خبرگزاری فارس: برای برداشتن حجاب بانوان در دوره رضاشاه، مجالس جشن و سخنرانی ابتدا در تهران و شهرهای شمال ایران و سپس به تدریج در سایر شهرها برقرار گردید، ولی پیشرفت زیادی نداشت و اکثریت مردم نه تنها استقبالی نکردند بلکه با این کار به شدت مخالف بودند تا روز 17 دیماه 1314 که شاه به اتفاق ملکه و دخترانش در جشن دانشسرای مقدماتی حضور یافتند. در این روز دو اتومبیل سلطنتی که اولی رضاشاه و دومی ملکه تاج الملوک و شمس و اشرف پهلوی در آن بودند، بدون حجاب وارد دانشسرا شدند.
رضاشاه، فلسفه این اقدام را، برای محمود جم که کشف حجاب در کابینه او انجام گرفته، چنین تشریح میکند: «این چادر چاقچورها را چطور میشود از بین برد؟! دو سال است که این موضوع فکر مرا بخود مشغول داشته، از وقتی که به ترکیه رفتم و زنهای آنها را دیدم که پیچه و حجاب را دور انداخته و دوش به دوش مردها کار میکنند، دیگر از هر چه زن چادری بود بدم آمده است.»
شمس و اشرف پهلوی به همراه تاجالملوک آیرملو
شمس و اشرف پهلوی به همراه تاجالملوک آیرملو در دانشسرای مقدماتی
روز 17 دی سال 1314 شمسی که قرار بود روز جشن فارغ التحصیلی دانشسرای عالی باشد، علی اصغر حکمت - وزیر معارف وقت - به رضاشاه پیشنهاد کرد که همراه با اعضای خانواده سلطنتی بی حجاب در این مراسم شرکت جویند. رضاشاه که از قبل به علی اصغر حکمت دستور بیحجاب نمودن زنان مسلمان را داده بود، این پیشنهاد را قبول نمود و در روز موعود در دانشسرای تربیت معلم با اعضای خانواده سلطنتی بطور بیحجاب شرکت کرد.
عصمتالملوک دولتشاهی همسر سوم رضا شاه نیز درباره کشف حجاب میگوید: در آن زمان، کلیه طبقات مردم پایبند به اصول اخلاقی خاصی بودند. خانمها در کوچه و خیابان کمتر رفت و آمد میکردند. مساله چادر نبود و اکثر زنان در آن روزگار چاقچور داشتند که نوعی روبنده بود. در چنان اوضاع و احوالی یکدفعه، با زور و اعمال قدرت، دستور رفع حجاب داده شد. به همین دلیل هم با عکسالعمل شدید مردم روبه رو شد. یادم میآید ما حتی موقعی که در اتومبیل نشسته بودیم و حجاب نداشتیم، از دیدن عابران خجالت میکشیدیم. این موضوع، مربوط به طبقه خاصی نبود و عموم مردم از این دستور بدون مطالعه در رنج و عذاب بودند. آن روزها رضاشاه دستور داده بود که همه ما باید بیحجاب باشیم. این کار اول بسیار مشکل بود؛ خجالت میکشیدیم و خیلی ناراحت بودیم. اوایل کلاه پوست سرمان میگذاشتیم و پالتو پوست با یقه بلند میپوشیدیم. سعی میکردیم کمتر در انظار ظاهر شویم و به همین دلیل اغلب به بیرون شهر میرفتیم. یادم میآید در آن روزها معمولاً به باغ حسامالسلطنه در اکبرآباد میرفتم تا ناچار نباشم در انظار عموم مردم بیحجاب باشم. چون از خودمان اختیار نداشتیم مجبور به اطاعت از دستور شده بودیم.[1]
[1]-http://jamejamonline.ir/online/668236064459236988/