1. امیرکبیر در نگاه امام خمینی (قُدِّسَ سِرُّهُ)
« سال بدی بود برای اینکه مفتضح شد هیئت حاکمه؛ مفتضح شد دستگاه جبار؛ و ما نمیخواستیم. ما نمیخواهیم که مملکت ما در خارج معرفی بشود که همچو عناصر خبیثی سرِکارند؛ ما نمیخواستیم این را. ما میخواهیم که مملکت ما از آن نقطه اولیاش تا آن آخرش، جوری باشند، طوری سلوک بکنند که مایه افتخار یک مملکتی باشد. بگویند آقا، ما امیرکبیر داریم.... »[1]
2. امیرکبیر در نگاه حضرت آیةالله خامنه ای (زیدَ عِزُّهُ)
«یکی از نام های دارای افتخار در تاریخ ما - به همان اندازه ای که واقعیت دارد - امیرکبیر است. امیرکبیر در کشور ما سه سال در رأس دولت بوده است. معلوم می شود سه سال وقت خیلی زیادی است. همه کارهایی که امیرکبیر انجام داده و همه خاطرات خوبی که تاریخ و ملت ما از این شخصیت دارد، محصول سه سال است. بنابراین چهار سال، وقت کمی نیست - وقت خیلی زیادی است - به شرط این که از همه این وقت به نحو درست استفاده شود.»[2]
«امیرکبیر که یک چهره ماندگار در تاریخ ماست و واقعاً کارهای بزرگی هم کرده، همه حکومت او سه سال بود؛ یعنی یک سال از مدتی که بناست علی العجاله شما در این مسئولیت مشغول باشید، کمتر است؛ اما آن قدر این کار، مهم و بزرگ و جدی بود که تاریخ امیرکبیر را فراموش نمی کند؛ والّا قبل از این که بیاید در رأس صدارت قرار بگیرد و بعد که به کاشان تبعید شد، دیگر چیزی در پرونده او وجود ندارد.»[3]
3. آیت الله هاشمی رفسنجانی (ره)
نویسندۀ کتاب «امیرکبیر قهرمان مبارزه با استعمار» در سال 1346 می گوید:
«پس از خواندن کتاب «میراث خوار استعمار " مصمم شدم در زمینه زندگی امیرکبیر کاری انجام دهم. مطالعاتی کردم و یادداشت هایی برداشتم، اما قسمت عمده و اصلی کار را در همین فرصت انجام دادم. می خواستم مسئله مبارزه با استعمار را بنویسم. طرف ما آمریکا و انگلیس بودند. می خواستم نمونه خوبی از سابقه مبارزه با استعمار را آن هم بر محور شخصیتی که قبول داشتند معرفی کنم. در ایران به خاطر ضدیتی که رژیم پهلوی با قاجاریه داشت - چون قاجاریه امیرکبیر را کشته بود - امیرکبیر را خیلی بزرگ کرده بودند؛ یعنی، همه امیرکبیر را به خوبی می شناختند. می خواستم بگویم خصیصه اصلی امیرکبیر که مبارزه با استعمار بوده، با این وضع حکومت خاندان پهلوی ساگار نیست. در کتاب بر بُعد ضد استعماری امیرکبیر بیشتر تکیه کردم. تاریخ ایران را هم گفتم ولی هدف اصلی آن بوده است. هدف دوم من آن بود که آن موقع، متجدّدها یعنی غرب زدگان بیشتر دنبال امیرکبیر رفته بودند. این هایی که می نوشتند نوعا حالت غرب زدگی داشتند و حالت اسلامی نداشتند. می خواستم بگویم امیرکبیر با خصوصیت های مهم ملی و روحیه ضد استعماری که در همه زندگی او بود، مذهبی بود و لامذهب نبود. نمونه هایی از مذهبی بودنش را گفتم به خاطر اینکه وقتی حوزه می خواست مبارزه را شروع کند، طلبه ها تاریخ امیرکبیر و سابقه مبارزه با استعمار را بدانند.
4. میرزا ابوالقاسم خان قائم مقام فراهانی (ره)[4]
قائم مقام بیش از هر کس دیگری متوجه دانش و ذکاوت پسر کربلایی قربان آشپز می شود و مشهورترین نامه خود را در وصف وَجَنات امیرکبیر خطاب به پسرش می نویسد:
«فرزندی اسحق! دیروز از پسر کربلائی قربان کاغذی رسید، موجب حیرت ناظران گردید. همه تحسین کردند و آفرین ها گفتند. اَلحَق، «یَکادُ زَیتُها یُضِییءُ» در حق قوهٔ مُدرکه اش صادق است. یکی از میان سر بیرون آورد و تحسینات او را به شأن شما وارد کرد که در حقیقت، ریشخندی به من بود. گفت: درخت گردکان بر این بزرگی، درخت خربزه اللهّ اکبر؛ نوکر این طور چیز بنویسد، آقا جای خود دارد! من چون از تو مأیوس نبودم، آن بود که ریشخندی را تصدیق نمودم. لیکن، جهالتِ محمد روح و قلبم را آزرده می دارد. باری، حقیقتاً من به کربلائی قربان حسد بُردم. و بر پسرش می ترسم. فَاللّهُ خَیرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرحَمُ الرَّاحِمِینَ.
یک فقره از مضمون کاغذش را نقل می کنم: در جواب آن شعر حضرت -که من محض تشویق او نوشته بودم و او تعریض فهمیده است-
إِنَّ الفَتی مَن یَقُولُ هَا أَنَا ذَا
لَیسَ الفَتی مَن یَقُولُ کَانَ أَبی[5]
و از بابت تأخیر در فرستادن قلم تراشِ تقاضائی، قدری دماغش سوخته بوده که به این «قطعه» اظهار انضجار نموده است:
قُلتُ لِکِلکی: اَلخَطُّ لَمَّا وَنی
وَ لَم یُطِع أَمری وَ لَا زَجری
مَا لَکَ لَا تَجری وَ أَنتَ الَّذی
تَجری لِذی الغایاتِ إِذ تَجری
فَقَالَ لی: دَعنی وَ لا تُؤذِنی
حَتَّی مَتی أجری بِلا أجری (کذا).[6]
ببین چه تنبیهی از من کرده است! عجب تر اینکه بقّال نشده، ترازو داری آموخته، «قُلتُ لِطَرفی اَلدَّمعُ» را «لِکِلکی اَلخَطُّ» نوشته است! باری، از محمد و علی که به کلّی مأیوسم. تو اگر مرد این میدان هستی، دستی از آستین بیرون بیار و قلم کربلائی بچه را از زمین بردار. خلاصه، این پسر خیلی ترقیّات دارد و قوانین بزرگ به روزگار می گذارد. باش تا صبح دولتش بدمد. وَ السَّلَامُ عَلَی مَنِ اتَّبَعَ الهُدی.»[7]
5. روبرت کرزن [8]
«میرزا تقی خان ورای هرگونه قیاسی، برجسته ترین نمایندگان چهار دولت بود که در کنفرانس ارزنة الروم گرد آمده بودند» (ص 63). توضیح آن که کرزن دبیر نمایندگی انگلیسی در این کنفرانس بود.
«میرزا تقی خان متهم به هیچ گناهی نبود. شاه با کشتن خیانتکارانۀ او، یکی از شریف ترین و پاکدامن ترین خدمتگزارانش را به تحریک رسواترین و فرومایه ترین افراد معدوم ساخت».
6. ناصرالدین شاه
«آصف الدوله، ما حالا تازه کار نیستیم که از بعضی عرایض و حرف های نوکری دولت خواه مثل شما رنجش حاصل کنیم؛ می دانیم که همه از روی صحت و شفقت دولت و نظم مملکت است. اگر اولِ دولت تجربۀ حالا را داشتیم هرگز میرزا تقی خان امیر نظام عزل نمی شد. بلکه الی حال زنده بود و خدمت می کرد» [پشیمانی شاه: دستخط شاه به آصف الدوله حاکم خراسان (در سال 1302 )].
7. روبرت واتسون [9]
«در میان همۀ رجال اخیر مشرق زمین و زمامداران ایران که نامشان ثبت تاریخ جدید است، میرزا تقی خان امیر نظام بی همتا است؛ دیوجانس روز روشن با چراغ در پی او می گشت.[10] به حقیقت سزاوار است که به عنوان «اشرف مخلوقات» به شمار آید. بزرگوار مردی بود».
«میرزا تقی خان بر آن شد که نیکبختی مادی مردم را فراهم کند، و تمایلات نکوهیدۀ آنان را مهار گرداند. این وزیر هدفی از آن هم عالیتر داشت؛ هر آینه تدابیرش استمرار می یافت، در اخلاق و کردار ایرانیان تغییری اساسی و ریشه دار تحقق می پذیرفت».
«اگر بلیزاریوس بر رومیان فساد (ظ. فاسد ) ناخلف زمان خود چیره گشت- امیر نظام هم بر هم وطنان عصر خویش فائق آمد...».
8. کنت دو گوبینو
او سفیر مشهور فرانسه در ایران، در زمان سلطنت ناصر الدین شاه بود. دو گوبینو درباره ویژگی های امیرکبیر می نویسد: امیرنظام... می خواست عظمت دیرینه کشورش را باز گردانَد. در همه جا سربازخانه، کاروانسرا و پل بنا کرد. توجه زیادی به کارخانه ها کرد و احداث صنایع جدید را تشویق کرد. به اروپائیان نظر خوبی نداشت و می خواست دست آنان را کوتاه کند، ولی از سوی دیگر می خواست معلومات نظامی و مهارت صنعتی آنان را اخذ نماید و بالاخره دست روی نقطه حساس دولت یعنی اختلاس کارمندان گذاشت. او می خواست همه کارمندان دولت، خود او را الگو قرار بدهند، که بسیار پاک بود و دزدی نمی کرد.[11]
9. شیل[12]
«دوستدار، خود می داند که منظور باطنی آن جناب است که قواعد نیک مردم ایران را ترقی دهند، و قواعد ظلم و تعدی و اجحاف را از میان آنها و حکام برطرف سازند».[13]
10. مِری شیل
خانم مری شیل، همسر سفیر انگلستان -که شوهرش نسبت به امیر بسیار سرگرانی داشته و همزمان با امیرکبیر در ایران بوده است- دربارۀ او می گوید: (امیرکبیر) صدراعظمی که واقعاً برای حکومت لایق بود و البته گاه نیز در کمال بی احتیاطی به مقابله با دو شیر بر می خواست؛ دو شیری که به گفته صدر اعظم پیشین، برۀ مطیع و آرام را در میان گرفته بودند. میرزا تقی خان امیرکبیر صدر اعظم ایران از خیلی جهات مرد برجسته ای به شمار می آید. یکی از آرزوهای بزرگ او این بود که مقام ایران را در بین خانواده ملل ترقی دهد و این مملکت را از قید اسارتی که به نظر او از جانب سه قدرت بزرگ همسایه اش در آن گرفتار بود رهایی بخشد.»[14]
11. لرد کرزن، (نایب السلطنه هند و وزیر امور خارجه انگلیس)
« ناصرالدین شاه هم به عادت معمول صفحه های خونینی برتاریخ سیاه این ملت تیره روز افزود. مثلا یکی از فرزندان لایق و رشید ایران میرزا تقی خان امیرکبیر که می توانست ایران را به اوج عظمت برساند به دست همین پادشاه کشته شد. امیرکبیر شوهر خواهر پادشاه بود و هیچگونه تقصیری جز اصلاح امورکشور در مدت بسیار کوتاه مرتکب نگردید.»[15]
در رثای امیر
رمیده از عطش سرخ آفتاب کویر
غریب و خسته رسیدم به قتلگاه امیر
زمان، هنوز همان شرمسار بهت زده!
زمین، هنوز همان سخت لال شده
جهان هنوز همان دست بستۀ تقدیر
هنوز، نفرین می بارد از در و دیوار،
هنوز، نفرت از پادشاه بدکردار،
هنوز، وحشت، از جانیان آدم خوار
هنوز لعنت، بر بانیان این تزویر
هنوز همهمه سَروها، که «ای جلاد!»
مزن! مکُش! چه کنی، های، ای پلید شریر!
چگونه تیغ زنی بر برهنه در حمام
چگونه تیر گشایی به شیر، در زنجیر!؟»
هنوز، آب به سرخی زند که در رگ جوی
هنوز،
هنوز،
هنوز،
به قطره قطرۀ گلگونه رنگ می گیرد،
از آنچه گرم چکید از رگ امیر کبیر!
نه خون، که عشق به آزادگی، شرف، انسان
نه خون، که داروی غم های مردم ایران
نه خون، که جوهر سیّال دانش و تدبیر
هنوز زاری آب و هنوز، نالۀ باد،
هنوز، گوش کرِ آسمان، فسونگر پیر!
هنوز، منتظراینم تا ز گرمابه،
برون خرامی، ای آفتاب عالم گیر!
«نشیمن تو نه این گنج محنت آباد است
تو را ز کنگرۀ عرش می زنند صفیر!»
به اسب و پیل چه نازی؟ که رخ به خون شستند
در این سراچۀ ماتم پیاده، شاه، وزیر
چُنو دوباره بیاید کسی؟
محال... محال....
هزار سال بمانی اگر،
چه دیر... چه دیر....
پی نوشت
[1] حضرت امام (ره)، «اعتراض به رژیم پهلوی دوم» در مسجد اعظم قم، 12 اردیبهشت سال 1342 – صحیفه نور، ج1، صص 211 و 212.
[2] مقام معظم رهبری در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی،27/03/1383
[3] مقام معظم رهبری در دیدار اعضای هیئت دولت، 08/06/1384
[4] قائم مقام دوم (میرز)ابو القاسم بن (میرزا) عیسی قائم مقام فراهانی (ولادت 1193 -قتل 1251 ه. ق. )، وزیر عباس میرزا و محمد شاه قاجار. وی پس از مرگ فتحعلی شاه، وسایل حرکت محمد میرزا و جلوس او را بر تخت سلطنت فراهم کرد. کوششهای بسیار وی در اصلاح امور ایران موجب حسادت عده ای [... ]گردید و آنان دسایس مختلف برانگیختند تا شاه در 30 ماه صفر 1251 ه. ق. او را به باغ نگارستان (در تهران) احضار کرد و در آن جا وی را خفه کردند... (به نقل از فرهنگ فارسی تألیف دکتر محمد معین).
[5] جوانمرد، کسی است که بگوید: من آنم.
جوانمرد، کسی نیست که بگوید: پدرم پنین بود.
[6] ترجمه شعر:
به قلم نِیَم گفتم (آنگاه که خط سُستی می کرد
و امر و زجر مرا پیروی نمی نمود):
تو را چه شده است مُرکّب از نوک تو جاری نمی شود؟!
و حال آنکه، تو هنگام جاری شدن مرکّبت،
برای صاحب منصبان و کارها و غایاتشان می نویسی.
کِلک به من پاسخ داد: مرا رها کن و آزارم مده.
تا به کِی بدون گرفتن پاداش جاری شوم؟!
[7] نامه های قائم مقام فراهانی
[8] Turkey and Persia،London،1854- Curzon،R. ،Armenia: A Year at Erzeroum،and on Frontiers of Russia ،
[9] - to the Year 1858؛London 1866- Watson،R. ،A History of Persia from the Beginning of Nineteenth Century
[10] [دی شیخ با چراغ همی گشت گِرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست]
[11] سفرنامه کنت دوگوبینو صفحه 230
[12] سرهنگ جستین شیل ایرلندی، در مرحلۀ سوم مأموریتش به ایران از ذیححۀ 1265 تا 19 جمادی الاول 1269 که از تهران رفت مقام وزیر مختاری سفارت فوق العاده را داشت (زیرنویس ص 514، امیر کبیر و ایران).
[13] از نامه مورخ 22 جمادی الثانی شیل به امیر کبیر، ص 318
[14] خاطرات لیدی شیل، ترجمه دکتر حسین ابوترابیان، نشر نو، تهران1362.
[15] جرج . ن کرزن کتاب : ایران و مساله ایران، ص 76