مقدمه
برجسته سازی از نظریه های ادبی معاصر است که ارتباط مستقیمی با علم بلاغت و صنایع ادبی آن دارد. این نظریه نخستین بار در آرا و اندیشه های نظریه پردازان فرمالیست روسی شکل گرفت و سپس از طریق ترجمه، به ادبیات سایر ملل راه یافت. فرمالیسم همان گونه که از نامش پیداست، در تحلیل آثار و متون ادبی، بیش از همه به شکل (فرم) اثر توجه دارد و اثر ادبی را به دور از پس زمینه های تاریخی، اجتماعی، روان شناسی و... و تنها از جنبة ادبی بودن آن بررسی می کند. «از نظر فرمالیست ها وجه ممیز ادبیات، ادبیت است؛ یعنی آن دسته از ویژگی ها و مشخصه های صوری و زبانی که آثار ادبی را از دیگر انواع سخن متمایز و متفاوت می سازد و همین موضوعِ راستین پژوهش ادبی است.»(قاسمی پور، ١٣٨٦، ص ٢٦)
هاورانک (Havranek)(18931978م) با طرح نظریة برجسته سازی، به بیان نحوة عملکرد آشنایی زدایی در آفرینش های ادبی می پردازد. برجسته سازی در برابر زبان معیار یا عادی قرار می گیرد؛ بدین معنا که شاعر و گوینده با رهایی از قواعد حاکم بر زبان هنجار و بهره مندی از عناصر ادبی و زیبایی شناختی، صحنه هایی متفاوت و تأمل برانگیز در کلام خود ایجاد می کند که توجه مخاطب را جلب کرده و حس لذت و زیبایی را در وی برمی انگیزد و به همین سبب، در القای معانی مورد نظر به خواننده، بیش از بیان عادی اثرگذار است ؛ ازاین رو نظریه هایی همچون آشنایی زدایی و برجسته سازی بیش از همه در حوزة ادبیات، به ویژه نوع ادبی شعر کارکرد می یابد.
به همین دلیل می توان گفت «شگرد هنر همین آشنایی زدایی است؛ یعنی دشوار کردن ادراک بیان. به گفتة مشهور شکلوفسکی، هدف افزودن به مدت زمان ادراک حسی است، چون فراشد ادراک حسی در خود هدف و غایت زیبایی شناسی است، پس باید طولانی و دشوار شود.»(احمدی، ١٣٨٥، ص ٣٠٩)
برجسته سازی، شیوه های بیان خاص خود را دارد. شاعر و ادیب با بهره گیری از راهکارها و شیوه هایی که ریشه در مبانی علم بلاغت دارد، زبان خود را غریب و نامتعارف می گرداند و فرایند ادراک را در مخاطب طولانی کرده و وی را تحت تأثیر خود قرار می دهد. لیچ (Leech)(1936 م) از دیگر نظریه پردازان فرمالیسم، عملکرد برجسته سازی را از طریق قاعده کاهی (هنجارگریزی) و قاعده افزایی می داند.
هنجارگریزی، خروج و گریز از مؤلفه های تعریف شده در زبان معیار است که شاعر با استفاده از آن، شعر خود را پدید می آورد. بر این اساس می توان هنجارگریزی را عامل اصلی پیدایی زبان شاعرانه به شمار آورد. (ر. ک: صفوی، ١٣٨٣، ج ١، ص ٤٠) قاعده افزایی برخلاف هنجارگریزی که کاستن قواعدی از زبان معیار است، افزودن قواعدی بر این زبان است که به پیدایی نظم و توازن در ساختار کلام منجر می شود و تأثیر بسزایی در موسیقی کلام دارد. هریک از این دو نوع (قاعده کاهی و قاعده افزایی) موجب برجسته شدن کلام شده و در ادبیت آثار، نقش عمده ای ایفا می کند. اگرچه حضور صنایع ادبی و زیبایی شناختی در شعر، پررنگ تر و اساسی تر از نثر است و در حقیقت، ماهیت شعر به گونه ای است که پیوندی ناگسستنی با عناصر ادبی دارد، در متون منثور ادبی نیز شاهد کارکرد عناصر زیبایی شناسانه هستیم. در نثر ادبی، نوع چینش الفاظ و واژگان در ساختار جمله، استفادة صور خیال مانند تشبیه، استعاره و...، به کارگیری سجع، جناس و سایر انواع بدیعی در کلام، موجب برجسته شدن سخن ادیبان می شود و خواندن متون ادبی را دلنشین می کند.
از میان متون منثور، فن خطابه به دلیل ایراد آن در جمع و تأثیرگذاری بر مخاطب، همواره ارتباط مستحکمی با صنایع ادبی و بدیعی دارد و گویای قدرت سخنوری و مهارت گوینده در القای مخاطب و همراهی وی با خود است؛ ازاین رو نقش آرایه ها و صنعت های علم بلاغت در این فن، از اهمیت ویژه ای برخوردار است، زیرا پیام و غرضی که گوینده به دنبال آن است، با پیوند به عناصر زیبایی شناسی، تأثیرگذارتر و برانگیزاننده تر خواهد بود.
خطبة فدکیه یکی از مهم ترین و در عین حال زیباترین خطبه های دینی است که حضرت فاطمه ع پس از رحلت پیامبرص و در دفاع از حق شرعی خویش در مسجد مدینه، خطاب به انصار و یاران پیامبرص که پس از رحلت ایشان از مسیر هدایت به دور افتاده و حقانیت خاندان پیامبرص را نادیده گرفته اند، ایراد فرمود.
«فاطمه زهراع در سخنرانی خویش، مسیری را انتخاب فرمود که نه تنها وی را در مطالبة حق غصب شده اش به هدف رساند، بلکه توانست سرچشمه های معارف توحیدی، نبوی و علوی را برای مسلمین بگشاید و امتیازات دین جاودانی اسلام را برای ایشان بیان کند و علل احکام و فلسفة شرایع الهی را روشن سازد و از همه مهم تر، در چنین موقعیتی حق را آشکار و باطل را رسوا سازد.»(توکلی، ١٣٨٧، ص ٣) محتوا و درون مایة خطبه به سبب پرداختن به مسائل مهم اعتقادی ازجمله توحید، نبوت، ولایت و امامت، بارها از جنبه های گوناگون بررسی شده است و پژوهشگران بسیاری، بافت روایی خطبه را از منظر ارتباط با قرآن کریم و مفاهیم والای آن یا طرح مسائل سیاسی روز، نقد و واکاوی نموده و در خصوص نوع بیان حضرت در نقل مفاهیم مورد بحث، تحلیل انتقادی خطبه یا ویژگی های خطابی آن مقاله هایی نگاشته اند؛ حال آنکه بررسی جنبه های ادبی و زیبایی شناسانة خطبة مذکور کمتر مورد توجه پژوهشگران بوده و ساختار و نظم و توازن به کاررفته در آن و پیوندش با علم بلاغت و صنایع و آرایه های به کاررفته در آن ارزیابی نشده است؛ ازاین رو مقالة حاضر در شمار نخستین پژوهش هایی است که به نقد ادبی و زیبایی شناسی خطبة فدکیه پرداخته است.
ساختار خطبة فدکیه علاوه بر مضامین والای دینی، در نوع خود بی نظیر است. بیان شیوا و رسای آن حضرت در کنار فصاحت و بلاغت بی مانند ایشان موجب شده است تا این خطبه در زمرة زیباترین و ماندگارترین خطبه های دینی و اسلامی جای گیرد.
حضرت زهراع که خود اسوة سخنوری و فصاحت است، با پیوند کلام خویش به آرایه های ادبی و رعایت موسیقی کلام، تأثیرگذاری سخن خویش را دوچندان می سازد.
«خطبة فدک با متن مستدل و شیوا، نمونة گفتمان انتقادی حضرت زهراع است؛ گفتمانی ماندگار که حضرت در اقدام به احقاق حق خود و بازپس گرفتن ارثی که از آن محروم گشتند، با استناد به آیات و با تکیه بر پیش زمینه های کلامی، فکری و فرهنگی مخاطبان بیان فرمودند.»(روشنفکر، ١٣٩٠، ص ١٢٧)
در این خطبة ارزشمند، محتوا و ساختار کلام، هر دو در نهایت استحکام و زیبایی هستند. انتخاب واژگان و الفاظ، آرایش های لفظی و معنوی به کاررفته در آن، رعایت سجع و آهنگ سخنان حضرت، استفاده از تشبیه و استعاره و سایر صنایع ادبی علم بلاغت در کنار مضامین بلندپایه ای چون وحدانیت خدا، حقانیت پیامبرص، احیای ارزش های معنوی دین اسلام و... بر ازرش و اعتبار خطبه افزوده و آن را هم پایة خطبه های علی ع در نهج البلاغه می گرداند. فصاحت و بلاغت، آرایه های لفظی و معنوی و به خصوص صنعت سجع، در سخنان حضرت موج می زند، به گونه ای همگان را مقهور سخن پردازی خود کرده است. با توجه به موضوعاتی که حضرت در خطبه بدان پرداخته اند، برخی از مفسران آن را خطبه ای سیاسی و انقلابی می دانند که قصد براندازی نظام حاکم را دارد. (ر. ک: ریعان، ١٣٨٤، ص ١٦٩)
حضرت زهراع از برجسته سازی به عنوان یکی از ابزارهای بیانی برای تأثیرگذاری بیشتر کلامِ خود استفاده کرده است. تأمل در بافت روایی کلام حضرت نشانگر آن است که برجسته سازی در خطبة مذکور، در حد عالی خود انجام شده و فاطمه ع از سبک و شیوة پیامبرص و حضرت علی ع بهره مند شده اند و ادیبانه سخن گفتن ایشان از روی تکلف و ساختگی نیست؛ بلکه طبع روان ایشان به کلام وی ادبیت بخشیده است.
١. قاعده افزایی
قاعده افزایی یکی از شیوه های برجسته سازی است که به بررسی نظم و توازن در ساختار کلام می پردازد. قاعده افزایی در حقیقت افزودن قواعدی بر زبان معیار است که موجب پیدایی توازن و موسیقی در کلام می شود. بر این اساس صنایعی همچون سجع، جناس، وزن، قافیه و ردیف در شمار قاعده افزایی جای می گیرد. به اعتقاد یاکوبسن، تکرار کلامی موجب ایجاد توازن در سخن می شود که در سه سطح توازن آوایی و واژگانی و نحوی قابل بررسی است. در توازن آوایی، وزن و تکرار واج ها و صورت های مختلف زبانی که نظم کلام را رقم می زنند، بیش از سایر صنایع مورد بحث است. تکرار آوایی می تواند یک واج، چند واج درون یک هجا، کل هجا و توالی چند هجا را شامل شود. (ر. ک: صفوی، ١٣٨٣، ج ١، ص ١٦٧)
در توازن آوایی، بیشتر به بررسی تکرار واج ها و هجاهای یک واژه پرداخته می شود که از ارزش موسیقایی برخوردار باشند؛ مانند «میز» و «تیز» که از آن در کتاب های ادبی و نقدی به «هم حروفی» تعبیر شده است. «شمیسا به هنگام طرح صنعت هم حروفی، دو گونة منظم و پنهان آن را از یکدیگر متمایز می سازد و معتقد است که هم حروفی منظم در آغاز کلمات شکل می گیرد و هم حروفی پنهان به صورت پراکنده در میان کلمات ظاهر می شود.»(همان، ص ١٧٠)
تکرار آوایی در سطح واج ها آرایه هایی همچون «واج آرایی»، «تکرار صامت ها و مصوت ها» و برخی از انواع قافیه و سجع متوازی را شامل می شود، زیرا قافیه و سجع متوازی در سطح واحد زبانی واژه تحقق می یابد که در مرتبة بالاتری از سطح واج قرار دارد. توازن در سطح هجا نیز موجب پیدایی وزن های عروضی و نظم موسیقایی کلام می گردد. از تکرار هجای کوتاه و متوسط و کشیده در ساختار واژگان، وزن های شانزده گانة عروضی به وجود می آید.
توازن واژگانی، تکرار در سطح واژه و گروه و جمله را دربرمی گیرد و خود به دو گروه همگونی ناقص و همگونی کامل تقسیم می شود. مقصود از همگونی ناقص تکرار آوایی ناقص در واژگان و الفاظ است؛ مانند «دارا» و «دارو» که در هجای پایانی با یکدیگر تفاوت دارند، درحالی که در همگونی کامل، شاهد تکرار آوایی کامل در عناصر دستوری واژگان هستیم. البته ذکر این نکته ضروری است که همگونی کامل دارای انواعی است ازجمله تکرار در صورت های زبانی هم آوا هم نویس که از آن با عنوان جناس تام یاد می شود یا تکرار در صورت های زبانی هم آوا که بر آن جناس لفظ اطلاق می شود. در هریک از انواع توازن در سطح گروه و جمله نیز که واحدهای زبانی بیش از یک واژه را دربرمی گیرد هم گونی کامل و ناقص کارکرد می یابد. صنایعی همچون قافیه، ردیف، انواع سجع ازجمله متوازی، متوازن و مطرف و جناس هایی چون مضارع، لاحق، مذیل و آرایه هایی چون ترصیع و موازنه در گروه توازن واژگانی جای می گیرد.
مقصود از توازن نحوی، آرایش عناصر دستور زبان است که با جابجایی عناصر و ارکان اصلی کلام، توازن و نظم مورد نظر شاعر حاصل می آید. در این نوع از توازن، وزن و موسیقی کلام است که جایگاه فعل، فاعل، مفعول و سایر ارکان جمله را مشخص می سازد. «شاید بتوان گفت که آرایش عناصر سازندة جمله در نظم، اگر نگوییم کلاً، دست کم تا حد زیادی به حفظ وزن وابسته است. حال اگر این آرایش یا ساخت تکرار شود، طبعاً می تواند نظم موسیقایی بیشتری القا کند، حتی اگر آرایش انتخاب شده در زبان هنجار به کار نرود.»(همان، ص ٢٢١) صنایعی همچون لف و نشر، تقسیم، تنسیق الصفات و گونه هایی از قلب ازجمله آرایه هایی هستند که در این حوزه از قاعده افزایی جای می گیرند.
با توجه به آنچه مطرح شد، قاعده افزایی در خطبة فدکیه با در نظر گرفتن ویژگی ها و ساختار خطابی خطبه، توازن واژگانی را دربرمی گیرد. در این خطبه، رعایت سجع و در پاره ای موارد جناس، موازنه و ترصیع نظم و توازن را در کلام حضرت برقرار می سازد و آهنگ و موسیقی خاصی بدان می بخشد که آن را از متون عادی متمایز می گرداند. همان گونه که اشاره شد، توازن واژگانی انواعی همچون قافیه، ردیف، جناس و... را دربرمی گیرد؛ اما از آنجا که خطبة مذکور در شمار متون منثور جای می گیرد، خالی از عناصری همچون وزن و قافیه و ردیف است. بر این اساس، در ادامه تنها به بررسی انواع سجع و جناس های به کاررفته در بافت روایی خطبه خواهیم پرداخت.
١-١ توازن واژگانی
١-١-١. سجع
یکی از صنایع لفظی که نقش مهمی در ایجاد نظم و توازن در کلام دارد، سجع است.
سجع در نثر به منزلة قافیه در شعر است و موجب ایجاد موسیقی در کلام شده و بر لطافت و زیبایی سخن می افزاید. حضور آرایه های لفظی در نثر، زمینه ساز برجسته شدن متون و ظرافت و موزونی آن می شود و از این روست که در اغلب متون ادبی منثور رعایت سجع و سایر صنایع علم بدیع کارکرد گسترده ای یافته است. سجع یکسانی دو واژه در واج یا واج های پایانی در وزن یا هر دوی آن هاست. در ادبیات فارسی و عربی، سجع به سه نوع سجع متوازی و متوازن و مطرف تقسیم می شود.
مقصود از سجع متوازن هماهنگی و یکسانی دو واژه در وزن آن هاست بی آنکه یکسانی در واج ها و حروف آن دو مشاهده شود؛ حال آنکه در سجع متوازی یکسانی حروف هم در وزن و هم در واج های آن هاست و در سجع مطرف نیز تنها شاهد هم حروفی واج های یک کلمه هستیم.
فن خطابه از پرکاربردترین متونی است که صنایع لفظی در آن به وفور مشاهده می شود، زیرا غرض اصلی خطابه برانگیختن و تأثیر نهادن بر مخاطب است؛ ازاین رو می طلبد که ساختاری متفاوت از زبان عادی داشته باشد. حضرت زهراع که خود خطیبی سخنوری و بلیغ است، در خطبة فدکیه، با بهره مندی از آرایه های لفظی، به ویژه رعایت سجع، صورت کلام خود را موزون و آهنگین می گرداند. در ادامه به نمونه هایی از سه نوع سجع یادشده در کلام حضرت اشاره خواهیم کرد.
فاطمه ع در قسمتی از خطبه، به یگانگی خداوند شهادت می دهد و به نبوت و رسالت پدر گرامی خویش اذعان داشته و از برتری ایشان بر سایر خلق و برگزیده شدنشان از سوی خداوند بلندمرتبه اشاره می کند و چنین می فرماید: «وَاَشْهَدُ اَنْ لا الهَ الا اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لهُ، کلمَةٌ جَعَلَ اْلاخْلاصَ تَأْویلَها، وَضمنَ اْلقُلُوبَ مَوْصُوَلها، وَاَنارَ فی التفَکرِ مَعْقُوَلها، اْلمُمْتَنعُ عَنِ اْلْاَبصارِ رُؤْیتهُ، وَ منَ اْلْاَلسُنِ صفَتُهُ، وَ منَ اْلاَوْهامِ کیفیتهُ، اَبْتدَعَ اْلاَشْیاءَ لا منْ شَیءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَهاِ بلاَ احْتذاء اَمْثلَةٍ اَمْتَلَها، کو نها بِقُدْرَته وَذَرَأَهاِ بمَشیته، منْ غَیرِ حاجَةٍ مْنهُ الی تکوینها، وَلا فائدَةٍ لَهُ فی تصْویرِها الا تَثْبیتاً لحکمَته، وَتَنْبیهاً عَلی طاعته، وَاظْهارًا لقُدْرَته، وَتَعَبُّدًا لبَرِیته، وَ اعْزازًا لدَعْوَته، ثم جَعَلَ الثوابَ علی طاعته، وَ وَضَعَ اْلعقابَ عَلی مَعْصیته، ذیادَةً لعباده منْ نقْمَته حیاشَةً لَهُمْ الی جَنته»[1] (طبرسی، ١٣٨٠، ص ١٢٧)
با تأمل در کلام حضرت می توان از هماهنگی و هم حروفی واژگان در پایان هر عبارت، سجع های به کاررفته در بافت روایی خطبه را مشاهده کرد. بیشتر سجع های موجود در این قسمت از نوع سجع متوازی هستند. سجع متوازی نسبت به دیگر انواع سجع، ارزش موسیقایی بیشتری دارد، زیرا یکسانی وزن و حروف، آهنگ و توازن بیشتری در کلام ایجاد می کند. سجع متوازی ساختاری تقریباً مشابه با قافیه دارد، با این تفاوت که تساوی هجاهای کلمات در قافیه رعایت نمی شود؛ اما در سجع متوازی، بایستی کوتاهی و بلندی هجاهای کلمات رعایت شود. در این بخش از خطبه، واژگان «تأویل ها، موصولها و معقولها»، «رؤیته و صفته»، «طاعته و قدرته»، «نقمته و جنته» نمونه هایی از سجع متوازی هستند. در ادامه، واژگان «صفته و کیفیته»، «قبلها و امتثلها»،
«طاعته و معصیته» که تنها حرف روی آن ها با یکدیگر هم خوانی دارند، نمونه هایی از سجع مطرف به شمار می روند؛ حال آنکه واژگان «ألسن و أوهام»، «تکوین و تصویر»، «وَضَعَ و جَعَل» در گروه سجع متوازن جای می گیرد.
حضرت زهراع که پس از وفات پیامبرص جامعة نوپای اسلامی را نیازمندی رهبری و هدایت می داند، بر آن است تا با کلام شیوای خود، انصار و یاران غفلت زده را هشیار سازد و راه حق و عدالت را به آنان نشان دهد. در این خطبه، «حضرت از تمام فنون سخنوری بهره جسته که کلام او نه کلام بشری و در حد بازخواستن فدک، بلکه کلامی الهی دربارة علم و معرفت و احیای اسلام و ارزش های آن برای تمام قرون و اعصار بوده و مخاطبان حضرتش، نه آن ها که در مسجد حاضر بوده اند، بلکه همة حق خواهان و حق طلبان تاریخ اند.»(ندری ابیانه، ١٣٨٤، ص ١٤٥)
تقریباً در تمامی بندها و قسمت های خطبة فدکیه، سجع و توازن در کلام رعایت شده است. نوع دیگری از سجع وجود دارد که به آن «تضمین المزدوج» می گویند.
این آرایة ادبی در گروه سجع متوازی جای می گیرد و از همنشینی دو سجع متوازی در ساختار کلام پدید می آید. حضرت فاطمه ع با یادآوری دوران پیامبری پدر گرامی خویش و رشادت های علی ع در حمایت از دین اسلام و رعایت احکام و موازین الهی، بر آن است تا به رنج دوران رسالت و نیز حقانیت علی ع در امر خلافت و رهبری جامعة مسلمین اشاره کند و چنین می فرماید: «فاْنقَذَکمُ اللهُ تَبارَ ک وَتَعالی بمُحَمدٍصَ بعْدَ اللَتیا وَالتی، وَبَعْدَ اَنْ مُنیبُبهَمِ الرِّجالِ، وَذُؤْبانِ اْلعرَبِ، وَ مَرَدِةَ اَهْلِ اْلکتابِ، کلما اَوْقَدُوا نارًا للْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشیطانِ، وَفَغَرَتْ فاغرَةٌ منَ اْلمُشْرِکینَ، قذَفَ اَخاهُ فی لهَواتها، فلا ینکفی ءُ حَتی یطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصه، وَیخْمدَ لَهبَهاِ بسَیفه، مکدُودًا فی ذات الله، مُجْتَهِدًا فی اَمْرِ الله، قریباً منْ رَسُولِ الله، سَیدًا فی اَوْلیاء الله، مُشَمِّرًا ناص حاً، مجِدًّا، کادحاً، لاَ تأخُذُه فی اللهِ لومَةَ لائمٍ، وَاْنتمَ فی رَفاهیةٍ منَ اْلعَیشِ، وادعُونَ فاکهُونَ آمُنونَ، تَترَبصُونَ بنا الدوائرَ، وَتَتَوَکفُونَ اْلاَخْبارَ، وَتَنْکصُونَ عندَ الِّنزالِ، وَتَفرُّونَ عندَ اْلقتالِ»[2] (طبرسی، ١٣٨٠، ص ١٢٩-١٣٠)
حضرت در این قسمت از خطبه، شجاعت علی ع و حضور همیشگی ایشان در دفاع از پیامبرص و دین خداوند را بازگو می کند؛ هنگامی که کافران و جاهلان پیوسته غرق در آسایش و رفاه بوده اند و با اسلام و پیامبرص و علی ع در مبارزه بوده و با مخالفت های خویش و دسیسه و نیرنگ، در صدد ضربه زدن به پیکرة اسلام برمی آمدند. صفات «وادعون، فاکهون و آمنون» که فاطمه ع در وصف این دسته از افراد به کار می برد، از نوع سجع متوازی هستند که همنشینی آن ها با یکدیگر آرایة تضمین المزدوج را به وجود می آورد.
١-١-٢. ترصیع و موازنه
ترصیع و موازنه ازجمله صناعات بدیعی وابسته به سجع هستند و نقش بسزایی در موسیقی کلام و برقراری نظم و توازن در ساختار متون ادبی دارند. ترصیع و موازنه هر دو ریشه در سجع داشته و ارتباط مستقیمی با سجع متوازی و متوازن دارند؛ بدین معنا که هرگاه در دو مصرع شعری یا در دو جملة نثری، واژگان دوبه دو دارای سجع متوازی باشند، صنعت ترصیع شکل می گیرد. موازنه نیز عملکردی مشابه با ترصیع دارد با این تفاوت که به جای تکرار سجع متوازی در کلام، اسجاع متوازن تکرار می شوند. بدیهی است که به کار بردن سجع متوازن در ساختار کلام آسان تر و ساده تر از سجع متوازی است؛ ازاین رو می توان چنین استنباط کرد که کارکرد موازنه در متون ادبی بیش از ترصیع می باشد. (ر. ک: صفوی، ١٣٨٣، ص ٢٨٠) از میان دو فن یادشدة علم بدیع، ترصیع که از سجع متوازی سرچشمه می گیرد، زیباتر و ظریف تر می نماید و در مقایسه با موازنه، از ارزش بیشتری برخوردار است.
حضرت زهراع در خطبة فدکیه، با رعایت اصول و ظرافت های فن خطابه و با بهره مندی از صنایع لفظی، کلام خود را برجسته و متمایز از گفتار عادی نموده و مفاهیم متعالی و ناب الهی را در قالبی بدیع و ادبی عرضه می دارد تا مخاطبان خویش را منفعل سازد. حضرت در بخشی از خطبه به نکوهش انصار و عملکرد آنان پرداخته و چنین می فرماید: «فهَیهاتَ مْنکم، وَکیفَ بِکمْ وَاَنی تؤْفَکونَ وَکتابُ الله بینَ اَظْهُرِ کمْ، اُمورُهُ ظاهرَة، وَاَحْکامُهُ زاهرَةٌ، وَاَعْلامُهُ باهرَةٌ، وزَواجِرُهُ لایحَةٌ، وَاَوامرُهُ واضحَةٌ، وَ قَدْ خَلفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بِغَیرِه تحْکمُونَ؟ِ بئسَ للظالمینَ بَدَلاً "وَ مَنْ یبَتغِ غَیرَ اْلاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یقْبَلَ مِنْهُ وَهوِ فی اْلاخِرَةِ منَ اْلخاسِرین"»[3] (طبرسی، ١٣٨٠، ص ١٣١)
در این قسمت، واژگان «احکام و اعلام»، «زواجر و أوامر» و نیز «زاهرة و باهرة»، «لائحة و واضحة» که دو به دو در مقابل یکدیگر قرار دارند و از نظر وزن و حرف روی مشترک اند و از نوع سجع متوازی به شمار می آیند، در گروه ترصیع جای می گیرند.
فاطمه ع در قسمتی از خطبة فدکیه، به بیان احکام و معارف الهی که در متون دینی اسلامی، به ویژه قرآن کریم، آیات بسیاری در خصوص آن ها نازل شده است، می پردازد. معارفی همچون نماز، روزه، حج، عدالت و برابری که از ارزش های دینی اسلام بوده و خداوند در کتاب خویش بدان ها توجه فراوان داشته است. سخنان فاطمه ع در امتداد کلام الهی و هماهنگ با آموزه های قرآنی و در تأیید آن هاست.
حضرت در سخنان خویش به تبیین فلسفة احکام پرداخته و از اثرات هریک از آن ها در زندگی مادی و معنوی انسان سخن می گوید و چنین می فرماید: «َفجَعَلَ اللهُ الایمانَ تَطْهیرًاَ لکمْ منَ الشِّرْک، وَالصلاةَ تَنْزیهاً لَکمْ عَنِ اْلکبْرِ، وَالزکاةَ تَزْکیةً للنفْسِ وَ نماءً فی الرِّزْقِ، وَالصِّیامَ تَثْبیتاً للْاخْلاصِ، وَاْلحَج تشْییدًا للدّینِ، وَاْلعَدْلَ تَنْسیقاً للْقلُوبِ، وَطاعَتنا نظاماً للْملةِ، وَامامَتَنا اَماناً للْفُرْقَة، وَاْلجِهادَ عزًّا للْا سْلام، وَالصبْرَ مَعُوَنةً علَی استیجابِ اْلاَجرِ»[4] (همان، ص ١٢٨)
در این بخش، واژگان دو جملة «تَطْهیراً لکمْ مِنَ الشِّرْک» و «تَنْزیهاً لَکمْ عَنِ اْلکْبرِ» دوبه دو با یکدیگر از نوع سجع متوازن هستند. واژة «تطهیرا» در مقابل واژة «تنزیها» قرار گرفته و هر دو از نظر وزن و بلندی و کوتاهی هجاها، با یکدیگر هم خوانی دارند. در ادامة جمله، واژة «الشرک» نیز در برابر با واژة «الکبر» قرار گرفته و به دلیل یکسان بودن وزن هر دو واژه، در گروه سجع متوازن و در شمار صنعت موازنه جای می گیرند.
١-١-٣. جناس
جناس یکی دیگر از صنایع لفظی است که در گروه توازن واژگانی جای می گیرد. جناس ازجمله فنون لفظی و یکی از انواع قاعده افزایی ها به شمار می رود و بر برونة زبان عمل می کند و از ابزارهای ایجاد نظم و توازن در ساختار کلام است. «جناس بر یکسانی صامت ها و مصوت های دو کلمه استوار است که گاه با اختلاف یک یا دو حرف ظاهر می شود، درحالی که سجع مبتنی بر همسانی مصوت هاست و جایگاه مشخصی دارد.
کلمات متجانس، تکرار را به ذهن متبادر می کنند و سجع، قافیه را. در بسیاری از مواقع، از جناس برای ایجاد سجع استفاده می شود.»(تهرانی ثابت، ١٣٩٠، ص ٢٧)
توازن واژگانی از طریق تکرار آوایی کامل و ناقص، گونه های مختلفی از جناس را به وجود می آورد. فرایند تکرار آوایی کامل در گروه صورت های زبانی هم آوا- هم نویس جناس تام را شکل می دهد؛ مانند «شانه (کتف) و شانه» و همین تکرار در گروه صورت های زبانی هم آوا جناس لفظ را به وجود می آورد؛ مانند «خطا و ختا».
جناس های مذیل (زاید)، ناقص و قلب نیز نتیجة تکرار آوایی ناقص در صورت های زبانی است. در ادامه به کارکرد برخی از انواع جناس در خطبة فدکیه و اثر آن در ایجاد توازن در کلام اشاره خواهد شد.
١-١-٣-١. نمونه های جناس
حضرت فاطمه ع در خطبة فدکیه از انصار که پس از وفات پیامبرص از عقاید خویش بازگشته و در برابر ستمی که به خاندان ایشان روا داشته شده، سکوت کرده و به جامعة اسلامی و وقایع روزگار خود بی تفاوت گشته اند، انتقاد و ش. کوه می کند و انصار را که به تعبیر ایشان روزگاری بازوان ملت و یاران اسلام بوده اند و اکنون در خواب غفلت و بی خبری به سر می برند، خطاب قرار می دهد. حضرت در قسمت های پایانی خطبه، از حق شرعی خود سخن می گوید و سستی انصار را یادآور می شود. زهراع مرگ پیامبرص را مصیبتی بزرگ می داند که جامعة عرب بدان دچار شده و تمام خلقت و طبیعت از فقدان ایشان دگرگون گشته و رو به تباهی دارد: «ثم رَمَتِ بطَرفهاَ نحوَ الانصَارِ، فقالت: یا مَعْشَرَ النقیبَةِ وَ اَعْضادَ الملةِ وَحَضَنةَ اْلاسْلامِ، ما هذه اْلغَمیزَةُ فی حَقّی وَالسِّنةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسولُ الله ص اَبی یقُولُ: «اَلْمَرْءُ یحْفَظُ فی وُلْده"؟، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ، وَعَجْلانَ ذا اهاَلةٍ وَلَکم طاَقةٌ بما اُحاوِلُ، وَقُوةٌ عَلی ما أَطْلُبُ وَاُزاوِلُ أَتقُوُلونَ مَاتَ مُحَمدٌ صَلی اللهُ عَلیه وَآله؟ فخَطبٌ جَلیلٌ اسَتوسَعَ وَهُیهُ، وَاستنهَرَ فَتقُهُ وَانفَتَقَ رَتقُهُ»[5] (طبرسی، ١٣٨٠، ص ١٣٢)
در سطر سوم این بخش از خطبه، واژگان «أحاول و أزاول» صورت های زبانی از نوع تکرار آوایی ناقص هستند که با یکدیگر از نظر صامت ها و مصوت های تشکیل دهندة خود اشتراک دارند. «از بین انواع جناس، جناس مضارع و جناس لاحق، ارتباط بیشتری با آواشناسی و واج شناسی دارند... در جناس مضارع و لاحق، دو پایة جناس از هر نظر کاملاً یکسان هستند و تنها در یک حرف با هم متفاوت اند.
چنانچه حروف متفاوت در دو با پایه با هم مشابه (قریب المخرج) باشند، جناس را مضارع (مشابه) گویند و چنانچه مشابه یکدیگر نباشند(بعیدالمخرج)، جناس را لاحق گویند.»(یاحقی، ١٣٨٥، ص ١٤٤) در این قسمت، واژگان «أحاول و أزاول» به دلیل بعید المخرج بودن حروف (ح -ز) از نوع جناس لاحق به شمار می آیند. در ادامه، «فتق و رتق» به دلیل اختلاف در حرف نخستین خود که هر دو قریب المخرج نیز هستند، در گروه جناس مضارع جای می گیرند.
٢. قاعده کاهی
قاعده کاهی یا هنجارگریزی شیوة دیگری از برجسته سازی است که عملکرد آن برخلاف قاعده افزایی بر درونة زبان است و بیش از قاعده افزایی در شعرآفرینی و آفرینش های هنری و ادبی مؤثر است. هنجارگریزی در حقیقت، خروج از اصول و مؤلفه های زبان معیار است که شاعر با رهایی از کارکردهای ارجاعی و برگزیدن دلالت های ضمنی و معانی ثانویة واژگان زبان، از یک صورت زبانی، معنایی ادبی می سازد و با بهره مندی از صنایع و آرایه های علم بیان، زبان خود را ادبی ساخته و مفاهیم مورد نظر خویش را در قالب تصویرپردازی های بدیع و دلنشین بیان می کند.
در هنجارگریزی، رومان یاکوبسن (Roman Jacobson) (١٨٩٦١٩٨٢م) نظریة قطب مجازی و استعاری را مطرح کرد. به اعتقاد وی، قطب مجازی، گرایش به محور همنشینی داشته و مبتنی بر ترکیب است و قطب استعاری گرایش به محور جانشینی دارد و بر پایة انتخاب است و چنین بیان می کند که «اصل مشابهت، شالودة شعر است... نثر برخلاف شعر لزوماً با روابط مجاورت ادامه می یابد؛ ازاین رو استعاره بیشتر در شعر به چشم می خورد و مجاز در نثر و در نتیجه، بررسی صناعات شعری عمدتاً در زمینة استعاره است.»(یاکوبسن، ١٣٨٦، ص ٤٦)
در زبان ادبی، برخلاف زبان عادی که هدف رساندن پیام به مخاطب است، القای مخاطب و برانگیختن وی از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ ازاین رو ادیبان و شاعران می کوشند تا به کمک عناصر ادبی و زیبایی شناختی، صورت و شکل اثر خویش را برجسته و متمایز از زبان عادی گردانند، زیرا شکل و صورت اثر هم پای محتوا و درون مایة آن در تأثیرگذاری متون و دلنشین ساختن آن نقش عمده ای دارد. به همین سبب زبان ادبی، پیوندی ناگسستنی با هنجارگریزی دارد.
حوزة کارکرد هنجارگریزی در مباحث علم معانی و بیان نمود می یابد و بیشتر صنایعی را شامل می شود که در معنا و مفهوم جمله تأثیرگذارند و ماهیت حقیقی متون ادبی را شکل می دهند. بر این اساس می توان گفت هنجارگریزی پایة اصلی آفرینش های ادبی به شمار می رود و در برجسته سازی و تغییر ماهیت زبان مؤثر است.
حوزة کارکرد هنجارگریزی معنایی مباحث بدیع معنوی ازجمله صنایعی چون تشبیه و استعاره و کنایه و... را دربرمی گیرد که همواره در شعر شاعران گذشته و معاصر حضور گسترده ای داشته است و به جرئت می توان گفت که شعری خالی از این آرایه های ادبی وجود ندارد. «هنجارگریزی معنایی یعنی تخطی از معیارهای معنایی تعیین کنندة هم آوایی واژگان. به عبارت دیگر یعنی تخطی از مشخصه های معنایی حاکم بر کاربرد واژگان در زبان معیار یا به عبارت دیگر در نقش ارجاعی زبان.»(سجودی، ١٣٧٨، ص ٢٣)
در خطبة فدکیه، قاعده کاهی و صنایع بدیع معنوی هم پای آرایه های بدیع لفظی در برجسته سازی کلام نقش دارد. در اغلب فرازهای خطبه، کارکرد صنایع ادبی علم بیان در کنار ظرافت های علم بدیع مشهود است. حضرت برای بیان مفاهیم مورد نظر خود چه آنجا که زبان به حمد و ستایش خدا می گشاید و از رسالت و حقانیت دعوت پیامبرص سخن می گوید و چه آنجا که خطاب به انصار از دنیاپرستی و غفلت آنان شکوه کرده و غصب خلافت و رهبری جامعة مسلمانان از علی ع را یادآور می شود، به فراخور ماهیت و مضمون کلام خود، از تشبیه و استعاره و کنایه بهره می برد. عملکرد فاطمه ع مطابق با فن خطابه که همانا القای مخاطب است، همسو و هماهنگ است. حضرت زهراع با پیوند کلام خود به انواع آرایه های معنوی علم بیان بر قدرت نفوذ سخنان خویش می افزاید. در ادامه به نمونه هایی از کارکرد چهار صنعت علم بیان (استعاره، کنایه، تشبیه و مجاز) در خطبة فدکیه اشاره خواهد شد.
٢-١. محور جانشینی
٢-١-١. استعاره و کنایه
در هنجارگریزی معنایی، منتقدان و زبان شناسان معاصر به دلیل تشابه عملکرد دو صنعت استعاره و کنایه با تکیه بر نظریة قطب استعاری یاکوبسن، این دو صنعت را در گروه محور جانشینی مطرح می کنند، زیرا در استعاره و کنایه، گوینده، وصف یا عبارتی را جانشین وصف و عبارت دیگری در ساختار کلام می گرداند و عبارت جانشین شده به وجه محذوف که در استعاره، مشبه یا مشبه به و در کنایه، مکنی عنه است، اشاره دارد. با توجه به این فرایند، استعاره در حقیقت بر پایة انتخاب شکل می گیرد و قطب استعاری کلام نیز به محور جانشینی گرایش دارد. در استعاره، «نشانه ای برحسب تشابه معنایی به جای نشانة دیگری از روی محور جانشینی انتخاب می شود و به روی محور همنشینی قرار می گیرد. به این ترتیب، می توان مدعی شد که استعاره فشرده ترین نوع تشبیه است؛ هرچند تفاوتی ظریف میان تشبیه و استعاره وجود دارد.»(صفوی، ١٣٩٠، ١٣٣)
در متون ادبی، سخنگوی زبان با تکیه بر قطب استعاری، مدلولهای صریح و کارکردهای ارجاعی واژگان را کنار نهاده و با درنظرگرفتن بار معنایی هریک و برگزیدن مدلولهای ضمنی و کارکردهای ادبی، از زبان معیار فاصله گرفته و به حوزة زبان ادبی نزدیک می شود. زبان ادبی به دلیل پیوند مستحکم آن با علم بلاغت همواره زیباتر از زبان عادی به شمار می آید و به مراتب تأثیرگذارتر از آن است.
حضرت فاطمه ع در فرازهای بسیاری از خطبة فدکیه، از صنعت استعاره و کنایه بهره می برد و با توجه به محتوا و درون مایة کلام خویش، ساختار کلی و نهایی سخنان خود را شکل می دهد؛ برای مثال، حضرت در قسمتی از خطبه به معرفی خویش پرداخته و از پاکی و صداقت خود و اهل بیت ع سخن می گوید و در ادامه، با یادآوری مقام نبوت و رسالتی که پیامبرص عهده دار آن بوده اند، حاضران در مسجد را انذار می کند و ضمن برشمردن صفات و ویژگی های اخلاقی پیامبرص و بیان سیرة عملی ایشان و نحوة برخوردشان با سران شرک، بر آن است تا وجدان های خفتة مردم را بیدار کند و حجت را بر آنان تمام نماید. حضرت در بیان این مفاهیم و بنا بر غرض اصلی خود، گاه از استعاره بهره می برد و آنجا که روی سخنشان با انصار و مردم کوفه است، با لحنی کنایی و آمیخته به تهکم و تعریض کلام خویش را ایراد می فرمایند و چنین می گویند: «"لقَدْ جاءَکمْ رَسُولٌ منْ اَنْفُسکمْ عزیزٌ عَلَیه ماعَنُّتمْ حَریصٌ عَلَیکمْ بِاْلمُؤْمنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ" فانْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُونَ اَبی دُونَ نسا ئکمْ، وَاَخا اْبنِ عَمّی دُونَ رِجالکمْ، وَلَنعْمَ اْلمَعْزِی اَلیه، فبَلغَ الرِّساَلةَ، صادعًاِ بال نذارِة مائلاً عَنْ مَدْرَجَةِ اْلمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، آخذًاِ باَکظامِهمْ، داعیاً الی سَبیلِ رَبه باْلحکمَةِ واْلمَوْعظةِ اْلحسَنةِ، یجفُّ اْلاَصْنامَ وَینکثُ اْلهام، حَتی اْنهَزَمَ اْلجَمْعُ وَ وَلوُا الدُّبُرَ حَتی تَفَری اللیلُ عنْ صبْحه، وَاَسفَرَ اْلحَقُّ عَنْ مَحْضه، وَنطَقَ زَعیمُ الدّینِ، وَخَرَسَتْ شَقاشقُ الشیاطینِ، وَطاحَ وَشیظُ الِّنفاقِ، وَاْنحَلت عقَدُ اْلکفْرِ وَالشقاقِ، وَفُهْتُمْ بِکلمَةِ اْلاخْلاصِ فی نفَرٍ منَ اْلبیضِ اْلخماصِ وَکْنُتمْ عَلی شَفا حفْرَةٍ منَ النارِ، مُذْقَةَ الشارِبِ، وَنُهْزَةَ الطامعِ، وَ قُبْسَةَ اْلعجْلانِ، وَمَوْطیءَ اْلاَقدامِ، تَشْربُونَ الطرَقَ، وَتَقْتاُتونَ القد، اَذلةً خاسئینَ، تَخاُفونَ اَن یتخَطفَکمُ ال ناسُ منْ حَوْلکمْ»[6] (طبرسی، ١٣٨٠، ص ١٢٨١٢٩)
حضرت در این قسمت از خطبه، برای بیان مفهوم انذار و بیم دادن مشرکان و مطیع گرداندن آنان تعبیری کنایی به کار می برد. عبارات «ضارِباً ثَبَجَهُم : شلاق زدن (بر کمر آنان)» و «اخِذاً بِاَکظاِمِهم : راه نفس آنان را بستن» کنایه از سخت گرفتن و و بیم دادن است. حضرت بر آن است تا با این تعبیر، از اقتدار و عظمت پیامبرص در برخورد با مشرکان و کافران سخن بگوید. تأمل در این عبارات نشانگر آن است که معنای حقیقی آن ها مدنظر نبوده و حضرت از بار معنایی این جملات برای بیان مقصود اصلی خود بهره برده است و با جایگزینی آن ها به جای غرض نهایی کلام، دریافت معنای اراده شده را به مخاطب وامی نهد تا پس از رمزگشایی از صورت ظاهری سخن، حقیقت کلام را دریابد.
ایشان در ادامة سخنان خود، رسالت پیامبرص و رهبری ایشان را نجات بخش انسان ها از ظلمت و گمراهی دانسته و به وصف افراد جامعة خویش که در جهل و نفاق غوطه ور بوده و با ذلت و خواری زندگی می کنند، می پردازد. حضرت در سطرهای پایانی این قسمت از خطبه به شرح رفتار، عملکرد و نحوة زندگی این گروه اشاره داشته و با لحنی کنایی آنان را وصف می کند. عبارت «وَقبسَةَ اْلعجْلانِ» کنایه از فرد عجول و شتاب زده است که گویای جهل و بی فکری مردمان زمانه است و عبارت «مَوْطِی ءَ الاَقْدامِ: لگدکوب شدن» هم کنایه از ذلت و خواری است.
ازجمله استعاره های موجود در این بخش از خطبه، می توان به نمونه هایی از استعارة مکنیه اشاره کرد؛ مانند: «حتی تَفَرَّی اللَّیلُ عَنْ صُبْحِه : صبح ایمان از افق تاریک شرک بدمید» حضرت زهراع رسالت آسمانی پیامبرص را پایان دهندة شرک و ظلم معرفی می کند و پیروی از ایشان را تنها راه رسیدن به کمال و سعادت می داند. به تعبیر حضرت با رسیدن پیامبرص به مقام نبوت، سیاهی و تاریکی شرک و کفر از جامعة اسلامی رخت بسته و نور هدایت و خورشید ایمان جای آن را در زندگی انسان گرفته است. در این قسمت به «اللیل» مؤلفة معنایی انسان بخشیده شده و پس از حذف انسان از ساختار جمله، یکی از لوازم آن (تفرّی) جانشین آن در کلام شده و ماهیت استعاری سخن را شکل داده است.
نمونة دیگر عبارت «وَخَرَسَتْ شَقاشِقُ الشیاطین : لال شدن زبان شیاطین» است.
هم آیی واژة «شقاق: زبان» که معمولاً در زبان معیار، از مشخصه های انسان است، در ترکیب با شیاطین که مفهومی مجرد و عقلی است، ساختار استعاری کلام را شکل می دهد. در این نمونه نیز شیاطین که به نظر می رسد در اینجا مقصود از آن ها کافران است به انسان هایی مانند شده اند که در برابر پیامبرص و حقانیت ایشان عاجز و ناتوان گشته اند.
٢-٢. محور همنشینی
٢-٢-١. تشبیه و مجاز
یاکوبسن قطب مجازی کلام را بر پایة انتخاب می داند که در آن واحدهای زبانی از طریق همنشینی و مجاورت با یکدیگر، صورت نهایی کلام را شکل می دهند. (ر. ک: صفوی، ١٣٩٠، ج ٢، ص ٢٦) در قطب مجازی سخنگوی زبان وجهی را جانشین وجه دیگر نمی گرداند، بلکه از همنشین ساختن آن ها در ساختار جمله، پیام خویش را به مخاطب انتقال داده و تصویرآفرینی می کند؛ ازاین روست که صنایعی همچون تشبیه و مجاز در بحث همنشینی جای می گیرند، زیرا در آن ها ارکان اصلی کلام در تشبیه (مشبه و مشبه به) و در مجاز(علاقه و قرینه) در هم آیی و ترکیب با یکدیگر ساختمان کلام را شکل می دهد و قالب اصلی سخن را مشخص می کند.
این دو صنعت ادبی که گرایش به قطب مجازی داشته و مبتنی بر ترکیب است، در بحث هنجارگریزی معنایی، ارزش و اهمیت خاص خود را دارند؛ هرچند که نسبت به کنایه و استعاره از بسامد کمتری در هنجارگریزی برخوردار است، در نوع خود، در به وجود آوردن زبان شاعرانه و خلق تصاویر بدیع و نامتعارف تأثیرگذارند.
هر چه تشبیه از دایرة محسوسات فراتر رفته و به مفاهیم عقلی و مجرد نزدیکتر می شود، به همان میزان از بسامد بالاتری در هنجارگریزی برخوردار خواهد بود. در مجاز نیز نوع عقلی آن به دلیل برقراری روابط اسنادی، کشف رمزگان هنری و دستیابی به مدلول مورد نظر، تأمل و دقت بیشتری را می طلبد، از دیدگاه ادیبان و منتقدان زیباتر و بدیع تر از نوع مجاز مرسل به حساب می آید.
حضرت در فرازهای پایانی خطبه، از بی عدالتی و نادیده گرفتن حق خویش و نیز از بی تفاوتی انصار در قبال ظلمی که به ایشان روا داشته اند، ش. کوه سر می دهد و از سستی و ضعف آنان در برابر کسانی که به اهل بیت ع ستم می کنند، انتقاد می کند و بر آن است تا با کلام روشنگرانة خود، آنان را از کژی و گمراهی رهانده و همسو با آرمان های دین اسلام گرداند. سخنان حضرت در این قسمت از خطبه، بیشتر به منظور تحریک و برانگیختن همت انصار است. ایشان با یادآوری عزت و عظمت گذشتة این گروه و بیان پیروزی ها و شجاعت های آنان، قصد بیدارسازی انصار در دفاع از حق خویش و خلافت علی ع دارد: «إیهاً بَنی قیلَةَ! ءَاُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَاَنْتمْ بِمَرْئ مّنی وَمَسْمَعٍ وَمُنْتَدی وَمجْمَعٍ؟َ تلْبَسُکمُ الدعْوَةُ وَتَشْمَلُکمُ اْلخبْرَةُ، وَاَنْتمْ ذَوُو اْلعَدَد وَاْلعُدة وَاْلاَداِة وَاْلقُوةِ، وَعندَکمُ السِّلاحُ وَ اْلجُنةُ، توافیکمُ الد عْوَةُ فلاُ تجیبونَ، وَتَأْتیکمُ الصرْخَةُ فَلاُ تغیثونَ، وَاَنْتُمْ مَوْصُوُفونِ بَاْلکفاحِ، مَعْرُوُفونَ بِاْلخَ یرِ وَالصلاحِ، وَالُّنخْبَةُ التی اْنُتخبَتْ، وَاْلخیرَةُ التی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ اْبَیت قاَتلْتُمُ اْلعَرَبَ، وَتَحَملْتمُ اْلکد وَالتعَبَ، وَناطَحْتُمُ اْلاُمَمَ، وَکاَفحْتمُ اْلُبهَمَ، لاَ نبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نأْمُرُ کمْ فَتَأْتَمرُونَ، حَتی اذا دارَتْ بِنا رَحَی اْلاسْلامِ، وَدَر حَلَبُ اْلاَیامِ، وَخَضَعَتْ ثَغرَةُ الشِّرْ ک، وَسَکَنتْ فَوْرَةُ اْلافک، وَخَمَدَتْ نیرانُ اْلکفْرِ، وَهدَأَتْ دَعْوَةُ اْلهَرَجِ، وَاسْتَوْسَقَ نظامُ الدّینِ، فاَ نی حزْتُمْ بَعْدَ اْبَیانِ؟ وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ اْلاعْلانِ؟ وَنَکصْتمْ بَعْدَ اْلاقدامِ؟ وَاَشْرَ کُتمْ بَعْدَ الْایمان؟»[7] (طبرسی، ١٣٨٠، ص ١٣٣)
در این قسمت از خطبه، علاوه بر مفاهیم ارزشمند و هدفی که حضرت از ایراد سخنان خود دنبال می کند، حضور زیبایی ها و ظرافت های ادبی نیز قابل درک است.
فاطمه ع در قسمتی از بیانات خویش، از آمادگی و استعداد انصار در رویارویی با کافران و ستمکاران سخن می گوید و رشادت های ایشان در زمان حیات پیامبرص در راه برقراری و تثبیت دین اسلام در جامعه را بازگو می کند. در خلال سخنان ایشان تشبیه های زیبایی نیز دیده می شود؛ ازجمله عبارت «حَتَّی اذا دارَتْ بِنا رَحَی اْلاِسْلإمِ: چرخ اسلام به محور ما به گردش درآمد.» در این تشبیه دو رکن اصلی کلام - مشبه (اسلام) و مشبه به (رحی)- همنشین یکدیگر شده اند. به نظر می رسد مقصود حضرت از این تشبیه حقانیت دین اسلام است که به مقابله با کافران پرداخته و همچون آسیابی تمامی شرک و کفر و بی عدالتی را درهم کوبیده است. این تشبیه از نوع تشبیه بلیغ (مؤکد- مجمل) است. در ادامه، فاطمه ع با ساختاری مشابه با تشبیه مذکور، کفر را به آتش تشبیه می کند. در عبارت «خَمَدَتْ نیرانُ اْلکفْرِ» نیز مشبه و مشبه به مورد نظر به صورت ترکیب اضافی در هم آیی با یکدیگر، تصویری از سرکشی و سوزانندگی کفر را به نمایش می گذارد که دین اسلام آن را خاموش و تباه ساخته است. این تشبیه نیز در شمار تشبیه های بلیغ جای می گیرد.
از نمونه های مجاز در این فراز از خطبه می توان به عبارت «وَتأَتیکمُ الصَّرْخَةُ فَلاتغیثونَ» اشاره کرد. در این جمله، اسناد «الصّرخه: فریاد و بانگ» به فعل «تأتی: آمدن»اسنادی مجازی و عقلی است. در زبان معیار، فاعل کنندة کار است؛ ازاین رو بایستی در جمله فاعلی را برگزید که صدور فعل از آن جایز باشد؛ اما در زبان ادبی، شاعر به کمک صنعت تشخیص و جان بخشی به اشیاء ساختارهای دستوری مرسوم در قواعد زبان درهم شکسته و با برقراری روابط مجازی تصویرسازی می کند. در این نمونه نیز ساختار فعلی جمله در گروه مجاز عقلی جای می گیرد.
نتیجه گیری
خطبة فدکیه ازجمله خطبه های مهم در تاریخ شیعه است که افزون بر ارزش دینی و محتوایی، ازجمله خطبه های بی نظیر از جهت نوع بیان گویندة آن است که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد شده است. در خطبة فدکیه، شکل و ساختار خطبه به همراه مضامین و مفاهیم متعالی آن، هر دو در اوج دقت و ظرافت هستند. حضرت فاطمه ع همچون پدر و همسر گرامی خویش، اسوة بلاغت و سخنوری است و در سخنرانی ماندگار خود در مسجد کوفه، حقایقی دربارة وضع جامعة معاصر خویش، نقش پیامبرص در هدایت و رهبری، مظلومیت علی ع و سستی انصار در تشخیص حق از باطل و نادیده گرفتن حق شرعی خود بازگو می کند. نحوة بیان حضرت و بهره مندی ایشان از انواع آرایه های ادبی، زیبایی خاصی به کلام ایشان بخشیده و بافت روایی خطبه را برتر و بالاتر از متون عادی گردانده است. انتخاب واژگان و الفاظ، چینش دقیق و مناسب آن در بافت روایی خطبه، تصویرپردازیهای هنری در کلام و استحکام و متانت سخنان حضرت، همگی در راستای هدف والای ایشان که همانا القا و برانگیختن مخاطبان غفلت زدة خویش است، ایراد گردیده؛ ازاین رو فاطمه ع با رعایت اصول خطبه پردازی و بهره مندی از بیانی فصیح و بلیغ بر آن است تا ضمن بیان حقایق موجود، اثرگذاری و نفوذپذیری سخنان خویش را دوچندان سازد. در خطبة فدکیه، هر دو شیوة برجسته سازی (قاعده افزایی قاعده کاهی) کارکرد می یابد. قاعده افزایی در این خطبه به دلیل ساختار منثور آن، از نوع توازن واژگانی است و عناصری همچون سجع، جناس، صنعت ترصیع و موازنه و سایر آرایه های لفظی، آهنگ، نظم و توازن را در کلام حضرت برقرار می سازد. در بخش قاعده کاهی (هنجارگریزی) فاطمه ع برای ملموس تر کردن مفاهیم مورد نظر خویش، از تشبیه و استعاره و سایر صنایع ادبی علم بیان، در ترسیم جامعة ظلمت زده عرب قبل و بعد از بعثت پیامبرص، نکوهش ضعف و سستی انصار در دفاع از حقانیت خود و نیز اشاره به جایگاه اهل بیت ع و نقش علی ع در اسلام و در میان امت اسلامی بهره برده و حقایق موجود را به گونه ای ملموس و حسی در برابر مخاطب مجسم ساخته و تصویرآفرینی می کند. این همه دقت در گزینش الفاظ و ظرافت و زیبایی در آوردن تشبیه ها و استعاره ها یکی از ویژگی های فن خطابه است که در آن، خطیب برای اقناع مخاطب، تمام ظرفیت های علم بیان را به کار می بندد تا بر گیرایی و اثرگذاری کلام خود بیفزاید و مخاطب را منفعل سازد.
منابع
١. احمدی، بابک، حقیقت و زیبایی(درسهای فلسفۀ هنر)، چ ١١، تهران: نشر مرکز، ١٣٨٥.
٢. توکلی، سیده مهناز، «توحید در خطبة فدکیه حضرت زهراع»، مجلة مطالعات راهبردی زنان(کتاب زنان)، شمارة ١٠(٣٩)، ١٣٨٧.
٣. تهرانی ثابت، ناهید، «نگاهی دیگر به جناس»، مجلة فنون ادبی دانشگاه اصفهان، سال سوم، شمارة ١، پیاپی (٤)، ١٣٩٠.
٤. ریعان، معصومه، «خطبة فدکیه تفسیری بر آیات قرآن کریم»، فصلنامة بانوان شیعه، سال دوم، شمارة 4، 1384-
٥. روشنفکر، کبری، «تحلیل گفتمان انتقادی خطبه فدک حضرت زهراع»، مجلة منهاج، سال هفتم، شمارة ١٢، ١٣٩٠.
٦. سجودی، فرزان، «درآمدی بر نشانه شناسی شعر»، مجلات فرهنگ و هنر(شعر)، شمارة ٢٦، ١٣٧٨.
٧. صفوی، کوروش، از زبانشناسی به ادبیات، ج ١: نظم، چ ٢، تهران: سورة مهر(حوزة هنری سازمان تبلیغات اسلامی)، ١٣٨٣.
٨.، از زبانشناسی به ادبیات، ج ٢: شعر، چ ٣، تهران: سورة مهر، ١٣٩٠.
٩. طبرسی، ابی منصور احمد بن علی بن ابی طالب، الاحتجاج، ج ١، الطبعة الأولی، بی جا: انتشارات الشریف الرضی، ١٣٨٠.
١٠. قاسمی پور، قدرت، درآمدی بر فرمالیسم در ادبیات، چ ١، اهواز: نشر رسش، ١٣٨٦.
١١. ندری ابیانه، فرشته، «ویژگی های خطابی خطبه فدکیه»، فصلنامة بانوان شیعه، سال دوم، شمارة ٤، . 1384
١٢. یاحقی، محمد جعفر، «نقد جناس مضارع و لاحق در کتب بلاغی»، فصلنامة پژوهش های ادبی، شمارة ١٤، ١٣٨٥.
١٣. یاکوبسن، رومن، مقالة «قطب های استعاری و مجازی» در زبانپریشی از کتاب زبانشناسی و نقد ادبی، ترجمة مریم خوزان و حسین پاینده، چ ٣، تهران: نشر نی، ١٣٨٦.
پی نوشت ها
[1] گواهی می دهم که معبودی جز خداوند نیست و شریکی ندارد که این امر بزرگی است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را وصل آن ساخت و در پیشگاه تفکر و اندیشه، شناخت آن را آسان نمود، خداوندی که چشم ها از دیدنش بازمانده و زبان ها از وصفش ناتوان و اوهام و خیالات از درک او عاجزند. موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از ماده ای موجود شوند و آن ها را پدید آورد، بدون آنکه از قالبی تبعّیت کنند، آن ها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیتش پدید آورد، بی آنکه در ساختن آن ها نیازی داشته و در تصویرگری آن ها فایده ای برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهی بر طاعتش و اظهار قدرت خود و شناسایی راه عبودیت و گرامیداشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را به سوی بهشتش رهنمون گردد.
[2] خدای تعالی بعد از چنین حالاتی شما را به دست آن حضرت نجات داد. بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگ های عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتی ها کشیدید. هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهایی از مشرکان دهان باز کرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند و او تا زمانی که سر آنان را به زمین نمی کوفت و آتش آن ها را به آب شمشیرش خاموش نمی کرد، بازنمی گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سروری از اولیاء الهی، دامن به کمر بسته، نصیحت گر، تلاشگر، و کوشش کننده بود و در راه خدا از ملامت ملامت کننده نمی هراسید و این در هنگامه ای بود که شما در آسایش زندگی می کردید، در مهد امن متنعم بودید و در انتظار به سر می بردید تا ناراحتی ها ما را دربرگیرد و گوش به زنگ اخبار بودید و هنگام کارزار عقبگرد و به هنگام نبرد فرار می کردید.
[3] این کار از شما بعید بود، چطور این کار را کردید، به کجا روی می آوردید، درحالی که کتاب خدا رویاروی شماست، امورش روشن، احکامش درخشان و علائم هدایتش ظاهر و محرماتش هویدا و اوامرش واضح است ؛ اما آن را پشت سر انداختید. آیا بی رغبتی به آن را خواهانید؟ یا به غیر قرآن حکم می کنید؟ که این برای ظالمان بدل بدی است و هرکس غیر از اسلام دینی را جویا باشد، از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.
[4] پس خدای بزرگ ایمان را برای پاک کردن شما از شرک، نماز را برای پاککردن شما از تکّبر، زکات را برای تزکیة نفس و افزایش روزی، روزه را برای تثبیت اخلاص، حج را برای استحکام دین، عدالت ورزی را برای التیام قلب ها، اطاعت ما خاندان را برای نظم یافتن ملت ها، امامتمان را برای رهایی از تفرقه، جهاد را برای عزت اسلام و صبر را برای کمک در به دست آوردن پاداش قرار داد.
[5] آنگاه رو به سوی انصار کرده و فرمود: ای گروه نقبا و ای بازوان ملت، ای حافظان اسلام، این ضعف و غفلت دربارة حق من و این سهل انگاری از دادخواهی من چرا؟ آیا پدرم پیامبرص
نمی فرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ می شود.» چه با سرعت مرتکب این اعمال شدید و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغش فروریخت، در صورتی که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن می کوشیم، هست و نیرو برای حمایت من در این مطالبه و قصدم می باشد. آیا می گویید محمد که درود خدا بر او و خاندانش باد از دنیا رفت؟ چه مصیبت بزرگی و چه اندوه سترگی است. سستی و رخنه ای که در بنای اسلام پدید آمد، بسیار عمیق است؛ شکافی که هرگز پر نخواهد شد و هر روز بر وسعت آن افزوده می شود.
[6] پیامبری از میان شما برانگیخته شد که رنج های شما بر او گران آمده و دلسوز بر شماست و بر مؤمنان مهربان و عطوف است. پس اگر او را بشناسید، می دانید که او در میان زنانتان، پدر من بوده و در میان مردانتان، برادر پسرعموی من است. چه نیکو بزرگواری است آنکه من این نسبت را به او دارم. رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کناره گیری کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو به سوی پروردگارشان دعوت نمود، بت ها را نابود ساخته و سر کینه توزان را می شکست تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.
تا آنگاه که صبح روشن از پردة شب برآمد و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد و فریاد شیطان ها خاموش شد، خار نفاق از سر راه برداشته شد و گره های کفر و تفرقه از هم گشوده گردید و دهان های شما به کلمة اخلاص باز شد. در میان گروهی که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند و شما بر کناره پرتگاهی از آتش قرار داشته و مانند جرعه ای آب بوده و در معرض طمع طماعان قرار داشتید، همچون آتش زنه ای بودید که بلافاصله خاموش می گردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبی می نوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده می کردید، خوار و مطرود بودید، می ترسیدید که مردمانی که در اطراف شما بودند، شما را بربایند.
[7] ای پسران قیله گروه انصار آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم، درحالی که مرا می بینید و سخن مرا می شنوید و دارای انجمن و اجتماعید، صدای دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهی دارید و دارای نفرات و ذخیره اید و دارای ابزار و قوه اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صدای دعوت من به شما می رسد؛ ولی جواب نمی دهید و ناله فریادخواهی ام را شنیده، ولی به فریادم نمی رسید، درحالی که به شجاعت، معروف و به خیر و صلاح، موصوف هستید و شما برگزیدگانی بودید که انتخاب شده و منتخباتی که برای ما اهل بیت ع برگزیده شدید! با عرب پیکار کرده و متحمل رنج و شدت ها شدید و با امت ها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیای اسلام به گردش افتاد و پستان روزگار به شیر آمد و نعره های شرکآمیز خاموش شد و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد و آتش کفر خاموش و دعوت ندای هرج ومرج آرام گرفت و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده و پس از آشکاری، خود را مخفی کردید و بعد از پیشقدمی عقب نشستید و بعد ایمان شرک آوردید.