ماهان شبکه ایرانیان

سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر/۳

روزنامچه فجر: یک غلامرضا تختی باورکردنی! +تصاویر

لحن حماسی و پهلوانی فیلم «تختی» که ژانر و گونۀ روایی خاص ایرانیان و اجداد ما بوده و هنوز در این سرزمین کارکرد دارد، به خوبی از کار درآمده است.

سرویس فرهنگ و هنر مشرق - ویژه‌نامه جشنواره فجر 37 - / سی و هفتمین جشنواره فیلم فجر از 9 بهمن ماه با برگزاری آئین افتتاحیه بصورت رسمی کار خود را آغاز کرد و جشن سال جدید سینمای ایران فرا رسید. همانند سال‌های گذشته، مشرق در ایام برگزاری جشنواره، نقدهای مختلف و متنوعی از منتقدان و صاحب‌نظران این حوزه را بر فیلم‌های در حال اکران منتشر خواهد. همچنین برای هر روز اکران، گزارشی با عنوان روزنامچه فجر به مخاطبان ارائه خواهد شد که گزارشی از فیلم‌های اکران شده (در سانس اصحاب رسانه و منتقدان) خواهد بود. انتشار نقدهای فنی از منتقدانی با دیدگاههای متفاوت به مخاطبان کمک خواهد کرد تا داوری جامع‌تری نسبت به تازه‌ترین آثار فیلمسازان ایرانی داشته باشند.

*******

روزنامچه فجر - شماره یک

نویسنده: امیر اهوارکی

امسال در دومین سال پیاپی، سالن رسانه‌ها و منتقدان سینمایی از برج عاج میلاد، به پردیس ملت انتقال یافته است. و فیلم‌های جشنواره به 39 فیلم / سئانس افزایش پیدا کرده‌اند. در حالیکه فیلم‌های سال‌های گذشته، 26 عنوان و سال‌های قبل‌تر به طور متوسط 45 عنوان بودند.

در سه فیلم نمایش یافته، بابک حمیدیان و نیلوفر خوش‌خلق با حضور در دو فیلم، بازیگران پر کار روز نخست بودند. حمیدیان نقش اول معکوس و نقش فرعیِ «سال دوم دانشکدۀ من» را بازی کرده است. خانم خوش‌خلق نیز بازیگر همین فیلم صدر عاملی و همچنین تختی بوده است.

در روز نخست، فیلم‌های ذیل در سالن‌های چهارگانۀ ملت به نمایش درآمدند:

خانه‌ای برای تو / مهدی بخشی مقدم (مستند)

غلامرضا تختی / بهرام توکلی

سال دوم دانشکدۀ من / رسول صدر عاملی

معکوس / پولاد کیمیایی (فیلم اول)

غمنامه‌

مستند خانه‌ای برای تو / مهدی بخشی مقدم / ** (متوسط)

خلاصه داستان: تلاش‌های داود یک جوان سرطانی برای زندگی کردن و ساخت خانه در گیلان

مستند خانه‌ای برای تو در دوازدهمین جشنوارۀ سینماحقیقت که دو ماه قبل برگزار شد، شش نامزدی داشت و سه جایزه را کسب کرد: بهترین کارگردانی، بهترین فیلم (نشان فیروزه) و بهترین موسیقی (افشین عزیزی).

سرک کشیدن در زندگی یک آدم سرطانی، شاید برای خیلی‌ها خوشایند نباشد. مخصوصاً برای شخص بیمار. اما این فیلم توانسته در حد بسیار خوبی به شخصیت داود و زندگی‌اش نزدیک شود. تا آنجا که بنده گاهی احساس می‌کردم در حال تماشای یک فیلم داستانی با بازیگران گمنام هستم.

خانوادۀ داود و همسرش، فیلمساز و گروهش را پذیرفته و همکاری خوبی داشته‌اند. اما داود نه. شک و تردیدهای او را می‌توان از ورای ظاهر ساکت او متوجه شد. داود حضور سنگین دوربین را احساس می‌کند. نمی‌تواند از آن غافل شود. شاید دوربین برای او یادآورندۀ مرگ زودرس است و لذا از آن کراهت دارد. انسان علی‌القاعده هیچ‌چیز را بر جان خود مقدم نمی‌داند.

خاطرم هست که در همان دورانی که عباس کیارستمی در بیمارستان جم بستری بود، یکی از دوستانش از او پرسید: حاضر هستی که خودت باقی بمانی یا فیلم‌هایت؟ و او گفته بود: خودم! درست هم هست. انسان عادی اصولاً همینطور است. نباید به رزمندگانی که در جبهه‌های جنگ به فوز شهادت نائل می‌شدند نگاه کرد. آنها آدم‌هایی خاص بودند که اکثراً به عشق حضرت سید الشهدا مبتلا شدند و به همان سمتی رفتند که معشوق می‌کشید. وگرنه عموم انسان‌ها چشم‌تنگ و بخیلند و منافع خود را بر هر چیزی مقدم می‌دارند: ﴿و اُحضِرت الانفُسُ الشُّح نساء / 128﴾.

می‌خواستم اشاره‌ای کرده باشم که چرا داود نمی‌تواند حضور دوربین را فراموش کند. این خودآگاهی باعث نوعی سردی در شخصیت او شده است. به نوعی که احساس می‌شود شخصیت مغروری دارد. در حالیکه سردی او به دلیل حضور دوربین بوده. اگر فیلمساز می‌توانست برای این معضل چاره‌ای بیاندیشد فیلمش به مراتب بهتر می‌شد.

نمی‌دانم. خودآگاهی و عدم تغافل مردها بیشتر از زن‌ها است. امسال مستند دیگری به نام زیر حکم / سعید کشاورز در جشنوارۀ سینماحقیقت بود که تصویر جالب توجهی از خانوادۀ یک اعدامی به دست می‌داد. در آن فیلم اولاً به دلیل جنایی بودن موضوع و ثانیاً زنانه بودن فیلم، کارگردان به واقعیت بسیار نزدیک شده است. به طوریکه حتی حضور دوربین احساس نمی‌شد. همچنین دو فیلم اخیر محسن استادعلی (جایی برای زندگی زنانگی) نیز سرآمد هستند.

حس خوب حماسه

غلامرضا تختی / بهرام توکلی / *** (خوب)

خلاصه داستان: زندگی غلامرضا تختی از 8 سالگی تا لحظات مرگ در 37 سالگی

فیلم‌های مستند فراوانی برای غلامرضا تختی (46-1309) ساخته‌اند. آخرین آنها به نام شهسوار توسط علی شاه‌محمدی و به تهیه‌کنندگی هارون یشایایی دو ماه قبل در جشنوارۀ سینماحقیقت نمایش داده شد. اما ساخت فیلمی داستانی از زندگی این اسطورۀ کشتی ایران، کار نزدیک به محال به نظر می‌رسید. اما بهرام توکلی تا حد بسیار به این مهم نائل شده. فیلم با بودجۀ 8.5 میلیاردی ساخته شده که 60% آن سرمایه‌گذاری تهیه‌کننده (خسرو ملکان) است.

همۀ نگاه‌ها به این سمت بود که فضای تهران قدیم و محلۀ خانی‌آباد چور از کار درآمده یا بازیگران نقش تختی چگونه ظاهر شده‌اند؟ باید گفت که فضا و طراحی صحنه به لطف جلوه‌های ویژه تصویری بسیار مقبول از کار درآمده. و آن چهار بازیگر که سنین مختلف زندگی تختی را بازی کرده‌اند، در حد خوب یا قابل قبول ظاهر شده‌اند:

امیررضا فرامرزی (8 سالگی)، علیرضا گودرزی (14 سالگی)، محسن تختی (حدود 25 سالگی) و شاهرخ شهبازی (36 سالگی).

فیلم تنگۀ ابوقریب (1396) و تختی در کارنامۀ بهرام توکلی متفاوت هستند. هر دو فیلم در ژانر تاریخ معاصر و با پروداکشن سنگین ساخته شده‌اند. واقعاً جای خرسندی است که بهرام توکلی از آن فیلم‌های هنر و تجربه و رؤیایی‌اش همچون پرسه در مه (1388) و آسمان زرد کم‌عمق (1391) به فیلم‌های واقع‌گرا و باتکنیک رسیده است. او تا حد بسیار خوبی به واقعیت نزدیک شده، یا لااقل می‌تواند این حس واقعی بودن را به مخاطبانش القاء کند. هرچند که محمدحسین مهدویان با سابقۀ کمتر از توکلی، بسیار پیشروتر و موفق‌تر از اوست. فیلم‌های داستانی مهدویان مانند فیلم‌های مستند خیره کننده‌اند. اما ما به هر حال قدردان فیلم تختی هستیم.

فیلمبرداری سیاه و سفید حمید خضوعی ابیانه حسّ نوستالژی تهران قدیم را القاء می‌کند و طراحی صحنه و جلوه‌های ویژۀ رایانه‌ای به مدد آمده‌اند. چند سکانس خوب و نفس‌گیر در فیلم هست که بسیار خوبند. مسابقات کشتی سال 1956 در ملبورن استرالیا که عمده کشتی‌های تختی فقط در آنجا برگزار می‌شود. شاید، چون دیگر نمی‌توانسته‌اند به دکورهای دیگر بپردازد. بخش نهاییِ این سکانس که به طور اسلوموشن و با موسیقی حماسی اجرا شده، عالی است.

برخی از اغلاط فیلم را می‌شمارم:

1. فیلم از منظر یک خبرنگار ورزشی بازگو می‌شود و این غلط است. چون او در بسیاری از صحنه‌ها اصلاً حضور ندارد. علی حاتمی در آن فیلم نیم ساعتۀ ناتمامی که سال 1375 از زندگی تختی ساخت، قصه را از منظر خود تختی روایت کرد. و این انتخابی بسیار هوشمندانه بود. مخصوصاً که متنی از خود تختی در خصوص زندگی‌نامه‌اش بر جای مانده که به این امر کمک می‌کند. بقیۀ فیلم نیز می‌توانست از منظر پسرش بابک روایت شود.

2. بازی غلط دو بازیگر نقش جوانیِ او (محسن تختی و شاهرخ شهبازی) مخصوصاً در ری‌اکشن‌ها گاهی آزاردهنده می‌شود. بازیگران نقش تختی، منفعل هستند. در بسیاری از اوقات، سر به زیر دارند و آرام و ساکت راه می‌روند. در حالیکه چنین نقشی، باید فعال باشد و حس ناآرام و ریتم تند زندگی تختی را القاء کند. این موضوع از ضعف‌های کارگردان است.

3. تصویر فیلمساز از حلبی‌آباد غلط است و به نظرم فیلم در بخش تصویرگری محلۀ خانی‌آباد تماماً خطا رفته است. آنچه در فیلم تصویرشده به خیمه‌های طوفان‌زدۀ اعراب بدوی می‌ماند و نه خانی‌آباد سال 1317. و عجیب است که دکور فیلم تا سال 1342 همین است.

4. انتخاب بازیگران غلط و نامناسب برای نقش‌های فرعی مانند آیت الله طالقانی (حمیدرضا آذرنگ) و دکتر مصدق.

5. عدم استفاده از عکس‌ها و فیلم‌های مستند در انتهای فیلم مخصوصاً در هنگام نمایش تیتراژ

چیزهای دیگری نیز در فیلم هستند که مورد پسند راقم واقع نشد. مانند بوسۀ تختی بر تصویر مصدق که با توجه به دیانت شدید تختی و بی‌دین بودن مصدق شاید وجهی نداشته باشد. همچنین اظهار نظر قطعی فیملساز از خودکشی تختی چیزی که هنوز قطعیت ندارد از نقاط قابل بررسی فیلم است.

اما چیزی‌هایی در فیلم هست که حضور آنها، ضعف‌های فیلم را می‌پوشاند. لحن حماسی و پهلوانی فیلم که ژانر و گونۀ روایی خاص ایرانیان و اجداد ما بوده و هنوز در این سرزمین کارکرد دارد، به خوبی از کار درآمده. هرچند که خود موضوع کشتی و پهلوانی نیز تا حدی این حس را القاء می‌کند. وجه دیگر ماجرای دست گیری‌های تختی از مردم و ضعفا است که همچون روضه‌های اشک‌انگیز از کار درآمده. و تختی کسی بود که به غم و درد مردم می‌سوخت و با آنها رنج می‌کشید.

اما چیزی که فیلم چندان به آن نپرداخته، فروتنی تختی است که بنده از قضا این قهرمان را بیش از همه، با همین رفتار به یاد می‌آورم. معروف است که اولین نوبت که تختی بر سکوی اول جهان قدم گذاشت، گفت: وقتی آن بالا رفتم فهمیدم که برای دریافت مدال، باید سرم را بیشتر از قبل خم کنم. کنایه از اینکه درختان وقتی پر بارتر می‌شوند، فروتن و سر به زیرتر خواهند شد.

پس‌رفت فیلمنامه نویس و کارگردان

سال دوم دانشکدۀ من / رسول صدر عاملی / * (ضعیف)

خلاصه داستان: ماجرای عشق دو دختر دانشجوی سال دوم معماری به نامزدهایشان

این فیلم روایتی ناتمام از یک ایدۀ خام است که می‌توانست به شکل بهتری نوشته و اجرا شود. اما حالا صرفاً اقتباسی از ماجرای آنتونیونی (1960) و فیلم گذشته (1392) از اصغر فرهادی است. با یک پایان سر هم بندی‌شده که حتی نوعی ادای دین به برف روی کاج‌ها (1390) ساختۀ پیمان معادی است.

1. عاشق شدن به معشوق دیگری (ماجرا)

2. قصۀ به اغما رفتن و حال تعلیق نامزد (همسر) و اشک چشمی که از چشم بیمار اغماء رفته بیرون می‌آید (گذشته)

3. ماجرای عشق‌های ممنوعه و برف فراوان (برف روی کاج‌ها)

اما چیزی که مختص این فیلم است و متأسفانه پرداخت نشده، حس دوگانۀ مهتاب (سُها نیاستی) نسبت به دوستش آوا (فرشته ارسطویی) است. او بعد از هر بار که با نامزد دوستش می‌پرید، به نزد آوا آمده اعتراف می‌کند. و همین احساس غیرت است که بازگشت آوا را شدت بخشید!

دو دختر نقش اول، در نخستین بازی خود موفق ظاهر شده‌اند اما برخی از بازیگران نقش‌های فرعی خیلی بدند. مخصوصاً علی مصفا و بابک حمیدیان که به نقش‌هایشان نمی‌خورند. مصفا کمتر از سن پدر به نظر می‌رسد و حمیدیان بیشتر از سن یک نامزد. پدرام شریفی با این گریم و رفتار، بیش از حد مثبت و باورناپذیر است.

پرویز شهبازی و رسول صدر عاملی سابقاً فیلم‌های دخترانۀ موفق داشته‌اند و حالا سعی کرده‌اند تجربه‌ای دیگر را به ثبت برسانند. اما فیلم اخیر حتی به نیمی از موفقیت دربند (1391) و من ترانه… (1380) نخواهد رسید. اشتباهات فیلم در این حد است که سه نوبت لفظ «آقا» در خطاب به خانم به کار می‌رود!

و این سومین تجربۀ مسعود ردایی است که در نخستین تجربۀ کاری‌اش تهیه کنندۀ فیلم آخر شهبازی (مالاریا / 1394) بود.

سایۀ سنگین مسعود کیمیایی

معکوس / پولاد کیمیایی / * (ضعیف)

خلاصه داستان: قصه‌ای در حال و هوای فیلم‌های مسعود کیمیایی

مسعود کیمیایی نه تنها تهیه کنندۀ این فیلم، بلکه سایۀ بزرگ‌تر فیلم بوده است. پولاد کیمیایی در نخستین ساخته‌اش پا جای پدر گذاشته است. با ریتمی آهسته‌تر و قابل فهم‌تر و قصه‌گوتر. کارگردانی نیز در حدّ قابل قبول و بلکه خوب است مخصوصاً در مسابقات اتومبیل‌رانی. هرچند که معلوم نیست سهم تورج منصوری در دکوپاژ فیلمنامه چقدر است.

شخصیت‌ها باز هم نسبت چندانی با واقعیت ندارند. افرادی که فقط روی پردۀ سینما می‌توان دید و قصه‌هایی که در همین سالن‌های تاریک می‌توان شنید. راقم بیش از پانزده سال است که نسبت خود را با این نوع از سینما از دست داده‌ام و اصلاً با این شخصیت‌ها همذات‌پنداری نمی‌کنم. شاید ضعف از من است که واقعیت را اینطوری نمی‌بینم. هرچند که از این درک بی‌واسطه‌ای که با واقعیت و جهان پیدا کرده‌ام، خرسندم.

اگر بخواهم مثال بزنم، مطلوب بنده فیلم‌هایی هستند که به مستند نزدیکترند. کارگردان‌هایی مانند مهدویان، عیاری، فرهادی و گاهی نعمت‌الله؛ فارغ از آنکه موضوع فیلم‌هایشان را بپسندیم یا نه. اما از همه مهم‌تر مهدویان است که عرصۀ جدیدی در فیلمنامه و کارگردانی و تقرب به واقعیت گشوده است. بهرام توکلی نیز از این منظر دور نیست.

******

درباره جشنواره فجر 37 بیشتر بخوانید:

محمد صادق کوشکی: «دیدن این فیلم جرم است» ساختار سپاه را فاسد و ترسو معرفی می‌کند

هم «دیدن این فیلم جرم است» هم فکر کردن به آن! +عکس

محاکمه انقلاب در افتتاحیه جشنواره فیلم فجر!

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان