خبرگزاری فارس: یکی از دستگاه شکنجه در ساواک آپولو نام داشت و آن عبارت بود از یک صندلی که مقداری پهن بود و وقتی فرد را روی آن مینشاندند دستها را از مچ با بندهای فلزی در زیر آن پیچ و پرس میکردند. هر قدر پیچها محکمتر میشد، درد زندانی هم بیشتر میشد. البته گاهی اوقات دست راست را آزاد میگذاشتند برای اینکه زندانی بتواند بنویسد.
علت نامگذاری آن به آپولو، شباهت آن به سفینه آپولو بود که چهار دست و پا و سر مهار میشد. لکن در این وسیله سر زندانی با محفظه فلزی مهار میشد و دست و پاها نیز توسط بستهای فلزی ثابت میشد. بدین ترتیب کلاه فلزی باعث میشد که موقع شلاق خوردن صدای زندانی نشدید شده و تأثیر مضاعف و مخربی بر روی سیستم عصبی و شنوایی او گذاشته شود. از طرفی خود بستهای فلزی هم خیلی محکم بسته میشدند که باعث زخمی شدن پوست، گوشت و استخوان مچ دستها و پاها میشد.
از دیگر کسانی از این شکنجه یاد میکند عزت مطهری است که میگویند رکورد دار تحمل شکنجه است او که شکنجه بسیار زیادی را تحمل کرده است میگوید شکنجهها هم که زیاد بودند. رایجترین آنها شلاق بود که در زندان در میان بازجوها معروف بود به مشکلگشا. گاهی هم متهم را به صلیب میکشیدند و دست و پاهای او را به نرده میبستند. کشیدن ناخن، فرو کردن سوزن داغ زیر ناخن ها، گرفتن فندک زیر پوست بدن و... انواع دیگر شکنجه بود. در این میان یکی از وحشتناکترین شکنجهها آپولو بود. آپولو یک کلاه خود آهنی بود که روی سر میگذاشتند و آن را به برق وصل میکردند. بعد انواع شکنجههایی که گفتم را بر او اعمال میکردند. متهم اگر فریاد میکشید، صدایش در کلاهخود میپیچید که شکنجهای بدتر از بدتر بود، اگر هم ساکت میماند که تحمل درد برایش غیرممکن بود. یکی از اقدامات او ترور شبان بیمخ بود.
مرضیه دباغ درباره این ابزار شکنجه میگوید که بعد از زندان شکنجهها با سیلی و توهین و به تدریج با شلاق و باتوم و فحاشی جان فرسا شروع شد. چند بار دست و پایم را به صندلی بستند و مهار کردند و کلاهی آهنی یا مسی بر سرم گذاشته و بعد جریان الکتریسیته با ولتاژهای متفاوت به بدنم وارد میکردند که موجب رعشه و تکانهای تند پیکرم میشد.
مرضیه دباغ بعد از انقلاب
حسین شریعتمداری از دیگر انقلابیون است که درباره آپلو میگوید: خاطرات خیلی فراوان و تلخ از شکنجه با آپلو دارم، آویزان کردن، وصل کردن برق به بدن ــ البته با ولتاژی که مجاز بود ــ و خاموش کردن سیگار روی بدنم بخصوص پشتم که هنوز کاملا محل آنها را گوشت نگرفته است.
طاهره سجادی از دیگر زندانیان کمیته مشترک میگوید: وقتی مرا به بازداشتگاه کمیته مشترک بردند، همسرم بیهوش و در بیمارستان بودند. در واقع در اثر ضربات کابل و شوک الکتریکی، ایشان فلج کامل شده و بیهوش بودند. آرش ــ شکنجهگر معروف که اعدام شد ــ رو به من کرد و گفت: شوهرت را کشتیم، اما افسوس که اطلاعاتش را نتوانستیم تخلیه کنیم. من از این که اطلاعاتی نگرفته بودند، خوشحال شدم. به دلیل شرایط بسیار سختی که در آنجا حاکم بود و فشار فراوانی که به بازداشتیها در اثر شکنجه و ارعاب وارد میشد، شرایط بهگونهای بود که انسان از شنیدن مرگ عزیزانش خوشحال میشد، چون با خود فکر میکرد حداقل از آزار و اذیت نجات یافته است. از این رو وقتی آرش به من گفت: شوهرت را کشتیم، حقیقتا از این که ایشان از آزار خلاص شده است، خوشحال شدم.