به گزارش مشرق، راه کربلا که باز شد همه رفتند. ابتدا خانوادههای شهدا را بردند. حق هم داشتند اصلاً اولویت با آنها بود که بروند اما پدر دو شهید در همسایهمان نرفت. هر چه اصرار کردند نرفت. از بنیاد شهید آمدند نرفت و خلاصه نرفت کربلا. میگفت تا وقتی صدام زنده باشد من پا توی خاک عراق نمیگذارم و نگذاشت. عمرش کفاف نداد که مرگ صدام را ببیند، خفتش را وقتی از آن مخفیگاه میکشیدندش بیرون. وقتی که طناب دار انداختند گردنش و تمام.
بیشتر بخوانیم:
نهم دیماه بود، سالروز اعدام صدام، رهبر حزب بعث عراق. نامش برای ما خیلی آشناست. تقریباً هر ایرانی او را میشناسد. جنگ هشت ساله را او راه انداخت و کشور تازه انقلاب کرده را هل داد به سوی سرنوشتی نامعلوم. تصاویری از صدام هست در حال نماز خواندن در کنار حرم امام حسین؟ ع؟، در میدان جنگ، در هنگام رقص شمشیر و البته هنگام دستگیری وقتی معاینهاش میکنند و ریشهای پرپشتش را میجویند، وقتی که طناب را انداختند و تمام، یک ملت را نه بلکه چند ملت را شاد کردند. عراقیها و ایرانیها بیشترین کسانی بودند که از مرگ صدام خوشحال بودند. از مرگ دیکتاتوری که فقط بیش از 300 هزار شهید جنگ، حاصل جنگافروزی اوست و بسیاری شهید و مفقودالاثر از مردم خودش که برخی حتی سرانجامشان هم معلوم نشد.
اما ما از صدام چه می دانیم؟ تنها یک بیوگرافی خلاصه از زندگی او هست که خیلی رسمی میگوید او چه بود و چه کرد و سرانجامش چه شد. در این گزارش با اتکا به چند مستند و کتاب، گوشههایی درباره این دیکتاتور را نشان خواهیم داد.
دیکتاتور عاشقپیشه
سال گذشته شهریورماه شبکه مستند فیلمی پخش کرد به نام مستند «عشق به سبک دیکتاتور» درباره دختری یونانی که زمانی معشوقه صدام بود. فیلم روایتی از شخصیت فردی و خانوادگی صدام حسین از زبان معشوقه اوست. در این مستند، با زنی که سالها با صدام بوده و از خصوصیات اخلاقی و فردی او مطلع است گفتوگو شده؛ «پاریسولا لمپسوس» از روزهایی میگوید که صدام به خاطر حکومت بر عراق، حاضر به انجام هر کاری بود و دستورات اربابان آمریکایی و اروپاییاش را به خوبی اجرا میکرد. دختر یونانی که به خاطر تجارت پدر مدتی در عراق زندگی میکرده در تیررس شهوترانی صدام قرار میگیرد و اگرچه ابتدا از این هیجان جدید خوشحال و راضی است اما عاقبت در مییابد که زندگی در کنار صدام برایش زندانی ابدی خواهد بود. راهی که او انتخاب میکند فرار از عراق است و خلاصی از دست دیوانهای که فکر میکند عاشق است. او راوی لحظات جنون صدام است راوی لحظات خصوصی که کسی از آن آگاه نبوده و حالا درباره دوربین یاسمین شریفی راد بیان کرده است.
البته پاریسولا لمپسوس پیش از این مستند، خاطراتش هم منتشر شده بود. خانم لمپسوس میگوید که از طریق یک خیاط ماهر، با صدام آشنا شد. وی معتقد است که با وجود اینکه صدام تمایلی به ازدواج با غیرمسلمانان نداشت ولی عاشق او شد اما از سوی دیگر، خانواده پریرسولا نیز با این ازدواج موافق نبوده و صدام نیز در آن زمان متأهل بوده است. با تمام این احوال صدام در دیداری به او گفته بود که همیشه با او خواهد بود و اگر بخواهد از صدام جدا شود، قطعاً او را میکشد.
استاد مرتضی سرهنگی درباره سخنان معشوقه یونانی صدام و سندیت آن میگوید: به نظرم این صحبتها قابل اعتناست. این خانم نه ایرانی است، نه عراقی و نه کویتی. او یونانی است و هیچ چیز ندارد که ذینفع باشد. به نظرم حرفهایش باورپذیر است. ببینید انگلیسیها به زور به صدام کت و شلوار و سیگار برگ دادند و رییسجمهورش کردند. این تا جایی ادامه دارد و بالاخره اشباع میشود. او همه را میکشد و بنابراین یک کسی مثل میشل عفلق را کنار او میگذارند. در تمام سالهای جنگ متوجه نشدیم که حزب بعث و میشل عفلق چیست؟
سرهنگی درباره شخصیت صدام میگوید: «ما احتیاج داریم که صدام را بشناسیم. باید این آدم را بشناسیم اما اکنون ما هیتلر را بیشتر از صدام میشناسیم. دلیل این اتفاق این است که کار نمیکنیم. فکر میکنیم که اگر بیاییم و در مورد صدام صحبت کنیم، ضرورتی ندارد در صورتی که این آدم اساساً تربیت شده مکتب انگلیسیهاست.»
مرد شوخ و خشن و ترسناک
درباره صدام آثار زیادی نوشته شده است. بسیاری از آنها هم ناگفتههایی از زندگی وی را در بر داشت. از خاطرات پزشک مخصوص صدام تا خاطرات بدل وی. اما یکی از مهمترین کتابهایی درباره صدام منتشر شد که خیلیها منتظر بودند اخباری تازه از این شخصیت مرمروز به دست بیاورند، این اتفاق با انتشار کتاب «بازجویی از صدام» رخ داد. کتابی که نویسنده آن بازجوی صدام بعد از دستگیری بود و خود از عوامل سازمان سیا به حساب میآمد. جان نیکسون، تحلیلگر ارشد سیا که سالها درباره عراق مطالعه کرده بود در روزهای دستگیری دیکتاتور مأمور میشود هویت وی را تعیین کند و وی تازه بعد از بازجوییهای فنی متوجه میشود هم خودش و هم آمریکا، عمیقاً درباره صدام حسین گمراه شده بودند. او صدام را «انبوهی از تناقضات» معرفی میکند؛ مردی که در عین شوخی و خنده میتواند خشن و حتی ترسناک باشد. این کتاب درایران هم توسط نشر پارسه ترجمه شده است.
روایت آمریکایی از صدام
به نظر میرسد روایتهای لحظه آخری همچنان جذاب است. در روزهای دستگیری صدام و بازداشت وی توسط آمریکاییها هر یک از عوامل دخیل در ماجرا سعی کردند از نام صدام برای خود بهرهای ببرند.
در این میان برخی سربازانی که روزهایی با صدام بودند دست به قلم شدند و خاطرات خود را از وی نوشتند و پول خوبی هم به جیب زدند. در این کتاب که «زندانی در قصر خود» نام دارد ویل باردنورپر، یکی از نگهبانان صدام خاطرات خود و برداشتهایش را نوشته است. وی مدعی است دیکتاتور سابق عراق در زمان حبس و تا پیش از اجرای حکم اعدامش به جرم انجام جنایت علیه بشریت، با نیروهای آمریکایی دستگیرکننده و نگهبانش رابطه نزدیکی برقرار کرده بهطوری که بعد از به دار آویخته شدن او در سال 2006، در ذهن این سربازان تصویر محترمی از او بهعنوان یک پدربزرگ نقش بسته است. به گزارش نیویورک تایمز، «باردنورپر» خندههای صدام را به خندههای دراکولا در سری ویدئوها و بازیهای Sesame Street تشبیه کرده و گفته است دیکتاتور سابق عراق آنها را با داستانهای زندگی خودش و همسرش سرگرم میکرده و از جمله این داستانها ماجرای به آتش کشیدن ماشینهای پسرش عدی بوده. بر اساس آنچه نویسنده این کتاب نوشته است، عدی اشتباه وحشتناکی مرتکب شده؛در یک مهمانی آتش گشوده و چندین نفر را کشته و مجروح کرده است که برادر ناتنی صدام هم در میان آنها بوده است.
صدام گفته است که او هم {به تلافی این ماجرا} مجموعه رولز-رویس، فراری و پورشه فرزندش را به آتش کشیده است. باردنورپر روایت کرده که صدام وقتی این ماجرا را تعریف میکرده به شدت میخندید و یادش میآمد که با چه خوشحالیای به جهنمی که ساخته بوده، نگاه میکرده.
*صبح نو