مجله خبری آوام - علیرضا سمیع آذر: جکسون پولاک، بیتردید یکی از درخشانترین نقاشان جنبش اکسپرسیونیست انتزاعی میباشد. با اینکه وی نسبت به باقی نقاشان اروپاییالاصل این جنبش گمنامتر بود، ولی به سبب جسارت و شیداییاش، در اکپرسیونیست انتزاعی به اوج خود رسید.
زندگی وی بسیار کوتاه بود و با همهی موفقیتهای هنریاش فرصت بهرهبرداری از آن را نیافت. او شخصیتی تندخو و درونگرا داشت، برخلاف دیگر اسطورههای نقاشی چون کاراواجو و ونگوگ؛ اطرافیانش بیشتر تحت تأثیر شخصیت کولیوار و خلوص وی قرار میگرفتند.
پولاک کودکی و جوانیاش را درکالیفرنیا گذراند، سپس درسال 1930، به نیویورک مهاجرت کرد و به عضویت اتحادیهی دانشجویان به سرپرستی نقاش امریکایی توماس هارت بنتون درآمد و به دنبال آن نزد دیوید سیکه ایروس شاگردی کرد و با انواع تکنیکهای جدید هنری آشنا شد (سیکه ایروس یکی از پرشورترین نقاشان انقلابی مارکسیست بود). پولاک سیکه ایروس را در پارچه نقاشیهای انقلابی همراهی کرده و از درآمیختن مسائل اجتماعی و هنری استقبال میکرد.
وی در زندگیاش به عنوان یک هنرمند، همواره دغدغهی جستوجو وکشف ذات هستی را داشت و در این راه لی کرازنر همچون یاری دلسوز او را همراهی میکرد. کرازنر خود نقاش اکسپرسیونیست مطرحی بود، وی پولاک را که تازه به نیویورک آمده و شخصیتی گمنام داشت با نقاشانی چون هانس هافمن، ویلم دکونینگ و منتقد برجستهای چون کلمنت گرینبرگ آشنا کرد. البته حمایت بیش از حد وی از فعالیتهای هنری همسرش از سوی منتقدین فمنیست با مخالفتهایی روبرو شد.
زندگی هنری پولاک را میتوان در سه بخش بررسی کرد:1930- 1947پیوسته در تکاپو و تجربه بود؛ 1947-1950 در این سالها در زندگی حرفهایاش به اوج خود رسید؛ 1950-1956 دچار گمگشتگی شد.
در حد فاصل سالهای 1930 تا 1947 او با حفظ بنمایههای نقاشان انقلابی مکزیکی چون اروزکو و سیکه ایروس متأثر از رویکرد سورئالیستها میباشد. نقاشان سورئالیست از دو عنصر اسطوره و اتفاق بهره میجستند و پولاک به خصوص تحت تأثیر اسطورهی سرخپوستها بود. او نیز همچون پیکاسو، ماتیس و سورئالیستهای اروپایی مجذوب حالت بدوی و رمزگونهگی اساطیر بود.
یکی از شاخصترین آثار این دورهی پولاک، تابلوی «نگهبان راز» است، که نشان میدهد وی تحت تأثیر اساطیر سرخ پوستی و مصر باستان بوده است.
گفته میشود «کتاب مرگ» در اساطیر مصری منبع الهام بخشی بوده است که انوبیوس خدای گورستانها با شمایل انسانی و سر شغال ظاهر میشده است. او پسر اسیریس و حافظ ابدی اجساد مومیایی شده میباشد.
سگ در پایین تابلو ظاهراً نشانهای از نگهبان دنیای زیرزمینی است، و همینطور نشانهای از هبوط به عالم سفلی. دو پیکره در اطراف تابلو به وضوح نشانگر ردپای پیکاسو به منظور ارائهی فرم کوبیستی در اسطوره افریقایی است که در کار پولاک قابل مشاهده است.
بدون شک دوران سخت و نامساعد پولاک در دههی40 در گرایش وی به مکتب سورئالیسم و عوالم ناخودآگاه نقش داشته است، ضربه قلمهای سریع، خشن و جسور وی تحت تأثیر دیدگاه اتوماتیزم سورئالیستهاست. آنها بر این باور بودند که اشکال موهوم و نامشخص که بر اثر برخورد ضربه قلمهای آزاد بر روی بوم نقش میبندند حاکی از دنیای درون نقاش است و نقاشی صرفاً فرایندی از پیش طراحی شده نیست و این بداههگویی از لایههای زیرین روح نقاش منتج میشود.
نمونهی دیگری از این کنش رها و کنترل نشده را در مستطیل وسط کار میتوان دید که برخی از این خطوط شبیه به نشانههای نوشتاری هستند که با انتزاعی بودن تابلو در تضاد است. این خطوط سریع و مهار نشده حاکی از کنش پر تحرک پولاک است که دستمایه اصلی کارهای بعدی او پس از سال 1947 است که درسراسر بومهای بزرگ وی دیده میشود.
پیش از سال1947، موضوع اصلی کارهای وی عشق، تولد و مرگ است که معمولاً با نشانههای بصری چون سر حیوان، نیزهی شکسته، چشمها، خورشید، سینه وعلائم شمایلی همراه هستند.
شاخصهی اصلی کارها در این دوره این است که زمینهی تصاویر با اشکال تابلو هم ارزش هستند و عمومأ با خطوط پر انرزی اشکال را به این زمینه متصل میگرداند.
از سال 1947به بعد، نقاشیهای پولاک به نهایت انتزاع رسیده است و بر شیوهی موسوم به نقاشی کنشی متمرکز میشود. این شیوه با حرکت سریع و مکثهای مدام نقاش شکل میگرفت که مکثهای وی گاهی چند دقیقه و گاهی به چند روز میرسید و در این مدت کارش را بهطور موقت نصب میکرد و مجدد بومها را روی زمین میخواباند و رنگ را بدون واسطه روی بوم میچکاند؛ به همین دلیل این نوع کارهایش «نقاشی رنگ چکانی» خوانده میشوند که رنگ از طریق چوب یا کاردک و حتی انگشتانش و گاهی هم مستقیم از قوطی رنگ به روی بوم میریخت.
به نظر میرسد خلق عناصر آثار این دورهی وی، خود بهخودی و بهطور تصادفی شکل گرفتهاند در حالی که گرینبرگ عقیده دارد پولاک به اندازهی کار با قلم بر چکاندن رنگها مسلط بوده و مانند باقی هنرمندان در هنگام خلق سریع اثر اجازه میداده تا اتفاقات جالب و تصادفی بهوجود آیند.
تابلوی «اعماق درون-پنج» نمونهی شاخص شروع دورهی کاری پولاک است که وی دور تا دور بوم در حرکت است و به رنگها اجازه میدهد آزادانه درهم بدوند، گویی رنگها از حرکت او به دور بوم انرژی میگیرند.
هنرمند با این شیوه، تفاوت میان نقاشی و طراحی را از میان برمیدارد. در عکس و فیلمهایی که هانس ناموث از کار کردن پولاک در کارگاهش گرفته است حرکت وی را به خوبی میتوان مشاهده کرد، برخی از منتقدین این تکاپوی وی را ناشی از اختلالات روانی پولاک و الکلی بودنش میدانستند و برخی دیگر آن را از هیجان و شور امریکا پس از جنگ جهانی دوم میدانستند و از وی به عنوان پیامآور سلطه سیاسی-فرهنگی امریکا بر جهان یاد میکنند.
گروهی از منتقدین هم پس از آنکه از حمایتهای سازمان سیا از کارهای پولاک برای پیشبرد مبارزاتشان در قبال اروپا و بلوک شرق آگاه شدند، پا را فراتر گذاشته و شروع به مقایسهی ریزش رنگ روی بوم با ریزش بمب روی ناکازاکی و هیروشیما و بعداً ویتنام کردند و این اعمال را ناشی از مدرنیسم امریکایی دانستند و خصلت رهایی و گسترشطلبی در بومهای بزرگ پولاک را مشابه خوی جهانخواری امپریالیسم دانستند.