خبرگزاری تسنیم: سینمای ایران بعد از انقلاب اسلامی با نوعی سردرگمی مواجه بود، از طرفی سینمای مخاطبگرای قبل از انقلاب در فضای کشور ریشه دوانیده بود و از طرف دیگر تضاد محتوایی این سینما با مفاهیم انقلابی لزوم بازنگری در سیاستگذاری و فیلمسازی را بیان میکرد. هرچند که روند فیلمسازی در دهه 50 خود روندی انتقادی و پرحاشیه بود، اما باز هم نمیتوانست رویه عملی برای تصمیمگیری سینمای بعد از انقلاب باشد. چرا که قبل از انقلاب با هجوم فیلمهای جنسی و خارجی تلاش حکومت به سمت کمرنگ کردن سینمای ایدئولوژیک و جدی بود.
بعد از انقلاب چند سالی طول کشید تا اوضاع سینما کمی سر و سامان پیدا کند و در نهایت در سال 1361 جشنواره فجر با رویکردی متفاوت روی کار آمد تا آثار سینمایی ایران را بررسی و مرور کند و آغازگرنگاهی تازه در تولید فیلم باشد نگاهی که تناسب بیشتری با فرهنگ ملی و تفکر کهن ایران داشتهباشد. حال فضای تازهای برای فیلمسازی با موضوع انقلاب فراهم شده بود؛ که در همان ایام فیلمهایی، چون زنده باد؛ به نویسندگی و کارگردانی: خسرو سینایی و با حضور بازیگرانی چون: ثریا قاسمی، مهدی هاشمی، غلامرضا طباطبایی، رقیه چهره آزاد، اسماعیل محمدی و احمد کاشانی ساخته شد. این فیلم نخستین کاری بود که در سال 1359 روی پرده رفت. در همان ابتدا انتظار میرفت سینمای ایران فریادی انقلابی را بعد از پیروزی سر دهد، اما شاهد یک فیلم با نگاهی متفکرانه در راستای انقلاب بودیم. این فیلم روایتی است از تأثیرات انقلاب بر زندگی یک خانواده که نسبت به رویدادهای انقلاب بیتفاوتاند. این فیلم جدای از تصورات و انتظارات اوایل انقلاب شعار زده نیست و نوعی تحلیل ایدئولوژیک درون خود دارد؛ اما چندان که باید دیده نشد و اگر نام فیلم را برای مخاطبان سینما بازگو کنیم شاید با آن ناآشنا باشند. سینایی از فیلم «زندهباد» خود همواره به عنوان یکی از کارهای داستانی خود یاد میکند و نامش را در کنار آثاری، چون عروس آتش میگذارد، اما بعد از آن دیگر به سراغ چنین سوژهای نرفت. البته اگر بخواهیم آثار ابتدایی سینما بعد از انقلاب را بررسی کنیم کار به دارازا میکشد و بهتر است به اولین دوره جشنواره فجر بپردازیم که محل نمایش و ارائه این اثار بودند.
بعد از این تولیدات بود که باید جشنواره تازهای برای معرفی برند سینما بعد از انقلاب راهاندازی میشد. جشنوارهای که بتواند معرف نگرش و ایدئولوژی سینمای بعد از انقلاب باشد. بهمن 1361 اولین ایستگاه قطار جشنواره فیلم فجر بود و «حسین وخشوری» دبیری آن را به عهده گرفت. جدای از بخشهای اصلی جشنواره که در سه دسته «سینمای حرفهای»، «سینمای آماتور» و «بخش جنبی» تقسیمبندی میشد، بخشهای جنبی دوره نخست به دنبال معرفی نگرش سینمای ایران بودند. بخشهایی، چون چشم انداز سینمای کوبا، سینمای ایتالیا از نئورئالیسم تا امروز، سرخ پوستان و سیاه پوستان در سینما، سینمای کودکان و نوجوانان، سینمای ایران پس از انقلاب اسلامی و نمایشهای ویژه.
فرمگرایی و الگوبرداری فرماتیک از سینمای غربی راه نفوذی بود برای ورود به محتوای سینمای بعد از انقلاب
سینمای کوبا شاید در آن دوران سینمای تازهای برای مخاطب ایرانی به شمار میآمد. کارهای «توماس جی آلئا» برای این بخش انتخاب شده بود، کارهایی که به کمدیهای پس از پایان دوره نئولیبرالیسم ایتالیا شبیه بود. البته در بخش دیگر هم سینمای ایتالیا از نئورئالیسم به بعد مورد بررسی قرار میگرفت. این بخشها از آن جهت اهمیت دارند که نگرش مسئولان سینمایی وقت را نشان میدهند و بیانگر نوعی ریلگذاری در مسیر سینما هستند. علاقه سیاستگذاران سینما به سینمای نئولیبرالیسم ایتالیا از همینجا آغاز شد و همین رویه برای سینمای بعد از جنگ پیاده شد در صورتی که سینمای ما هیچ مشابهتی با سینمای نئولیبرالیسم ایتالیا ایتالیا نداشت و فرهنگ ما فرهنگی ایتالیایی یا لهستانی نبود که از پایههای فیلمسازی این کشورها برای ریلگذاری سینمای ایران استفاده شد. انقلاب با نگاه دینی اتفاق افتاد و انتظار میرفت این نگاه به هنر تسری پیدا کند و سینما هم از همین منظر مشاهده شود، اما فرمگرایی و الگوبرداری فرماتیک از سینمای غربی راه نفوذی بود برای ورود به محتوای سینمای بعد از انقلاب، نمیخواهیم وارد بحث فرم و محتوا در سینما شویم، اما نمیتوان از تأثیر و پیوستگی این دو عنصر فیلمسازی چشمپوشی کرد؛ با این وجود فیلمهایی بودند که تلاش میکردند از این مسیر فاصله بگیرند.
علاقه سیاستگذاران سینما به سینمای نئولیبرالیسم ایتالیا از همینجا آغاز شد و همین رویه برای سینمای بعد از جنگ پیاده شد
برای شکلگیری رویه و تفکر سینمای بعد از انقلاب دیگر بحث فیلمسازی نبود، بلکه تمرکز بر تفکر سینما بود و حتی بعد از چند سال نگاه آوینی گونه به صنعت سینما جهتدهی کرد، هرچند که با مخالفتهای زیادی روبه رو شد. تنها کسانی میتوانستند از مسیر ریلگذاری شده سینما خارج شوند که پیش از این مقصد را تشخیص دادهباشند و آوینی با توجه به شناختی که از فلسفه غرب و آموزههای آن داشت از این مسیر خارج شد و دوربین را تنها به مثابه یک ابزار در نظرگرفت تا بتواند بر آن چیره شود نه اینکه خود تحت نفوذ آن باشد. این بخشی از تفکر آوینی در مورد سینمای غرب است: «سینما یکی از محصولات تکنولوژیک غرب است برای معرفت یافتن نسبت به سینما، لاجرم باید آن را، چون ثمرهای از شجره تمدن غرب نگریست. تعبیر ((سینمای اسلامی))، درست نیست. سینما شاید آن چنان که هست، مسلمان شدنی نباشد، اما میتوان آن را به خدمت اسلام درآورد، در نخستین قدم، تکنیک سینما حجاب محتوایی آن خواهد شد، حال آن که در سینما به آن مفهوم که اکنون وجود دارد، تکنیک فی نفسه همان محتواست. ((مارشال مک لوهان)) همین معنا را با تعبیر ((وسیله همان پیام است)) بیان میکند و نباید تصور کرد که او اشتباه کردهاست. او در این سخن، از ماهیت وسایل ارتباط جمعی–رسانههای گروهی پرده برداشته است و نگارنده، هیچ سخنی از غربیها نشنیدهاست که با این بلاغت از عهده بیان مطلب برآمدهباشد. وسیله و پیام در رسانههای گروهی یک چیز است و بنا بر این، نباید سینما را، چون ظروفی مجوف تصور کرد که میتوانند هر محتوایی را بپذیرند. برادران عزیزی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی میپنداشتند که برای دست یافتن به سینمایی که بتواند در خدمت اسلام قرار بگیرد، کافی است که به جوانان مومن علاقهمند تکنیک فیلم سازی آموخته شود. اکنون همان برادران عزیز در تجربه به خوبی دریافتهاند که تکنیک فیلم سازی یعنی مجموعه روشها و ابزار کار فی نفسه حامل فرهنگ غرب و غایات روحی آن است و از خود میپرسند که چه باید کرد؟»
تناقض در نگرشها در سینمای دهه 60 و اوایل انقلاب زیاد بود و همین تفاوت تنوع آثار را در پی داشت. با این تنوع نگرش بخشی از محصول سینمای دهه 60 میشود «هامون» به کارگردانی داریوش مهرجویی که از جشنواره فیلم فجر 5 سیمرغ بلورین دریافت میکند و محصول دیگر آن در فضایی متفاوت میشود فیلم «مهاجر» به کارگردانی ابراهیم حاتمی کیا که اتفاقا آن هم 5 سیمرغ بلورین در همان سال حضور هامون از جشنواره دریافت میکند و هر دوفیلم هم در جایگاه خود ماندگار میشوند و از تکنیکهای مشترکی استفاده میکنند و دیالوگهای ماندگاری دارند، اما دو ایدئولوژی متفاوت مسیر روایی فیلم را جلو میبرد.
البته بعد از انقلاب فرصت ساخت آثار تاریخی و مرتبط با قاجار هم فراهم میشود و در این میان آثاری، چون «پرده آخر» واروژ کریممسیحی هم ساخته شد، فیلمی که توانست 8 سیمرغ بلورین از جشنواره فیلم فجر بگیرد و در تاریخ سینما ماندگار میشود. کمالالملک علی حاتمی هم در همین فضا ساخته میشود و از پتانسیل بازیگری خوبی برخوردار است، که در نهایت باساخت این آثار نمیتوان قائل به ریلپذیری قطار سینما در کوتاه مدت بود، اما در بلند مدت میتوان تأثیرات این جهتدهیها را دید.
فیلمسازان صاحب سبک هم که با آزمون و خطاهای خود پا به عرصه سینما میگذاشتند. بعد از کمالالملک علی حاتمی را هم دیگر میشد در دسته فیلمسازان صاحب سبک و فیلمسازان مولف دستهبندی کرد. او تاریخ را با دید خودش روایت میکند و دیالوگهای خاص خودش را دارد؛ به عنوان مثال جواب کمالالملک به ناصرالدین شاه: «هنر مزرعه بلال نیست که هر سال محصولش بهتر شود. از ستارههای آسمان هم یکی میشود کوکب درخشان، الباقیای … سوسو میزنند.» حکایت از این قدرت در واژه پردازی سینماگران دارد.
همین گریزها در سینمای ایران نگذاشتند ابعاد پیشروی فیلمسازی در ایران تک ساحتی شود. کیارستمی هم در سینمای این دهه زیست میکرد، اما بررسی و تأثیرگذاری او در این دوران اتفاق نمیافتد و شاید دهه شصت سینمای ایران تکلیف سینمای یک دهه بعد از خود را مشخص میکند. در برخی تحلیلهای دههای سینما محصولات هر دهه ملاک قرار میگیرند در صورتی که گاهی تصمیمات مدیریتی سینما در یک دهه جدیتر از محصولاتش است چرا که این تصمیمات روند فیلمسازی در سینما را مشخص میکند.
علاقه تصمیمگیران حوزه سینما در دهه 60 برای حضورهای بینالمللی کاملا مشهود است همین علاقه مدلهای سینمایی اروپایی و امریکایی را برای ریلگذاری انتخاب میکند و سبکهای سینمایی بومی را پس میزند و در نهایت نوعی جشنوارهزدگی را بهوجود میآورد که تأثیرات آن را تا امروزِ سینما شاهدیم. «هدف» حضور در جشنوارههای بینالمللی بود و «وسیله» به مرور زمان اهمیت خود را از دست داد که در نهایت این مسیر به مدیریت افرادی، چون محمد آفریده منجر شد تا با ساخت فیلم «یک خانواده محترم» دیدگاه خود را در مورد انقلاب بیان کند؛ هر چند که امسال هم شاهد فیلمی به کارگردانی «مسعود بخشی»، کارگردان فیلم محمد آفریده هستیم.
تصمیمگیرندگان سینمایی در آن دوران با چالش تغییر ذائقه مخاطب روبه رو بودند، مخاطبان قبل از انقلاب به سبک فیلمفارسیهای قبل از انقلاب عادت کرده بودند که این موضوع میتوانست منجر به بحران مخاطب هم بشود، اما موضوع مخاطب در مقایسه با حضورهای جشنوارهای فیلمها گویا چندان اهمیتی نداشت. اما خود فیلمسازان اثبات کردند که میتوان علیرغم تغییر ذائقه مخاطب فروش بالایی داشت. فیلمهایی مانند «برزخیها» با همان ترکیب بازیگران قبل از انقلاب، «عقاب ها» ساخته ساموئل خاچیکیان که فروش بالایی در تاریخ سینمای ایران داشت و در اولین اکران رسمی اش به مدت 9 هفته 15 میلیون تومان در تهران فروش کرد و تا سالها به عنوان فیلم پرفروش در سینماهای شهرستانها و سینماهای خارج از گروه تهران اکران میشد، «سناتور» مهدی صباغ زاده در سال 62 و فیلم «بالاش» اکبر صادقی، ساموئل خاچیکیان در سال 63، «گلهای داودی» رسول صدرعاملی و یا حتی فیلم کودکانه «شهر موش ها» به فروشهای بالایی رسیدند.
در نهایت میتوان ریلگذاری اصلی سینمای ایران را در سه بخش مورد بررسی قرار داد، «سیاستگذاران و مسئولان سینمایی»، «مخاطبان سینما» و «خود فیلمسازان و بدنه سینمایی» که هرکدام مسیر سینمایی کشور را از دیدگاه خود ترسیم کردهاند و امروز بخشی از آن مسیر مشخص شده را طی کردیم و باید دید کدام مسیر تأثیر بیشتری بر سینما گذاشته است. شاید تاثیر مخاطب سینما به عنوان یک عنصر تعیین کننده تا یک دهه قبل زیاد قابل بررسی نبود، اما امروز و با دسترسی اطلاعاتی به تولیدات جهانی خود تصمیمگرینده به حساب میآید و از نقش پیرو و دنبالهرو به نقش تعیینکننده بدل شدهاند.