خبرگزاری فارس: آمنه حیدر صدر معروف به «بنتالهدی صدر» خواهر سید محمدباقر صدر، یکی از شهدای شاخص عراق در جریان مبارزات فرهنگی دوران رژیم بعث است. به بهانهٔ سالگرد شهادت این بانوی نویسنده و فعال سیاسی- فرهنگی پای صحبتهای یکی از همرزمان او نشستهایم؛ کسی که در اوان جوانی با بنتالهدی صدر، در نجف اشرف همکار شد و از سالها قبل با برادران صدر، رفاقت داشت؛ سید موسی خوئی، نوهٔ آیتالله سید ابوالقاسم موسوی خوئی.
با بنتالهدی همسایه بودیم
منزل خانوادهٔ صدر، دیوار به دیوار منزل ما در نجف بود. رفت و آمد مردانه و زنانه بین خانوادههایمان جریان داشت. رابطهٔ من و آقا سید محمدباقر صدر خیلی نزدیک بود. سال 1966 میلادی (1345 شمسی) کنسولگری و سفارت شاه تصمیم گرفت یک مدرسهٔ دخترانه در نجف تأسیس کند. آن زمان من در مدرسهٔ پسرانهٔ شاه، کار میکردم. بعد از جریانهای 15 خرداد سال 1342 و تبعید امام خمینی (ره)، رژیم شاه بر روی نجف و کربلا و حوزههای علمیه متمرکز شد تا بر این محیطها اثر بگذارد. مدارس آنجا عملاً به محیطی برای فعالیتهای اطلاعاتی رژیم تبدیل شده بود و بچهها را هم دچار انحراف و فساد میکردند. به همین دلیل، ما هم در مدارس با مدیران، جنگ و چالش داشتیم. حوزه در مقابل تأسیس مدرسهٔ دخترانه ایستاد؛ چون واضح بود که قصدشان بهرهبرداری اطلاعاتی است. ما در بیت آقای خوئی مشورت کردیم و تصمیم گرفتیم خودمان مدرسهای برای دختران تأسیس کنیم.
با بنتالهدی همکار شدیم
یکی دو ماه اول شروع کاربسیار سخت بود؛ برخی علیه ما موضع گرفتند. چون در نجف، دخترانی که قرار بود به مدرسهٔ ما بیایند، اکثراً دختران روحانیون، علما و خانوادههای مذهبی بودند و این یک اتفاق بزرگ و غیرمعمولی بود که دختران به مدرسه بروند؛ ما هم کمسن و سال بودیم و مدام از آقایان علما میخواستیم تا از کارمان حمایت کنند. وقتی چند نفر از آقایان حمایتمان کردند، با هم تصمیم گرفتیم که مدیریت مدرسه را به خانم بنتالهدی صدر بسپاریم.
آن روزها مدیریت مدارس «الزهراء» در کاظمین و بغداد (که علامه عسگری در سال 1345 شمسی تأسیسشان کرده بودند) بر عهدهٔ خانم بنتالهدی صدر بود که 28 سال داشتند. ما به منزل سید محمدباقر صدر رفتیم و جریان تأسیس مدرسهٔ دخترانه را برایشان گفتیم و خواهش کردیم که خواهرشان، مدیریت مدرسه را بپذیرند. برادران صدر بدون هیچ تعلل و، اما و اگری، قبول کردند و بنتالهدی را برای پذیرش این کار، تشویق کردند.
از همان موقع همکاری ما شروع شد. معمولاً هفتهای یک بار از طریق جلسهٔ حضوری یا مکاتبهای، گزارشها را از ایشان میگرفتیم و مسائل مدرسه را پیگیری میکردیم. در جلسات مشترک که مینشستیم، پردهای میان ما و ایشان قرار داشت، در حضور ما همیشه پوشیه داشتند، یعنی تمام اعتبارات مذهبی و سنتی نجف را رعایت میکردند؛ اما از نظر فکر، برنامهریزی و مدیریت، فرسنگها از محیط فرهنگی آن روز نجف جلوتر بودند. ایشان در تعامل با محیطی که اساساً مدرسه رفتن دخترها در آن، جا نیفتاده بود، بسیار پیشتر از زمان خود حرکت میکرد.
بنتالهدی در جبههٔ فرهنگی مبارزه میکرد
بنتالهدی صدر وارث دو خانوادهٔ سنگین علمی در نجف و کاظمین بود. مادرشان از خاندان آلیاسین و پدرشان از خاندان صدر بودند. زمانی که پدر به رحمت خدا رفت، بنتالهدی دو ساله و سید محمدباقر حدوداً سیزده ساله بود، بنابراین ولایت خانواده بر عهدهٔ داییشان (شیخ محمدرضا آلیاسین از مراجع بزرگ شیعی) قرار گرفت که ایشان نیز عمر طولانی نداشتند. بنتالهدی زیر سایهٔ تعلیمات دو برادرش، مسیر ساخته شدن و مبارزات فرهنگی را طی کرد.
وقتی در دههٔ 60، انقلاب عبدالکریم قاسم در عراق اتفاق افتاد، میدان فعالیتهای سیاسی بین گروههای مختلف باز شد. قدرت در دست جناحهای مخالف (چپ، کمونیسم و ناسیونالیسم عرب) بود. مسلمانها قدرت چندانی نداشتند. یادم هست در اروپا، شهید بهشتی میخواست اسلام را برای حضور در جامعه، سیاست، فرهنگ و... معرفی کند که در مقابل این گروهها بایستد. در عراق هم حوزهٔ علمیه و خصوصاً بیت شهید صدر، این حرکت را آغاز کردند. جریان نقش زن در جهان اسلام، همیشه یک محور اساسی بوده که بنتالهدی این نقش را به روشنی درک میکرد.
در بین خانمها، آغازگر این مبارزه، بنتالهدی صدر بود. بحث، بحث فرهنگ بود؛ اسلام مورد حمله قرار گرفته بود؛ هویت خانواده و عفاف و حجاب مورد هجمههای تبلیغاتی قرار میگرفت. در چنین فضایی، بنتالهدی صدر حرکت خود را آغاز کرد. آن زمان هم تبلیغ علیه اسلام چیزی کم از امروز نداشت، فقط ابزارها محدودتر و رسانهها کمتر بودند.
در عراق، در دوران برادران عارف، آزادیهای اولیه وجود داشت و کتابهای بنتالهدی چاپ میشد، اما بعد از این دوران، بنتالهدی صدر کتابهایش را در لبنان چاپ میکرد. موضوع همهٔ شعرها و داستانها و مقالههایی که بنتالهدی مینوشت حقوق، وظایف و تکالیف زن و ارزش و اهمیت عفاف و حجاب و خانواده بود. او اولین بانویی بود که برای دختران شیعه داستان مینوشت و شعر میگفت: تا آنها را با حقایق دین اسلام آشنا کند.
بنتالهدی به دنبال اسلام اصیل بود
آنروزها من در دانشگاه بغداد، دانشجوی رشته مهندسی مکانیک بودم. درسی به نام علم اجتماع داشتیم که خانم معروفی از جامعهٔ آن روز، استاد این واحد درسی بود. او در بخشی از صحبتهایش گفت: «حجاب زن موجب عقبافتادگی و جهل اوست، باید با حجاب مبارزه شود و...». من پرسیدم «چرا این حرف را میزنید؟». گفت: «فلانی در فلان کتاب گفته، در فلان مقاله هم آمده و...». گفتم «در نجف خانمی هست به نام بنتالهدی صدر، که نه مدرسه دیده و نه دانشگاه! اما تألیفات این خانم را بررسی کنید و بگویید چه کسی در عراق توانسته به این سطح برسد که چنین فعالیتهایی داشته باشد؟». خانم استاد عذرخواهی کرد و گفت: «من فقط دارم درس پس میدهم. هر کس دیگری هم که بیاید، همین درس را به شما میدهد.». بنده گفتم «هر استاد دیگری که بیاید، ما هم همین حرف را به او میزنیم.».
شرایط حاکم بر فضای فرهنگی جامعهٔ آن روز، این طور بود که اگر یک زن میخواست اعتبارات اسلامی خود (حجاب، فرهنگ، شخصیت، روابط سالم زناشویی، خانواده و...) را حفظ کند، به او مرتجع، امّل و عقبافتاده میگفتند. حدود سال 1339 شمسی، چنین جوی بر منطقهٔ ما حاکم بود و بنتالهدی در چنین شرایطی هویت و اصالت زن مسلمان را در خطر دید و فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی خود را آغاز کرد. البته فعالیتهای ایشان، به تبعیت از فعالیتهای برادرشان سید محمدباقر صدر بود. مبارزات فرهنگی با تشکیل «جماعة العلماء» در نجف و مجلهای به نام «الاضواء» شروع شد که خانوادهٔ صدر فعالیت زیادی در آن داشتند. بنتالهدی نیز مشخصاً وظیفهٔ آگاهیبخشی به زنان و تلاش برای حفظ ارکان خانوادهها را به عهده گرفت.
فعالیتهای فرهنگی بنتالهدی به ثمر نشست
بیت صدر، بیت فعالی بود؛ اصلاً خانه، خانهٔ فرهنگ، ادب و فقه بود. پس بعید نبود دختری در آن پرورش پیدا کند که همزمان با تلاش برای رشد علمی خودش، بنا بر احساس وظیفه و برای روشن کردن افکار زنان عراقی، کتاب و مقاله بنویسد؛ مدیریت مدارس دخترانهٔ بغداد، کاظمین و نجف را بر عهده داشته باشد و فعالیتهای اجتماعی زیادی در قالب مجالس و سخنرانیها انجام دهد.
حدود سال 1351 شمسی بعثیها تصمیم گرفتند مدارس مذهبی عراق را جمع کنند. اگرچه کاری به مدارس ارمنی، مسیحی و... نداشتند و به مدرسهٔ نجف هم به خاطر وجود آقای خوئی نزدیک نمیشدند. اما دست خانم بنتالهدی از مدارس بغداد و کاظمین کوتاه شد.
بعد از سال 1351 شمسی، آقای سید محمدباقر صدر تحت تعقیب و فشار قرار گرفت و فعالیتش را کم کرد. مدرسه هم در سال 1359 تعطیل شد و ما از عراق رفتیم. البته خانم بنتالهدی به دلیل شرایط سیاسی خانواده، دو سه سال آخر فعالیت مدرسه، مدیریت را تحویل داده بودند، اما در مدت فعالیتشان جمعیت گستردهای از دختران و زنان عراقی را بر محور عفاف، حفظ خانواده و شخصیت زن مسلمان، تربیت کردند که این خانمها تا همین امروز، حرکت ایشان را ادامه دادهاند. اکثر زنان فرهیختهای که در عراق مسئولیت مراکز مهمی را بر عهده دارند، از تربیتیافتگان مدارس بنتالهدی هستند.
بعثیها بنتالهدی را به شهادت رساندند
وقتی بعثیها شروع به قلع و قمع بنیادها و نهادهای اسلامی کردند، یکی از اهدافشان هم خانهنشین کردن سید محمدباقر صدر و بنتالهدی صدر بود. اساساً یکی از دلایل فشار رژیم بعث به خانوادهٔ صدر، پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود. بازتاب انقلاب، در منطقه و خصوصاً عراق خیلی سنگین بود. انقلاب ایران، تمام شهرهای شیعهنشین عراق را به حرکت درآورد.
شهید صدر هم، چنین حرکتی را در عراق آغاز و اعلام انتفاضه (قیام) کرد. در عراق جوانها حرکت کردند و خواستند مثل ایران انقلاب کنند، اما این حرکت به دلایل مختلفی در عراق منجر به شکست شد.
انقلاب ایران، یک انقلاب مردمی بود که کل محاسبات منطقه را به هم ریخته بود. در جریان آقای سید محمدباقر صدر و بعد از انتفاضهٔ دوم، به محض اینکه در عراق حرکتی صورت میگرفت، رژیم بعث از ترس اینکه آنجا هم انقلابی شبیه انقلاب اسلامی شکل بگیرد، همه را قلع و قمع میکردند.
وقتی سید محمدباقر صدر را دستگیر کردند. به او پیشنهاد دادند که در ازای آزادی، به تحریم حزب بعث پایان بدهد و متعهد شود که در سیاست دخالت نمیکند. ولی او نپذیرفت. بنتالهدی نی زپس از دستگیری برادرش ساکت ننشست و به صورت ویژهای وارد فعالیت سیاسی شد. او به حرم امام علی (ع) رفت و در صحن عمومی سخنرانی محکم و کوبندهای علیه رژیم بعث سر داد تا مردم بیدار شوند و برای آزادی سید محمدباقر صدر به حرکت دربیایند.
رژیم بعث عراق بنتالهدی را هم دستگیر کرد و همراه برادرش از نجف بردند و بعد از دو سه روز، هر دو را اعدام کردند. اما پیکر بنتالهدی را تا مدتها تحویل ندادند. ایشان از همان سال 1351 تا حدود 1359 که شهید شدند، مدام در سختی و فشار سیاسی و تحت تعقیب بعثیها بودند و امکان رسیدگی به فعالیتهای قبلی خود را نداشتند.
هنوز هم به «بنتالهدی»های فرهنگی نیاز داریم
شخصیت و هویت زن مسلمان از سالها پیش تاکنون مورد تهاجم غرب بوده است. حالا او چگونه میتواند در مقابل این تهاجم، شخصیت خود را حفظ و محکم کند؟ نوک تیز حملهٔ غرب از 50 سال پیش، به طرف فرهنگ، زن و خانواده است. بنتالهدی در یکی از شعرهایش به این نکته اشاره میکند که آنها (غربیها) ما را مرتجع میدانند به این دلیل که پیرو هویت اسلامی خودمان هستیم.
هویت زن، همیشه آماج حملهٔ تبلیغاتی است تا اصل و ریشهٔ خود را رها کند. اصلاً بحث حجاب و اعتبار زن مسلمان به عقدهٔ سنگینی برای غربیها تبدیل شده که در ادبیات جان بولتون و پمپئو کاملاً پیداست. بولتون میگوید حجاب، از اصالتی صحبت میکند که ما نمیتوانیم آنرا برتابیم؛ اینکه یک نفر سالها در اروپا یا آمریکا زندگی کند، اما در فرهنگ ما ذوب نشود، پذیرفتنی نیست.
اساساً در هر طرحی که از اتاقهای فکرشان بیرون میآید، حتماً بخشی را برای انهدام شخصیت زن مسلمان در نظر میگیرند. رسانههای محدود آن زمان هم سعی در خلع سلاح فرهنگی مردم داشتند تا اصالت و هویت آنها را بگیرند؛ در این اوضاع، محور تمام کتابهای بنتالهدی صدر، خانواده، تربیت، آموزش زن و... بود.
از بنتالهدی صدر خیلی چیزها میتوان آموخت. به بانوان هموطنم توصیه میکنم علماندوزی، یعنی تلاش برای ساخته شدن در زمینههای علمی را فراموش نکنند. بنتالهدی هرگز مدرسه و دانشگاه ندید، اما درجهٔ علمی بالایی داشت و همیشه در حال کسب علم ودر کنار آن فعال فرهنگی آگاهی نیز بود.
بانوان ایران اسلامی باید از اصالت ملی و دینی خود دفاع کنند. زن مسلمان باید این سرمایهها و ریشهها را حفظ کند و مراقب شخصیت و هویت خودش باشد. متأسفانه ما نتوانستهایم خیلی از شیرینیهای اسلام را آنگونه که هست، به جوانان نشان بدهیم؛ باید زیباییها و جذابیتهای دینمان را احیا کنیم.