شفقنا: آقای دکتر سید علیرضا مرندی، وزیر بهداشت پیشین، رئیس فرهنگستان علوم پزشکی و نماینده سابق مجلس شورای اسلامی (دوره هشتم و نهم) از حوزه انتخاباتی تهران است. دکتر مرندی که دوره ابتدایی و متوسطه را در اصفهان گذراند، در سال 1336 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه تهران شد. سپس در رشته پزشکی فارغالتحصیل و در بین سالهای 1345 تا 1350 دوره تخصصی کودکان را در دانشکده پزشکی ویرجینیای آمریکا گذراند. پس از انقلاب، وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در دولت دوم میرحسین موسوی و دولت دوم مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی بود. مرندی جوایز متعددی از سازمان جهانی بهداشت دریافت کردهاست و یکی از موفقترین وزرای بهداشت و درمان کشور شناخته میشود. وی درباره 4 دهه انقلاب اسلامی ایران و دستاوردهایی که در طول این سالها کشور ایران کسب کرده است میگوید و معتقد است: این که آدم بگوید ایران پیشرفت کرده است یا نه باید زمان شاه را دیده باشید که بفهمید چگونه بوده است. ما در زمان شاه هیچ چیزی نداشتیم. سپاه بهداشت که بودم آن روستایی که رفتم و روستاهای دیگری که مسئولیتش را من برعهده داشتم به آنها سر بزنم، خب اینها اصلاً چه داشتند هیچ چیزی نداشتند.
دکتر مرندی درباره چهل سالگی انقلاب اسلامی ایران گفت: بالاخره من یک مسلمان هستم و وقتی ادعای آن را دارم باید هر آنچه به تقویت دین و آن چه را که دین را تقویت میکند کمک کنم. مهمترین دلیل دیگر آن برمی گردد به تربیتی که پدر و مادرم داشتند. برای اینکه یادم میآید پدر و مادر بنده به شکلهای مختلف تاکید روی این مطلب داشتند. من بچه که بودم با این که از لحاظ مالی متوسط به پایینتر هم بودیم، اما مادرم اگر چیزی به من میداد، میگفت: حتماً به بچههای دیگر تعارف کن و خودت تنها نخور. خب بالاخره این تربیت تاثیر دارد. چون پدر و مادر من همینطور بودند. یعنی آنها هم به دیگران بیش از خودشان بها میدادند. یا مثلاً من هیچ وقت تمام عمرم از پدرم دروغ نشنیدم. بالاخره اینها برای آدم درس میشود، درس عملی.
-خاطراتی از حضور در آمریکا در بحبوحه انقلاب
-سی و چند سالی است که مسئولیت تیم پزشکی رهبر انقلاب را دارم، هفتهای چند بار ایشان را ملاقات میکنم و از نزدیک با روحیات ایشان آشنا هستم
وی افزود: اگر من به بچه ام بگویم دروغ نگو، اما اگر گاهگاهی از خودم دروغ شنیده بشود دچار دوگانگی میشود؛ و من هم واقعاً از وقتی خودم را شناختم هیچ ضرورتی ندیدم که دروغ بگویم. چون زندگی بدون دروغ خوب میگذرد و لذا من هیچ وقت دروغ نگفتم. این مسایلی است که فکر میکنم تربیت پدر و مادر در آن موثر است. نمیتوانم بگویم من خیلی آدم اسلام شناسی هستم. اعتقادات و مسائل خودم را دارم و سعی میکنم به آن پایبند باشم. ولی بالاخره به انقلاب خیلی علاقه دارم. آمریکا که بودم به شدت آنچه را که اینجا میگذشت. دنبال میکردم. اگر میتوانستم هم کمک مالی میکردم هر وقت میشد و تظاهراتهایی که بر علیه شاه در واشنگتن بود با این که برای دانشجوها بود من هم عضو هیئت علمی بودم بلند میشدم با خانمم میرفتیم شرکت میکردیم. اینها حداقلهایی بود که وجود داشت، اما واقعاً مردم و نظام را خیلی دوست دارم، چون نظام ما یک نظام اسلامی است. به نظر من خدا منت به من و امثال من گذاشت در زمان حیات امام خمینی بودیم و دیدیم و بعد ایشان هم مقام رهبری آیت الله خامنه ای، من ایشان را بیشتر میشناسم. وقتی ایشان رئیس جمهور بودند من نزد ایشان به عنوان وزیر کار میکردم؛ و بعد هم سی و چند سالی هست که مسئولیت تیم پزشکی ایشان را دارم. هفتهای چند بار ایشان را ملاقات میکنم و از نزدیک با روحیات ایشان آشنا هستم.
طرح ریشه کنی فلج اطفال
در این چهل سال مثل آیت الله خامنهای ندیدم
دکتر مرندی تصریح کرد: در این چهل سال من مشابهای مثل آیت الله خامنهای ندیدم؛ استغفرالله ایشان پیامبر و امام نیستند. این توفیق عظیمی است که آدم زیر پرچم این افراد و برای مردمی که به آنها عشق میورزند کار و خدمت کند. همین موضوعات باعث شد که نه تنها من بلکه فرزندانم و همسرم علاقه خاصی داشته باشند. با توجه به اینکه وقتی من به ایران آمدم بچه هام نمیتوانستند فارسی صحبت کنند زمانی هم که جنگ شد با توجه به اینکه پسر ارشدم فارسی نمیتوانست صحبت کند، ولی به جبهه رفت و در عملیات مرصاد 4 جانباز شد. حقیقتاً زندگی کردن در جمهوری اسلامی برای ما مثل بهشت است و خیلی راضی هستیم.
-این که آدم بگوید ما پیشرفت کردیم یا نکردیم باید زمان شاه را دیده باشید که بفهمید چگونه بوده است
وی در خصوص وضعیت فعلی ایران گفت: این که آدم بگوید ما پیشرفت کردیم یا نکردیم باید زمان شاه را دیده باشید که بفهمید چگونه بوده است. اول انقلاب را دیده باشید و حال را مقایسه کنید؛ لذا لازمه آن این است که سن بیشتری داشته باشید. مثلاً یک فرد کم سن در آن زمان که اصلاً شرایط را ندیده است کجا خوانده که الان مقایسه میکند. چه چیز آن را مقایسه میکند؟! من متولد 1318 هستم خیلی از اتفاقاتی که در تاریخ ثبت شده است را از نزدیک دیدم و لمس کردم. بعد آن موقع من دانش آموز بودم بعد به دانشگاه رفتم. تظاهرات دانشگاه یادم میآید.
ما در زمان شاه هیچ چیزی نداشتیم. سپاه بهداشت که بودم آن روستایی که رفتم و روستاهای دیگری که مسئولیتش را من برعهده داشتم به آنها سر بزنم، خب اینها اصلاً چه داشتند هیچ چیزی نداشتند. من اوایل معاون آموزشی و پژوهشی وزارت بهداری زمان آقای دکتر زرگر بودم، یا جبهه بودم یا تهران. جای دیگر فرصت رفتن نمیکردم. در سال 59 معاون درمان که بودم فشار جنگ خیلی زیادی روی من بود سکته قلبی کردم و بیمارستان قلب بستری شدم و یک ماهی من را مجبور کردند که استعفا دادم از وزارت بهداشت. به دانشگاه شهید بهشتی رفتم. آنجا بیمارستان طالقانی، اوین، رئیس بخش کودکان آنجا بودم و دو سالی تدریس میکردم. بعد که آمدم معاون بهداشت آقای دکتر منافی شدم بعد از دو سال آن وقت فهمیدم کشور چه هست. برای این که مجبور بودم مرتب به روستاها بروم، شهرهای کوچکتر و مناطق محروم و آن وقت دیدم در این کشور مردم چطور زندگی میکنند. اصلاً این زندگی نیست که اینها دارند. نه جادهای بود، نه برق بود، نه آب بود، تلفن که اصلاً خب طبیعتاً وقتی آب و برق نباشد رادیو و تلویزیون و … روستاییان هیچی نداشتند. من یادم میآید خواستیم شبکه بهداشت و درمان پیاده کنیم به عنوان معاون بهداشت بین 61 و 63 در ایران که هیچ تولید نمیکردیم. یخچال نفتی باید میخریدیم. چون برق نبود ببریم روستاها که آنجا واکسن در آن بگذاریم؛ که واکسن بزنیم. تنها وسیله حمل و نقل ما قاطر بود. جادهای نبود. الان روستاها و شهرهای کوچک که این جادهها را دارد خب اینها چه زمانی ساخته شده است؟ تمام اینها برق دارند. آن موقع برقی نبود. حتی، چون مرگ و میر بچهها خیلی زیاد بود در اثر اسهال در وزارت بهداری تصمیم گرفتیم که ما لوله کشی آب روستا را ما انجام بدهیم.
-مقایسه وضعیت بهداشت و درمان قبل انقلاب و بعد از انقلاب
وزیر پیشین بهداشت تصریح کرد: برای این که میدانستیم اهمیت آب برای اسهال بچهها چقدر زیاد هست و خب وقتی که این کار را کردیم و یاد دادیم به منبع آب کلر بزنند و مرتب کلر آن را چک کنند، یک مدتی که گذشت بعد وزارت جهاد سازندگی آمدند وارد میدان شدند و به روستاها رسیدگی کردند. اصلاً آب آشامیدنی در روستاها نبود. خود من که سپاه بهداشت بودم از یک چاهی که آب آن گل بود آب میکشیدیم، من و همسرم هم آنجا زندگی میکردیم. برق نبود. حتی توالت بهداشتی نبود. در طویله میرفتیم توالت. طویلهای که پر از گاو و گوسفند بود. یعنی واقعاً اینها که میگویند ما پیشرفتی نکردیم از چه دیدگاهی عنوان میکنند. حالا از نظر سواد، آن موقع زنان ایرانی 35 درصدشان باسواد بودند، آقایان 57 درصد، به طوری که ما میخواستیم برای شبکهای بهداشت درمانی مان بهورز پیدا بکنیم بهورز باید برای خود روستا میبود. سال 61، 62 که میخواستیم این کار را شروع کنیم و خب وقتی که 35 درصد خانم ها، درس خوانده در شهرهای بزرگ بودند. روستاها و شهرهای کوچک که درس خوانده نبودند. مجبور بودیم برویم با روحانیون محل یا به خصوص با مولویها صحبت بکنیم تا اینها بیایند با مردم صحبت بکنند که مردم بچه هایشان را مدرسه بگذارند تا وقتی که 5 کلاس درس خواندند ما آنها را بیاوریم آموزشگاه بهورزی به آنها دو سال آموزش حین خدمت بدهیم تا بتوانند در روستاها خدمت بکنند و، چون مدرسه هم نبود، اگر پدر و مادرها رضایت میدادند ما بایستی یک ساختمانی میگرفتیم، وزارت بهداری باید این کار را میکرد و دخترها جدا، پسرها جدا شبانه روزی میآوردیم آنجا. معلم آن هم از آموزش و پرورش میگرفتیم به آنها درس میدادیم. پنج کلاس ابتدایی را میخواندند. بعد هم دو سال آموزش حین خدمت، هفت سال آموزش میدادیم تا بشوند بهورز. خب این بی سوادی برای آن زمان هست. از زمانی که انقلاب شده که یک دفعه سوادآموزی الحمدالله بالا آمده خانمها که 22 درصد کمتر از آقایان بودند الان مثل آقایان باسواد هستند. دانشگاه! آن موقع همکلاسیهای من در زمان شاه از 310 نفر که همکلاس بودیم خانمها 10،15 نفر بیشتر نبودند. الان 70 درصد دختر هستند. چون خیلیها این مسایل را ندیدند نمیتوانند مقایسه بکنند. از طرف دیگر هم بالاخره ما یک مسابقهای دو را مجسم کنیم. دهها نفر یا هر تعداد دارند میدوند، یک میدان صاف را یکی از این مسابقه دهندگان بگویند شما دو با مانع. دو معمولی یک جور هست، اما در دو با مانع شما هر قدمی که میروید باید از یک چیزی بپرید. جمهوری اسلامی دوی با مانع هست. آنها همه دوی آزاد هست ما دوی با مانع هستیم. یعنی یا جنگ داشتیم یا منافقین بودند، یا انحصار اقتصادی، سیاسی، همه جور راهها را به روی ما بستند و ما داریم پیش میرویم. علی رغم همهی این دوهای با مانع شاخصهای ما رشد کرده است، حالا برخی افراد اگر ندیدند میتوانند شاخصها را نگاه کنند. مثلاً شاخص مرگ مادران در کشور ما در قبل انقلاب 277 نفر از هر 100 هزار تولد زنده بود. بلافاصله بعد از انقلاب شبکههای بهداشت و درمان را شروع کردیم پیاده کردن، این مرگ و میر به سرعت کاهش پیدا کرد الان 18 هست. خب این را مقایسه کنید ببینید چه کشور دیگری در دنیا یک همچین پیشرفتی دارد. یک شاخص دیگر مرگ و میر بچههای زیر 5 سال که 175 بود در تهران الان 15 هست. مرگ و میر بچههای زیر یک سال آن موقع 120 بود الان 12ی هست. مرگ و میر نوزادان 90 بود الان هشت ممیز و خردهای هست. امید به زندگی اوایل انقلاب آقایان 57 بودند خانمها 55. حتی خانمها امید به زندگی شان کمتر بود در حالی که همه جای دنیا امید به زندگی زنان بیشتر هست. اما چقدر وضع خانمها بد بود که امید به زندگی خانمها کمتر بود. الان 20 سال اضافه شده است. خانمها از 55 شدند 77، آقایان هم از 57 شدند 74 نزدیک 75. حالا برای بهداشت من مطمئن هستم موارد دیگر هم مقایسه کنید همین هست. ما اول انقلاب، چون مسئولیت در بهداشت و درمان داشتم میدانم یک سوزن یک نخ یک چیزی اگر فکر کنید در این کشور ساخته میشد ابدا، هیچی. اما حالا ما نسبت به تجهیزات پزشکی اقلاً در کشور خودمان داریم میسازیم. اول انقلاب من یادم میآید معاون آقای منافی بودم میرفتم جبهه، چون هواپیما که نبود زمینی میرفتیم. تمام مسیر من یک تانک بیشتر ندیدم. خرمشهر میرفتم. هنوز خرمشهر سقوط نکرده بود و عراقیها در خرمشهر بودند، اما هنوز سقوط نکرده بود. یک تانک بود. ما اصلاً امکانات نداشتیم. سپاه پاسداران تازه درست شده بود. یادم هست قصر شیرین رفته بودم همان روز بعدش که سقوط کرد، سپاهی بود که حتی کلاه هم نداشت. اسلحه نداشت. خب اینها را ما نداشتیم. الان موشک نقطه زن داریم که سه چهار کیلومتری نیروهای آمریکایی را زدیم.
-به نظر من در بعضی از زمینهها حتی در ریاست جمهوری هم، ما مشکل پیدا کردیم/ همیشه بهترین انتخابها را نداشتیم
-به صرف این که ما مشکل داشتیم حالا نمیتوانیم به کشورمان بی علاقه بشویم
دکتر مرندی در ادامه در خصوص مسولیت پذیری در میان برخی مسولان اظهار داشت: مثلاً رئیس جمهور آمریکا، مثلاً ترامپ سر جای خودش هست؟ آیا بوشها، ریگان، کدام یک از اینها سر جای خودشان بودند؟ آیا کشورهای دیگر، کشورهای همسایه خودمان همه سرجای خودشان هستند؟ بالاخره هرکسی توانمندیهایی داشته باشد و داوطلب نوکری باشد یا کمک به آن کشورها باشد به میدان میآید. من فکر میکنم بعضی از مسئولین ما، اشتباهاتی داشتند، اما خب اگر اشتباه نداشتیم که الان بهشت بودیم. من قبول دارم به نظر من در بعضی از زمینهها حتی مسئولین بالاترمان هم، در ریاست جمهوری هم، ما مشکل پیدا کردیم. بالاخره همیشه بهترین انتخابها را نداشتیم. خود من ممکن است رای داده باشم، اما الان راضی نیستم. اصلاً این را نمیگویم که کشور ما بدون مشکل هست. نه حتماً مشکل بوده، اما به صرف این که ما مشکل داشتیم حالا نمیتوانیم به کشورمان بی علاقه بشویم. شما آمدیدو فرزند پیدا کردید، فرزند شما مشکلاتی پیدا کرد، مشکل جسمی پیدا کرد، مشکل روانی پیدا کرد، مشکل معنوی پیدا کرد، نمیتوانید بگویید پس دیگر دوستش ندارم، به زمین و زمان بد میگویید؟ بالاخره بچه شما هست. پدر و مادر شما، مثلاً بی سواد در آمدند یا مثلاً مریض حال شدند که برای شما دردسر آفرین بودند به آنها بی علاقه میشوید؟ پدر و مادر شما هستند! کشور شماست، سرزمین شماست، شما به این سرزمین مدیون هستید. این کشور از مالیات پیرمرد و پیرزنهایی که هیچ نداشتند و ندارند اداره میشود. من جیره خوار اینها بودم. من میرفتم دبستان و دبیرستان و دانشگاه به آنها مدیون هستم. حالا اگر اوضاع بر وفق مراد من نبود نمیتوانم بگویم که فلان جا، چون پول بهتری به من میدهند، راحتتر زندگی میکنم باید بروم آنجا.
چرا به آمریکا رفتم و چرا بازگشتم؟
ما باید خودمان را مدیون مردم و نظام بدانیم نه این که طلبکار باشیم
وی ادامه داد: من خودم آن سالی که آمریکا بودم با این که زمان شاه بود و حالا نمیخواهم بگویم سهم خودم را ادا کرده بودم، اما ناراضی هستم که کاش من اینقدر آنجا نبودم. علت این که من رفتم هم این بود به خاطر این که من دانشجوی پزشکی بودم. دانشجوی دکتر قریب. وقتی که بخش عمومی تمام شد و ایشان از من امتحان میگرفت آخر 7 سال، من که قبول شدم ایشان امتحان نکرده یک نمره 18 گذاشت. این بهترین نمرهای است که مرحوم دکتر قریب میداد. بعد گفت: فلانی تو بیا پیش خود من دستیار من باش. آن موقع من خیلی وقت میگذاشتم. قبل از این که کسی بخش بیاید من آنجا بودم و همه کارها را انجام میدادم. بعد گفتم من خیلی دلم میخواهم، اما وضع اقتصادی من بد هست. از اول دانشکده میخواستم ازدواج کنم، چون پول نداشتم نتوانستم. برای این که شغلی پیدا کنم، شرکت نفت، و … هیچ جا شغلی نیست؛ و لذا دستیاری هم آن موقع رایگان بود. الان به دستیار حقوق میدهند، اما آن موقع رایگان بود. به دکتر قریب گفتم یک خرده بدهی هم دارم نمیدانم بدهی هایم را چطوری بپردازم، چون شغل ندارم. گفت: اگر اینطور هست برو آمریکا. ایشان به من پیشنهاد داد. آنجا هم درس میدهند هم حقوق به تو میدهند و لذا من به این طریق رفتم امتحان دادم و رفتم. خب رفتیم آمریکا، آنجا هم متاسفانه برای آدم امکانات فوق العاده فراهم میکنند و بعد هم دیگر میمانم، دانشگاه تمام شد و شدم رئیس بخش و مطب بسیار موفقی هم داشتم، اما خودم هم عنایت کرده بودم. انقلاب که شد، انقلاب و جمهوری اسلامی اگر برای هرکسی یک عظمت است برای من یک منت بزرگی هست به من و خانواده ام. منتی دو برابر که خداوند ما را از آمریکا کَند و اینجا فرستاد. این هست که من خودم را ملامت میکنم به خاطر همان سالهایی هم که اینجا نبودم؛ و فکر میکنم بالاخره به کشورمان دین داریم. حالا میتوانیم طلبکاری کنیم. اشکالی هم ندارد طلبکاری کردن. طلبکاری اگر برای بهبود روز افزون باشد خیلی خوب هست که آدم از خودش راضی نباشد، و باید بیشتر تلاش کند، اما این که از دیگران طلبکاری کند خودش نخواهد شانه اش را زیر بار بدهد این معقول نیست. آدم باید هروقت خواست برای دیگران کار بکند. من مثلاً یک جلسهای بود یکی از دوستان دقایقی دیر آمد. شروع کرد که علت این که من دیر آمدم این هست، «ویز» این را گفت و آن را گفت و …. گفتم چهل سال هست یک بار هم لازم نبود این توضیحات شما را به کسی بدهم. من همیشه همه جا قبل از وقت بودم. آن موقع «ویز» هم نبود.
بالاخره ما باید خودمان را مدیون مردم و نظام بدانیم نه این که طلبکار باشیم
دکتر مرندی تصریح کرد: لذا شما اگر میخواهید موفق باشید در کارت بایستی سروقت باشی. بالاخره ما باید خودمان را مدیون مردم و نظام بدانیم نه این که طلبکار باشیم. این کشور برای همه ما هست. ما همه در این کشور بدنیا آمدیم. از قبل همین کشور خیلی استفادهها بردیم. علاقه هم داریم که این برنامه خیلی سریعتر پیش برود. اما خب خودمان هم باید کمک بکنیم درستش بکنیم نه این که نق بزنیم. نق زدن آدم را مایوس میکند. یعنی شما باید امیدوار باشید. اگر مایوس باشیم که چیزی پیش نمیرود؛ لذا به نظر من منفی بافی و منفی نگاه کردن حیف هست، آدم باید تلاش کند. اگر من تلاش کردم خب بچههای من، اطرافیان من، یک عده که من را نگاه میکنند آنها هم تلاش میکنند. خیلیها به زندگی آدم نگاه میکنند، خیلیها از زندگی ما درس میگیرند؛ بنابراین من و هر کسی باید مراقبت داشته باشد، چرا که میتواند برای خیلیها الگو باشد.
مسولان ثروتمند را نباید انتخاب کنیم
افرادی که در جمهوری اسلامی انتخاب میشوند باید زندگی شان به مردم نزدیکتر باشد
به زندگی عادی آیت الله خامنهای نگاه کنیم که چه اندازه عادی زندگی میکنند
وی در مورد اشتباهاتی که برخی مسولان انجام داده اند گفت: اشتباه در همه دورانها شده است. اشتباه که بالاخره خیلی هست. گاهی وقتها اصلاً نفهمیدیم کی اشتباه کردیم. مگر خیلی از حملات نبودند، شاید اشتباهات محاسباتی باعث میشد که شکست بخورند یا عملیات لو برود. یا این که وزرایی را انتخاب میکردیم که نباید میکردیم. به نظر من وزرای ثروتمند را نباید انتخاب بکنیم. مسئولان ثروتمند نه فقط وزرا. آدمهایی که در جمهوری اسلامی انتخاب میشوند باید آدمهایی باشند که زندگی شان به مردم نزدیکتر باشد. طعم مشکلات را چشیده باشند و الان هم خیلی یک دفعه نخواهند فاصله پیدا کنند با بقیه. بالاخره زندگی هایشان بی شباهت با مردم نباشد. آیت الله خامنهای زندگی عادی اش را نگاه کنید. ایشان ببینید چطور دارند زندگی میکنند. بچههای ایشان چطور دارند زندگی میکنند. همسر ایشان چطور زندگی میکنند. ایشان بالاترین مسئول هست. چرا دیگران باید غیر از این باشند؟ رئیس جمهور هم بعضی وقتها ممکن است طور دیگری فکر کند و طور دیگری عمل کند.
هاشمی اول انقلاب و دوران جنگ را بیشتر میپسندم
فردی که چند هزار میلیارد پول دارد نباید وزیر جمهوری اسلامی بشود
وی در ادامه به دیدگاههای آیت الله هاشمی رفسنجانی اشاره کرد و گفت: ببینید آیت الله رفسنجانی، حرفهای پای نماز جمعه اوایل انقلاب با حرفهایی که اواخر میگفتند 180 درجه فرق داشت. ایشان نفاق که نداشت، دیدش عوض شد، پس آیا ایشان از اول نباید به انقلاب میآمد؟ ستون انقلاب بود. شاید اگر خیلیها مثل ایشان از اول نمیآمدند اصلاً این انقلاب اتفاق نمیافتاد. سهم بزرگی داشت. اما دید ایشان عوض شد. من هم دید عوض شده ایشان را نمیپسندم. هاشمی اول انقلاب و دوران جنگ را بیشتر میپسندم. اما بالاخره این اواخر شاید یک مقدار اشرافی گری از زمان آقای هاشمی شروع شد. بیانات ایشان، در انتخاب برخی افراد خب لزومی نداشت، میشد همان آدمهای از سطوح پایینتر را انتخاب کنند. من یادم هست زمان آیت الله خامنهای بعضی از وزرا جانشین بودند. وزیری که چند ده هزار، چند هزار میلیارد پول دارد، این اصلاً نباید وزیر جمهوری اسلامی بشود. اصلاً این همه آدم، مگر آدم کم هست؟ و اینها اگر هر روز بیشتر شود به انقلاب صدمه میزند. باید جلوی آنها گرفته بشود. اینها را باید رسانهها بگویند. کسی اینها را نمیگوید. اصلاً همه خوششان میآید هرچه که گردن کلفتتر باشد و قلدرتر باشد را میپسندند. خب این بد هست.
البته نمیتوانم بگویم آقای هاشمی عوض شدند، آقای هاشمی عوض نشد بعضی از ابعاد فکری ایشان عوض شد. یعنی ایشان بعد از جنگ آمد گفت: مثلاً کلی ایده داد که باید خوب پوشید و خوب زندگی کرد. اصلاً لازم نیست آدم اینطور بگوید. کشوری که هنوز خیلی سازندگی را در پیش دارد، خیلی هزینهها باید بکند و خیلی مبارزات باید بکند وقتی که یک آدمی در حد آقای هاشمی یا دیگران مثل آقای هاشمی نقش زیادی دارند در ارشاد مردم بایستی ملاحظات بیشتری بکنند در این چیزها، خودشان باید الگو باشند. بالاخره اگر دقت نکنیم روی جوانان تاثیرگذار هست. من آقای هاشمی را به عنوان مثال گفتم وگرنه هر انسانی میتواند در حسابش اشتباه بکند. ایراد آقای هاشمی این هست که به نظر من حیف بود، ایشان میتوانست همانطور بماند و همان نقش را هم برای خانوادهای خودش داشته باشد و هم برای جوانان جامعه. یعنی آدمهایی نظیر ایشان و حتی کوچکتر از ایشان خیلی روی جوانان ما تاثیر گذار هستند.
آینده ایران خیلی خوب خواهد بود
ما حکومت اسلامی به معنای واقعی کلمه نیستیم، اما از ما نزدیکتر به اسلام هم در هیچ کشوری نیست
خدا اگر این حکومت را نخواهد تایید کند، دیگر کدام را میخواهد تایید کند
وی در خصوص پیش بینی آینده ایران گفت: خیلی خوب. من علت دیگری که امیدوار هستم را عرض کنم. یک نظام الهی است. ما باید عمل کنیم، اما خدا پشتیبان نظام بوده تا به الان. آقای آیت الله روزبهانی عزیز دو هفته قبل یک پیامی بود از قول ایشان که هیچ روزی نبوده بدون معجزه انقلابی گذشته باشد. وقتی خداوند اینقدر به ما ارادت دارد، حالا همه موجودات را ما هر روز نمیبینیم، اما اینقدر معجزه دیدیم که پیداست که ما با وجود این که به اندازه خلوص اول انقلاب نیستیم و خیلیها هستند، هنوز ما خیلی آدمهای خوبی داریم، آنهایی که مخفی هستند. آنهایی که ادعا ندارند. آنهایی که سرشان در کار خودشان هست و با صداقت و درستی و دلسوزی دارند کار خودشان را میکنند و اگر یک بار هم جنگ بشود به میدان میروند و از نظام دفاع میکنند. آنها فراوان هستند و خدا به خاطر آنها به آدمهایی که بالاخره در راس امور مثل امام و رهبری بودند نظام را حفظ کرده است. بعد هم خداوند خودش در قرآن مرتب از نصرت مسلمانان صحبت میکند. بالاخره الان در دنیا کشور حکومت اسلامی است، البته ما حکومت اسلامی به معنای واقعی کلمه نیستیم. اما از ما نزدیکتر به اسلام هم در هیچ کشوری نیست؛ بنابراین خدا اگر این حکومت را نخواهد تایید کند دیگر کدام را میخواهد تایید کند. به خصوص این که خیلی از خلق خدا این ویژگیها را دارند. منتهی آنها مثل من اهل خود نشان دادن نیستند. مثل همه نیستند که زیر نورافکن باشند همه آنها را ببینند. بین خودشان و خدا و خدا آنها را میبیند و دعای آنها را مستجاب میکند؛ بنابراین یک مثال کوچک واقعه طبس هست، بنابراین هیچ کس نمیتواند بگوید من نمیبینم. برای این که ما واقعههای طبس را که خبر نداشتیم. آمریکاییها آمدند رفتند کلی حملهای نظامی کردند چه بکنیم چه نکنیم، حالا آمدند با معدود افرادی هم در ایران تبانی کردند آمدند تا بغل تهران تا بیابان ها، هیچ کس هم خبر نداشت. خداوند طوفان شن بیابان را راه انداخت. اینها که این همه تمرین کرده بودند و این همه امکانات داشتند هواپیما و هلی کوپترشان را ریخت بهم و بهم خوردند و ریختند و سوختند و مردند و فرار کردند. اصلاً ما خبر نداشتیم. روز بعد آن، روز که شد تازه در نمازجمعه میگفتند. این که به غیر از معجزهی انقلاب چیزی نمیشود در آن دید.
خاطرهای از پیشنهاد وزارت بهداشت در زمان مهندس موسوی
وی افزود: باز یک مثال دیگر به شما بگویم، من خودم وقتی معاون بهداشت آقای دکتر منافی بودم، دکتر منافی رای اعتماد نیاورد. حالا قانون اساسی آن زمان طوری بود که رئیس جمهور که عوض میشد باید رای اعتماد میگرفتند هم مجلس. یکی از این دفعات ایشان رای نیاورد. ایشان و آقای نجفی وزیر علوم. اتفاقاً من آن موقع ساعت یک و نیم صبح بود از روستای اخلمد مشهد آمده بودم تهران، فرودگاه رسیده بودم یکی از معاونین آقای دکتر نیک نژاد، هردوی ما معاون بودیم به من گفت: شنیدید امروز چه شده، گفتم نه. گفت: دکتر منافی رای نیاورد. خیلی ناراحت شدم، چون ایشان خیلی آدم متعهد و مسلمان خوبی بود و خیلی حمایت میکرد. رفتم خانه، ساعت 5 صبح پشت میزم بودم دیدم یک تلکسی آمده که تو سرپرست وزارت بهداری شدی. تعجب کردم و نگران. چرا من؟ من همچین ویژگی لازم را ندارم. چند ساعتی گذشت، ساعت اداری که شد شایعه شد که من را میخواهند معرفی کنند به عنوان وزیر. اینقدر نگران شدم که بلافاصله از آقای مهندس موسوی که نخست وزیر بود و آیت الله خامنهای که رئیس جمهور بود وقت گرفتم نزد هردوی آنها رفتم و به هردوی آنها عین همین را گفتم که یک شایعهای هست اصلاً نمیدانم درست هست یا غلط، اما آمدم به شما بگویم که من نه توانایی لازم را دارم، نه مدیریت لازم را دارم، نه تیزهوشی لازم را دارم؛ و نه حتی وقت لازم. وقت راهم برای این میگویم که با این که من از دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی هستم یک ساعت هم نمیروم درس بدهم مطب هم که نداشتم و ندارم، خانه هم پیدایم نمیشود برای این که همیشه پشت میزم هستم؛ و هشتم گرو نه من هست شما چطور میخواهید یک وزارت خانه را دست من بدهید. من عین همین را گفتم. گفتم من شایستگی صدارت جمهوری اسلامی را ندارم. خب این قضاوت من راجع به خودم بود.
مرگ و میر ناشی از بیماریهای جنگ از خود جنگ بیشتر است
دکتر مرندی تصریح کرد: علی رغم این که بنده خودم محقر بودم و هستم و نه تنها آن موقع، هر پستی را از اول انقلاب تا الان از معاونت گرفته تا وزارت تا نمایندگی مجلس، هرچه من پیشنهاد کردم وزارت نمایندگی از من بهتر فراوان هست بنابراین همیشه امتناع کردم، اما این را میخواستم بگویم با وجود این که بالاخره قضاوت من راجع به خودم این هست و نرفتم این دروغ را بگویم، برداشتم از خودم این هست. خداوند اینقدر به این مردم عنایت داشته و دارد که به خاطر آنها من ناتوان را که خودم را میشناختم به دست من کارهایی انجام داد؛ بنابراین سوپرمن که خداوند نیافریده است. یک بشری هست که آفریده. حالا من تازه به همسرم مرتب میگفتم که من نمیدانم برای خدا کار میکنم یا برای خودم. همین که یاد خدا میافتادم خدا کمکم میکرد. اگر فقط به فکر بودم دیگر چه میشد. میشد مثل خود امام و آیت الله خامنه ای؛ بنابراین اینها را میخواهم بگویم که الهی است کار.. یعنی همان ارتباط ناچیزی که منی که توان خودم را کم میدانم و آدم معتقد و متدینی نیستم گاهی به یاد خدا میافتم خدا در کار من ناتوان آنقدر عنایت کرد که بالاخره شبکه بهداشت و درمان کشور درست شد، در همان زمان تشکیل وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکی شد. همه اینها برای همان سالهای 63 و 64 و 65 هست. یعنی ما آمدیم هرچه به وزارت علوم گفتیم دانشجوی پزشکی و گروه پزشکی را زیاد کن آقای نجفی و آقای دکتر فاضل گفتند نمیتوانیم لذا یک لایحهای من به مجلس بردم که همه دانشگاههای گروه پزشکی را گرفتیم آوردیم با وزارت بهداری ادغام کردیم. بلافاصله هر استانی یک دانشگاه از سیستان و بلوچستان، بوشهر، لرستان، ایلام، کهگیلویه و بویراحمر، چارمحال بختیاری، هر استان، هر کدام یک دانشگاه که اصلاً استاد که هیچی پزشک هم ما نداشتیم، تاسیس کردیم. اینجا باید دانشگاه بشود. بلافاصله آمدیم چند هزار دانشجوی پزشکی همان سال اول گرفتیم، اساتید ما بیچارهها از شهید بهشتی و تهران و اصفهان و شیراز و مشهد و تبریز میرفتند به یک یکی اینها ایام تعطیل هروقت میتوانستند میرفتند درس میدادند، جبهه را هم اداره میکردند. خداوند این کار را کرد و ما توانستیم در ظرف دو سه سال هم شبکه را و هم در اوج بی پولی جنگ که اصلاً پول نبود دانشگاه تاسیس بشود. دانشجو تربیت بشود. چند هزار پزشک خارجی که داشتیم دیگر نیازی به آنها نداشته باشیم. شاخصهای ما اینطوری بشود که روسای سازمان جهانی بهداشت، یونیسف و اینها که به ایران میآمدند میرفتند خارج از کشور مصاحبه میکرد که همه کشورها وقتی درگیر جنگ میشوند بیماری همه گیر که در کشور اتفاق میافتد بیش از خود جنگ مرگ و میر دارد. مرگ و میر ناشی از بیماریهای جنگ از خود جنگ بیشتر هست. تنها کشور دنیا که اصلاً همه گیری پیدا نکرد زمان جنگ جمهوری اسلامی بود. حالا من نمیخواهم بگویم من توانستم. بله من وزیر بودم، و این نهات لطف خدا بود. من همهی اینها را میخواهم بگویم که خداوند در کار ما نقش دارد و در حالی که همهی کشورها در جنگ شاخصهای بهداشتی شان به شدت سقوط میکند تنها کشوری که سقوطی نکرده به سرعت صعود کرد جمهوری اسلامی بوده است. اینها همه لطف خدا هست. بالاخره ما چه میخواهیم. میخواهیم چه کار بکند که بگوییم کار خدا نیست. ما که پولی نداشتیم. ما آن موقع تمام پایانههای نفت ما بمباران و موشک باران بود تنها جایی که میتوانستیم استخراجی بکنیم از خارک بود آن هم محدود به یک میلیون بشکه در روز بود آن هم با تبانی آمریکا و کشورهای عربی، نفت ما از 40 و خردهای دلار به 7، 8 دلار رسیده بود. یک و نیم دلار آن هم صرف استخراج آن میشد باقیماندهای آن کل درآمد ما، چون ما صادراتی نداشتیم فقط همین را داشتیم. غیر از نفت درآمدی نداشتیم. همین پول هم باید خرج دفاع مقدس میشد. در همین بی پولی بالاخره شبکه بهداشت در کل کشور، دانشگاهها در کل کشور، آموزش 6، 7 هزار دانشجو در سال پزشکی و چندین برابر آن گروه پزشکی ایجاد شد. سال 66 که برای اولین فوق تخصص اصلاً در کشور سابقهای نداشتیم، در 27، 28 رشته فوق تخصص پایه گذاری کردیم. همهای اینها موجب شد که ما بی نیاز بشویم. برای هر چیز کوچکی مریضهای ما به خارج میرفتند. برای ناباروری، برای پیوند اعضا و حتی برای تشدید بیماری ها… به سرعت خودکفا شدیم و الان از خارج به ایران میآیند. آخه این که میگویند ما مورچهای حرکت کردیم کدام کشوری اینطوری شده است.
[شیوه]مدیریتهای ما در طول 40 سال گذشته باید تغییر میکرد، اما این گونه نشد
در جمهوری اسلامی ما همیشه میگوییم پول نیست در حالی که مدیریت ما اشکال دارد
وی در پاسخ به این سوال که مهمترین مسالهای که در طول 40 سال گذشته باید تغییر میکرد، اما به آن صورت تغییر ایجاد نشد، چه بوده است؟ گفت: مدیریتهای ما. ببینید در جمهوری اسلامی ما همیشه میگوییم پول نیست در حالی که مدیریت ما اشکال دارد. برای این که قبول نداریم مدیر بدی هستیم. من وقتی خودم میدانم مدیر بدی هستم تلاش بیشتری میکنم. اگر گفتم پول نیست دیگر تلاش نمیکنم. من میگویم پول هست اما… من در این مورد خیلی مصاحبه کردم و خودم را مثال زدم برای این که به مدیران دیگر برنخورد. همه جا گفتم که در زمانی که من بودم اگر هر کارهایی که باید میشد در جمهوری اسلامی نشد مدیریت خود من بوده است. نه کمبود پول. بله پول کم بود، درآمد ما همین بود. کمبود هم داشتیم. کوپن هم به ما میدادند. نصف شانه تخم مرغ شکسته بود، نفت نداشتیم شوفاژهامون را راه بیاندازیم. خودم وزیر بودم 45 روز خودم و زن و بچه ام از سرما میلرزیدیم. هر چه لباس داشتیم میپوشیدیم. خب این وضع اقتصادی ما بود، اما در همین شرایط اگر هرکاری نشد به خاطر ضعف مدیریت من هست. برای این که تشکیل وزارت درمان و آموزش پزشکی کار عظیمی بود. بالاخره شد. با این که پول نداشتیم. این همه دانشگاه تاسیس کنیم. باید وقتی این همه دانشجو گرفتیم، دانشگاه شهید بهشتی که 600 نفر دانشجو گرفت کلاس هایش 60 نفره بود.
همه میگوییم پول نیست در حالی که پول آخرین مشکل کشور ماست
دکتر مرندی در پاسخ به این سوال که چرا تا الان نتوانستیم مدیر خوب داشته باشیم؟ اظهار داشت: ببینید من را بد انتخاب کردند از اول به آنها گفتم نکنید؛ بنابراین این انتخاب من بود، دوم این که من به دنبال این میگشتم عیبهای خودم را مخفی کنم عیب را در جای دیگر ببینم. همه میگوییم پول نیست در حالی که پول آخرین مشکل کشور ما هست. ما کشور بی پولی نبودیم هنوز هم در شرایط سخت اقتصادی نیستیم. این مخفی کردن عیب و نقطه ضعفهای خودمان هست.
-افرادی مثل من بودند که میتوانستند افراد بهتری جایگزینشان بشوند
وی تصریح کرد: عمومی صحبت کردن کار آسانی است. آدم بگوید همه چیز خراب است. اما من مثالش را از خودم میزنم. بالاخره افرادی مثل من بودند که میتوانستند افراد بهتری جایگزینشان بشوند یا الان تو که مدیر شدی خودت را درست کن، در جبهه مگر این بسیجیها که رفتند مگر چقدر کارشناس جنگ بودند. کدامشان کلاسهایی دیده بودند. اینها رفتند خودشان را ساختند از خودشان عبور کردند توانستند خودشان را بسازند فرمانده هم بشوند تا مرز شهادت هم رفتند نگفتند، چون این نیست، چون آن نیست حمله نمیکنیم. خب این ما هستیم که مشکل داریم. این مشکل را ما باید برطرف کنیم. حالا اگر نکردیم یا نباید مدیر میشدیم یا مدیر خوبی نبودیم. به هر حال من بیشتر از خودم میگویم.
آیت الله خامنهای را میخواستند رهبر بگذارند اولین کسی که مخالفت کرد خودش بود. دست آخر بالاخره میگفتند که شما باید رهبر بشوید گفت: اگر رهبر شدم دیگر محکم میایستم و محکم ایستاد
مرندی افزود: من که ایده آل نیستم خدا را در نظر بگیرم که اگر این جا گذشت آن دنیا خدا یقه من را میچسبد. این یک؛ و آن رئیسی که من را گذاشته و آن رئیسی که من را بر نمیدارد و آن مجلسی که باید نظارت بکند. فقط هم که وزرا نیستند. یعنی اشکال کار را با یک قانون نمیشود درست کرد. یک یک ما هست… که ما اگر نظام اسلامی هستیم فقط وابسته به خدا هستیم. خدا دارد میبیند که من به درد این کار نمیخورم نباید داوطلب آن بشوم. خواستند هم بگذارند نباید زیر بار آن بروم. حالا اگر گذاشتند باید جان بکنم و آن را درست انجام بدهم. آیت الله خامنهای را میخواستند رهبر بگذارند، اولین کسی که مخالفت کرد خود ایشان بود. دست آخر بالاخره میگفتند که شما باید رهبر بشوید، گفت: اگر شدم دیگر محکم میایستم و محکم ایستاد؛ بنابراین ما باید کاری که فکر میکنیم از عهده آن بر نمیآییم به آن ورود پیدا نکنیم و نگذاریم و اگر گردن ما را گذاشتند، دیگر باید همه زندگی مان را بگذاریم همه چیز را فداکاری کنیم تا کار پیش برود؛ و خدا برای کاری که در راه او باشد برکت میگذارد. من تجربهی محدود به شخص خودم میگویم من نه خیلی اسلام شناس هستم و نه خیلی خداشناس. نه میتوانم راجع به همه صحبت بکنم. من روی تجربه محدود خودم میگویم و اصلاً نمیخواهم کسی را زیر سوال ببرم.