خبرگزاری مهر: «آیا اعتیاد قابل درمان است؟» هنوز کسی نتوانسته به این سؤال پاسخ دقیقی بدهد، اما در اطراف ما افرادی هستند که بعد از سالها مصرف انواع مخدر سنتی و حتی صنعتی به زندگی عادی برگشتهاند، در مقابل کسانی هستند که هرگز موفق نشدند از اعتیاد رها شوند و حتی بعد از سالها دوری، وسوسه شدند و باز مصرفکننده شدند. آرزوی 37 ساله از آن دست افرادی است که با وجود ترک چهارساله، یکشب وسوسه میشود تا شیشه مصرف کند، اما این بار هزینه سنگینی را پرداخت میکند.
وسوسه شروع مجدد اعتیاد در یکشب بارانی
نام واقعی او فیروزه است، اما نامش را دوست ندارد. همه او را «آرزو» صدا میکنند، آرام و بیصدا در گوشه یکی از اتاقهای سامان سرای لویزان بر روی تخت خود نشسته و دست چپش که باندپیچی شده را روی پای خود گذاشته است. تنها دلخوشی او پسرش است که بهتازگی به سربازی رفته و با وجود اینکه در یک خانواده معتاد بزرگ شده، اما خوشبختانه معتاد نیست و به مادر خود قول داده که هرگز راه او و پدرش را انتخاب نکند.
آرزو لبخند به لب دارد و وقتی از تنها فرزندش سخن میگوید، چشمهایش برق میزند. هر از چند گاهی با پسرش حرف میزند و پسرش امید اصلی حیات اوست. آرزو بعد از چهار سال زندگی در بهزیستی، به خوابگاه معرفیشده بود، اما بعد از مدتی در یکشب بارانی وسوسه شد تا شیشه مصرف کند. بهمحض مصرف حال او بد شده و بعد از چند قدم راه رفتن، پایش سر خورده و به کانال آبی که در اطرافش بود، میافتد تا اینکه به گفته خودش، بعد از سه روز به هوش میآید. او را با تماس مغازهداری به سامان سرا میآورند. آرزو در زمان بیهوشی در کانال آب به روی دست چپش افتاده بود به همین دلیل دستش کبود شده بود. مددکاران و گروه پزشکی مستقر در سامان سرا دست او را ماساژ میدهند و بلافاصله بعد از اتمام پذیرش، آرزو را برای مداوا به بیمارستان منتقل میکنند.
با هزینه سامان سرا، دست او دو بار عمل شده و آرزو امیدوار است در عمل سوم، دستش همانند گذشته شود. او در یک خانواده معتاد به دنیا آمده و بزرگشده و در سن 18 سالگی هم به انتخاب پدرش، با مردی ازدواج کرده که نهتنها در خانواده معتاد بزرگ شده، بلکه خود نیز معتاد است. او با تشویق همسرش در زمانی که سرما میخورد یا مریض بود، چند دود تریاک میگرفت. همین چند دود تریاک گرفتنها موجب میشود که کمکم آرزو معتاد شود. او در سن 19 سالگی صاحب یک فرزند پسر میشود و در نهایت وقتیکه متوجه میشود معتاد شده است تصمیم میگیرد که از همسرش جدا شود.
پدر و همسر؛ هر دو معتاد
آرزو درباره چرایی جدا شدنش میگوید: «هر بار که مریض میشدم، چند دود تریاک میگرفتم. تا اینکه متوجه شدم اعتیاد پیدا کردم و باید روزانه مصرف کنم. نمیخواستم در جمع خانواده همسرم بمانم و با آنها مواد مصرف کنم، تصمیم گرفتم که طلاق بگیرم. 25 سال داشتم، جدا شدم، اما بعد از جدایی به خانه پدرم نرفتم. با این کارم بیخانمان شدم. اغلب خانه دوستانم میماندم. مدتی را هم بهزیستی و خوابگاه بودم. این چند سال سخت گذشت، اما گذشت.»
آرزو در حالیکه لبخند میزند، میگوید: «خانم دندون پایینم اون شب از دهنم افتاد و گم شد. اصلاً شب بدی بود، اشتباه کردم مصرف کردم. چهار سال مصرف نکرده بودم، خیلی خوب بود، اما نمیدونم چرا وسوسه شدم. شیشه و متادون را با هم مصرف کردم، بعد از اینکه مصرف کردم، خیلی حالم بد شد، راه افتادم، نفهمیدم بعدش چی شد. پشیمونم از اینکه چرا دوباره مصرف کردم. مشکلاتی پیش اومده بود، حالم بد بود.»
اولین باری نبود که آرزو به سامان سرای لویزان آورده میشد، به گفته خودش پیش از این سه بار در این سامان سرا پذیرش و ترک کرده است، اما هر بار بعد از رها شدن از این مجموعه مجدداً مصرفکننده میشد. تا اینکه قاضی حکم میدهد که او به مدت چهار سال در بهزیستی بماند. او بعد از اتمام حکم قاضی، به خوابگاه نیلوفر معرفی میشود، اما تنها چند مدت میتواند در برابر وسوسه مصرف شیشه مقاومت کند.
آرزو با وجود اینکه پدر دارد، حاضر نیست نزد پدرش برگردد، او میگوید: «ترجیح دادم که بیخانمان شم، اما پیش بابام برنگردم. بابام رفیقباز بود و اگر پا به خونه بابام میذاشتم باید به خواسته دوستاش تن میدادم که من علاقهای به این کار نداشتم. تو این مدت، دستفروشی کردم، وسایل آرایش توی مترو میفروختم، اما هرگز برای تأمین موادم، گدایی نکردم. قلاببافی و گلسازی بلدم، کار میکردم با اینکه جدا شده بودم، با کسی ازدواج نکردم، علاقهای به ازدواج نداشتم. اما وقتی تو بهزیستی بودم و حمایت میشدم، چند نفری بودند، اما نشد ازدواج کنم و، چون مدت حضورم تو بهزیستی تموم شد، بازم بیخانمان شدم فقط شبها خوابگاه میرفتم.»
بازگشت به بهزیستی
چهره خندان و مهربانی دارد، با اینکه 37 ساله است، اما کاملاً پیر شده، سالها مواد مصرف کرده و علاقه خاصی به شیشه داشته است. از عمل جراحی سوم برای دستش میگوید، از مددکاری که در کنارم ایستاده است، تعریف و تشکر میکند. میگوید: «به هزینه اینجا عمل شدم، بازم میخوام عمل بشم، میدونم دستم خوب میشه.»
از آخرین باری که آرزو را دیدم، چندهفتهای میگذرد، با سامان سرا تماس گرفتم تا از وضعیت عمل دست آرزو مطلع شوم، مددکار گفت: «به دلیل عفونت بالای دست، بهناچار دست او از آرنج بالاتر قطع شد. البته آرزو از این اتفاق زیاد ناراحت نشده و حالش خوب است.»
آرزو در سن 37 سالگی، نهتنها بیخانمان است، بلکه یک دست خود را نیز از دست داد، او به ازای یکبار مصرف شیشه بعد از سالها، تاوان سنگینی را داد. این روزها آرزو در سامان سرای لویزان زندگی میکند و باید منتظر بماند تا یکتخت در بهزیستی خالی شود تا در حمایت بهزیستی چهار سال دیگر پاک زندگی کند.
آرزو بعد از اتمام چهار ساله دوم در بهزیستی بعد از آزاد شدن، بار دیگر به خوابگاه معرفی خواهد شد، آن روز مشخص نیست بار دیگر بعد از اتمام حمایت بهزیستی از او، آیا او به سمت مواد مخدر میرود یا نه؟