همچین فروشگاه کوچکی غیرمعمول است: طرح پس‌انداز بازنشستگی، بیکار نشدن کارکنان در فصل کم‌کاری، و یک اتمسفر خانوادگی؛ و همچنین در جلسات هفتگی فروشگاه، همه می‌توانند در تصمیم‌گیری‌ها ابراز نظر کنند.

حال، کارگاه دچرخه‌سازی بالتیمور (پس از ده سال فعالیت) به دنبال بازگشایی فروشگاه دوم است؛ و در عین حال منادی یک تحول اساسی در اقتصاد آمریکا محسوب می‌شود. کارگران در اینجا به عنوان کارکن-مالک به دنبال اثبات این موضوع هستند که مدل کسب‌وکار برابری‌محور یک قدم رو به جلو نسبت به نظام ابرشرکت‌محوری است که قریب به اتفاق مواقع تنها هدفش سود و طمع است، نه کارگران و مشتریان.

این دوچرخه فروشی که در مرکز بالتیمور واقع شده، مثالی از تمایل به چپ در مسائل اقتصادی است که در سراسر آمریکا به خصوص در میان جوانان مشاهده می‌شود:

بنا بر نظر سنجی گالوپ، با تغییر نسبت به سال 2016، آمریکایی‌های جوان به سوسیالیسم با دید مطلوب‌تری نسبت سرمایه‌داری نگاه می‌کنند.

عموم مردم از ایده‌هایی نظیر "خدمات درمانی برای همه" (با 59 درصد حمایت عمومی) و تضمین شغل از سوی دولت (46 درصد حمایت) استقبال می‌کنند و این امر باعث شده تا جناح چپ حزب دموکرات قدرت بیشتری پیدا کند.

اتحادیه‌های کارگری، در حال محبوبیت یافتن هستند.

مالکیت کارگری چه به صورت بخشی و چه به صورت تعاونی‌های کامل، رو به رشد است.

گرچه تصرف وال‌استریت در سال 2011 اعتراضی بود که حیات کوتاهی داشت، این روحیۀ فعلی به نظر مقاوم و حتی رو به گسترش می‌رسد.

این موضوع معنایش این نیست که انقلاب مارکسیستی در راه است. اما فراتر از آنکه نشانه‌ای از عرصۀ سیاس قطبی‌شده باشد، نشانگر نارضایتی از نظام اقتصادی‌ای است که حتی از سوی برخی اقتصاددانان محافظه‌کار نیز ابراز شده است.

لوییجی زینگالس، از دانشگاه شیکاگو با شاره به فواید بازار‌های حقیقتاً رقابتی، می‌گوید: "واضح است که کاپیتالیسم آمریکایی در فراهم آوردن آنچه که وعده داده بود، شکست خورده است. یا باید کاپیتالیسم را ترمیم کنیم تا آنچه را وعده داده محقق کند، یا ممکن است کاپیتالیسم یا ... دموکراسی را از دست دهیم. یا اینکه هر دو را همزمان از دست خواهیم داد. "

این یک ارزیابی غافلگیرکننده است. چرا که اقتصاد آمریکا بر مبنای بسیاری از شاخص‌ها نه تنها قوی است بلکه در حال شکوفایی است. میزان بیکاری در حال رسیدن به رکورد پایین بودن در نیم قرن اخیر است. اعتماد مصرف‌کنند احیا شده است. رشد اقتصادی در فصل دوم سال به 4 درصد رسیده است. با این حال بسیاری از آمریکایی‌ها همچنان احساس هراس و ناامیدی دارند. چرا؟

از جهاتی، سرمایه‌داری قربانی موفقیت خود است. وقتی که سوسیالیسم شوروی در سال 1989 سقوط کرد و چین شروع به باز کردن اقتصاد خود نمود، هر دو جهشی را در بازار کار جهانی رقم زدند و وارد رقابت با کارگران غربی شدند؛ و عظمت نوآوری تکنولوژیک، اگرچه به عنوان بزرگترین پیروزی سرمایه‌داری تبلیغ می‌شود، از آن رو که ماشین‌ها در مشاغل را در همۀ بخش‌های اقتصادی تهدید می‌کنند، با خود احساس ناامنی آورده است.

همچنان، ایرادات سرمایه‌داری در دیگر جبهه‌ها نیز نمایان شده است. متخصصان می‌گویند که دلبستگی به پول باعث ایجاد روند‌هایی شده که نابرابری و کینه‌ورزی طبقاتی را تشدید می‌کنند. این‌ها شامل حمله به سازمان‌های کارگری، افزایش تمرکز قدرت در ابرشرکت‌ها در صنایع مختلف، جهش دستمزد مدیران و سیاست‌های تجاری‌ای است که از اشراف و طبقات بالا حمایت می‌کند و از سوی دیگر کارگران یقه آبی را در معرض خطر قرار می‌دهد.

"اثر ترامپ" شاید قدری هیزم بر این آتش ریخته باشد. موسسۀ گالوپ تغییر رویکرد نسل هزارۀ جدید را از زمان انتخابات 2016 زیر نظر داشته، و نتایج این نظرسنجی نشان دهندۀ کاهش گرایش آن‌ها به سرمایه‌داری (نه افزایش حمایت از سوسیالیسم) است و این تغییر با رو شدن دیدگاه‌های منفی رییس‌جمهور میلیاردری که مالیات ثروتمندان را کاهش داده است، همزمانی دارد.

همۀ اینها، در کنار میراث رکود بزرگ اقتصادی آمریکا، به شکل گرفتن نسل جوانی که تشنۀ تغییر اقتصادی است و صدای جمعی آن می‌تواند آنقدر بلند باشد که تاثیرگذاری‌هایی داشته باشد، شده است. بسیاری از متولدین هزارۀ جدید، ظاهراً بیشتر به دنبال دست‌کاری سرمایه‌داری هستند، نه جایگزینی آن با سیستمی دیگر. اما پرسش‌هایی مطرح می‌کنند که تصوراتی را که راجع به ارزش‌هایی نظیر آزادی، عدالت و حقانیت رویای آمریکایی وجود دارد را به چالش می‌کشند.

خلاصه اینکه، عملکرد‌های نظام اقتصادی تنها دلیل از هم گسیختگی سیاسی آمریکا نیست، بلکه بخشی از آن است.
 
جایی که شهروندان به دنبال نظامی هستند تا قدرت آمریکا و انسجام اجتماعی آن را در قالب یک ملت متجلی کند.

اگر آنچه را که النا بوتلا را در مورد سرمایه‌داری آمریکا اذیت می‌کند، جمع‌بندی کنید، می‌توانید به دو مسئله برسید: برابری و فرصت. او می‌گوید که حتی در سرزمین فراوانی، بسیاری از مردم "هرگز پس‌انداز کافی ندارند که بتوانند نگران نباشند"، چه برسد به اینکه ظرفیت‌های بزرگتر خود را عملی کنند.

خانم بوتلا، از نسل هزارۀ جدید، در واشنگتن دی‌سی زندگی می‌کند و قبلاً در صنعت کارت اعتباری کار می‌کرده، و اکنون مشغول پژوهش برای نوشتن کتاب است. او می‌گوید: "به نظر من، کار ما در سود‌های رشد اقتصادی، به شکلی که برای کارگران منصفانه و برای جامعه خوب باشد، خوب نبوده است. "

برای بوتلا، همچون بسیاری دیگر از آمریکایی‌های جوان، بحران مالی و رکود پس از آن یک رویداد تعیین‌کننده بوده است. در سال 2011، وقتی که یک دانشجوی کالج بود، در تظاهرات تصرف وال استریت شرکت داشت.
 
گردش به چپ سرمایه‌داری آمریکایی

اما دیدگاه او، دیدگاهی اصلاحی است؛ او به دنبال ایده‌های بهتر است، نه یک تعهد محکم به سوسیالیسم. او می‌گوید: "به نظر من بدیهی است که کاپیتالیسم در ایجاد فراوانی و رونق، عملکرد خوبی داشته است. "

این گزاره، یادآور این موضوع است که نسل هزارۀ جدید را نمی‌توان دشمنان خونی سرمایه‌داری دانست. ارزیابی بوتلا، همانی است که به صورت گسترده مورد قبول تاریخ‌نگاران اقتصاد قرار دارد. در اوایل قرن نوزدهم، نیرو‌ها در اروپا و آمریکا به شکلی با هم همپوشانی یافتند که به یک جهش تاریخی در استاندارد زندگی انجامید. اکتشافات و جهش‌های علمی و فنی خاصی در این موضوع نقش داشتند. اما چرخ زیرین همۀ اینها، تعامل میان فروشندگان و مصرف‌کنندگان، سرمایه‌گذاران و مخترعان بود، چیر که آدام اسمیت آن را در کتاب خود "ثروت ملل"، "دست نامرئی" نامید.

توجه داشته باشید که او در این کتاب در مدح بازار آزاد، واژۀ کاپیتالیسم را به کار نبرده است. با این حال با گسترش سازمان صنعتی، این اصطلاح ظاهر شد و به سرعت به آهن‌ربایی برای جذب ستایش از سویی و انزجار از سوی دیگر شد.

در حومۀ لس‌آنجلس، اسما من مادر جوانی است که می‌تواند با هر دوی این واکنش‌ها ارتباط برقرار کند. والدین او به عنوان پناهجو به آمریکا آمدند: پدرش وقتی که کمونیست‌ها بر جنوب مسلط شدند، از ویتنام فرار کرد؛ مادرش از خمر‌هایی است که از کامبوج فرار کرده‌اند.
 
گردش به چپ سرمایه‌داری آمریکایی

او می‌گوید: "سوسیالیسم روی کاغذ خوب است. اما با توجه به جایی که خانوادۀ ما از آن آمده، من با علم به آسیب‌های چنین محیطی می‌گویم که به زبان آوردن سوسیالیسم ساده‌تر از به عمل در آوردن آن است. ".

اما "وقتی که از اقتصاد صحبت می‌کنیم، قدری احساس ناامیدی می‌کنم، به این خاطر که طبقۀ متوسط به شدت تحت فشار است و ثروتمندان، در حال ثروتمندتر شدن هستند. " خانم من، فوق لیسانس سیاست عمومی دارد.

در واقع برخی از نگرانی‌هایی که از همان ابتدا در رابطه با کاپیتالیسم مطرح شدند، همان‌هایی هستند که امروز در رابطه با آن‌ها سکوت می‌شود: اینکه این نظام موجب تشدید نابرابری می‌شود، محیط زیست را نابود می‌کند و با تغییری ویرانگر بافت اجتماعی را می‌شکافد.

بن پارکر، در شهر نیویورک در عرصۀ فناوری کار می‌کند و خود را با افتخار یک سوسیالیست می‌داند.

او، با اشاره به وزنۀ وام‌های دانشجویی، اجاره‌بهای سنگین، و ضعف کشور در مواجهه با فقر، می‌گوید: "به نظرم که هم نسلان من، تجربه‌ای عمیقاً منفی از نظام سرمایه‌داری داشته‌اند. "

آقای پارکر می‌گوید که حتی با وجود شرکت‌های دولتی، می‌توان نظام بازار تولیدکنندگان و مصرف‌کنندگان را حفظ کرد. او می‌افزاید، همین الان هم بسیاری از نوآوری‌ها از بخش دولتی نشئت می‌گیرند؛ از پژوهش‌های زیست‌پزشکی گرفته تا کامپیوتر و اینترنت. "شما وقتی که دولت به هزینه‌ها و ریسک‌ها یارانه می‌دهد، واقعاً می‌توانید منتظر نوآوری باشید. "

پکر عضوی از حزب کوچک، اما رو به رشد "سوسیال دموکرات‌های آمریکا" است. اعضای این حزب از 6000 نفر در سال 2016 به 50000 نفر تا امروز رسیده است. او در سیاست نقش دارد و با استفاده از مهارت‌هایش در زمینۀ کامپیوتر به انتخاب شدن دموکرات‌های چپ‌گرا کمک می‌کند.

در حال حاضر، تعداد کسانی که با افتخار برچسب سوسیالیست می‌پذیرند و از طریق انتخابات به جایگاه خود رسیده‌اند، معدود است. سناتور برنی سندرز از ورمانت، یک سوسیال دموکرات خودخوانده است، و دو تن از اعضای حزب سوسیال دموکرات نیز در انتخابات مجلس نمایندگان پیروز شده‌اند.

اما همین حالا هم، بدون اینکه سوسیالیست‌ها قدرت چندانی داشته باشند، ایده‌هایی نظیر مالکیت کارگران و مهار انگیزۀ سودآوری، در حال باز کردن راه خود در اقتصاد آمریکا هستند. شرکت‌هایی که سازمانشان تعاونی کارگری است رو به فزونی هستند. حدود 32 میلیون آمریکایی از طریق طرح‌های مالکیت سهام برای کارکنان، طرح‌های حق تقدم سهام و طرح‌ها 401، حداقل قدری سهام در محل کار خود دارند. پابلیک سوپرمارکتز، با 190000 کارکن، بزرگترین شرکت تحت مالکیت کارکنان محسوب می‌شود.

یک قلمروی رو به رشد دیگر، "شرکت‌های اجتماعی" یا شرکت‌های عام‌المنفعه هستند؛ یعنی کسب‌وکار‌هایی که به دنبال سود هستند، اما همزمان ماموریت خود را به شکلی چارچوب‌بندی کرده‌اند که به نفع جامعه یا محیط زیست باشد.

از برخی پژوهش‌های اقتصادی اینگونه بر می‌آید که مالکیت کارکنان می‌تواند عملکرد شرکت را تقویت کند؛ و بسته به جزییات آن، ایده‌ای است که می‌تواند که حمایت هم لیبرال‌ها و هم محافظه‌کاران را جلب کند.

اندرو کید، اقتصاددان محافظه‌کار، می‌گوید: "بهترین عملکرد کاپیتالیسم زمانی است که مردم عادی بتوانند آزادانه در اقتصاد مشارکت کنند، وقتی که برای سخت‌کوشی خود پاداش بگیرند، وقتی که در شرکتی که برایش کار می‌کنند سهام داشته باشند، و وقتی که بتوانند به راحتی یک کسب‌وکار را شروع کنند. این امر موجب پیشرفت به سوی نوآوری می‌شود. "

پیشفرض این است که جوانان اغلب با بالا رفتن سنشان به صورت طبیعی به سوی دیدگاه‌های محافظه‌کارانه‌تر، از جمله در مسائل اقتصادی، گرایش پیدا می‌کنند. اما این بار چه خواهد شد؟

کافی است با آلیسون ماکرینا ملاقات کنید تا بفهمید که چرا این بار احتمالاً چنین چیزی رخ نخواهد داد. او همچون بسیاری از مردم، گرایش سیاسی کاملاً شکل یافته‌ای نداشته است. او وقتی که در اوایل هزارۀ جدید در دبیرستان مشغول به تحصیل، از مخالفان پر سر و صدای جنگ‌های آمریکا در افغانستان و عراق بود، اما می‌گوید که در آن زمان، در نقد پا را فراتر از آن نمی‌گذاشت.

او می‌گوید: "من در واقع آن مشکلات در گسترۀ حباب کوچک خود تفسیر کرده بودم. عمق ارتباط این جنگ‌ها را با کاپیتالیسم به عنوان یک نظام اقتصادی جهانی نمی‌فهمیدم. ".

اما زمانی که مدرک فوق لیسانسش را در رشتۀ علوم کتابخانه در سال 2009 دریافت کرد، زمانی که شغل کمیاب شده بود، اقتصاد ذهنش را به خود مشغول کرد. او می‌گوید: "اینکه بگویم مشکل داشتم، واقعاً کوچک‌شماری قضیه است. فکر کنم یک سال طول کشید تا توانستم شغلی پیدا کنم. "

خانم ماکرینا تنها نبود. او در مورد دیگران می‌گوید: "موجی بزرگی از مردم مجبور بودند به خانۀ پدری برگردند. مردم همزمان چند جا کار می‌کردند. همه داشتند عقلشان را برای پرداخت وام دانشجویی از دست می‌دادند. "

ماکرینا در ابتدا به ریاست جمهوری باراک اوباما دل بسته بود. او می‌گوید: "من فکر می‌کردم که قصد دارد هوای ما را داشته باشد. ".

اما او خیلی زود پس از طرح شدن بسته‌ای برای نجات شرکت‌های وال‌استریت و شرکت‌های خودروسازی و ناکامی اوباما در تحت پیگرد قرار دادن بانکداران، از او ناامید شد. او می‌گوید: "دموکرات‌ها کمکی به ما نخواهند کرد، جمهوری‌خواه‌ها هم که تکلیفشان معلوم است. پس ما باید کار خودمان را بکنیم. "

او انستیتوی آزادی کتابخانه را تاسیس کرد که در مورد حریم خصوصی آنلاین به کتابخانه‌داران آموزش می‌دهد. در این مسیر به حزب سوسیال دموکراتیک آمریکا نیز ملحق شد.

مسیر ماکرینا در میان بسیاری از افراد هم‌سن او مشترک است. روث میلکمن، جامعه‌شناس از سیتی یونیورسیتی نیویورک، می‌گوید: "این‌ها بچه‌هایی هستند که هر کاری را که قرار بوده انجام بدهند، انجام داده‌اند. آن‌ها از کالج یا هر چیزی فارغ التحصیل شدند و بعدش 2008 سر رسید. این موضوع را در کنار ساختاربندی تازۀ اقتصاد که این مشاغل هولناک را برای همه ایجاد کرده بگذارید، و این موجب می‌شود که تنفری شخصی نسبت به کاپیتالیسم پیدا کنید. "

پروفسور میلکمن می‌گوید که 10 سال گذشته، نسل هزارۀ سوم را به یک "نسل سیاسی" بدل کرده است. او و دیگران معتقدند که طرز نگاه آن‌ها تحت تاثیر این تجربیات استمرار خواهد یافت.

البته موجب ناامیدی بسیاری از نسل هزارۀ جدید فروپاشی رویای آمریکایی نبود، چرا که از ابتدا چنین وعده‌ای به آن‌ها داده نشده بود.

جاشوا هام، در سال 1995 در جنوب لس‌آنجلس به دنیا آمد، زمانی که آن محل به فقر، مواد مخدر و جرم و جنایت مشهور بود.

بیداری سیاسی آقای هام در سن 15 سالگی به سراغش آمد، وقتی که به خاطر حرف زدن در کلاس سه روز از مدرسه تعلیق شد. شدت این تنبیه و همچنین سیاست مدرسه در جریمۀ 250 دلاری دانش‌آموزانی که غایب می‌شدند، چشم او را بر ارتباط میان تنبیه‌های شدیدی که در حق دانش‌آموزان سیاه‌پوست مدارس دولتی روا داشته می‌شود با میزان نامتناسب تعداد زندانیان سیاه‌پوست در آمریکا باز کرد. او می‌گوید: "اساساً شما را به مجتمع زندان-صنعت هدایت می‌کنند. "
 
گردش به چپ سرمایه‌داری آمریکایی

44 درصد نسل هزارۀ جدید همچون هام، غیرسفیدپوست، هستند؛ امری که این نسل را به ناهمگون‌ترین نسل از لحاظ نژادی در تاریخ ایالات متحده بدل کرده است. عاملی که در گرایش لیبرال آن‌ها نقش دارد.

امروز، هام برای "ائتلاف برادران، پسران، و نفوس" کار می‌کند که یک موسسۀ غیرانتفاهی سازماندهی جوانان است. او در زمینۀ اصلاحات زندان نیز فعالیت سیاسی دارد. او می‌گوید: "آنچه که زندگی من را نجات داد، سازماندهی جوانان بود، و داشتن مشاوران که شبیه خودم بودند. "

اگر نظام اقتصادی آمریکا نیازمند تعمیر و بازسازی است، چه گزینه‌هایی برای این موضوع وجود دارد؟ و رای‌دهندگان از چه روشی حمایت خواهند کرد؟

در کل، عموم مردم خواستار رها کردن سرمایه‌داری نیست. گالوپ در یک نظرسنجی در سال جاری دریافت که 56 درصد آمریکایی‌ها دید مثبتی به سرمایه‌داری دارند، که این میزان در رابطه با سوسیالیسم 37 درصد است. حتی رای‌دهندگان جوان‌تر آمریکایی نیز مخلوطی از خصیصه‌های محافظه‌کارانه و لیبرال را از خود نشان می‌دهند.

همزمان، رای‌دهندگان جوان برای تغییر فشار وارد می‌کنند. آن‌ها بیش از بزرگترهایشان از چیز‌هایی نظیر خدمات درمانی دولتی و کمک بیشتر به فقرا استقبال می‌کنند؛ و نزد بسیاری از نسل هزارۀ جدید، تغییر که به دنبالش هستند به معنی دولت بزرگتر نیست، بلکه بیشتر دور کردن قدرت از ثروتمندان و نخبگان برخوردار از امتیاز است.

نیک فولر گوگینز، داستان‌نویس و نصاب پنل خورشیدی که در مونت ورنانِ ایالت مین زندگی می‌کند، می‌گوید: "من دوست دارم در جهانی زندگی کنم که به هر معنی دموکراتیک است. "

او که یک نسل هزارۀ جدیدی سن‌بالاتر محسوب می‌شود، کار‌هایی از تعمیرکاری خودرو تا آموزگاری را انجام داده، می‌گوید که بسیاری از مردم امروز فرصت رسیدن به ظرفیتهایشان را ندارند، چرا که مجبورند برای درآمد داشتن سگ دو بزنند یا به خاطر بهره‌مندی از بیمه به یک شغل بچسبند.

او می‌گوید: "سرمایه‌داری بر آزادی تاثیر عکس دارد. یک جامعۀ برابرتر می‌تواند، امواج فوق‌العاده‌ای از خلاقیت و کارآفرینی را آزاد کند. "

نظرات او نشان می‌دهد که در چپ سیاسی، سمپاتی به سوسیالیسم به معنی خواستن روش کهنۀ برنامه‌ریزی متمرکز نیست.

بلکه اغلب معنای آن برنامه‌های رفاه اجتماعی و رسیدگی به اشکالات بخش خصوصی با به کارگیری مقررات و مشوق‌های تازه است؛ و حال اگرچه نسخه‌ها فرق می‌کند، اما این فقط سوسیالیست‌های تابلودار نیستند که خواستار تغییرات عمده هستند.

دارل وست، متخصص موسسۀ بروکینگز در زمینۀ حکومتداری و تغییرات تکنولوژیک، در کتابی تازه به نام "آیندۀ کار" از این نوشته که آمریکا چگونه خود را با موج صنعتی‌شدن و جابه‎‌جایی که از اواخر عصر طلایی در قرن نوزدهم شروع شد تا آغاز رکود بزرگ، تطبیق داده بود. در آن زمان واکنش دولت شامل قوانین ضدانحصار، تعهد گسترده نسبت به آموزش عمومی و در پیش گرفتن برنامه‌های نقطۀ ایمن نظیر بیمۀ بیکاری و امنیت اجتماعی بود.

به طریق مشابه، دکتر وست و دیگران استدلال می‌کنند که برای این‌دوره که عصر نابرابری و فوران تکنولوژی است، نیازمند واکنش‌های تازه هستیم. در میان دموکرات‌ها، برخی که احتمالاً هوای نامزدی در در انتخابات ریاست جمهوری 2020 را در سر دارند، از خدمات درمانی همگانی و کالج یا مدارس فنی تحت حمایت دولتی حمایت می‌کنند. آن‌ها همچنین با طرح پیشنهاداتی نظیر افزایش مالیات برای ثروتمندان و الزام ابرشرکت‌ها در واگذاری 40 درصد کرسی‌های هیئت مدیره به کارگران به دنبال ایجاد توازنی دوباره در کاپیتالیسم هستند.

اگرچه جمهوری‌خواهان در اجرای برنامه‎هایی که برای دولت ایجاد تعهد می‌کنند، تردید دارند، اما برخی اهدافی کاگری دارند.

اقتصاددانان در رابطه با برنامه‌های دولتی و همچنین اصلاحات در شرکتها، هشدار می‌دهند که مسیر میان‌بر و درمان فوری‌ای وجود ندارد. مثلاً، دست به جیب شدن بیشتر دولت، می‌تواند به معنای افزایش مالیات‌های یا بیشتر شدن بدهی دولت باشد. با این حال اقتصاددانان، ظرفیت کاهش نابرابری بدون آسیب زدن به رشد اقتصادی را ممکن می‌دانند.

دکتر زینگالس، اقتصاددان اهل شیکاگو و نویسندۀ کتاب "سرمایه‌داری برای مردم"، بازگشت به بازار‌های با عملکرد درست، و نه سوسیالیسم را چارۀ نگرانی پیرامون انصاف و رونق می‌داند. او پیشنهاد می‌کند که مثلاً برای ایجاد رقابت بیشتر، به سراغ اصلاحات ضدانحصار، مالیات بر لابیگری ابرشرکت‌ها و برنامۀ مدارس کوپنی با حمایت از دانش‌آموزان مستضعف برویم. او اصرار دارد: "سوسیالیسم چنان مفهوم شکست‌خورده‌ای است که فقط جوانانی که به اندازۀ کافی تاریخ را به خاطر ندارند، می‌توانند مجذوبش شوند. "
 
گردش به چپ سرمایه‌داری آمریکایی

در فروشگاه دوچرخۀ بالتیمور، چه اسمش را سوسیالیسم بگذارید یا نه، کارگران می‌گویند که مدل مالکیت مشارکتی آنها، می‌تواند هم برای شرکت‌های بزرگ و هم شرکت‌های کوچک، مفید باشد. در یک روز پنج‌شنبه، کارکن-مالکان، تازه جلسۀ خود را تمام کرده‌اند. بخری مشغول بررسی انبار‌ها می‌شوند، دیگران به مشتریان کمک می‌کنند یا زنجیر دوچرخه عوض می‌کنند.

برناردو ویجیل رندون، در مورد مالکیت مشترک، می‌گوید: "آیا همۀ ما بهترین دوست هم هستیم. نه...، اما می‌دانیم که در آخر روز اگر من نظری داشته باشم، همه به در موردش رای خواهند داد. ما همه اینجا هدفی مشترک داریم. "
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان