گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س)

حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دارای فضایل و ویژگی های بسیاری هستند که ایشان را متمایز و برجسته کرده است

گفت و گوی ملائکه با حضرت فاطمه (س)

مقدمه

حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها دارای فضایل و ویژگی های بسیاری هستند که ایشان را متمایز و برجسته کرده است. آن حضرت آن جایگاه را یافت که خداوند تطهیر از همۀ پلیدی ها را برای ایشان مقدر فرمود،[1] و تا آن درجه از کمال رسید که به تعبیر پیامبر مکرم اسلام، سیدۀ زنان عالم و سیدۀ زنان بهشت معرفی شد[2] و چنان شد که در زمرۀ اولیای الهی قرار گرفت و ملائکۀ خداوند با ایشان سخن گفتند. (ر. ک: ابن بابویه، 1386، ج 1، ص 182 و 183؛ کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 241 و 242؛ طبری، 1413 ق، ص 81، ح 20)

در شمار فضای آن حضرت، روایات متعددی به بیان گفت وگوی ملائکه با حضرت زهرا سلام اللّه علیها پرداخته اند. روشن است که این روایات، فضیلتی عظیم، مقامی بلند و گران مایه برای ایشان ثابت می کند. نقد و بررسی این روایات برمبنای پذیرش این فضیلت بزرگ به عنوان یک ضرورت علمی، در ارزیابی آن باید مورد توجه قرار گیرد، زیرا این فضیلت تنها در حد نقل اخبار و روایات، بدون تبیین در مجامع روایی ذکر شده است، درحالی که هریک از جایگاه ها و مقامات معصومان را با توجه به معیارهای علمی مناسب، باید بازشناسی و نقد کرد. در این میان، سؤال و پرسش هایی دربارۀ این فضیلت مطرح است که باید جواب مناسب بیابند. مهم ترین سؤالات عبارت اند از: معنای تحدیث و گفت وگوی ملائکه چیست؟ شکل این گفت وگو چگونه بوده است؟ آیا گفت وگوی ملائکه با غیرپیامبر امکان دارد؟ گفت وگوی ملائکه با حضرت زهرا سلام اللّه علیها چگونه بوده است؟ محتوای این گفت وگوها چه بوده است؟ شبهات این موضوع و پاسخ به آن ها چگونه است؟

موضوعات فوق را در ضمن چهار بخش پی می گیریم:

بخش اول: معنی تحدیث و محدّث

هر کلامی که از طریق شنیدن یا وحی در خواب[3] و بیداری[4] به انسان برسد، به آن حدیث گویند (راغب اصفهانی، 1404 ق، ص 105) و همچنین تحدیث را به معنی نقل خبر، چه کم و چه زیاد، دانسته اند و در موارد بسیاری نیز واژۀ«حدیث»که اسم است، جانشین مصدرش یعنی تحدیث می شود. (ابن منظور، 1410 ق، ج 2، ص 133)

اما در منابع حدیثی شیعه و سنّی، تفسیرهای خاصی از تعبیر محدّث ارائه شده و این عنوان، مقامی متمایز از دیگر عناوین مشابه معرفی شده است.

برید عجلی در روایتی می گوید: «سألت أبا عبد اللّه علیه السّلام عن الرّسول و النّبیّ و المحدّث. قال: الرّسول الّذی تأتیه الملائکة و تبلغه عن اللّه تبارک و تعالی، و النّبیّ الّذی یری فی منامه فما رأی فهو کما رأی و المحدّث الّذی یسمع کلام الملائکة و ینقر فی اذنه و ینکت فی قلبه.» (صفار، 1404 ق، ص 388، ح 1؛ مفید، بی تا، ص 328؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 74، ح 25)

از امام صادق علیه السّلام دربارۀ رسول و نبی و محدّث سؤال کردم. فرمود: رسول کسی است که ملائکه بر او نازل می شود و از سوی خداوند به او وحی ابلاغ می کند، و نبی کسی است که در خواب، وحی می پذیرد و آنچه می بید مطابق واقع است، و محدّث کسی است که کلام ملائکه را می شنود و در گوش او قرار می گیرد و قلبش آگاه می گردد.

این مضمون در بیش از یازده حدیث به تصریح بیان شده است؛ گذشته از احادیثی که تنها به ذکر معنی محدّث پرداخته اند.[5]

آنچه در روایات فوق و سایر روایات به عنوان تبیین معنی تحدّث ذکر شده، در این نکته که محدّث کسی است که کلام ملائکه را می شنود، مشترک است؛ اگرچه نحوۀ شنیدن و درک معنی به شکل های مختلفی گفته شده است.

در بیان معنی، رسول و شیوۀ رسالت نیز رفت وآمد ملائکه و ابلاغ پیام خداوند به عنوان وجه ممیّز آن از نبی و محدّث شناخته شده، و نبوت را علاوه بر شنیدن سخن ملک به دیدن وی در خواب همچنان که در بیداری می بیند-مانند رؤیای ابراهیم-و محدّث را به شنیدن کلام ملک بدون دیدن وی تفسیر کرده اند.

براساس آیات و روایات متعدد، متکلمان شیعه بر این اعتقادند که آنچه بر رسول و نبی القا می شود، وحی نام می گیرد و وحی را به کلام پنهانی تفسیر می کنند. گاه به آنچه قصد فهماندن مخاطب خاصی به صورت پنهان از دیگران باشد، نیز وحی می گویند، و هنگامی که وحی به خداوند نسبت داده شود و از نوع کلام باشد، در اصطلاح آن را مختص رسولان الهی می دانند. (ر. ک: مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 83، ح 46) اما در مواردی نیز مطالبی را غیراز نبیّ و رسول، از اسرار غیب دریافته اند که پنهان از دیگران بوده، همچنان که مادر موسی علیه السّلام مخاطب وحی الهی قرار گرفت[6] و به اتفاق مسلمین، وحی به او به صورت رؤیایی در خواب بود که این فرمان الهی را دریافته است. (همان، ج 26، ص 83، ح 46) همچنان که وحی به زنبور عسل[7] نیز از جنس کلام بشری نبوده و نوعی الهام پنهانی بدون وجود تکلم و گفت وگو بوده است. (همان، ج 18، ص 249؛ مفید، 1414 ق[ج]، ص 120-121)

بر این اساس شیخ مفید تصریح می کند که اگرچه عقل، نزول وحی بر غیرپیامبر را محال نمی داند، اجماع مسلمین بر این است که پس از پیامبر خاتم (ص) ، وحی-به معنی ای که ذکر شد-بر کسی نازل نخواهد شد. هیچ اختلافی بین امامی مذهبان در این نکته وجود ندارد. (مفید، 1414 ق[ب]، ص 68؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 84)

اما واقعیت گفت وگوی مرموز-معنی لغوی وحی-پس از پیامبر خاتم هم تحقق یافته، لذا همو تصریح می کند که خداوند در خواب به عدۀ بسیاری از مردم حقایقی را نموده است که قابل تأویل و اثبات حقانیت اند، لکن پس از استقرار شریعت نمی توان نام وحی را بر این امر گذارد. در این عصر نمی توان به کسی که خداوند او را از دانشی برخوردار کرده، گفت که به او وحی شده است. (مفید، 1414 ق[ج]، ص 212؛ مجلسی، 1403 ق، ج 18، ص 250)

در منابع حدیثی اهل سنت، اگرچه تعبیر محدّث وارد شده، روایتی در مصادر مهم روایی ایشان در تفسیر این عنوان نقل نکرده اند. در برخی منابع غیرمشهور اهل سنت، حدیث«قیل، یا رسول اللّه، کیف یحدّث؟ قال: تتکلم الملائکة علی لسانه: گفته شد ای رسول خدا چگونه حدیث می شود؟ فرمود: ملائکه بر زبان او سخن می گویند»از ابو سعید خدری به صورت مرفوع از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده که در آن، محدث و کیفیت تحدیث بیان شده است. ابن حجر (م 852) این حدیث را از عده ای نقل کرده است. (عسقلانی، بی تا، ج 7، ص 41؛ متقی هندی، 1409 ق، ج 92، ص 595، ح 35851) و معنای روایت ابو سعید خدری را نیز به الهام تفسیر می کند چه آنکه تکلم و گفت وگوی ملائکه را در حال عدم رؤیت حقیقی ملائکه می داند و درواقع این همان الهام است. (عسقلانی، بی تا، ج 7، ص 41)

براساس این روایت، محدّث کسی است که کلام ملائکه را می شنود.

عالمان لغت شناس و محدّثان اهل سنت به تفسیر این لفظ پرداخته، و مراد از آن را معانی مختلفی دانسته اند. اکثر اهل سنت بر آن اند که مراد از محدّث، کسی است که به وی الهام می شود (همان جا؛ مبارک فوری، بی تا، ج 10، ص 125) و عده ای نیز این تفسیر را به ابن وهب نسبت داده اند. (نووی، 1393 ق، ج 15، ص 166)

عده ای دیگر از ایشان، محدّث را کسی می دانند که گمان صادق دارد و از ملأ علی در جان او چیزی القا می شود، پس همچون کسی است که دیگری به او اخباری را رسانده است. (عسقلانی، بی تا، ج 7، ص 41، به نقل از ابو احمد عسکری)

گروه سومی نیز بر این اعتقادند که محدّث کسی است که صواب بر زبان او، بدون قصد و اختیار جاری شود. (همان جا)

همچنین ابن تین تحدیث را به«تفّرس»و نظر و دقت در امور تفسیر کرده است. (همان جا)

بدیهی است که عالمانی که تحدیث و محدثه بودن را به معنایی غیراز گفت وگو - ولو به صورت الهام-با ملائکه تفسیر می کنند، تنها براساس این تصورّات شخصی خود، برخلاف ظاهر لفظ به توجیه این تعبیر پرداخته اند. بنابراین، این توجیه ها و تفسیرها خلاف ظاهر احادیث شمرده می شود.

شناخت محدّث

آنچه محدّث درمی یابد و به او می رسد چه به شکل کلام و یا غیر آن، توسط چه کسی به او ابلاغ می شود؟ گفتار الهام و یا هر شیوۀ دیگر تحدیث به واسطۀ چه کسی به صاحبان این فضیلت می رسد؟

این مطلب در روایات بسیاری، مورد سؤال قرار گرفته و به صراحت جواب دادث شده که ملائکه این وساطت را به عهده دارند. (ر. ک: طوسی، 1414 ق، ص 407، ح 914؛ صفا، 1404 ق، ص 342؛ راوندی، بی تا، ج 2، ص 830؛ مجلسی، 1403 ق، ج 22، ص 327، ح 31)

در برخی روایات، همین سؤال مورد توجه راویان قرار گرفته، و ضمن مسلّم شمردن وجود افرادی محدّث، نکتۀ اصلی در موضوع را همین دانسته اند که محدّث و صاحب گفتار کیست؟

در روایت حمران بن أعین، پس از آنکه وی از امام باقر علیه السّلام شنید که امام علی علیه السّلام محدّث است و آن را برای اصحاب نقل کرد، اصحاب به او گفتند: کار مهمی نکرده ای، چرا نپرسیدی که چه کسی با او سخن گفته؟ پس حمران دوباره بازگشت و از امام باقر علیه السلام همین مطلب را پرسید، آن حضرت در پاسخ فرمود: «ملک یحدّثه: فرشته ای با او سخن می گفت.» (ر. ک: کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 271، ح 5؛ صفار، 1404 ق، ص 386؛ مفید، بی تا، ص 286، 287؛ راوندی، بی تا، ج 2، ص 830؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 70، ح 11)

در روایتی دیگر، امام باقر علیه السّلام تصریح می کند که در یکیاز املائات رسول خدا بر امام علی علیه السّلام، پیامبر به خواب رفتند و امام علی علیه السّلام همچنان صدا می شنید و می نوشت. پس از آنکه پیامبر بیدار شد، از آن حضرت پرسید که چه کسی بر تو املا می کرد؟ امام پاسخ داد، شما املا می کردید. پیامبر فرمود: خیر این جبرئیل بود که بر تو املا می کرد. (ر. ک: صفار، 1404 ق، ص 342، ح 5؛ مجلسی، 1403 ق، ج 18، ص 270، ح 34)

در این روایت، به صراحت نام ملک (جبرئیل) هم مشخص شده است. همچنان که امام صادق علیه السّلام هم برای اثبات محدّث بودن امام علی علیه السلام می فرماید: در جنگ بنی قریظه و بنی نضیر، جبرئیل در طرف راست و میائیل در طرف چپ آن حضرت بودند و با او صحبت می کردند. (صفار، 1404 ق، ص 341، ح 2؛ مفید، بی تا، ص 286؛ راوندی، بی تا، ج 2، ص 830؛ مجلسی، 1403 ق، ج 36، ص 71، ح 14) این روایت به روشنی دلالت دارد که محدّث، مخاطب ملائکه و طرف سخن اوست.

شیوۀ تحدیث

نقل اخبار الهی برای مخاطبانش، به شیوه های مختلفی صورت می گیرد و از آنجا که مصداق روشن و متداول و محسوس نقل اخبار، به صورت گفت وگوست، بر همۀ آن ها از باب تغلیب، تحدیث اطلاق می شود.

اما آیا محدّثان به شیوۀ خاصی مخاطب گفت وگوی ملائکه قرار می گیرند، یا شکل های مختلفی از تحدیث وجود دارد؟

در روایات رسیده از ائمۀ اطهار علیهم السّلام شیوه های تحدیث این گونه بیان شده اند:

1- ریختن در گوش

در برخی روایات این تعبیر تکرار شده که: «یبعث اللّه ملکا یوقر فی اذنه[8]

خداوند ملائکه ای را می فرستد که در گوش او بریزد و ثابت کند.

پس از این، در صورت محدّث بودن، کلمات را می شنوند و آن ها را درمی یابد.

2- نجوا در گوش

در روایات دیگر این گونه بیان شده که: «ینکت فی اذنه فیسمع طنینا کطنین الطست.» (ر. ک: صفار، 1404 ق، ص 344، ح 13 و ص 393، ح 17؛ مفید، بی تا، ص 287؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 70، ح 10)

نجوایی در گوش می شنود همچون صدای[ریختن آب در]طشت مسی.

3- شنیدن کلام ملائکه

در روایات بسیاری به صراحت بیان شده که محدّث، کلام ملائکه را بدون دیدن او می شنود. (ر. ک: کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 271، ح 4؛ صفار، 1404 ق، ص 343، ح 9؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 68، ح 7) این نحوه تحدّث در بین روایات رسیده از ائمه معصومین علیهم السلام بیشتر از دیگر شیوه هاست. (ر. ک: مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 66 -85)

4- الهام قلبی همراه با شنیدن صدا

در برخی از روایات چنین آمده که شیوۀ سخن گفتن و تحدیث ملائکه این گونه است که: «تصریح علی قلبه فیسمع وقعا کوقع السلسلة علی الطست.» (همان، ج 26، ص 73، ح 25 و ص 78، ح 35)

برای قلب او کشف می شود، پس صدایی همچون صدای برخورد زنجیر بر طشت مسی را می شنود.

در این نوع الهام قلبی به همراه زمزمۀ کلامی، تحدیث و گفت وگوی ملائکه با محدّث شمرده شده، اما این سؤال نیز به ذهن می رسد که پس چگونه محدّث درمی یابد که صدایی را می شنود و یا الهامی که به قلب او خطور می کند و یا هرگونۀ دیگر از تحدیث، گفتار ملائکه با اوست؟

این سؤال را برخی اصحاب ائمه از ایشان داشته اند و در جواب این گونه پاسخ شنیده اند: «إنّه یعطی السّکینة و الوقار حتّی یعلم أنّه ملک.» (کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 271، ح 4 و ص 343، ح 9؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 68، ح 7)

به او اطمینان قلبی[بدون تزلزل و شک]و حالتی داده می شود که یقین پیدا می کند که او مخاطب وحی و ملائکه است.

و در روایت دیگر، امام باقر علیه السّلام یا امام صادق علیه السّلام می فرمایند: «یوقّع علم ذلک حتّی یعرفه[9] (صفار، 1404 ق، ص 391، ح 11؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 77، ح 31)

علم به این را[که ملائکه دریافت می کند]در قلب او ثابت می کند تا آن را بشناسد.

امام علیه السلام در این روایت، ظاهرا اشاره به حصول علم حضوری برای شخص محدّث دارد. بدیهی است که علم حضوری وشهودی امکان خطا را برنمی تابد.

شیوۀ تحدیث از منظر عالمان سنّی

در بین اهل سنت، تنها عده ای گفت وگوی لفظی ملائکه با محدّث را پذیرفته اند و بقیۀ آن را به سطح نازل تری از ارتباط تنزّل داده و آرای دیگری را د تبیین شیوۀ تحدیث اختیار کرده اند که عبارت اند از:

1- الهام قلبی

از ابن وهب نقل کرده اند که محدّث به الهام قلبی مخاطب ملائکه قرار می گیرد و کلامی از ملائکه نمی شنود. (نووی، 1393 ق، ج 15، ص 166؛ عسقلانی، بی تا، ج 1، ص 101 مقدمه؛ هان، ج 7، ص 41؛ مبارک فوری، بی تا، ج 10، ص 125)

2- جریان حق بر زبان بدون قصد

محدّث بودن آن است که بدون قصد و اختیار از زبان حق و صواب بیرون می آید و گفت وگوی ملائکه در کار نیست، اما این کرامتی است که تنها برای اولیای الهی پیش می آید. (همان جا)

3- گمان صادق

محدّث گمان هایشان به واقع اصابت می کند و از این جهت همچون کسی است که به او قبلا خبر داده است. (همان جا)

4- مکاشفه

محدّث در جانش از ملأ اعلی مطلبی القا می شود و همچون کسی است که دیگری او را خبر کرده است (همان جا) پس رأی و گمان وی به واقع اصابت می کند. (منادی، 1356 ق، ج 4، ص 664)

5- فراست

برخی بر این اعتقادند که محدّث، فراست خاصی دارد که در درک مطالب از دیگران قوی تر است، و این فراست او را چنان می نمایاند که قبلا توسط دیگری از موضوع خبردار بوده است.

ابن حجر، این دیدگاه را از شخصی به نام ابن تین نقل کرده است. (عسقلانی، بی تا، ج 7، ص 41؛ مبارک فوری، بی تا، ج 10، ص 125)

البته چنان که ملاحظه می شود، هیچ یک از دیدگاه های فوق مبتنی بر حدیث و یا منبع قطعی نیست، و تنها نظریات و تصوّرات صاحبان این آرا و دیدگاه هاست.

بخش دوم: امکان محدّث بودن

وحی به عنوان نوعی گفت وگوی مرموز از جمله امتیازات انبیاء است. آیا غیرنبیّ نیز می تواند مخاطب ملائکه واقع شود و کلام وی را بشنود؟ به عبارت دیگر، آیا غیرنبیّ هم می تواند محدّث باشد؟

در پاسخ به این سؤال، دلیل های متعددی وجود دارد که دلالت بر امکان وقوع این امر و تحقق آن دربارۀ برخی از غیرانبیا می نماید. این ادله عبارت اند از: قرآن کریم، روایات و اجماع مسلمین.

الف. قرآن:

آیات قرآن کریم در مباحث و موارد مختلف، سخن گفتن ملائکه با غیرانبیا را حکایت کرده است از جمله:

1- گفت وگوی ملائه با حضرت مریم سلام اللّه علیها

در چندین آیۀ کریمۀ قرآن این گفت وگو به صراحت گزارش شده است. در جایی می فرماید:

«و إذ قالت الملائکة یا مریم إنّ اللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین

 (آل عمران: 42)

و به یاد آور هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم!خدا تو را برگزیده و پاک ساخته و بر تمام زنان جهان، برتری داده است.

نیز:

«إذ قالت الملائکة یا مریم إنّ اللّه یبشّرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم وجیها فی الدّنیا و الآخرة و من المقرّبین

 (همان: 45)

به یاد آورید هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم!خداوند تو را به کلمه ای[-وجود عظیمی]از طرف خودش بشارت می دهد که نامش مسیح، عیسی بن مریم است، درحالی که در این جهان و جهان دیگر، صاحب شخصیت خواهد بود و از مقرّبان الهی است.

همچنین در دنبالۀ آیات، گفت وگوی ملائکه با حضرت مریم سلام اللّه علیها را پی می گیرد، و در جریان تولید حضرت مسیح علیه السّلام گفت وگوی تفصیلی آن حضرت را با یکی از ملائکه چنین نقل می کند:

«فأرسلنا إلیها روحنا فتمثّل لها بشرا سویّا*قالت إنی أعوذ بالرّحمن منک إن کنت تقیّا *قال إنّما أنا رسول ربّک لأهب لک غلاما زکیّا*قالت أنّی یکون لی غلام و لم یمسسنی بشر و لم أک بغیّا*قال کذلک قال ربّک هو علیّ هیّن و لنجعله آیة لّلناس و رحمة مّنّا و کان أمرا مقضیّا

 (مریم: 17-21)

در این هنگام، ما روح خود را بر او فرستادم و او را به شکل انسانی بی عیب و نقص، بر مریم ظاهر شد او[سخت ترسید]گفت: من از شر تو به خدای رحمان پناه می برم اگر پرهیزگاری. گفت: من فرستادۀ پروردگار توأم. آمده ام تا پسر پاکیزه ای به تو ببخشم. گفت: چگونه ممکن است فرزندی برای من باشد؟ !درحالی که تاکنون انسانی با من تماس نداشته است و زن آلوده ای هم نبوده ام. گفت: مطلب همین است. پروردگارت فرموده این کار بر من آسان است. ما او را می آفرینیم تا قدرت خویش را آشکار سازیم و او را برای مردم نشانه ای قرار دهیم و رحمتی باشد از سوی ما و این امری پایان یافته است.

قطعا حضرت مریم سلام اللّه علیها از انبیا نبوده، با این حال، ملائکه بر وی نازل شده و با او سخن گفته اند. وقوع این گفت وگو، قوی ترین دلیل بر امکان سخن گفتن ملائکه با غیرانبیاست.

2- گفت وگوی ملائکه با ساره همسر حضرت ابراهیم علیه السّلام

در آیات قرآن چنین آمده است که ملاکه فرستادۀ خداوند آنگاه که نزد حضرت ابراهیم علیه السلام بودند، مورد پذیرایی ساره همسر او قرار گرفتند و ایشان به ساره، بشارت تولد اسحاق را دادند و در برابر تعجب وی، به قدرت او و برکات خدا را بر خانه اش گوشزد کردند:

«و لقد جاءت رسلنا إبراهیم بالبشری قالوا سلاما قال سلام... *و امرأته قائمة فضحکت فبشّرناها بإسحاق و من وراء إسحاق یعقوب*قالت یا ویلتی ءألد و أنا عجوز و هذا بعلی شیخا إنّ هذا لشیء عجیب*قالوا أتعجبین من أمر اللّه رحمة اللّه و برکاته علیکم أهل البیت

 (هود: 69 و 71-73)

فرستادگان ما[-فرشتگان]برای ابراهیم بشارت آوردند: گفتند سلام[او نیز]گفت سلام... و همسرش ایستاده بود. [از خوشحالی]خندید، پس او را به اسحاق و بعد از او به یعقوب بشارت دادیم. گفت: ای وای بر من!آیا من فرزند می آورم درحالی که پیرزنم، و این شوهرم پیرمردی است؟ !این به راستی چه چیز عجیبی است!گفتند: آیا از فرمان خدا تعجب می کنی؟ !این رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است.

قطعا ساره مقام نبوت نداشته، اما با این همه به تصریح قرآن، مخاطب کلام ملائکه قرار گرفته است.

ب. روایات اهل سنت دربارۀ برخی از صحابه

اگر از باب جدل وارد شویم، در کتاب های حدیثی و غیرحدیثی اهل سنت، روایاتی وجود دارد که برخی از صحابه و دیگر عالمان را از محدّثان برشمرده اند. این گزارش ها که در کتاب های معتبر اهل سنت و با استناد صحیح در نزد آنان نقل شده است، امکان محدّث بودن برخی از افراد را ثابت می کند، بنابراین شبهه پراکنی برخی از آنان دربارۀ تحدیث و ارتباط آن با نبوت پذیرفته نیست. در صحیح بخاری و صحیح مسلم-که معتبرترین کتاب های حدیثی اهل سنت اند-وجود اشخاص محدّث در میان بنی اسرائیل بیان شده است. (ر. ک: بخاری، 1401 ق، ج 3، ص 39؛ قشیری نیشابوری، بی تا، ج 4، ص 1864؛ تمیمی، 1414 ق، ج 15، ص 317؛ بیهقی، 1414 ق، ج 5، ص 39؛ ترمذی، 1403 ق، ج 5، ص 50؛ حاکم نیشابوری، بی تا، ج 3، ص 92)

این منابع تصریح کرده اند که اگر این اتفاق در میان امت اسلامی رخ دهد، برای خلیفۀ دوم رخ خواهد داد. شارحان حدیثی اهل سنت، تصریح کرده اند که جریان تحدیث برای عمر واقع شده و آن را جزء مناقب بزرگ عمر شمرده اند. (ر. ک: عسقلانی، بی تا، ج 6، ص 106؛ العینی، بی تا، ج 16، ص 55 و ج 24، ص 135؛ زرقانی، 1411 ق، ج 4، ص 452؛ مبارک فوری، بی تا، ج 6، ص 455؛ منادی، 1356 ق، ج 4، ص 507)

همچنین خلیفۀ اول از کسانی شمرده شده که کلام ملائکه را شنیده؛ هرچند که مخاطب آن ها معرفی نشده است (سجستانی، 1355 ق، ص 6) و دربارۀ عمران بن حصین نیز گویند که با ملائکه، مصافحه و سلام می کرد. (البصری الزهری، بی تا، ج 4، ص 288؛ طبرانی، 1404 ق، ج 18، ص 107؛ ابو الفرج، 1399 ق، ج 1، ص 682؛ حاکم نیشابوری، بی تا، ج 3، ص 536؛ شیبانی، 1408 ق، ج 1، ص 148 و 149 و...)

این سخنان و گزارش ها نشانگر آن است که اهل سنت، امکان سخن گفتن ملائکه با آدمی غیر از انبیا را پذیرفته و به وقوع آن در جهان خارج نیز اعتقاد دارند.

ج. روایات شیعی

از طریق روایات شیعه، از ائمه اطهار علیهم السلام نقل شده که اشخاصی بوده اند که نبی یا رسول نبوده اند و با آن ها تحدیث صورت گرفته است. این اشخاص، عموما از شخصیت های پیش از اسلام بوده اند که به گونه ای محدّث بودن و نبی نبودن آن ها مورد اتفاق مسلمانان است، و ائمه علیهم السّلام محدّثان امت اسلام را به ایشان تمثیل کرده اند. این اشخاص عبارت اند از:

1- ذو القرنین

در روایات بسیاری، ائمه علیهم السّلام در پاسخ از این سؤال که آیا محدّث نبی یا رسول است؟ فرموده اند: «لا، بل قل، مثله مثل صاحب سلیمان و صاحب موسی و مثله مثل ذی القرنین، أما سمعت أنّ علیّا سئل عن ذی القرنین أنبیّا کان؟ قال، لا، و لکن کان عبدا أحبّ اللّه فأحبّه و ناصح اللّه فنصحه فهذا مثله.» (ر. ک: صفار، 1404 ق، ص 386، ح 6؛ مفید، بی تا، ج 1، ص 340؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 73، ج 20)

نه بلکه بگو: مثال محدّث همچون مصاحب سلیمان و مصاحب موسی و مثال او همچون ذو القرنین است، مگر نشنیدی که از علی (ع) دربارۀ ذو القرنین پرسیدند که آیا پیامبر بود؟ و آن حضرت فرمود نه، و لکن بنده ای بود که خدا را دوست می داشت، پس خدا هم او را دوست می داشت و از خدا راهنمایی خواست پس خدا هم او را راهنمایی کرد، پس محدّث همچون اوست.

همچنین تمثیل به ذی القرنین در روایات دیگری با همین مضمون آمده است. (ر. ک: ابن بابویه، 1405 ق، ص 393، ح 1؛ صفار، 1404 ق، ص 344، ح 11؛ مفید، بی تا، ص 309؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 69، ح 8)

2- آصف برخیا

در برخی از روایات در کنار نام دیگر محدّثان امت های گذشته، با عنوان صاحب سلیمان، به آصف برخیا اشاره شده است. او پیامبر نبوده، لکن به حکایت قرآن کریم، کارهای خارق العاده ای انجام داد که در قرآن، منشأ آن علم او به کتاب ذکر شده است. (ر. ک: نمل: 40)

گذشته از روایت سابق، روایات دیگری هم به عنوان صاحب سلیمان او را از محدّثان شمرده اند.[10]

3- حضرت خضر

در روایاتی، نام«صاحب موسی»در شمار محدّثان آمده و مراد از این عنوان، آن فردی است که در کنار دریا، قبل از دیدن حضرت خضر با حضرت موسی علیه السّلام بود (ر. ک: کهف: 59-64) و یا حضرت خضر است؛ چه آنکه در قرآن کریم، داستان همراهی آن دو را با یکدیگر نقل کرده است.[11]

در روایات نیز صریحا به نام حضرت خضر و عدم نبوت او تصریح شده است. در این روایات، امام علیه السّلام پس از بیان معنی محدّث، در جواب پرسش راوی که آیا محدّث نبی است؟ فرمود: نه، مثل خضر و مثل ذی القرنین است.[12] روشن است که تعبیر امام علیه السّلام بیانگر عدم نبوت حضرت خضر علیه السلام است.

البته مرحوم مجلسی در تفسیر عنوان«صاحب موسی»دو احتمال را ذکر کرده که مراد از او یوشع یا حضرت خضر است، سپس در مقام توجیه روایات با توجه به نبوت حضرت یوع دو توجیه می آورد: یکی آنکه محدّث بودن وی قبل از نبوتش بوده و روایت به آن زمان اشاره دارد، و دیگر آنکه تشبیه به وی به جهت متابعت او از حضرت موسی علیه السّلام بوده است. (ر. ک: مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 69)

خلاصه آنکه ادلۀ روایی شیعه و سنّی در این مورد اتفاق دارند که محدّث بودن غیر پیامبران نه تنها امری ممکن، بلکه واقع شده است. در این موارد، اختلاف مصادیق محدّث ها در بین شیعه و سنّی، ناشی از تفسیر متفاوتی است که این دو از واژۀ تحدیث دارند و آنچنان که در نحوۀ تحدیث از منظر علمای شیعه و سنی سخن رفت، تحدیث در میان شیعیان از جایگاه و معنای رفیع تری برخوردار است.

در اینجا تنها به کلام ابن حجر در شرح صحیح بخاری اشاره می کنیم که حکمت کثرت الهام از شیوه های مهم تحدیث در نزد اهل سنت را پس از عصر پیامبر چنین بیان می کند: «سرّ اینکه الهام در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم کم بود و در عصر پس از وی زیادت یافت، آن است که وحی در حال بیداری بر پیامبر نازل می شد و مردم از او معجزه می خواستند، پس در آن موقعیت، مناسب آن بود که برای دیگری در عصر او چنین چیزی واقع نشود. پس از قطع شدن وحی با وفات پیامبر، الهام برای کسانی که خداوند خواسته، واقع شود، تا احیانا اشتباهی پیش نیاید. و انکار وقوع الهام با توجه به کثرت وقوع آن و شهرتش، امری ناپذیرفتنی است. (ر. ک: عسقلانی، بی تا، ج 12، ص 274)

بخش سوم: محدثه بودن حضرت فاطمه سلام اللّه علیها

مباحث گذشته، همه مقدماتی بودند که این مطلب را به عنوان نکتۀ اساسی این مقاله مورد بررسی قرار دهیم. آیا حضرت فاطمه محدّثه بوده است؟ دلیل آن چیست؟ همچنین سخن گفتن ملائکه با ایشان چگونه و به چه شکل بوده است؟ هریک از دو سؤال را در گفتاری پاسخ خواهیم گفت.

گفتار اول

براساس ادله و شواهد مختلف، حضرت فاطمه سلام اللّه علیها از محدّثه های عالم اسلام اند. مستند این فضیلت، روایاتی در این موضوع است.

روایت اول:

شیخ صدوق با سند در چند کتابش از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که ایشان فرمود: «لفاطمة علیها السلام تسعة اسماء، فاطمة، و الصدّیقة و المبارکة، و الطاهرة و الزکیة، و الراضیة، و المرضیة، و المحدّثة و الزهراء.» (ابن بابویه، 1386 ق، ج 1، ص 178، ح 3؛ همو، بی تا، ص 414، ج 3؛ همو، 1417 ق، ص 688، ح 945)

هریک از نام های فوق، گویای یکی از امتیازات و صفات مهم آن حضرت است، و محدّثه به عنوان یک نام و نماد از آن حضرت معرفی شده است.

روایت دوم:

شیخ صدوق با سند از امام صادق علیه السّلام علت نامگذاری آن حضرت به محدّثه را چنین نقل می کند: «إنّما سمّیت فاطمة سلام اللّه علیها محدّثة لأن الملائکة کانت تهبط من السّماء فتنادیها کما تنادی مریم بنت عمران فتقول: یا فاطمة إن اللّه اصطفاک و طهّرک و اصطفاک علی نساء العالمین یا فاطمة اقنتی لربّک و اسجدی و ارکعی مع الرّاکعین. فتحدّثهم و یحدّثونها، فقالت لهم ذات لیلة، ألیست المفضّلة، علی نساء العالمین مریم بنت عمران؟ فقالوا، إنّ مریم کانت سیّدة نساء عالمها، و إنّ اللّه عزّ و جلّ جعلک سیّدة نساء عالمک و عالمها، و سیّدة نساء الأوّلین و الآخرین.» (ابن بابویه، 1386 ق، ج 1، ص 182؛ طبری، 1413 ق، ص 81، ح 20؛ مجلسی، 1403 ق، ج 14، ص 206، ح 23)

همانا فاطمه محدّثه نامیده شده چون ملائکه از آسمان فرود می آمدند، پس به وی خطاب می کردند-همان گونه که مریم دختر عمران را خطاب می کردند -و گفتند: ای فاطمه!همانا خداوند تو را برگزیده و پاکیزه گردانیده و بر تمامی زنان جهان تو را برگزیده است. ای فاطمه! پروردگارت را عبادت کن و با نمازگزاران سجده و رکوع کن. پس آن حضرت با ملائکه سخن می گفت و آن ها نیز با وی سخن می گفتند. پس شبی آن حضرت به ملائکه گفت: آیا کسی که بر همۀ زنان عالم برتری یافت، مریم دختر عمران نبود؟ پس گفتند: مریم سرور زنان جهان خودش بود و خداوند بزرگ و تعالی تو را سرور زنان جهان خود تو و جهان وی قرار داده است و سرور زنان از اولین و آخرین.

این روایت ضمن مسلّم شمردن نام محدّثه برای آن حضرت، شیوۀ گفت وگوی ملائکه با ایشان را توضیح می دهد. این روایت، دلالتی روشن بر محدّثه بودن آن حضرت دارد.

روایت سوم:

با سند صحیح از ابو عبیده از امام صادق علیه السّلام نقل شده که فرمود: «إنّ فاطمة مکثت بعد رسول اللّه خمسة و سبعین یوما، و کان یدخلها حزن شدید علی أبیها و کان جبرئیل یأتیها فیحسن عزاءها علی أبیها و یطیّب نفسها و یخبرها عن أبیها و مکانه و یخبرها بما یکون بعدها فی ذرّیّتها و کان علیّ علیه السّلام یکتب ذلک فهذا مصحف فاطمة.» (کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 241؛ و به سند دیگر صحیح صفار، 1404 ق، ص 173، 174، ح 6؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 41، ح 72)

فاطمه پس از رسول اللّه هفتاد و پنج روز عمر کرد، و اندوه شدیدی بر پدرش در وی بود، و جبرئیل نزد وی آمده و او را بر عزای پدرش تسلّی می داد و او را دلخوش می کرد، و از پدرش و جایگاه وی، و آنچه پس از آن حضرت در نسل وی خواهد بود[امامت]خبر می داد و علی علیه السلام این اخبار را می نوشت. پس این مصحف فاطمه است.

این روایت که شیوۀ فراهم آمدن مصحف فاطمه سلام اللّه علیها را گزارش می کند، به صراحت، تحدیث و گفت وگوی جبرئیل با آن حضرت را بیان، و محتوای گفت وگو را نیز گزارش می کند.

روایت چهارم:

در روایتی معتبر، حماد بن عثمان از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که امام صادق علیه السّلام ضمن نقل مطلبی از مصحف فاطمه سلام اللّه علیها دربارۀ حقیقت آن مصحف می گوید: «إن اللّه لما قبض نبیّه صلی الله علیه و آله و سلم دخل علی فاطمة سلام اللّه علیها من وفاته من الحزن ما لا یعلمه إلا اللّه عزّ و جلّ فأرسل إلیها ملکا یسلّی غمّها و یحدّثها، فشکت ذلک إلی أمیر المؤمنین علیه السلام فقال لها، إذا أحسست بذلک و سمعت الصّوت قولی لی. فأعلمته ذلک فجعل أمیر المؤمنین علیه السّلام یکتب کلّ ما سمع حتّی أثبت من ذلک مصحفا.» (کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 240، ح 2؛ صفار، 1404 ق، ص 177، ح 18؛ مجلسی، 1403 ق، ج 22، ص 545، ح 62)

خداوند چون رسولش را از دنیا گرفت. اندوهی فراوان -که جز خدا نمی داند بر فاطمه به سبب فوت پدرش وارد شد. پس خداوند ملائکه ای را به سوی او فرستاد که غمش را تسلّی دهد و با او سخن بگوید. پس حضرت فاطمه سلام اللّه علیها این قضیه را برای امیر المؤمنین علیه السّلام نقل کرد. پس آن حضرت فرمود: هنگامی که ملائکه را احساس کردی و صدایش را شنیدی به من بگو. پس[حضرت فاطمه می گوید]به ایشان خبر احساس ملائکه و شنیدن صدای او را دادم. پس امیر المؤمنین علیه السّلام هرآنچه را می شنید، می نوشت تا آنکه مصحفی را از این گفته ها نگاشت.

این روایت هم، نزول ملائکه بر آن حضرت، و شنیدن صدای او را توسط حضرت فاطمه (یعنی محدّثه بودن آن حضرت را) به صراحت بیان می کند.

روایت پنجم:

سلیم بن قیس شامی می گوید: «به محمد بن ابی بکر گفتم: پس امیر المؤمنین محدّث است؟ وی گفت: بله، و فاطمه محدّثه بود و نبوت نداشت.» (صفار، 1404 ق، ص 392، ح 16؛ مفید، بی تا، ص 329؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 79، ح 39)

این روایت به صراحت از زبان محمد بن ابی بکر، صحابۀ رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فاطمه سلام اللّه علیها محدّثه بوده است.

روایت ششم:

شیخ صدوق به گونۀ مسند، گزارش کرده است که از محمد بن ابی بکر پرسیدند: آیا غیر از انبیا مخاطب سخن ملائکه می شوند؟ وی گفت: «مریم لم تکن نبیّة و کانت محدّثة، و أمّ موسی بن عمران کانت محدّثة و لم تکن نبیّة و سارة امرأة إبراهیم قد عاینت الملائکة بشّروها بإسحاق و من وراء إسحاق، یعقوب و لم تکن نبیّة، و فاطمة بنت رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم کانت محدّثة و لم تکن نبیّة.» (ابن بابویه، 1386 ق، ج 1، ص 183؛ مازندرانی، 1376 ق، ج 3 ص 115؛ مجلسی، 1403 ق، ج 43، ص 55)

محمد بن ابی بکر در پاسخ سؤال گفت: مریم پیامبر نبود و محدّثه بود، و مادر موسی بن عمران محدّثه بود و پیامبر نبود، و ساره همسر ابراهیم، ملائکه را مشاهده کرد. پس ایشان وی را به اسحاق و در پی اسحاق به یعقوب بشارت دادند و او پیامبر نبود و فاطمه دختر رسول خدا محدّثه بود و پیامبر نبود.

دو روایت اخیر، اگرچه از محمد بن ابی بکر است، و از ائمه اهل بیت نیست، مؤید و تأکیدکنندۀ روایات واردۀ ایشان است. او تربیت یافتۀ خانۀ امیر المؤمنین علیه السّلام و از نزدیکان به اهل بیت علیهم السّلام است.

شیخ صدوق در بیان این حدیث تصریح می کند که آیات قرآنی به ما خبر می دهند که هیچ زنی پیامبر نشده است، ولی محدّث ها نه رسول اند و نه نبی (ابن بابویه، 1386 ق، ج 1، ص 183) بنابراین محدّثه می تواند زن باشد.

شیخ طوسی نیز در بحث از ظهور ملائکه بر مریم سلام اللّه علیها می گوید: «نزد ما[شیعیان] می تواند این امر معجزه و کرامتی برای حضرت مریم باشد، اگرچه پیامبر نیست، زیرا ظهور معجزات نزد ما می تواند به دست اولیا و صالحان وجود یابد، چون این معجزات، مقدار صداقت کسی که آن ها را دارد، نشان می دهد، چه نبی یا امام یا شخصی صالح باشد.» (طوسی، 1409 ق، ج 2، ص 457)

به هرحال، این ادلۀ روایی، سخن گفتن ملائکه با حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها را ثابت می کند.

گفتار دوم: چگونگی سخن گفتن ملائکه با آن حضرت و محتوای آن

از لابلای روایات گفتار اول، شکل سخن گفتن ملائکه با آن حضرت روشن شد. با توجه به شهرت توصیف محدّثه بودن در زمان حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم سخن گفتن ملائکه با حضرت فاطمه سلام اللّه علیها در آن دوران نیز وجود داشته است. تحدیث پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به شکل گسترده تر انجام شد و به صورت مصحف حضرت فاطمه سلام اللّه علیها تدوین گشت. گزارش ها از محتوای مصحف، گویای آن است که این موضوعات در این کتاب بوده است: (تصیل این بخش در عنوان مصحف حضرت فاطمه سلام اللّه علیها خواهد آمد.)

1- تسلیت و تعزیت

در روایت صحیحه، ابو عبیده از امام صادق علیه السّلام این مطلب، یکی از مضامین گفت وگوی ملائکه معرفی شده است. (کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 241؛ صفار، 1404 ق، ص 174، ح 6؛ مجلسی، 1403 ق، ج 22، ص 545، ح 63)

2- خبر از پیامبر و جایگاه وی در بهشت

در روایت صحیحۀ فوق الذکر چنین آمده که «یخبرها عن أبیها و مکانه.»

3- اخبار حوادث آینده

در حدیث مرسل شیخ مفید از امام صادق علیه السّلام نقل شده که«ففیه ما یکون من حادث.» (مفید، 1414 ق[الف]، ج 2 ص 186؛ طبرسی، 1425 ق، ج 2، ص 134؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 18، ح 1)

4- اخبار فرمانروایان

در برخی از روایات، محتوای کتاب فاطمه سلام اللّه علیها اطلاعاتی دربارۀ فرمانروایان بر این امّت با نام و نام پدرشان ذکر شده است. (کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 242، ح 8؛ ابن بابویه، 1386 ق، ج 1، ص 207، ح 7؛ صفار، 1404 ق، ص 189، ح 3؛ مجلسی، 1403 ق، ج 25، ص 259، ح 20)

5- اخبار مؤمنان و کافران

در روایت ابو بصیر به نقل از امام باقر علیه السّلام آن حضرت محتوای دو ورقه از محصف فاطمه سلام اللّه علیها را توصیف کردند و در آن میان اخبار انبیا و مومنان و کافران گذشته و آینده و داستان های آن ها هم ذکر شده است. (طبری، 1413 ق، ص 105، ح 34)

این موضوع هم می تواند یکی از شاخه های اخبار گذشته و حوادث آینده باشد.

به هرحال، در هیچ یک از اخباری که از سخن گفتن ملائکه با حضرت فاطمه سلام اللّه علیها حکایت می کند، علم حلال و حرام الهی در محتوای این سخنان گزارش نشده، بلکه در برخی روایات نیز به صراحت گفته شده که در مصحف فاطمه زهرا سلام اللّه علیها چیزی از حلال و حرام وجود ندارد. (کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 240، ح 2؛ صفار، 1404 ق، ص 177، ح 16؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 44، ح 77)

بخش چهارم: بررسی شبهات

در مباحث گذشته، دو مطلب، یکی از امکان محدّث بودن غیرانبیا و دیگری محدّثه بودن حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها تبیین شد، اما در برابر، برخی شبهه کرده اند که سخن گفتن ملائکه با غیرپیامبر امکان ندارد. عمدۀ مستند این گروه دو نکته است که به تحقیق آن ها می پردازیم.

نکتۀ اول: اگرچه سخن گفتن ملائکه با حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها مانعی نداشته، فرود آمدن جبرئیل به زمین پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ممکن نیست؛ چه آنکه جبرئیل پس از وفات آن حضرت با زمین خداحافظی کرد و گفت: «هذا آخر وطئی بالأرض.» (طبرانی، 1404 ق، ج 3، ص 129، ح 2890؛ همو، 1413 ق، ص 368؛ متقی هندی، 1409 ق، ج 7، ص 264)

یا به شکل دیگری نقل شده که گفت: «هذا آخر عهدی بالأرض بعدک و لن اهبط الی الارض لأحد بعدک.» (الصالحی الشامی، 1414 ق، ج 12، ص 264؛ حلبی، 1400 ق، ج 3، ص 472)

روشن است که این نکته با سخن گفتن جبرئیل با حضرت فاطمه سلام اللّه علیها سازگاری ندارد.

جلال الدین سیوطی (م 911) در مقام جواب، این احادیث را ضعیف شمرده (ر. ک: حلبی، 1400، ج 3، ص 472-473) و دلیل سستی آن ها را دو چیز می داند:

اول آنکه، آخرین فرود آمدن جبرئیل در هنگام وفات رسول اللّه بوده و اینکه وی از زمین خداحافظی کرده، امر مسلّمی نیست، بلکه در روایات وارد شده که جبرئیل در شب قدر با ملائکه فرود می آید و بر هر ایستاده و نشسته ای که ذکر خدا می گوید، درود می فرستد، بنابراین نمی توان عدم نزول جبرئیل پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را با توجه به تعارض آن با این روایات پذیرفت.

دوم آنکه، وحی جبرئیل با وفات پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم قطع نشده، بلکه وی وظیفۀ دیگری هم به عهده دارد. در حدیث وارد شده که خداوند پس از کشته شدن دجال به عیسی علیه السّلام وحی می رساند.

این حدیث، به اعتقاد سیوطی-صریح در آن است که وحی به حضرت عیسی علیه السّلام پس از نزول مجدد او به زمین خواهد بود و ظاهرا وحی توسط جبرئیل خواهد بود، بلکه این امر قطعی و غیرقابل تردید است. چون رساندن وحی، وظیفۀ جبرئیل است و او سفیر نبیّ خدا و فرستادگان اوست.

بنابراین، می توان گفت اتفاق شیعه و سنّی بر قطع شدن وحی نبوی است. مسلمانان، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم را خاتم و خاتم انبیا می دانند. در قرآن کریم و روایات مذاهب مختلف در حدّ تواتر قطعی بر این امر تأکید شده است.

امام علی علیه السّلام د نهج البلاغه تصریح می کند که«ختم به الوحی.» (خطبۀ 133؛ مازندرانی، 1376 ق، ج 1، ص 136؛ مجلسی، 1403 ق، ج 18، ص 221، ح 54)

یا در هنگام غسل پیامبر به ایشان خطاب می کند که«بأبی أنت و أمّی یا رسول اللّه لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک من النّبوّة و الإنباء و أختبار السّماء.» (نهج البلاغه، خطبۀ 235؛ مفید، 1993 م، ص 102؛ مجلسی، 1403 ق، ج 22، ص 527، ح 33)

اما غیر وحی نبوی-چنان که شرح آن گذشت-مورد اثبات تمام مسلمین -به نحو الهام می باشد-علامه آلوسی مفسّر مشهور اهل سنت نیز ضمن تصریح به این مطلب می گوید: پس منقطع همان وحی تشریعی است نه غیر آن. سپس به حکمت عدم انقطاع وحی غیرتشریعی می پردازد و می گوید که آشناسازی به حقایق همچنان باقی است تا مردم نسبت به حقیقت اسلام و ایمانی که به آن دعوت می کنند، بصیر باشند. (آلوسی، 1431 ق، جزء 25، ص 57، ذیل آیۀ 51 سورۀ شوری)

بسیاری دیگر از بزرگان متکلم و مفسّر قرآن کریم هم به این حقیقت اعتراف دارند که ذکر آن ها به طول می انجامد. عدم توجه به فرق محدّث و نبی، باعث انحراف عده ای شده است. از جمله امام باقر علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم نقل کرده اند که از اهل بیت من 12 نفر محدّث هستند. امام علیه السّلام سپس به شرح معنی محدّث پرداخته و در پایان فرموده است: «هی الّتی هلک فیها أبو الخطّاب لم یدر تأویل المحدّث و النّبیّ.» (کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 270، ح 2؛ صفار، 1404 ق، ص 340، ح 4؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 68، ح 6)

این همان چیزی است که موجب هلاکت[گمراهی]ابو الخطاب شد. او نمی دانست معنای محدّث و نبی چیست؟

شناخت این مفاهیم به صورت دقیق برای عده ای روشن نبود، به همین سبب، ائمه علیهم السّلام برخی از اصحابشان را از نقل این گونه مفاهیم برای برخی مخالفان نهی کرده اند (طوسی، 1402 ق، ج 1، ص 415، رقم 308؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 81، ح 42) زیرا نقل احادیثی که مورد انکار قرار می گیرد، برخلاف آداب حدیثی اهل بیت علیهم السلام است.

نکتۀ دوم: علم به غیب و آنچه اتفاق افتاده و اتفاق خواهد افتاد، به خداوند اختصاص دارد، و آیات بسیار و روایات متواتر گویای این ادعایند. حال چگونه ممکن است که اهل بیت علیهم السّلام علم نسبت به اخبار آینده و اتفاقاتی که پیش خواهد آمد داشته باشند؟ آیا این، نوعی مشارکت با خداوند در علم غیب او نیست که با تصریح قرآنی و روایی ناسازگار است؟

جواب آنکه، علم غیب به معنی اطلاع یافتن از اخباری که اینک در عالم شهود قابل دیدن نیست، چه دربارۀ اخبار گذشته و چه آینده، برای هر بشری ممکن است. همچنان که شهادت شاهدان و یا مراجعه به اسناد گاه می تواند این علم را ایجاد کند، و اساس معلومات مؤمنان که در حوزۀ دین سرچشمه گرفته، از همین ایمان به غیب است. دانسته های غیبی مانند علم به خدا و ملائکه و کتب و رسولان و آخرت و بهشت و جهنم و زندگی پس از مرگ و قیامت و حساب و نعمت های بهشت و دیگر امور غیبی مؤمنان دارند و به آن ها ایمان دارند؛ اما علم ایشان، علم ذاتی نیست، بلکه به تعلیم خدا و رسول به وجود آمده است.

از سوی دیگر، نصوص قرآنی زیادی وارد شده که خداوند بخشی از علم غیب را بر پیامبرانش بیان می کند تا بر مردم بخوانند و ایشان را هدایت کنند، همچنان که در قصه های قرآنی مختلف چون قصۀ مریم[13] و قصۀ نوح[14] و قصه یوسف[15] به غیبی بودن این اخبار تصریح شده است.

البته به این نکته هم باید توجه داشت که علم به غیب، و عمل براساس آن، و اعلام آن به مردم، سه مرحلۀ جداگانه هستند که هیچ یک مستلزم دیگری نیست، بنابراین خداوند می تواند علم غیبش را به دیگران تعلیم دهد و اخبار گذشته و آینده را به ایشان بیاموزد، بدون آنکه مشارکت دیگران در علم غیبی ذاتی او لازم بیاید. بر همین اساس، امام کاظم علیه السلام در جواب کسی که دربارۀ علم ایشان به غیب سؤال کرد، فرمود: «سبحان اللّه!ضع یدک علی رأسی فو اللّه ما بقیت شعرة فیه و لا فی جسدی إلا قامت؟ ثمّ قال: لا و اللّه ما هی إلا وراثة عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله و سلم» (مفید، 1993 م، ص 23، ح 5؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 103، ح 5)

خداوند منزّه و پاک است. و دستت را بر روی سرم بگذار. پس به خدا قسم، مویی در سرم و بدنم باقی نمانده مگر برخاسته. سپس فرمود: نه به خدا قسم، مویی در سرم و بدنم باقی نمانده مگر برخاسته. سپس فرمود: نه به خدا قسم، علم ما به جز وراثت از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نیست.

نتیجه گیری

تحدیث به معنای الهام ملائکه بر اشخاص، امری ممکن است و براساس آیات قرآن کریم و نیز نقلیات شیعه و سنّی، برای غیرپیامران نیز واقع شده است. در روایات، برخی از کسانی که طرف گفت وگوی ملائکه بوده و معرفی شده اند از جمله حضرت فاطمه زهرا سلام اللّه علیها محدّثه معرفی شده است. مضمون گفت وگوها نیز در روایات خبر از جایگاه پیامبر در آخرت و خبر حوادث آینده و عاقبت فرمانروایان و مؤمنان و کافران گزارش شده است.

غالبا شبهات در این موضوع به دو نکته بازمی گردد: یکی از انحصار این گونه علوم به خداوند و دیگری اشتباه ماهیت این نوع الهام به وحی نبوی. بدیهی است که با توجه به اینکه خداوند به تصریح آیات قرآنی از دانش بی نهایت خود به بندگانش هم افاضه می کند، لذا مانعی از تصدیق این روایات وجود ندارد. از سوی دیگر، الهام و محتوای آن، تفاوت هایی با وحی نبوی دارد که توجه به آن ها موانع درک این فضیلت را برطرف می کند.

منابع

1- قرآن کریم.

2- نهج البلاغه.

3- آلوسی بغدادی، محمود بن عبد اللّه؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن و السبع المثانی؛ هیثم حازم عبد الحیالی و ماهر حبوش، بیروت، لبنان: مؤسسة الرسالة، 1431 ق.

4- ابن بابویه الصدوق، محمد بن علی؛ الامالی؛ چ 1، تحقیق الدرساات الاسلامیه، قم: مؤسسة البعثة، 1417 ق.

5- ابن بابویه الصدوق، محمد بن علی؛ الخصال؛ تحقیق علی اکبر غفاری، چ 1، قم: جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیه، بی تا.

6- ابن بابویه الصدوق، محمد بن علی؛ علل الشرایع؛ نجف: مکتبة الحیدریه، 1386 ق.

7- ابن بابویه الصدوق، محمد بن علی؛ کمال الدین؛ تحقیق علی اکبر غفاری، بی جا: مؤسسة النشر الاسلامی، 1405 ق.

8- ابن منظور، محمد بن مکرم؛ لسان العرب؛ چ 1، بیروت: دار الفکر، 1410 ق.

9- ابو الفرج، عبد الرحمن عی بن محمد؛ صفوة الصفوة؛ تحقی محمد فاخوری و محمد رواس قلعه جی، چ 2، دار المعرفة، 1399 ق.

10- البصری الزهری، محمد بن سعید بن منیع؛ الطبقات الکبری؛ بیروت: دار صادر، بی تا.

11- العینی، بدر الدین محمد بن احمد؛ عمدة القاری؛ بیروت: دار احیاء تراث، بی تا.

12- بخاری، محمد بن اسماعیل؛ صحیح البخاری؛ بیروت، لبنان: دار الفکر، 1401 ق1981 / م.

13- بیهقی، احمد بن الحسین؛ السنن الکبری؛ تحقیق محمد عبد القادر عطاء، مکه: مکتبة در الباز، 1414 ق.

14- ترمذی، محمد بن عیسی؛ سنن الترمذی؛ تحقیق احمد محمد شاکر، بیروت: دار احیاء التراث، بی تا.

15- تعمیمی بستی، محمد بن حبان؛ صحیح ابن حبان؛ تحقیق شعیب ارنؤوط، چ 2، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1414 ق.

16- حاکم نیشابوری، محمد بن محمد؛ المستدرک علی الصحیحین؛ تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت: دار المعرفة، بی تا.

17- حلبی؛ السیرة الحلبیه؛ بیروت، لبنان: دار المعرفة، 1400 ق.

18- راغب اصفهانی؛ مفردات غریب القرآن؛ چ 2، بی جا: دفتر نشر الکتاب، 1404 ق.

19- راوندی، قطب الدین؛ الخرائج و الجرائح؛ قم: مؤسسة الامام المهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف، بی تا.

20- زرقانی، محمد بن عبد الباقی بن یوسف؛ شرح الزرقانی؛ چ 1، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1411 ق.

21- سجستانی، سیلمان بن اشعث ابی داود؛ المصاحف؛ تصحیح آرش جعفری، چ 1، مصر: مطبعة الرحمانیه، 1355 ق.

22- شیبانی، احمد بن عمرو بن حنبل؛ الزهد؛ تحقیق عبد العلی عبد الحمید حامد، چ 2، قاهره: دار الریان للتراث، 1408 ق.

23- الصالحی الشامی، محمد بن یوسف؛ سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد؛ تحقیق عادل احمد عبد الموجود، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1414 ق.

24- صفار، محمد بن حسن بن صفار؛ بصائر الدرجات؛ تحقیق میراز محسن کوچه باغی، تهران: مؤسسة الاعلمی، 1404 ق.

25- طبرانی، سلیمان بن احمد بن ایوب؛ کتاب الدعاء؛ دراسة و تحقیق مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: دار الکتب العلمیه، 1413 ق.

26- طبرانی، سلیمان بن احمد بن ایوب؛ المعجم الکبیر؛ تحقیق حمدی بن عبد المجید سلفی، چ 2، موصل: مکتبة العلوم و الحکم، 1404 ق.

27- طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج علی اهل اللجاج؛ تحقیق ابراهیم البهادری، به اشراف جعفر سبحانی، قسم التحقیق فی منظمه الاوقاف و الشؤون الخیریه، قم: دار الاسوة للطباعة و النشر، 1425 ق.

28- طبری، محمد بن جریر بن رستم؛ دلائل الامامة؛ تحقیق الدراسات الاسلامیه، چ 1، قم: مؤسسة البعثة، 1413 ق.

29- طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن؛ اختیار معرفة الرجال؛ تحقیق سید مهدی رجایی، قم: مؤسسۀ آل البیت، 1402 ق.

30. طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن؛ الامالی؛ چ 1، تحقیق الدراسات الاسلامیه، قم: مؤسسة البعثة، 1414 ق.

31- طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، چ 1، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1409 ق.

32- عسقلانی، احمد بن علی بن حجر؛ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری؛ تحقیق محمد الدین الخطیب، بیروت: دار المعرفة، بی تا.

33- قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج؛ صحیح مسلم؛ تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، بیروت: دار احیاء التراث، بی تا.

34- کلینی، محمد بن یعقوب؛ الکافی؛ تحقیق علی اکبر غفاری، چ 3، تهران: دار الکتب الاسلامیة آخوندی، 388 ق.

35- مازندرانی، محمد بن علی بن شهر آشوب؛ مناقب آل ابیطالب؛ تحقیق لجنة من اسائذة النجف الاشرف، نجف: مطبعة الحیدریه، 1376 ق.

36- مبارک فوری، محمد عبد الرحمن عبد الرحیم؛ تحفة الأحوذی؛ بیروت: دار الکتب العلمیه، بی تا.

37- متقی هندی؛ کنز العمال؛ تحقیق الشیخ بکری حیانی، بیروت، لبنان: مؤسسة الرسالة، 1409 ق.

38- مجلسی، محمد باقر؛ بحار الانوار الجامعة لدرر أخبار الائمة الاطهار؛ تحقیق محمد باقر بهبودی و عبد الرحیم اربانی شیرازی، چ 2، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403 ق.

39- مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ الاختصاص؛ تحقیق علی اکبر غفاری، قم: جامعۀ مدرسین حوزه علمیه، بی تا.

40. مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد؛ چ 2، بیروت: مؤسسۀ آل البیت لاحیاء التراث، 1414 ق. [الف]

41- مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ الامالی؛ تحقیق حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، چ 2، بیروت، لبنان: دار المفید، 1414 ق1993/ م.

42- مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ اوائل المقالات؛ تحقیق الشیخ ابراهیم الانصاری؛ چ 2، بیروت: دار المفید، 1414 ق. [ب]

43- مفید، محمد بن محمد بن نعمان؛ تصحیح اعتقادات الامامیه؛ تحقیق حسین درگاهی، چ 2، بیروت: دار المفید، 1414 ق. [ج]

44- منادی، عبد الرئوف؛ فیض القدیر؛ چ 1، مصر: المکتبة التجاریه، 1356 ق.

45- نووی، ابو زکریا یحیی بن شرف؛ شرح النووی علی صحح مسلم؛ چ 2، بیروت: دار احیاء التراث، 1393 ق.

پی نوشت ها

[1] احزاب: 33.

[2] ر. ک: طبری، 1413 ق، ص 80، 81، ح 20 و ص 149، ح 85؛ مفید، 1993 م، ص 23، ح 4؛ مجلسی، 1403 ق، ج 21، ص 279؛ بخاری، 1401 ق، ج 4، ص 209؛ ترمذی، بی تا، ج 5، ص 326، ح 3870.

[3] « و علّمتنی من تأویل الأحادیث: مرا از علم تعبیر خواب ها آگاه ساختی.» (یوسف: 101)

[4] « فلیأتوا بحدیث مثله: پس کلامی همچون این قرآن بیاورید.» (طور: 34)

[5] برای ملاحظۀ این روایات ر. ک: مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 66-85 باب «انّهم علیه السلام محدّثون مفهون».

[6] «و أوحینا إلی أم موسی أن أرضعیه فإذا خفت علیه فألقیه فی الیمّ و لا تخافی و لا تحزنی إنّا رادّوه إلیک و جاعلوه من المرسلین.»

 (قصص: 7)

[7] «و أوحی ربّک إلی النخل أن اتّخذی من الجبال بیوتا و من الشجر و ممّا یعرشون.»

 (نحل: 68)

[8] در بصائر الدرجات (صفار، 1404 ق، ص 343) با تعبیر ینقر فی اذنه، و در بحار الانوار (مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 71، ح 15) مطابق متن آمده است.

[9] در اصول کافی (کلینی، 1388 ق، ج 1، ص 177، ح 4) تعبیر«یوفّق لذلک»آمده است.

[10] صفار، 1404 ق، ص 385، و ص 386، ح 5 و 387، ح 7؛ مفید، بی تا، ص 287، ص 309؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 69، ح 8.

مؤثقه عمار قال قلت لأبی عبد اللّه علیه السّلام ما منزلتهم أنبیاءهم قال لا و لکنهم علماء کمنزلة ذی القرنین فی علمه و کمنزلة صاحب موسی و کمنزلة صاحب سلیمان و معتبرة حمران بن أعین قال قلت لأبی جعفر علیه السلام ألست حدثتنی أن علیا علیه السّلام کان محدثا قال بلی قلت من یحدثه قال ملک یحدثه قال قلت فأقول إنه نبی أو رسول قال لا بل مثله مثل صاحب سلیمان و مثل صاحب موسی و مثل ذی القرنین أما بلغک أن علیا ع سئل عن ذی القرنین فقالوا کان نبیا قال لا بل کان عبدا أحب اللّه فأحبه و ناصح اللّه فنصحه فهذا مثله.

[11] کهف: 65-82؛ اما آن حضرت پیامبر نبوده است (ر. ک: مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 69، ح 8 و ص 70، ح 11)  

[12] صفار، 1404 ق، ص 386، ح 4؛ مفید، بی تا، ص 287؛ مجلسی، 1403 ق، ج 26، ص 70، ح 10- حمران بن أعین قال أخبرنی أبو جعفر علیه السّلام أن علیا کان محدثا فقال أصحابنا ما صنعت شیئا إلا سألته من یحدثه فقضی أنه لقیت أبا جعفر علیه السّلام فقلت ألست أخبرتنی أن علیا علیه السلام کان محدثا قال بلی قلت من کان یحدثه قال ملکت قلت فأقول إنه نبی أو رسول قال لا بل قل مثله مثل صاحب سلیمان و صاحب موسی و مثله مثل ذی القرنین أما سمعت أن علیا علیه السّلام سئل عن ذی القرنین أنبیا کان قال لا و لکن کان عبدا أحب اللّه فأحبه و ناصح اللّه فنصحه فهذا مثله.

[13] «ذلک من أنباء الغیب نوحیه إلیک و ما کنت لدیهم إذ یلقون أقلامهم أیّهم یکفل مریم و ما کنت لدیهم إذ یختصمون.»

 (آل عمران: 44)

[14] «تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک ما کنت تعلمها أنت و لا قومک من قبل هذا.»

 (هود: 49)

[15] «ذلک من أنباء الغیب نوحیه إلیک و ما کنت لدیهم إذ أجمعوا أمرهم و هم یمکرون.»

 (یوسف: 102)

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان