رامبد جوان بعد از ساخت یک فیلم شخصی برای همسرش به نام «نگار»، با «قانون مورفی» به فضای فیلمسازی که از او میشناسیم و خودش هم به آن مسلط است بازگشته است. طبیعی هم هست، در شرایطی که هر فیلمسازی، فارغ از تجربه و فضای فیلمسازیاش به ساخت کمدی روی میآورد و بهراحتی هم گیشه را تصاحب میکند، رامبد جوان که اساساً فیلمسازی¬ و کاراکترش در این ژانر شروعشده و گسترش پیداکرده است، سروکلهاش پیدا نشود.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «بینامی»: در جست و جوی زمان از دست رفته
«قانون مورفی» هم بهمانند سایر آثار متأخر جوان از فضاسازی و جو گسترده تبلیغاتی بهره میبرد که گاه قضاوت در مورد اصل اثر را دشوار میسازد. بهویژه حضور ستارهای چون امیر جعفری یا امیر جدیدی که بهتازگی برای بازی در «تنگه ابوقریب»، سیمرغ جشنواره را هم از آن خودکرده است، بیشتر از پیش، پیشداوری مثبتی نسبت به این اثر ایجاد میکند.
با همه اینها، اگر قرار باشد صداقت و انصاف را نسبت به رامبد جوان و آخرین اثرش رعایت کنیم، مجبور به اعتراف هستیم؛ «قانون مورفی» ضعیفترین فیلم کارنامه کاری رامبد جوان است.«قانون مورفی»، یک شروع جذاب دارد و همهچیزی که فیلمساز میخواهد در فیلمش بگوید را نشان میدهد. سکانس اول فیلم، صحنه تعقیب و گریزی است که بیننده را امیدوار میکند که با یک کمدی حسابی طرف است.
جوان بدون آنکه دیالوگ زیادی در پرداخت این سکانس استفاده کند، توانسته به مدد بازی خوب بازیگرانش، فیلمبرداری بینظیر و موسیقی درست، حس و حال شرایط را به بیننده منتقل کند و از همان ابتدا، شخصیت فرخ (امیر جدیدی) را بهعنوان یک پلیس بیدستوپا و بیعرضه که انگار زمین و زمان علیه او کار میکنند، معرفی میکند. آنچه این سکانس را جذاب میکند، سلسله شوخیهایی است که پشتهم میآیند و میگذرند، به بیننده اجازه فکر کردن نمیدهند و با جسارتی که جوان در پرداخت اکشن تعقیب و گریزش بهکاربرده است، او را در ناکامیهای بیامان فرخ درگیر میکند.
از همین سکانس اول، میتوان فهمید که رامبد جوان از استانداردهای محدودکننده سینمای ایران خسته شده است و قصد دارد با تمام امکاناتی که در اختیار دارد، فراتر از این مرزها قدم بگذارد. کاری که به نظر میرسید از
«نگار» قصد انجام آن را داشته است و حالا که انگار در محیط آشنای خودش قرارگرفته است، راحتتر این کار را انجام میدهد. بعد از زدوخوردهایی که در
«نگار» دیدیم و اکشن جذابی که داشت، این بار، رامبد جوان دوربینش را به خیابانهای تهران آورده است و از پل کریمخان تا باغ کتاب، این دوربین است که با حرکات آزادش، کاراکترها را تعقیب میکند و هیجان موجود در فیلمنامه را به بیننده انتقال میدهد.
جوان در
«قانون مورفی» بیش از همه آثارش توانسته از لوکیشن و فضایی که در اختیار دارد بهصورت دراماتیک استفاده کند و در سکانس تعقیب و گریزی که در شمال کشور اتفاق میافتد نیز این آزادی عمل را به فیلمبردار داده تا با چرخش و حرکتهای جسورانه، بیننده را به عمق صحنهها و حوادث موجود ببرد.
بااینحال، همه خلاقیت و شجاعت «قانون مورفی» همینجا پایان مییابد. فیلمنامه ضعیف فیلم که عملاً قصهای ندارد و از میان کلیشهها داستانی نخنما را روایت میکند که نه جذاب است و نه مهم تا بازیگران خودی نشان بدهند و فیلم در حال سقوط را نجات دهند، اتفاقی که تا پایان فیلم هم نمیافتد. «قانون مورفی» با شروع درخشانش، هر چه بیشتر پیش میرود، بیشتر بیننده را ناامید میکند، افت میکند و از ریتم میافتد و در بسیاری از سکانسها حوصلهاش را سر میبرد.
شوخیهای جذاب بصری فیلم در ابتدا، به بقیه فیلم بسط پیدا نمیکند و تکیه کامل و بدون مرز فیلم به ستارههایش، خیلی زود حوصله را سر میبرد و شوخیهایی که در ادامه فیلم میبینیم، اغلب از جنس لوده بازی است و حال و هوایی شبیه بیشتر شوخیهای جلف خندوانه را همراه دارد و هیچ نشانی از یک کمدی حسابشده و دقیق در خود ندارد. در حقیقت، کمدی فانتزی
«قانون مورفی»، شبیه ادامهای بر
«خندوانه» است، بدون طنازیهای جناب خان که همه شوخیها و کنایههایش ملموس است و با مخاطب ارتباط برقرار میکند.
ستارههای
«قانون مورفی» هم فروغ همیشگیشان را ندارد.
امیر جدیدی، برای اولین بار تمامقد، یک کاراکتر کمدی را به تصویر میکشد که بیش از آنکه بار کمدی آن به فیلمنامه وابسته باشد از خود بازیگر و تواناییهایش سرچشمه میگیرد. جدیدی هم خارج از حد انتظار ظاهر میشود و بیعرضگی و ناتوانی فرخ را بهخوبی تصویر میکشد.
امیر جعفری هم قبلاً در چنین نقشی ظاهرشده است و این کاراکتر، هیچ چالشی برایش ندارد. پس چه چیز باعث میشود که هردو ستاره اصلی
«قانون مورفی» خاموش به نظر برسند؟
پاسخ این سؤال به نوع کمدی جاری در فیلم بازمیگردد. کمدی که منطق ندارد، قرار است فانتزی باشد اما بیشتر شبیه یک اثر دستدوم کودک میماند، مخاطب و انتظاراتش را جدی نمیگیرد و در حد رقص و آوازهای بیموقع که انگار تعریف فانتزی در سینمای ایران شده است، سعی در خنداندن بیننده دارد و در این راه موفق هم نمیشود.
رامبد جوان، در
«قانون مورفی» قصد دارد به مردمی که ناامیدی روز و شبشان را گرفته است، بگوید دیدتان را عوض کنید، بگوید برای مصیبتها و ناملایمات زندگی بهانه نیاورید و خود را تغییر دهید.
پیام جوان باوجود ارزشمند بودن، در آشوبی که در فیلم میبینیم گم میشود و لوده بازی و مسخرهبازی آن را در خود میبلعد.
«قانون مورفی»، با قصه دمدستی و سیر حوادث غیرمنطقیاش، با شوخیهای نهچندان جذاب و فیلمنامه ضعیف و فاقد خلاقیتش، هیچ پیشرفتی در کارنامه کاری فیلمسازش در برندارد و پیامی که در خود دارد را نمیتواند به بیننده انتقال دهد. رامبد جوان و دنیای رنگینکمانیاش، شاید بتواند از گیشه این روزهای سینمای ایران و مخاطب خسته و بیحوصله استفاده کند و موفق باشد، اما خیلی زود فراموش میشود و به خیل کمدیهای بیارزش چند سال اخیر خواهد پیوست تا آن شروع جذاب و جسورانهاش هم که نمیتواند کل فیلم را نجات دهد، فقط یک دورخیز برای رسیدن به سینمای کمدی درستودرمان باقی بماند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
0