به گزارش ایسنا، پونه ندایی - شاعر و مدیر نشر امرود و مجله ادبی شوکران - که در این همایش حضور داشت، دربارهی خسرو سینایی سخنرانی کرد.
متن سخنرانی او در این مراسم، با عنوان «سینایی هرگز کلمه را زمین نگذاشته است» به این شرح است:
«هر دری را کوفتم
در بسته ماند
دستهایم خسته اند
لیک در راهم هزاران در هنوز
در کنار کوچه ها صف بسته اند
من به درها مشت خواهم کوفت تا آخر
شاید آخر باز شد یک در!
(خسرو سینایی - 1342)
همواره خسرو سینایی را در بزرگداشتهای پایتخت دیده بودم و اینجا در ساری برای نخستین بار او را در میان رشته های قدرتمند محبت همشهریانش دیدم.
گرچه عشق و احترام مخاطبان سینایی در تهران همواره فوق العاده است، اما درین دو روز به وضوح دیدم که مخاطبان ساری، عشق و احترام یک خانواده نیرومند را نثار او کردند.
من افتخار انتشار کتابهای ارزشمندی را از ایشان با عنوانهای "ترانه شاپرکهای سفید"، "اتاق صورتی" و "فیلمسازان بزرگ جهان" در کارنامه نشر امرود دارم و بی اغراق می گویم که در هر ملاقات با او و به تبع خانواده هنرمندش نکته های ظریفی از انسان دوستی، وطن دوستی و نگاه والا به هنر و خدمت فرهنگی را آموخته ام.
اشراف و مداومت سینایی در خلق هنرهای بینابینی نکته بارز وجود اوست.
احاطه او به شعر، موسیقی، معماری، سینما باعث شده که از هر سو به الماس چندوجهی ذهن او نگاه کنیم، با شخصیت سینمایی، ادبی، موسیقایی روبرو شویم که همه وجوه این الماس، نوری یکپارچه از جنس انسان را ساطع می کند و من درباره سینایی نمی توانم بگویم انسان زمانه!
بلکه با بررسی و کاوش در آثار دیده شده و دیده نشده سینایی به وضوح با انسانی، پیشتاز زمانه خود روبهرو می شویم.
سینایی با شعر شروع کرده، با کلمه و بعد همین حس شاعرانه را با ابزارهای دیگری چون موسیقی و سینما بسط داده و به مخاطب منتقل کرده.
و در این پرسه های جدیِ بینابینی در عرصه هنر، هرگز کلمه زمین نگذاشته است.
و هر جا مجالی برای ساختن فیلم پیدا نکرده، به کلمه پناه برده، شعر نوشته و ترجمه کرده است.
فیلمهای دلانگیزی در ذهن سینایی وجود دارد، فیلمنامه ها و طرحهایی از او که هنوز مجال ساختن پیدا نکرده.
درست است که سینایی همه درها را تا آخر خواهد کوفت، شعرها خواهد نوشت و فیلمها خواهد ساخت، اما به خاطر همه تاخیرهایی که در کارنامه هنری این شخصیت فراملی پیش آمده این ما هستیم که از آثار او و هنرمندانی با همین سرگذشت محروم می مانیم.
سینایی همواره بر اساس امکانات و واقعیت موجود زمانه خویش، اراده کرده که خودش بماند. در شعری می نویسد:
چون جیوه در آب
هستیام از همه پستیتان پاک است
چون جیوه در آب
صیقل پیکر من را نتوانید آلود
و جز این بود، اگر جیوه نبود
به هر حال او در تلاطم شرایط اجتماعی جلو سدها نایستاده و عین آب روان، راهش را از میان مجموعه هنرهایش پیدا کرده است.
ذهن سینایی جلوتر از فکر مخاطب دویده، سرزمینهای تازه را کشف کرده، اما هرگز نخواسته از آن دورها با مخاطب حرف بزند، بلکه مراقب بوده که فاصله کشف و ادراکش نسبتی با فاصله بیان و به تبع مخاطبش داشته باشد. مثلا اینجا که می گوید:
زندگی پوچ است، بی معناست
راست میگویی رفیق راه
زندگی یک لحظه تنهای تو خالیست
خالی این لحظه را پر کن
"زندگی عالیست!"
دست آخر اینکه سینایی جهان را مجموعه ای از رؤیا میبیند. انگار رؤیای ما ادامه رؤیای نیاکان است و پس از ما دیگرانی هستند که ادامه رؤیای ما را می بینند. در بخشی از شعر بلند اتاق صورتی میگوید:
شاید زندگی همین توپ قرمزیست
که کودکانه بر برف رؤیاهایمان میلغزانیم
و برف ها که آب شد
رؤیاها را با خود در خاک فرمی برد
توپ میایستد
کودکی دیگر از راه میرسد
نُک پایی به توپ میزند
توپ میغلتد و باز
بر برف رؤیاهایی دیگر
لغزش آغاز میکند.»