ماهان شبکه ایرانیان

ثروتمندان، برای نابودی آرشیو‌های اینترنتی، چقدر حاضرند پول خرج کنند؟

هر ۹ متر کتاب حدودِ یک گیگابایت مطلب در خود جا می‌دهد و حجم اسنادی که وب‌سایت آرشیو تابه‌حال در خود جای داده است به ۳۰ میلیون گیگابایت می‌رسد: چیزی حدود ۲۷۰هزار کیلومتر کتاب

ثروتمندان، برای نابودی آرشیو‌های اینترنتی، چقدر حاضرند پول خرج کنند؟
 
کلمبیا جرنالیسم ریویو؛ ماریا باستیلوس، مجلۀ هونولولو اَدوِرتایزر دیگر وجود ندارد، اما قبلاً در صفحات پشتی‌اش یک ستون منتشر می‌کرد به نام «آمار ادارۀ سلامت» که اطلاعاتی از ادارۀ سلامت هاوایی داشت: جزئیات تولدها، مرگ‌ها و رویداد‌های دیگر. این روزنامه، که کار خود را در سال 1856 با نام پسیفیک کامرشال ادورتایزر آغاز کرد، پس از خاتمۀ جنگ جهانی دوم ادغام، خریداری، و فروخته شد و سپس در سال 2010 دوباره با رقیب محلی‌اش هونولولو استاربولتین ادغام شد تا مجلۀ هونولولو استار ادوایزر درآید.
 
اما آرشیو ادورتایزر هنوز روی میکروفیلم در کتابخانۀ ایالتیِ هونولولو نگهداری می‌شود. وقتی آن فیلم‌ها تهیه می‌شدند، مگر کسی فکرش را می‌کرد روزی برسد که سوابق یک اعلامیۀ کوچک تولد به یک مسئله در ابعاد ملی تبدیل شود؟ اما آنجا، در صفحۀ B. 6 روز 13 اوت 1961 از نسخۀ یکشنبۀ ادورتایزر، کنار یک فهرست دسته‌بندی‌شده از نجّار‌ها و موم‌کار‌های کف خانه، دو خط با حروف 5.5 پوینتی چاپ شده که اعلام می‌کند روز 4 اوت، آقا و خانم باراک اچ. اوباما ساکن پلاک 6085 بزرگراه کالانیاناول صاحب یک پسر شدند.

اگر این تکه‌فیلم پلاستیکیِ انکارناپذیر نبود، جنبش موسوم به ولادت‌سنج1 بسیار ساده‌تر می‌توانست جمع بیشتری از آمریکایی‌ها را متقاعد کند که پرزیدنت باراک اوباما در ایالات متحده به دنیا نیامده است. اما آن حلقۀ کوچک میکروفیلم آنجا بود و هست، حاضر و آماده برای آنکه در زیرزمین کتابخانۀ ایالتی هونولولو روی دستگاه دیده شود: یک سابقۀ غیرقابل‌جعل از «تولدها، ازدواج‌ها و مرگ‌ها» که اظهارات مسئولان هاوایی پیرامون گواهی تولد باراک اوباما را بسیار تقویت کرد. جنیس اوکوبو، سخنگوی ادارۀ سلامت هاوایی، گفت: «ما سوابق حیاتی را نابود نمی‌کنیم. کل کارمان همین است، اینکه سوابق حیاتی را حفظ و نگهداری کنیم».

اگر آن آرشیو میکروفیلم نبود، شاید دونالد ترامپ هنوز هم می‌توانست باراک اوباما را متهم کند که در کنیا به دنیا آمده است و، در صورت وجود فساد سیاسی کافی، آن دروغ بعداً می‌توانست به تاریخ رسمی تبدیل شود. چون تاریخْ نبردی است که هر روز درگیرش هستیم. ما می‌جنگیم تا حقیقت را بسازیم: ابتدا با زیستن آن، سپس با ضبط و به‌اشتراک‌گذاری آن، و نهایتاً با حفظ آن (که بسیار تعیین‌کننده هست). بدون آرشیو، تاریخی در کار نیست.

طی سال‌های متوالی، مهم‌ترین سابقه‌نگه‌دار‌های ما به استفاده از تجهیزات و فناوری‌های خاصی پایبند بودند. برای آرشیوسازان، سال 1870 میلادی طلیعۀ آن شد که همه‌چیز پودر شود. در آن سال بود که کارخانه‌های روزنامه‌های آمریکاییْ تولید کاغذ پنبه‌ای با خمیر چوب را آغاز کردند: با این کار، خیال نسل‌های بعد راحت شد که روزنامه‌های چاپ‌شده پس از این زمان، جنس ظریفی دارند که لبه‌هایش تُرد و شکننده است و کافی است کمی هوا بخورد تا زرد شود. در اواخر دهۀ 1920، شرکت کُداک پیشنهاد داد که میکروفیلم راه‌حل قصه است، چون کل یک روزنامه را روی چند اینچ فیلم نازک و منعطف فشرده می‌کند.
 
در نیمۀ دوم آن قرن، برخی از کتابخانه‌ها تماماً روی میکروفرم منتقل شدند، روی حلقه‌های میکروفیلم پیچیده شدند، یا روی صفحات ریز میکروفیش قرار گرفتند، و نسخه‌های خُرد و خاکشیر اصلی دور ریخته یا خمیر شدند. ما برای نجات روزنامه‌ها مجبور بودیم ابتدا نابودشان کنیم.

بعد رسانه‌های دیجیتال آمدند که حتی فشرده‌تر از میکروفیلم هستند، و حداقل در ابتدا این فانتزی را پدید آوردند که کل کتابخانه‌ها سر یک سنجاق حفظ شوند. ازقضا، سوابق دیجیتال جدید حتی سریع‌تر از نسخه‌های چاپی تباه می‌شدند. اگر یک صفت همواره دربارۀ اطلاعات صادق باشد، زوال‌پذیری‌اش است. اطلاعات بالفطره فراری است.

کِلی شرکی، رسانه‌پژوه و مؤلفی که در اوایل قرن بیست‌ویک در کتابخانۀ کنگره روی پروژۀ حفظ زیرساخت ملی اطلاعات دیجیتال کار می‌کرد، می‌گوید «آدم‌ها خوب حدس می‌زنند که چه چیزی در آینده مهم خواهد بود، اما در حدس‌زدن اینکه چه چیزی مهم نخواهد بود افتضاح‌اند». پس از موارد بدیهی (مثلاً تحلیف رئیس‌جمهور یا ویدئوِ زندۀ رویداد‌های تاریخی دنیا)، مجبوریم انتخاب کنیم چه چیزی را ذخیره کنیم. اما نمی‌توانیم همه‌چیز را ذخیره کنیم، و نمی‌توانیم مطمئن باشیم آنچه ذخیره می‌کنیم مدتی طولانی دوام بیاورد.
 
شرکی می‌گوید: «بخش زیادی از رقص‌های مدرن دهه‌های 1970 و 1980 از دست رفته‌اند دقیقاً به این علت که طراحان رقص‌ها گمان می‌کردند نوار‌های وی‌اچ‌اسی که می‌سازند آن رقص‌ها را حفظ می‌کنند». او به قانون روتنبرگ اشاره می‌کند: «دادۀ دیجیتال تا ابد دوام می‌آورد، یا تا پنج سال، بسته به اینکه کدام مهلت زودتر برسد». این قانون را جف روتنبرگ، دانشمند علوم رایانۀ بنگاه رَند، در سال 1995 در مقاله‌ای در مجلۀ ساینتیفیک امریکن ابداع کرد. او گفت: «اسناد دیجیتال ما بسیار شکننده‌تر از کاغذند. به‌واقع، سوابق کل بازۀ فعلی تاریخ در خطر است».

دَن کوهن که آرشیوساز است می‌گوید، در سوی دیگر، «یکی از تحولات مثبت عصر دیجیتالمان این است که می‌توان بیشتر ذخیره کرد و دسترسی را به میزان بیشتری فراهم کرد». او پانزده سال پیش با همکارش، رُی روزنزویگ، کار روی کتاب تاریخ دیجیتال2 را آغاز کرد. او می‌گوید «آن هنگام فهم خوبی داشتیم که محتوای دیجیتال‌زاده چقدر شکننده است» و تأکید می‌کند که عموم دلواپسی‌های آرشیوسازان چیز جدیدی نیست: «تاریخ‌نگاران همیشه مجبور بوده‌اند موارد قلابی و نیمه‌حقیقی را الک کنند. وجه وخیم‌تر اوضاعِ امروزی آن است که خلق اسناد قلابی و، به‌ویژه انتشار بسیار گسترده‌تر آن‌ها، به‌مراتب ساده شده است. گول‌زدن مردم، اگر ساده‌تر نشده باشد، مثل قدیم است».

حجم روزافزونی از اطلاعات در قرن بیست‌ویکم دیجیتال‌زاده هستند و خواهند ماند، که بالطبع وقتی سِرور‌ها و نرم‌افزار‌ها و فناوری‌های وب و زبان‌های رایانه‌ای دچار مشکل شوند، آن اطلاعات هم مستعد زوال یا نابودی‌اند.
 
اهمیت وظیفۀ آرشیوسازان اینترنت بسیار بیشتر از آنی است که در سال 2001 می‌شد تصور کرد، یعنی زمانی که وب‌سایت آرشیو اینترنت ماشین وِی‌بک3 را راه انداخت و جمع‌آوری صفحات وب را آغاز کرد. این وب‌سایت اکنون بیش از 30 پتابایت داده دارد که سابقه‌شان به سال 1996 برمی‌گردد (یک گیگابایت معادل حدود 9 متر کتاب در قفسۀ کتابخانه را نگه می‌دارد. هر پتابایت یک میلیون گیگابایت است).
 
کم نیست مواردی که ماشین وی‌بک یا سایر آرشیو‌های عظیم دیجیتال (مثلاً آرشیو‌هایی که در دست کتابخانه‌های بزرگ ملی و دانشگاهی‌اند) یگانه نسخۀ موجود از یک اثر را روی فضای عمومی اینترنت دارند. پیچیدگی‌ای سیاسی، فرهنگی و حتی حقوقیِ این مسئولیت روزبه‌روز بیشتر می‌شود.

تحقیر‌های مشهوری که دونالد ترامپ نثار روزنامه‌نگاران می‌کند اشرافی را که از رسانه متنفرند در سال‌های اخیر بی‌پرواتر کرده است. رسانۀ دولتی کرۀ شمالی حدود 35 هزار مقاله‌ای را که از جانگ سونگ تائک (شوهرعمۀ کیم جونگ اون) نام بُرده بودند، پس از اعدام او به‌خاطر خیانت در اواخر 2003، پاک کردند. رییس‌جمهور ترکیه رجب طیب اردوغان پس از کودتای ناکام در جولای 2016 رسانه‌های کشورش را سرکوب کرد، چنان‌که بیش از 150 خروجی رسانه‌ای را تعطیل کرد.
 
حکومت مصر در ماه مۀ 2017 به آی. اس. پی‌ها دستور داد دسترسی به 21 وب‌سایت خبری را مسدود کنند. بحث سرکوب‌های گسترده‌ترِ اطلاع‌رسانی عمومی (مانند ممنوعیت تدریس نظریۀ تکامل در دبیرستان‌های ترکیه یا تلاش اخیر چین برای وادارکردن انتشارات دانشگاه کمبریج به سانسور مقالات ژورنال‌ها) هم بماند.

اکنون فرض کنیم رونوشت‌هایی از این محتوا‌های ممنوعه در آرشیو‌های دیجیتال عمومی مانند ماشین وی‌بک وجود دارند. اگر یک حکومت بخواهد اطلاعاتی را از اینترنت حذف کند، اما آرشیوسازان معتقد باشند که آن محتوا حائز منفعت و اهمیت عمومی زیادی است، کتابخانه‌ها و آرشیو‌ها باید چه واکنشی نشان بدهند؟ کتابخانه‌ها چگونه باید میان منفعت عمومی در یک‌سو، و مواردی که مبنای مشروع و موجهی برای ممنوع‌سازی دسترسی دارند (از قبیل: صاحبان حقوق مالکیت یا تکثیر و مدافعان حریم خصوصی) در سوی دیگر، توازن برقرار کنند؟

ماشین وی‌بک کلاً تابع استاندارد‌های «سیاست آرشیو اوکلند» است: کتابدار‌ها و آرشیوسازها، هنگام بررسی تقاضای حذف مطالب، به این الگو مراجعه می‌کنند که در دانشگاه برکلیِ کالیفرنیا تدوین شد و ابتدا در سال 2002 منتشر شد.
 
هنگامی‌که حکومت‌ها چنین تقاضا‌هایی می‌کنند، سیاست اوکلند از «لایحۀ حقوق کتابخانه» (متعلق به انجمن کتابخانه‌های آمریکا که در سال 1939 تصویب شد) چنین نقل می‌کند: «کتابخانه‌ها در اجرای مسئولیت خود مبنی بر تأمین اطلاعات و روشنگری، باید سانسور را به چالش بکشند».

همچنین لایحۀ حقوق کتابخانه می‌گوید که «کتاب‌ها و سایر منابع کتابخانه‌ای باید برای منفعت، اطلاع و روشنگریِ همۀ مردمِ آن اجتماعی ارائه شوند که کتابخانه در خدمتشان است. محتوا نباید به‌خاطر خاستگاه یا پیشینه یا دیدگاه‌های افرادی که در خلقشان سهیم بوده‌اند، کنار گذاشته شود». اگر توجه کنیم که اینترنت یک کتابخانه است، و در خدمت آن اجتماعی است که کل بشریت نام دارد، مسئولیت آرشیوسازان دیجیتال چنان خطیر می‌شود که هرچه در بابش بگوییم اغراق نکرده‌ایم.

وبلاگ گاکر، تا ژوئن 2016 که به دادگاه اعلام ورشکستگی کرد، شرح و تفسیر‌هایی هوشمندانه و بی‌قید دربارۀ رویداد‌های روز را به مخاطبین انبوهِ چند ده میلیون نفری ارائه می‌داد. آن شرکت قربانی سیلابی از شکواییه‌ها شد، که مدعیان مختلفی داشت، اما پول همه را یک نفر داده بود، پیتر تیل: میلیاردری که یکی از مؤسسین پی‌پال بود و حامی ترامپ. او سوژۀ دائمی تمسخر گاکر بود، رسانه‌ای که به گفتۀ او «معادل القاعده است در سیلیکون‌ولی... به نظرم باید آن‌ها را تروریست نامید، نه نویسنده یا گزارشگر». اکثر کسانی که از یک مجله خوششان نمی‌آید، از خواندنش اجتناب می‌کنند و بس. ولی تیل خیلی بیشتر از این حرف‌ها جلو رفت.

ضربۀ مرگبار تیل به گاکر با یک شکواییۀ عجیب در ایالت فلوریدا آغاز شد: این شکایت مربوط به یک نوار رابطۀ جنسی بود، تصویر‌هایی نه‌چندان شفاف از یک دوربین مداربسته که هالک هوگان (کشتی‌گیر سابقاً مشهور) را با هیتر کلم (همسر دوست هوگان که یک چهرۀ رادیویی به اسم بوبا لاو اسپانج بود) نشان می‌داد.
 
با اینکه هوگان پیش مخاطبان گستردۀ رادیویی برنامۀ هاوارد استرن دربارۀ جزئیاتی از رابطۀ خصوصی‌اش حرف زده بود -که چنان نامناسب‌اند که نمی‌شود اینجا گفت- هیئت‌منصفۀ شش‌نفره در بخش پینلاس‌کانتی رأی داد که او، به‌خاطر تجاوز به حریم خصوصی‌اش و واردآمدن فشار عاطفی، باید 140 میلیون دلار بگیرد (هوگان و گاکر نهایتاً با 31 میلیون دلار مصالحه کردند).
 
گروه رسانه‌ای گاکر مجبور شد تحت فصل 11 اعلام ورشکستگی کند. وب‌سایت‌های آن به قیمت 135 میلیون دلار به یونیویژن فروخته شد، البته به‌استثنای وب‌سایت پرچم‌دارش یعنی Gawker.com که آن شرکت سهامی عام نمی‌خواست ریسک مالکیتش را قبول کند.

واگذاری دارایی‌های باقیماندۀ گروه رسانه‌ای گاکر (ازجمله وب‌سایت پرچم‌دارش و آرشیو آن، که بیش از دویست‌هزار مقاله دارد) هنوز در یک دادگاه ورشکستگی در نیویورک در حال بررسی است. تیل در ماه ژانویه پیشنهاد خرید این دارایی‌ها را تسلیم کرد، و پیش از آن به قاضیِ عهده‌دار مزایده شکایت کرده بود که مدیران اموال گاکر اجازۀ این کار را به او نداده‌اند. تیل میلیون‌ها دلار فقط در پروندۀ هوگان خرج کرد، با این هدف علنی که گاکر را نابود کند و شاید دنبال خرید این دارایی‌ها باشد تا نگذارد کارزار مخفیانۀ شکواییه‌هایی که به راه انداخت علنی شود.
 
همچنین شاید بخواهد، با حذف آرشیو آن گروه، کار نابودکردنشان را تمام کند، که در دادگاه و رسانه‌ها بار‌ها گفته‌اند که گمان می‌رود تیل چنین انگیزه‌ای داشته باشد.

اگر آرشیو گاکر از بین برود، فارغ از چند سال تمسخر پیتر تیل، چه چیزی از دست می‌رود؟ مقاله‌هایی دربارۀ جنبش «جان سیاه‌پوستان مهم است» 4؛ سوگ شخصی؛ موی دونالد ترامپ؛ جادۀ ابریشم؛ پست‌های وایولنتاکرز در وب‌سایت ردیت. مصاحبۀ ای. جی. دلاریو در سال 2003 با مرحوم فرد فلپس؛ یک سلسله گزارش که رفتار بی‌رحمانۀ آمازون با کارکنانش را افشا می‌کرد؛ نامه‌هایی که زندانیان زیر تیغ نوشته بودند. آخرین پست تام اسکوکا دربارۀ خطراتی که پیش روی مطبوعات آزاد قرار دارند، با عنوان «گاکر با چراغ‌گاز به قتل رسید».

برخلاف سیاست‌مداران یا سرگرم‌کنندگان، رسالت حرفه‌ای روزنامه‌نگاران این است که حقیقت را بگویند: نه‌فقط به دلایل اخلاقی، بلکه همچنین به این دلیل که اگر چیز‌های نادرست را منتشر کنند به‌سادگی علیهشان دادخواست ثبت می‌شود، اخراج می‌شوند یا حرمتشان از بین می‌رود.
 
چند نمونه از محتوای بالقوه خطرناک عبارت‌اند از اتهامات پرسروصدا علیه هاروی واینستین که رونان فارو در نیویورکر و جودی کانتور و مگان توهی در نیویورک‌تایمز گزارش دادند، یا پوشش بدرفتاری‌های جنسی لوئی سی. کی. در تایمز، یا اعتراف تانه‌هیسی کتز در آتلانتیک که نوشت «من باور داشتم بیل کازبی متجاوز است».

ریشۀ قبلی هر سه مورد به گاکر برمی‌گشت. یک گزارش بی‌نام در سال 2012 تجربه‌های دو کمدین خانم را شرح می‌داد که لوئی سی. کی. آن‌ها را آزار جنسی داده بود. در سال 2014، گاکر دوباره آتش اتهامات علیه بیل کازبی را پس از سال‌ها سکوت رسانه‌ای شعله‌ور کرد («چه کسی می‌خواهد اتهامات متعدد آزار جنسی بیل کازبی را یادش بیاید؟»). یک گزارش در سال 2015 پیرامون «راز آشکار منفور»، یعنی بدرفتاری جنسی هاروی واینستین، برای افشای حقیقت از خوانندگان کمک می‌خواست. در بسیاری از ماجرا‌های پرریسک، گاکر اولین ضربه‌ها را زد تا راه را برای «احترام‌پذیری» باز کند. اگر روزنامه‌نگارانی نباشند که چنین ریسک‌هایی بکنند، اصلاً معلوم نیست چنین داستان‌هایی در جریان اصلی رسانه‌ها مطرح شوند یا خیر.

اما آن نوع جسارت می‌توانست خطرناک از آب درآید، که در تابستان 2015 هم این اتفاق افتاد: وقتی که گاکر جزئیاتی خصوصی از روابط همجنس‌گرایانۀ یک مدیر متأهل شرکت رسانه‌ای کُنده‌نَست را منتشر کرد. تصمیم انتشار این گزارش با انتقاداتی از داخل و بیرون روبه‌رو شد. مدیریت گاکر آن پُست را حذف کرد و مدیرمسئولش (مکس رید) و دبیر اجرایی‌اش (تامی کرگز) در اعتراض به این کار استعفا کردند.

کرگز به من گفت: «شرکتی که کارش بمب‌انداختن باشد، اگر یک بمب به بیراهه برود، نمی‌تواند شروع به لاپوشانی شواهد بکند. هم باید سابقۀ گندکاری‌هاتان بماند، هم سابقۀ فتوحاتتان». به همین منوال، او ترجیح می‌دهد آرشیو گاکر بماند تا سابقه‌ای باشد «از اینکه در یک دوره، زندگی چه شکلی داشت و چطور در اینترنت پوشش داده می‌شد. حذف این‌ها خلأ بزرگی در فهممان به‌جا می‌گذارد».

در فهرست ثروتمندانِ آماده‌به‌شلیکی که یک تبر رسانه‌ای هم برای کوبیدن دیگران دارند، چهره‌هایی غیر از پیتر تیل هم دیده می‌شود. جو ریکتز، میلیاردر حامی ترامپ و مالک دی. ان. ای. اینفو و گاتامیست، هر دو رسانه را در نوامبر 2017 قاطعانه تعطیل کرد، چون کارکنانش رأی دادند که اتحادیه تشکیل بدهند. ریکتز، در طول مذاکرات، احساسش دربارۀ اتحادیه‌ها را در یک پست وبلاگی کاملاً روشن کرد: «چرا در کسب‌وکار‌هایی که راه می‌اندازم، مخالف اتحادیه‌ها هستم».

همان روزِ اعلام تعطیلی، آرشیو‌های هر دو رسانه به یک ضربت ناپدید شدند. متعاقباً روزنامه‌نگاران تازه‌بیکارشده در توییتر همدیگر را راهنمایی می‌کردند که بهترین روش برای استخراج نسخه‌های کارهایشان از حافظۀ موتور جست‌وجوی گوگل چیست، نسخه‌هایی که حداقل به درد استخدامشان در جای دیگری می‌خوردند. آن وب‌سایت‌ها بعداً دوباره بارگذاری شدند (ولی مگر کسی می‌داند تا کِی؟)، اما منظورِ اصلی روشن شده بود. فقط کافی است یک آدم ثروتمند به‌قدر کافی عصبانی شود تا کار صد‌ها نفر را نابود کند و دسترسی میلیون‌ها نفر به اطلاعات را مسدود سازد.

از منظر تاریخی، ماشین وی‌بک سعی کرده است از درگیری‌های حقوقی دوری کند، و لذا دستورات روشن و صریحی به صاحبان حقوق و ناشرانی می‌دهد که نمی‌خواهند محتوایشان رصد یا آرشیو شود، و ابزار‌هایی هم در اختیار آن‌هایی می‌گذارد که مایل‌اند حفظ محتوا را تسهیل کنند.
 
من توضیحی از پروندۀ گاکر را برای بروستر کال (بنیان‌گذار ماشین وی‌بک) فرستادم و پرسیدم اگر یک نفر بخواهد یک آرشیو بزرگِ حائز اهمیت تاریخی را بخرد و هدفش صرفاً نابودسازی آن باشد، چه می‌شود؟ او جواب داد «چنین چیزی بسیار دلهره‌آور است» و مرا به مارک گراهام ارجاع داد که مسئول ماشین وی‌بک است. گراهام به من گفت: «ما این چیز‌ها را دقیق بررسی و پیگیری می‌کنیم».

در ماه ژانویه، بنیاد آزادی مطبوعات5 (یک سازمان غیرانتفاعی وابسته به بنیاد جبهۀ الکترونیک6) اعلام کرد یک طرح ابتکاری با مشارکت آرشیو اینترنت دارد که می‌خواهد آرشیو آن محتوا‌هایی را تولید و حفظ کند که با «تهدید میلیاردرها» مواجه‌اند، ازجمله گاکر و لس‌آنجلس ویکلی. ماه نوامبر پارسال، اکثر تیم تحریریۀ لس‌آنجلس ویکلی اخراج شدند؛ این اتفاق پس از آن بود که گروهی از سرمایه‌گذارانْ این رسانه را خریدند و مقاله‌نویس روزنامۀ اورنج کانتی رجیستر را، که ازقضا تمایلات آزادی‌خواهانه هم داشت، مدیر آنجا کردند.
 
پارکر هیگنز، مدیر پروژه‌های ویژۀ بنیاد آزادی مطبوعات، می‌گوید: «روشن است که امیدواریم آرشیو اینترنت بتواند تا ابد میزبان این محتوا باشد، و سازمان آن‌ها یک سابقۀ بسیار عالی در حمایت از بیان دارند». اما او اضافه کرد که آن‌ها در حال تدوین برنامه‌های احتیاطی هم هستند تا، اگر مالکان جدید آن رسانه‌ها با تقاضای برداشتن مطلب به مواجهه با این پروژه رفتند، آن برنامه‌ها را پیاده کنند. او می‌گوید: «ما داریم تلاش می‌کنیم که میزبانی مداوم در مجموعۀ آرشیو اینترنت گلوگاه حیاتی این پروژه نباشد، ولی الان آمادگی نداریم که وارد جزئیات بشویم».

علاوه‌بر این تلاش‌ها، شواهدی در دست است که نسل بعدی استراتژی‌های آرشیوسازی در مجموعۀ آرشیو اینترنت و جا‌های دیگر در حال تدوین و توسعه‌اند. کال در نشست وب غیرمتمرکز7 در ژوئن 2016 در سان‌فرانسیسکو میزبان وینت سرف و دیگر پیشتازان اینترنت بود. رسالت آن گردهماییْ کندوکاو در طراحی یک اینترنت است که به‌مراتب توزیع‌شده‌تر و غیرمتمرکزتر باشد. شبکه‌های غیرمتمرکز، در برابر سانسور یا دخالت، آسیب‌پذیری کمتری دارند، مثل سامانۀ همتا به همتای «اینترپلَنِتری فایل سیستم» که با ذخیره‌کردن چندین کُپی در چندین رایانه از فایل‌ها حفاظت می‌کند.
 
همراه با فناوری بلاک‌چین که زیربنای ارز رمزپایۀ بیت‌کوین است، سیستم‌ها را می‌توان به‌نحوی طراحی کرد که آرشیو‌های نابودنشدنی بسازند به شرط آنکه روی شبکه‌هایی پیاده شوند که به‌قدر کافی استواری داشته باشند.

یکی از مشخصه‌های آن اینترنت جدید، که در نشست وب غیرمتمرکز سوژۀ بحث بود و اغلب به آن اشاره می‌شد، این نوع از آرشیوِ «ذاتی» 8 است که در برابر دست‌کاری مقاوم بوده و دائمی است. سرف، که علی‌رغم ریش سفید و حضور موقّرانه‌اش شوخ‌وشنگ هم هست (او بود که گفت: «قدرت فاسد می‌کند و پاورپوینت مطلقاً فاسد می‌کند» 9)، از نیاز به انواع جدیدی از «فضای ارجاع» حرف زد که میان همۀ نهاد‌های همکاری‌کننده مشترک باشد، مثل URL‌ها که اکنون بین همه مشترک‌اند.
 
کال به سبک خاص خود در طرح مطلب میان حضّار، چشم‌اندازش از یک شبکۀ جهانی همتا به همتا را گفت که قابلیت آرشیوسازی ذاتی دارد و تماماً از تکنیک‌هایی استفاده می‌کند که همین حالا هم طراحی‌شده و توسعه‌یافته‌اند. او پرسید: «آیا می‌توانیم وب را روی حالت باز قفل کنیم؟ آیا واقعاً می‌توانید آن را چنان بسازید که باز بودنش قابل‌فسخ نباشد، تا این ارزش‌ها را درون اصل خود وب، ذاتی کنید؟ و من می‌گویم که بله؛ این فرصت ماست».

بایگانی‌های ما مادۀ خام تاریخ‌اند، پناهگاه خاطره‌هایمان برای آینده‌اند. ما باید یک حصار امنیتی بی‌خدشه برای آرشیو‌های دیجیتالمان بسازیم، و آن‌ها را کاملاً از دست نیرو‌های متخاصم دور کنیم. خبر خوب اینکه: این کار هنوز هم ممکن است.
 
مترجم: محمد معماریان

پی‌نوشت‌ها:
• این مطلب را ماریا باستیلوس نوشته است و در 15 فوریۀ 2018 با عنوان «Erasing history» در وب‌سایت کلمبیا جرنالیسم ریویو منتشر شده است. وب‌سایت ترجمان آن را در تاریخ 9 بهمن 1397 با عنوان «ثروتمندان، برای نابودی آرشیو‌های اینترنتی، چقدر حاضرند پول خرج کنند؟» و ترجمۀ محمد معماریان منتشر کرده است.
•• ماریا باستیلوس (Maria Bustillos) سردبیر نشریۀ پاپیولاست و نوشته‌های او عمدتاً در گاردین، هارپرز، نیویورک‌تایمز منتشر شده‌اند.

[1]Birther
[2]Digital History
[3]Way back Machine
[4]Black Lives Matter
[5]Freedom of the Press Foundation
[6]Electronic Frontier Foundation
[7]Decentralized Web Summit
[8]baked-in
[9]تقلیدی از این جملۀ مشهور که «قدرت فاسد می‌کند و قدرت مطلق مطلقاً فاسد می‌کند» [مترجم].
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان