ساعت از از چهار و نیم عصر گذشته و فروشگاه پر ازآدمهای ریز و درشت شده است؛ آدمهایی که برای گرفتن مایحتاج زندگی به فروشگاههای بزرگ و هایپرمارکتها سرازیر شدند تا بتوانند از تخفیفهای کالاها حتی به مقدار کم، استفاده کنند.
به گزارش به نقل از قانون ،فروشگاههایی بزرگ در قلب شهر، دالانهایی پر از مشتری و قفسههایی مملو از اجناس رنگارنگ؛ ازکنسرو و پفک گرفته تا دمپایی و دستمال سفره و وسایل تزیینی که به مشتری این اجازه را میدهد به راحتی کالاها و جنسهای مختلف را بارها از قفسهها بردارد تا انتخاب کند.
دختری یک چشمش به صفحه رایانه و چشم دیگرش به دستان مشتری روبهرویی بود، معلوم بود خسته است.
با مشتریای تند و با دیگری آرام و شمرده صحبت میکرد. دختر دیگری به پشت صندوق میآید تا کمر پشت میز خم میشود و پچ پچی در گوش صندوقدار کرده و همان جا میایستد. دختر جوانی که تازه نوبت به او رسیده، بعضی از اجناس انتخاب کرده اش را روی میز میگذارد.
نگاه عجیب صندوقدار به او باعث میشود که دست و پایش را گم کند.
- خریدتون همینهاست؟
- بله .
- مطمئنی خانم؟
- معلومه، زود باش خانم کار دارم .
همین مقدار گفتوگوی کوتاه مابین صندوقدار و مشتری کافی بود که از ته فروشگاه مردی وارد صف مشتریانی شود که منتظرند نوبت آنها شود. مرد تلاش میکند هم محترمانه و هم با تحکم از دختر جوان بخواهد که همراهیاش کند. دختر با مرد به سمت دیگر فروشگاه که خالی از نگاه کنجکاو فروشندگان و مشتریان است، میرود. اما این طرف فروشگاه، همه ظاهرا نپرسیده میدانند که چه شده است؟ صندوقدار که خواب از سرش پریده کارش را از سر میگیرد و مشتریها پشت سرهم میآیند و میروند.
از کش رفتن تا دزدی
ضربالمثل «تخم مرغ دزد، شترمرغ دزد میشود» برای همه ما آشناست. دستبرد زدنهای ریز و کوچک، عادت بعضیها شده و در شرایط فعلی اقتصاد و گرانی اجناس، باعث میشود بسیاری از افراد دست به این کار بزنند و دلیل قانع کنندهای هم برای خودشان دارند وبا جیبهای پرازفروشگاهها خارج شوند. آنها در فروشگاههای بزرگ به راحتی حر کت میکنند، جنسها را بر میدارند و اگر باب میلشان بود، کش می روند. چیزهای زیادی پیدا میشود که به راحتی زیر لباس یا حتی داخل کیف یا جیب یک دزد جا شود. چه بخواهیم و چه نخواهیم اینها دزد هستند و هر نامی هم برایشان بگذاریم از«کف رفتن» گرفته تا «کش رفتن» و «ناخنک زدن» و بسیاری نامهای دیگر بازهم به کلمه «دزدی» میرسیم. علیرضا 39 ساله که سوپرمارکتی در غرب تهران دارد، در گفتوگو با «قانون» میگوید که از بس مچ مردم را گرفتیم، خسته شدیم. فکر نمیکنند که ما هم باید پول اجناس مغازه را برگردانیم . آنها از چکهای برگشتی ما خبر ندارند و فقط و فقط به مغازههای پر از جنس نگاه و از غفلت ما استفاده میکنند و حتی شده یک آدامس بر میدارند و میروند و به خیال خودشان زرنگی کردهاند. «اتفاقا بعضیا هم آشنا هستند» این را علیرضا در ادامه صحبتهایش بعد از مکث بلندی میگوید و معتقد است که هیچ چیز و هیچ شرایطی نبایدیک فرد را واداربه دزدی کند. برای من که با داشتن مدرک کارشناسی ارشد با هزار قرض و وام این مغازه را اداره میکنم به نظرتان عادلانه است که مشتریهای ما به صورت ناعادلانه جیبهای خود را از جنس پر میکنند؟
دزدی با طعم آدرنالین
گذشته از فقر، گرانی و وضع نابسامان اقتصادی کشور، دزدیهای یواشکی، جدا از نیازمالی، علت روانی هم دارد. مریم کاظمی پژوهشگر و جامعهشناس در این باره تاکید میکند که نباید اشتباه کنیم و فقط وضع اجتماعی و نبود پول در جیب مردم را دلیل این دزدیهای کوچک بدانیم. این جامعه شناس ایرانی معتقد است که بسیاری از این افراد آن قدرهم وضع نامناسبی ندارند و گاهی دیده میشود که در سطح متوسط هستند یا حتی وضع مالی خوبی دارند و حس مبهم دزدی و شیطنت کردن و موفق شدن در این کار را دلیل دزدیهایشان میدانند. آنها ماهرانه فکر و نقشه میکشند و تصور میکنند اگر جنسی را بدون پرداخت یک ریال صاحب شوند، شاهکار کردند و برای رفقایشان هم تعریف کرده و فکر میکنند این دزدی نیست یا گمان نمیکنند که دست آنها هم میتواند رو شود. بعضی افراد با دلایلی که فقط برای خودشان موجه است، قصد دارند یک فرد یا یک جامعه را مجاب کنند. کاظمی ادامه داد: بعضی از افرادی که به دستبرد زدنهای یواشکی در فروشگاهها روی میآورند برای هیجان و بالارفتن آدرنالینشان این کار را میکنند و خودشان بارها اعتراف کردهاند که لذت میبردهاند از این کار و البته هستند بسیاری هم که فقر و جیب خالی، آنها را وادار می کند که راحتترین راه را که البته به نظرم سختترین کار است، انجام دهند و این افراد در هر قشری و درهر سنی پیدا میشوند. همه ما یک یا چند بار در روز گذرمان به سوپرمارکتها و فروشگاههای زنجیرهای میافتد. فروشگاهی که جنسشان را برحسب میزان علاقه ما، در معرض دیدمان گذاشته است. آیا تا به حال به فکر این افتادهاید که چیز کوچکی بردارید و داخل کیف خودتان بگذارید؟ این سوالی بود که از اکرم پرسیدم که دانشجوی پرستاری است که بعد از تمام شدن شیفت همه روزه از یکی از فروشگاههای زنجیرهای نزدیک بیمارستان خرید کرده و راهی خانه میشود.
او جواب داد: نه نشده. بارها پول نداشتم ولی واقعا این اتفاق نیفتاده، ترم اول دانشگاه چند هم اتاقی خیلی شیطون و بازیگوش داشتم که یک کیسه بزرگ داشتند و از هر مغازه چیزی بر میداشتند. یکی از بچهها حواس مغازه دار را پرت می کرد و دیگری پفک، آدامس، یه مشت نخود وهرچیزی که دم دست بود، بر میداشت و داخل کیف میگذاشت و اتفاقا در یکی از مغازهها مچ یکی از آنها را گرفتند که با رل بازی کردن توانستند از مغازه بیرون بیایند. از اکرم که جداشدم، شیطنت آنها مرا به فکر فرو برد ولی آیا همه برای شیطنت دستبرد میزنند؟ یا اگر فیلم بازی کردنشان جواب نمیداد الان باید یک مجرم دارای پرونده قضایی باشند؟ این چیزی است که از پروندههای کوچک و بزرگ محاکم قضایی معلوم است. دزدیهایی که یقه فرد خاطی را گرفته و او را از فروشگاه به کلانتری و دادگاه ها می کشاند و بهتر است بدانیم که سرقت یکی از مهمترین جرایم علیه اموال و مالکیت اشخاص است و قانون مجازات اسلامی مصوب 1392 در تعریف سرقت در ماده 267 مقرر میدارد: «سرقت عبارت است از ربودن مال متعلق به غیر» وهمین میتواند برای فرد خاطی مجازات در حد و اندازههای مختلف به همراه بیاورد.
دوربین مدار بسته داریم، حساب دفتری نداریم
آقا سلمان که درمحله آذربایجان مغازه کوچکی دارد و از موی سرو صورتش معلوم است که سنی را گذرانده، با اشاره به خالی بودن دست مردم و وضع اقتصادی و قیمتهای بدون حساب و کتاب که فقط بالا میروند و پایین نمیآیند، می گوید: «در خیلی از سوپرمارکتها و بقالی های محله هایی مثل اینجا برای آشنایان حساب دفتری داریم .فقط برای کسانی که آنها را می شناسیم و خوش قول هستند و ماه به ماه حسابشان را تسویه میکنند.
حساب دفتری شده بلای جان ما. نمی دانیم دنبال حساب دفتری خود برویم یا کار کنیم. اگر ندهیم که دلمان نمی آید و بدهیم هم که مالمان از دستمان رفته و به هزار زور و بلا، اگر برگردد اگر برنگردد. او میگوید:«مشتری هم مشتری دیروز، خوش قول و امین مالمان بودند ولی دوره و زمانه عوض شده است».
«حساب دفتری نداریم»، این نوشته ای است که اسماعیل مختاری روی یک برگ کاغذ A4، با رنگ مشکی و تایپ درشت بالای سر خود چسبانده، تا همه به محض ورود، ابتدا این نوشته را ببینند. او فروشگاهی را به همراه برادرانش، در تهران پارس اداره میکند. او که بدقولی و بدحسابی و تنشهای بعد از بدقولی را علت اصلی باز نکردن حساب دفتری می داند، معتقد است که همه ما در شرایطی قرار داریم که فقط مواظبیم امروزمان تمام شود و فردا برسد. آنهایی که حساب دفتری داشتند و دارند، پشیمانند.
ما از اول می گوییم نداریم . نه حساب دفتری داریم و نه پول نقد به کسی قرض می دهیم؛ آشنا و غریبه هم نداریم. «جنگ اول بهتر از صلح آخر است». او که سر دلش باز می شود، می گوید پسر دایی خودم که مثل من مغازهدار بود، از بابت همین حساب دفتریها بیچاره شد، دیگر نمیتوانیم به مردم اعتماد کنیم. جنس را می برند ولی پولش را نمیآورند. ما هم مقصر نیستیم. او دوربین های مداربسته فروشگاهش را در بالا بردن امنیت و کاهش «کش رفتنها» موثر دانسته ولی کافی نمیداند و تاکید می کند که دوربین ها هم مشکلات و دردسرهای خودشان را دارند. یا یک نفر را میخواهد که دایم حواسش به صفحه مانیتور باشد. خیلی از دزدیها را پس از رفتن مشتری از آن با خبرمی شویم که در آن لحظه هم کار از کار گذشته، حالا بیا و در این شهر بزرگ دنبال یک دزد ناآشنا بگرد.
با لبخند وارد شوید
«با لبخند وارد شوید» این را بر در بسیاری از فروشگاهها میخوانیم اما همه فروشگاهها مانند هم نیستند و داستان هر کدامشان از مشتری شنیدنی و چه بسا تلخ و ناگوار است. ولی آن چیزی که بین همه مغازهداران و صاحبان فروشگاههای کوچک و بزرگ مشترک است، عدم اطمینان آنها از مشتریان و عدم اطمینان مشتریان از فروشندگان کالاهاست. مشتریانی که روز به روز ماهرتر و کاربلدترو با هزار نوع تنوع و وسواس پا به فروشگاه ها می گذارند و فروشگاههایی که تلاش میکنند همه جوره مشتری را به سمت خود جذب کنند و مطمئنا بدون پرداخت مبلغ جنس خریده شده، به راحتی نمیتوانند از فروشگاه خارج شوند. با اینکه نمیتوان همه را با یک چشم دید اما دنیای کار و کاسبی دنیای تردید و بی اعتمادی است . اعتمادی که بین فروشنده و مشتری با لبخندی آغاز وگاهی با لبخندی پایان میگیرد.