نایجل واربرتون فیلسوف انگلیسی است که بیشتر به خاطر معرفی کتابهای فلسفی و برنامه پادکست وبسایت Philosophy Bites بین مردم شناخته شده است.
او در برنامه پادکست سعی میکند با فیلسوفان و متفکران برجسته جهان مصاحبه کند که پادکستهای او تا کنون بیش از 35 میلیون بار دانلود شده است!
او همچنین دبیر بخش فلسفه وبسایت Five Books است که هرازگاهی گزیدهای از پنج کتاب برتر را در حوزههای مختلف معرفی میکند. این بار نایجل واربرتون در گفتوگویی با همین وبسایت پنج کتاب برتر را برای معرفی بهتر فلسفه در اختیار مخاطبان قرار میدهد که در ادامه میخوانید.
از کتاب «معنای تمام اینها چیست؟» نوشته توماس نیجل آغاز میکنیم. چرا این اثر را بهعنوان نخستین کتاب برای معرفی انتخاب کردید؟
این کتاب بهترین گزینه برای کسانی است که میخواهند بدانند فلسفه از چه سخن میگوید. دلیل نخست این بود که کتاب بسیار کمحجمی است. دوم اینکه با نثری کاملاً بیتکلف، ساده و واضح نگاشته شده است. خوانش این کتاب به قدری ساده است که میتوانید آن را یکروزه بخوانید و درک مناسبی از فلسفه به دست آورید. مهمتر از همه، نویسنده کتاب فیلسوفی برجسته است.
نویسنده در این اثر بیان میکند که فلسفه برآمده از شرایط انسان بودن و مشاهده اطراف است. بشر از کودکی سؤالهای فلسفی میپرسد. حدود 2000 سال است افراد زیادی از خود میپرسند که چگونه باید زندگی کرد، ماهیت «واقعیت» چه میتواند باشد و «آگاهی» چیست؟ نیجل در این کتاب به شکلی گذرا به تمام بخشهای اصلی فلسفه پرداخته است.
ممکن است عنوان کتاب برای مخاطبانی که با فلسفه آشنایی ندارند انتظاری کاذب ایجاد کند. بهنظر شما فلسفه و فیلسوف چقدر «معنای زندگی» را محل تأمل قرار میدهد؟
نیجل در مقدمه مینویسد: «این کتاب چیزی بدیهی در اختیارتان نمیگذارد. فلسفیدن فعالیتی گیجکننده است و اندک پیش میآید که نتیجهای ثابت بماند.» نویسنده تظاهر نمیکند که فلسفه معنای همه چیز را به شما نشان میدهد، بلکه سؤالاتی را مطرح میکند که بتوانید درباره آنها منتقدانه فکر کنید.
کتاب بعدی «زندگیای که میتوانید نجات دهید» نوشته پیتر سینگر است که شاید معروفترین فیلسوف معاصر ما باشد. پیام اصلی او در این کتاب چیست؟
بر این باورم که سؤال کلیدی در فلسفه این است که «چگونه باید زندگی کنیم؟» و پیتر سینگر نیز حرفهای زیادی در این باره دارد. نویسنده بر فقر و بیماری در سراسر جهان متمرکز شده است و پیشنهاد میکند کسانی که در غرب زندگیهای لاکچری دارند کافی است 5 درصد از درآمد خود را به خیریه بدهند.
منظور سینگر این نیست که باید در شرایط سختی زندگی کنید و تمام داراییهایتان را هدیه دهید، بلکه همین چند درصد اندک میتواند تغییرات بزرگی در زندگی مردم فقیر جهان ایجاد کند. حتی اگر با او همعقیده نباشید، در طول مطالعه کتاب ممکن است از خود بپرسید که چرا باید با فیلسوفی مخالفت کنید که از «سنت سقراطی» پیروی میکند؛ متفکری که پیشفرضها را زیرسؤال میبرد و از شما جواب میخواهد.
پیتر سینگر پروژه فکری خود را در این کتاب چگونه پیش میبرد؟
نویسنده با یک آزمون فکری شروع میکند؛ تصور کنید از کنار یک حوضچه عبور میکنید و کودکی را میبینید که در حال غرق شدن است. شما نیز در راه محل کارتان هستید و لباسهای آراسته به تن دارید. اما با این حال میروید که جان کودک را نجات دهید، اینطور نیست؟ تقریباً همه بدون اینکه حتی فکر کنند، این کار را انجام میدهند. بیکنشی (یعنی فقدان واکنش) در زندگی روزمره ما منجر به مرگ کودکان زیادی شده است.
نظر کلی شما درباره کتاب سینگر چیست؟
سینگر بهطوری عجیب موضعی ثابت دارد. او قبلاً شطرنج بازی میکرد و بر این عقیده است که حل مسأله در فلسفه متفاوت است، چرا که تلاش ما در راستای ایجاد تغییراتی جدی است. اینکه فردی مانند سینگر به سودمندگرایی (utilitarianism) ـ. به این معنی که پیامدهای یک عمل درستی و نادرستی آن را مشخص میکنند ـ. اعتقاد داشته باشد، لزوماً روشنفکر نیست، بلکه این دیدگاه باید نحوه زندگیاش را متحول کند. سینگر فیلسوفی نیست که در برج عاج نشسته باشد، همه چیز را به حال خود رها کند و بود و نبود زندگیاش تفاوتی ایجاد نکند.
کتاب سومی را که معرفی کردهاید کتاب «عدالت» نوشته مایکل ساندل است که در حوزه فلسفه سیاسی نگاشته شده است. دلیل این انتخاب شما چه بود؟
من به این دلیل کتاب «عدالت» را برگزیدم، زیرا فکر میکنم مایکل ساندل سخنران و نویسنده برجستهای است و میتواند فلسفه را زنده کند. برای مثال، او بهصورت کاربردی از ایدههای ارسطو در زندگیهای امروزی بهره میبرد.
ساندل در اصل یک فیلسوف سیاسی است. بدیهی است که فلسفه به فرد کمک میکند تا «منتقدانه» فکر کند. اما آیا به نظر شما دانش ایدههای فلسفی به سیاستمداران کمک میکند؟
بسیاری از سیاستمداران فلسفه را مطالعه کردهاند و تا حدی بر اندیشه آنان نیز تأثیر گذاشته است. تعداد کمی از فیلسوفان بودهاند که به طرز چشمگیری روند سیاست را تغییر دادهاند. برخی فیلسوفان مانند کارل پوپر، جان راولز و از دوره مدرن، ساندل سعی داشتهاند بر سیاست تأثیر بگذارند.
برای مثال، نخستوزیر پیشین اسپانیا، خوزه لوئیس رودریگز زاپاترو، بهطور مستقیم از ایدههای فیلیپ پتیت بهره گرفته است. از پتیت دعوت کردند تا به دولت زاپاترو از لحاظ قواعد فلسفی جمهوریخواهانه امتیاز دهد و او از 10، نمره 9 را داد. نظرسنجی از فیلسوفان معاصر در زمینه سیاست هم جالب به نظر میرسد.
به هرحال، مطالعه ایدههای انتزاعی با توجه ویژه به «تعقل» مهارتی مفید برای سیاستمداران است. به نظرم بهتر است سیاستمداران به جای استفاده از یک نظریه مشخص و محدود، توانایی تفکر مستقل در جهت تغییر شرایط را داشته باشند.
کتاب بعدی که معرفی کردهاید «سبب مرگ و نجات زندگی» از فیلسوف انگلیسی جاناتان گلاور است که در حوزه فلسفه اخلاق نگاشته شده است. ویژگی منحصر به فرد این اثر چیست؟
این کتاب را در دوره کارشناسی خواندم و به این باور رسیدم که فلسفه ارزش خواندن دارد. کتاب گلاور به من نشان داد که فلسفه بهدنبال عیبجویی یا بحث نیست، بلکه مستقیماً به قلب ماجرا نفوذ میکند. گلاور هم مانند سینگر معتقد است تفکر درباره مسائل فلسفی باید در زندگی شما تغییر ایجاد کند.
آیا این دیدگاه در میان فیلسوفان حرفهای غیرعادی به نظر نمیرسد؟
این نگاه در میان فیلسوفان آکادمیک به شکلی خارقالعاده غیرمعمولی و قطعاً در همان دهه 70 میلادی نیز عجیب بوده است. در آن زمان، بخش عمده فلسفه اخلاق بر سؤالات انتزاعی فرااخلاقی (meta-ethics) متمرکز بود. گلاور نقش مهمی در حرکت فلسفه به سمت مشکلات زندگی واقعی انسانها بازی کرد. مضمون اصلی کتاب «اخلاقیات قتل» است و به سؤالات پیرامون سقط جنین، مرگ آسان (euthanasia)، خودکشی و کشتار در جنگ میپردازد.
چه ویژگیای فلسفه گلاور را از فلسفهورزی سینگر مجزا میکند؟
گلاور در کنار سخنان فلسفی از داستایوفسکی، اورول یا نویسندگان دیگر ادبی نیز نقل قول میکند. نوشتههای او بیشتر حس شفقت و دلسوزی انسانی در خود دارد. او میخواهد ایده سودمندگرایی را با دیدگاه کانتی ادغام کند ـ. به این معنی که استقلال انسان اهمیت دارد و نباید خدشهدار شود. دیدگاه سودمندگرایی از بخش دوم این گزاره غافل شده است. علاوه بر این، گلاور درباره «تقدس زندگی» بخوبی سؤال طرح میکند. او بر زندگی باارزش تأکید میگذارد و میگوید برخی گاهی احساس میکنند زندگیشان دیگر ارزش زندگیکردن ندارد.
آخرین کتابی که معرفی کردید کمی متفاوت بود. تا به حال نام کتاب «ملخ» نوشته برنارد سویتس را نشنیده بودم!
من هم تا چندسال پیش آن را نشنیده بودم تا اینکه جرالد کوهن آن را به من معرفی کرد. سپس سایمون بلک برن هم پیشنهاد کرد این کتاب را مطالعه کنم. بنابراین، کتاب باید حرفی برای گفتن داشته باشد که دو فیلسوف برجسته آن را به من پیشنهاد دادهاند.
کتاب حجم کمی دارد؛ نخستین بار در سال 1978 به چاپ رسید و درباره «بازی کردن» است. «ملخ» نه تنها موضوع جالبی دارد، بلکه به سادگی نگاشته شده است و برای مسائلی که مطرح میشود مثالهای ملموس میآورد.
نویسنده در این کتاب چه بحثهایی را پیش میکشد؟
نویسنده ابتدا از مبحث «شباهت بازیهای ویتگنشتاین» انتقاد میکند. به نظر ویتگنشتاین، بازیها هیچ شباهت تعریفشدنی با هم ندارند و تنها الگویی از شباهتهای تداخلی وجود دارد که ما آنها را بازی مینامیم. بازیها هیچ جنبه منفرد و ذاتی مخصوص به خود ندارند. در مقابل، برنارد سویتس معتقد است که میتوان بر اساس شرایط لازم و کافی تعریفی از بازی را ارائه داد. ممکن است مضمون کتاب کمی خشک به نظر برسد، اما به این تعاریف محدود نمیشود.
چرا نویسنده نام کتاب را «ملخ» گذاشته است؟
شخصیت اصلی کتاب «ملخ» است که از افسانه ملخ و مورچه ازوپ الهام گرفته شده است. مورچه کل تابستان را کار میکند و در زمستان زنده میماند، اما ملخ وقت خود را به رقص و آواز میگذراند و سرآخر از گرسنگی میمیرد. در عین حال، نام کتاب تقلیدی از گفتمان سقراطی ملخ است که ترجیح میدهد از گرسنگی بمیرد، اما از باور خود کوتاه نیاید؛ که بازی همان چیزی است که در زندگی ارزشی ذاتی دارد.
مخاطب این کتاب کودکان هستند یا بزرگسالان؟
این کتابی بسیار جدی است که ویژه فیلسوفان نگاشته شده است و نظریه «طبیعت بازی کردن» را پیش میکشد تا بگوید بازی «تلاشی داوطلبانه برای غلبه بر موانع غیرضروری است». بهعبارتی، همه بازیها سه ویژگی مشترک دارند؛ آنها باید «هدف»، «قوانین تشکیلدهنده» و «نگرش و روحیه بازی» را داشته باشند.
برایمثال، کوهنوردی را در نظر بگیرید. هدف رسیدن به قله است. اگر بخواهید از هلی کوپتر با چتر به کوه برسید، باید از قوانین خاصی پیروی کنید. روحیه بازی نیز به این معناست که بازی میکنید نه به این دلیل که مجبور هستید، بلکه میخواهید در روح و حس بازی شریک باشید. شما از قوانین پیروی میکنید، چون دلتان میخواهد.
نویسنده میخواهد بیان کند که بازیکردن شایستهترین کار است، زیرا به عقیده او در جهان اتوپیایی که همه نیازهای ما برطرف شده است، انسانها تنها بازی میکنند. آنها برای خود چالشهایی را طرح میکنند و با رغبت سعی میکنند به هدف بازی برسند. دیگر لازم نیست نگران چیزی باشند. اگر بهشتی وجود داشته باشد، تنها از این راه است که میتوانیم تا ابدیت زنده بمانیم. به هر حال، نویسنده با طرح مسأله و مثال نقض به شکلی ساده منظور خود را در کتاب بیان کرده است.
سویتس نویسنده ماهری است. با خواندن این کتاب میبینید که او با «فُرم» بازی میکند. خیلی عجیب است با وجود اینکه کتاب «ملخ» نظریه بازی ویتگنشتاین را بخوبی مطرح میکند، مورد بیتوجهی اهالی فلسفه واقع شده است.
منبع: ایران
مترجم: فرزانه اسکندریان