شما زندگی زیر یک سقف را شروع کردهاید؟
[کوثر] هنوز نه. دو سال است که عقد کردهایم و ان شاالله تا چند ماه دیگر هم قصد داریم به خانه خودمان میرویم.
وضعیت مالی خانوادهها چه طور است؟ حتماً ازنظر مالی حمایت میشوید.
[کوثر] خانواده همسرم آنقدر متمکن نیستند که بتوانند به ما کمک کنند. پدرشوهرم در مازندران مربی کشتی در یک باشگاه استیجاری است. حتی همسرم میگوید برای خرید حلقه ازدواج من، انگشتر مادرش را فروختهاند. اوایل آنها هم زیاد موافق این ازدواج نبودند و شک داشتند که همسرم ازنظر مالی توانایی اداره یک نفر دیگر را هم داشته باشد. پدر من هم کارمند است و خانه استیجاری دارد.
شما هنوز زیر یک سقف نرفتهاید. با توجه به اینکه همسرتان شغل ثابتی ندارد و حمایت مالی هم نمیشوید، فکر کردهاید چه طور میخواهید مسائل مالی را مدیریت کنید؟
[کوثر] ما تقریباً الآن هم مسائل مالیمان را از خانواده جدا کردهایم. در این دو سالی که عقد کردهایم هر کاری را که بگویید برای اینکه استقلال مالی داشته باشیم امتحان کردهایم. خردهفروشی، کارهای اینترنتی، راهاندازی صفحات فروش اینترنتی. از هرکدام هم مقداری پول پسانداز کردهایم و مثلاً جشن عقد گرفتهایم. یا مثلاً خرید عیدمان را با پول خودمان انجام میدهیم. خودمان میخواهیم که خانوادهها کمترین کمک را به ما بکنند تا هرروز بیشتر مستقل بشویم.
مسائل مالی به زندگیتان فشار نمیآورد؟
[کوثر] اوایل خیلی سخت بود. مثلاً رفتیم جایی، برای برگشت حتی پول اسنپ هم نداشتیم. اما بیشتر مسیر را پیاده آمدیم و خیلی هم خوش گذشت (میخندد). سخت که هست اما خیلیها هم هستند که ترجیح میدهند ازدواج کنند و این شرایط را باهم پشت سر بگذارند. در صفحه اینستاگرام من در قسمت نظرات خیلیها این را میگویند.
ماجرای آشناییتان چه طور اتفاق افتاد؟
[کوثر] من کارهای فرهنگی را خیلی دوست داشتم، از همان 14-13 سالگی در پایگاههای بسیج بودم و در جنبشهای مختلف هم فعال بودم و کار میکردم. در شبکههای اجتماعی در راستای همین اهداف شناختهشده بودم. مادرم هم در همین فعالیتها بود و ایشان را بهعنوان مشاور بچههایی که فعالیت فرهنگی میکنند هم میشناسند. همسرم در همین گردهماییها و همچنین از طریق صفحات من در فضای مجازی، کارهایم را دیده بودند اما نسبت من و مادرم را نمیدانستند. به ایشان از قصدشان برای ازدواج میگویند. بعد هم آدرس یکی از صفحات مجازی من را برای مادرم میفرستند و میگویند طرف موردنظر من این خانم است. مادرم چیزی به همسرم نمیگوید اما نصیحت میکند که در این سن و سال بهتر است دنبال درس باشد و بعد هم شغل، تا برای ازدواج آماده بشود.
همسرم تا یک سال هر کاری که به ذهنتان برسد انجام داد. درسش تمام شد و کارهای مختلف زیادی هم امتحان کرد. الآن گرافیست است و از همان موقع هم کارهایی در این حوزه انجام میداد. بالاخره یک سال آنقدر اصرار کردند تا خانوادهام اجازه دادند به خواستگاری بیایند و بعد هم ازدواج کنیم.
چرا خانوادهتان اول مخالف بودند؟
[کوثر] هم سن کمی داشتیم و هم اینکه شوهرم شغل ثابت نداشتند. خودم هم اصلاً در این وادیها نبودم که به ازدواج فکر کنم. در خانه پدرم وضعیت خوبی داشتم و اینطور نبود که بخواهم ازدواج کنم تا یک موقعیتهایی به دست بیاورم.
پس چه شد که خودتان و خانواده رضایت دادید؟
[کوثر] همسرم و خانوادهاش در طول یک سال آنقدر رفتند و آمدند که پدر و مادرم هم به این نتیجه رسیدند که وقتی کسی در ازدواج آنقدر ثابتقدم است و علیرغم سختگیریها هنوز هم سر حرفش هست، پس میتواند ملزومات یک ازدواج را هم فراهم کند. درست است که همسرم شغل ثابت نداشت اما از حرفهاش که کار گرافیک است کسب درآمد میکرد. خودم هم در اینیک سال نظرم درباره ازدواج عوضشده بود و به ایشان علاقهمند شده بودم.
شما در آن سن و سال چه طور فکر کردید که آمادگی ازدواج رادارید؟
[حسین] متأسفانه اینطور جاافتاده که هرکس زیر هجده سال دارد و میخواهد ازدواج کند، موضوع او را به مسائل جنسی ربط میدهند. اطرافیان من اکثراً با یک نفر از جنس مخالف دوست هستند. پس یعنی این نیاز جنسی نیست بلکه بیشتر یک نیاز عاطفی است. هرکس در این سن و سال نیاز روحی دارد که با یک نفر رابطه عاطفی و محبتآمیز داشته باشد. من هم این نیاز را در خودم حس میکردم اما گفتم چرا بروم سراغ نوع گناه دارش! دین که ازدواج را تأیید میکند، روانشناسها هم که میگویند ازدواج هزاران مزایا دارد، یک نفر دیگر میگوید ما با هیچی ازدواج کردیم اما همهچیز را دوتایی ساختیم. گفتم خب چرا من ازدواج نکنم؟
اما داشتن شغل برای ازدواج لازم است!
[حسین] شغل که لازم است. اما اینکه این شغل باید ثابت و رسمی باشد را عرف جا انداخته است. پدرخانم من هم به خاطر همین نبود شغل ثابت، بعد ازیکسال و خوردهای راضی شدند که ما به خواستگاری برویم. اما همین الآن دوستان من از صبح تا شبکار میکنند، کار ثابت هم دارند اما وقتی میگوییم ازدواج کن، میگوید نمیشود خرج دارد. اما خدا در قرآن گفته روزی را خودم میدهم.
خانواده تان مذهبی هستند؟
[حسین] پدر و مادرم زیاد مذهبی نیستند. خانواده همسرم از ما مذهبیتر هستند. اما همین پدر من که شاید مذهبی بهحساب نیاید همیشه میگوید روزی را خدا میدهد. درحالیکه من مذهبیهای زیادی را دیدهام که به خاطر همین مسائل مالی مانع ازدواج فرزندانشان میشوند.
به این فکر کردهاید که شاید بعدها از ازدواج زودهنگام پشیمان بشوید؟
[حسین] من یکدفعهای ازدواج نکردم. اینطور نبود که بروم خواستگاری و پدرخانمم دخترش را به من بدهد! نزدیک دو سال با خودم کلنجار رفتم و فکر کردم. با روحانیها و افراد باتجربه زیادی مشورت کردم. آمادگیاش را داشتم و با چشمبسته جلو نرفتم که بگویم الآن این مشکل پیش آمد، من تواناییاش را ندارم پس طلاق بگیرم!
از ماجرای ویدئوی پرسروصدایی که منتشر کردید بگویید. چه طور شد تصمیم گرفتید این ویدئو را بسازید؟
[کوثر] ما درباره لایحهای که سن ازدواج را محدود میکرد شنیده بودیم و میخواستیم درباره این موضوع کاری انجام بدهیم. تصمیم گرفتیم از پتانسیل صفحه اینستاگرام من استفاده کنیم و بقیه هم تجربیاتشان را بگویند. من از طریق صفحهام میدانستم که خیلیها زیر بیست سال ازدواجکردهاند و خوشبخت هستند. خب صدای ما و اینها هم باید شنیده میشد و ما باید میگفتیم که کودک نیستیم. دغدغهمان این بود که خیلیهای دیگر مثل ما هستند که دوست دارند ازدواج کنند اما عرف و خانوادهها مانع آنها میشوند.
ویدئو خیلی حرفهای درستشده بود. ساخت آن را بهجایی سفارش دادید؟
[کوثر] نه. همسر من گرافیست است و دوربین مناسب دارد. متن و سناریو را هم خودمان نوشتیم و با همان دوربین همسرم کار را ضبط کردیم. البته تدوینش را یکی از دوستان همسرم انجام داد و این ویدئو برایمان حتی یک هزار تومان هم خرج نداشت.
مسیح علینژاد هم پستی درباره ویدئوی شما گذاشت و گفت تبلیغ ازدواج کودکان است.
[کوثر] اتفاقاً خیلی خوشحال شدیم که او این پست را گذاشت. تا قبل از این شاید ذرهای شک کرده بودیم که نکند کارمان درست نباشد. اما وقتی علینژاد آن پست را گذاشت و طرفدارانش شروع به فحاشی به ما کردند فهمیدیم راه را درست رفتهایم. علینژاد قسمت دوم این ویدئو را حذف کرده بود. چون در قسمت دوم ما دلیلمان از انتشار این ویدئو را میگوییم و او حتماً ترسیده که نکند طرفدارانش حرف درست را هم بشنوند.