دو تا فیلم بد کافی است تا از بالا سقوط کنی پایین. رضا میرکریمی همان است که نیمههای دهه هشتاد با «خیلی دور، خیلی نزدیک» هم میان منتقدان و هم میان داوران جشنواره برنده بدون رقیب بود و اواخر دهه هشتاد با «یه حبه قند» یکی از بحثبرانگیزترین فیلمهای سال را ساخت. اما چند سال مشغول شدن به فعالیتهای صنفی در خانه سینما و جشنواره جهانی فجر و دو فیلم بد و خیلی بد «دختر» و «امروز» باعث شد فقط هشت سال بعد از «یه حبه قند» کمتر کسی اشتیاقی به دیدن فیلم جدید رضا میرکریمی داشته باشد. فیلمی که محسن قرایی و محمد داودی فیلمنامهاش را نوشتهاند و حامد بهداد بازیگر آن است و تماما در استان کهکیلویه و بویراحمد میگذرد.
اما در مقابل، یک فیلم خوب هم کافی است تا بروی آن بالاها. سینمای ایران در این زمینه خیلی سهلگیر است. «قصر شیرین» در هیچ یک از چاههایی که جلوی راه آن قرار دارد سقوط نمیکند. همان ابتدای فیلم حامد بهداد را بین زنان لر کهکیلویهای در یک محیط نیمه روستایی میبینیم و با خودمان میگوییم تمام فیلم باید زور زدن یک ستاره برای محلی به نظر رسیدن را ببینیم. اما در تمام طول فیلم بهداد بدون تلاش برای لهجه گرفتن، موفق میشود ساکن همان نواحی به نظر برسد. فیلم به جز حامد بهداد تماماً از نابازیگران یا بازیگران کم دیدهشده استفاده کرده است اما عجیب است که هیچ جا نابلدی و نابازیگری به معنای آزاردهنده آن به چشم نمیخورد. هم بازیگر نقش باجناق بهداد هم دو برادر شیرین خوب ظاهر میشوند و ژیلا شاهی در نقش شریک زندگانی(!) بهداد بینظیر است.
از همه اینها بهتر دو بازیگر خردسال فیلم هستند که اندازه و کیفیت حضور آنها و تاثیر بسیار زیادی که با حرکات و نه گفتار خود روی زندگی آدمبزرگها میگذارند در سینمای ایران کمتر نمونه مشابه دارد. دختر خردسال فیلم حتی دل به رحم نیامدنی مسعود فراستی را هم به رحم آورده بود!
«قصر شیرین» به خوبی روی مرز بین فیلم جادهای و ملودرام حرکت میکند و اگر بعضی لحظات موسیقی متن فیلم را استثنا کنیم به خوبی موفق میشود از افتادن در تله سانتی مانتالیسم خودداری کند و در عین حال فیلم پراحساسی بشود از مردی مطلقا بدون حس شفقت که نیم روز بعد از مرگ زنش مجبور است در یک سفر جادهای با دو بچهاش همراه باشد در حالی که به هیچ وجه موافق حضور دو بچه در زندگیاش نیست و از هیچ بداخلاقی هم رو برنمیگرداند. اما میرکریمی و فیلمش موفق میشوند به کنه ضمیر او نفوذ کنند و بدون اینکه روی ایده مذهبی اخلاقی “همه بندگان خدا خوبند” بایستند، تصویری همدلی برانگیز از بهداد بسازند. در پایان میتوانیم درک کنیم که چرا دست به این کارها زده و چه عواملی باعث شده او اینی بشود که حالا هست و ما هم مثل بچههایش در پایان نمیخواهیم از ماشینش بیرون برویم. بهدادِ فیلم «قصر شیرین» از دوست داشتنیترین بداخلاقهای سینمای ایران است. و البته خیلی زنده و بیتصنع.
انتخاب من اما از فیلم «قصر شیرین» سکانس جریمه شدن توسط مامورین راهنمایی رانندگی است. جایی که سه درام عمیق همزمان با هم در دل جادهای در جنگلهای بلوط زاگرس دارند اتفاق میافتند. شریک زندگانی از غیبت او به خاطر اینکه رفته است تا از پلیس بخواهد ماشین را به پارکینگ نفرستند استفاده کرده و با باز کردن موبایلش دارد از رازی که ته دلش احساسش کرده بود باخبر میشود. تنش بین بچهها و پدر زیاد شده و با کاری که پسر خردسال انجام میدهد و به عنوان همیار پلیس تخلفات دیگر پدرش را هم به مامور راهنمایی و رانندگی لو میدهد (کاری که عمل مشابه مادرش در گذشته را به یاد میآورد) به حداکثر میرسد و زمینهساز صحنه خیس کردن خود میشود که نقطه اوج تنش و در مقابل نقطه شروع شفقت در فیلم است. همزمان درگیری بین بهداد و پلیسها شبیه الاکلنگی است که هر لحظه یکی از طرفین دست بالای معادله قدرت را دارد و طرف مقابل را تحقیر میکند. وقتی قرار است ماشین به پارکینگ فرستاده شود، مامور دست بالا را دارد و وقتی بهداد ماشین پلیسها را تعمیر میکند سمت قویتر میایستد و وقتی مامور برگه جریمه سنگین را دستش میدهد جهت الاکلنگ عوض میشود و البته باز با یک تراول به عنوان رشوه و تهدید عملی مبنی بر لو دادن رشوه به مامور بالادستی بهداد دست بالا را میگیرد. نوشتن این سکانس برای فیلمنامهنویسهای جوانش و اجرایش برای میرکریمی میانسال، حرفهایترین کار در کارنامه سینمایی میرکریمی است. «قصر شیرین» میتواند کاندیدای اول شب دریافت جوایز باشد. حداقل برای کارگردانی، فیلمنامه نویسی، بهترین بازیگر مرد و بهترین بازیگر زن نقش مکمل شانس بالایی برای سیمرغ دارد.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
15