«قصر شیرین» آخرین ساخته رضا میرکریمی حکم بازگشت او به همان فضای فیلمسازی را دارد که تماشاگر این فیلمساز را با آن به خاطر میآورد. فضایی که از «زیر نور ماه» آغاز شده و در تجربیات بعدی میرکریمی بسط مییابد و کاملتر و پختهتر میشود. در «خیلی دور خیلی نزدیک» موفق به انتقال احساسات سرد انسانی و گیرهای معرفت شناختی میشود و در «یه حبه قند» این سبک فیلمسازی را حالا در بستری بدون داستان و در دل گذار از موقعیتهای مختلف و با دوربینی شاعرانه به ثمر مینشاند.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «قصر شیرین»: بازگشت یک حرفهای
«قصر شیرین» در ادامه همین رویکرد فیلمسازی کارگردان قرار میگیرد اما بگذارید پیش از ورود به فیلم یک نکته مهم را در همین ابتدا مطرح کنیم: «قصر شیرین» با وجودیکه یک فیلم متوسط مثلا دو و نیم ستارهای محسوب میشود اما در مقایسه با دو اثر آخر میرکریمی یعنی «امروز» و «دختر» یک پیشرفت اساسی به حساب میآید و از این منظر فیلمی بسیار امیدوار کننده است. دو تجربه آخر میرکریمی قبل از این فیلم تقریبا فاجعه بودند و خصوصا «امروز» با آن سکوت احمقانهاش، یک فیلم مضحک از آب درآمده بود. اما حالا «قصر شیرین» تماشاگر را به یاد روزهای درخشان میرکریمی میاندازد. روزهای «یه حبه قند» و «خیلی دور خیلی نزدیک».«قصر شیرین» یک فیلم جادهایست که اکثرش در جادهها میگذرد و قرار است شرح سفر یا به عبارت بهتر گذار قهرمان فیلم با بازی حامد بهداد از یکی از دورههای تیره و تار زندگیش شود. اولین چیزی که در رابطه با فیلم توی چشم میزند و مهمتر از باقی مسائل بهنظر میرسد، شکل ساخت فیلم است. نحوه کار میرکریمی با بازیگران، او همیشه شیوه خاص خود را در هدایت بازیگر داشته است، یکی از این نکات مهم و اصلی است. حامد بهداد، بازیگری است که به سختی میتوان کنترلش کرد و نگه داشتن او در چارچوب نقش در فیلمی رئالیستی کار چندان آسانی نیست اما میرکریمی به خوبی از پس آن برآمده است. مخصوصا که نقشی فرودار را بازی میکند و از آن دست کاراکترهای درونگراست که بازیش باید با کلی فروخوردگی و خست در اضافه کردن اکتهای بیرونی اجرا شود. اما مهمتر از آن نحوه کار کارگردان با دو بازیگر خردسال بوده است که نقشهای اصلی را برعهده دارند و در اکثر دقایق فیلم هم حضور دارند. حضور این دو کودک برخلاف عموم فیلمهای ایرانی که در آنها نقش فرزندان چندان بیشتر از آکساسوار سخنگوی صحنه نیست، بسیار جدی است و در پیش رفتن روایت مهم مینماید. کافی بود یکی از این دو بازیگر خراب کنند یا با دوربین راحت نباشند تا کل فیلم برود روی هوا و تبدیل به یک اثر معمولی و حتی کمدی ناخواسته شود. اما بازیگران خردسال فیلم نه تنها «قصر شیرین» را غیرقابل باور نکردهاند که بیشترین کشش را هم در تماشاگر ایجاد میکنند. این کشش هم به شخصیتپردازی خوب آنها در فیلمنامه مربوط میشود و هم به بازیگردانی عالی میرکریمی. دو کودکی که باهم متفاوتاند و یکی آرام و درونگراست و دیگری پرحرف و شر و شور. این اختلاف منش میان دو کودک فضای فیلم را به تعادلی نسبی و درست میرساند. نکته مهم دیگر فیلمبرداری عالی مرتضی هدایی است و خصوصا نورپردازی درخشانی که هم راکورد یک روز متداوم را در نماهای خارجی فیلم به خوبی حفظ کرده است و هم نور زرد درخشانی که برای خورشید بازسازی کرده رویایی از کار درآمده. وقتی این نورها در قابهای گرافیکی میرکریمی به ثمر مینشیند و روی صورت دو بازیگر خردسال دوستداشتنی میافتد، تماشاگر در فیلم غرق میشود.
«قصر شیرین» یک فیلم جادهای استاندارد است درحالیکه درآوردن یک فیلم جادهای در ایران اصلا کار آسانی نیست. پرداختن به شخصیت یک پدر منفی هم کار آسانی نیست مخصوصا که عموم تماشاگران و مهمتر از آن بسیاری از رسانههای رسمی ممکن است فیلم را به دلیل روحیه ضد خانوادهاش پس بزند. پدر که همیشه نماد مردانگی و ساپورت کردن خانواده است در «قصر شیرین» خانواده را ترک گفته و حالا هم نه تنها زیر بار مسئولیت فرزندانش نمیرود که میخواهد آنها را از سر باز کند و بسیار هم با آنها بد رفتار میکند که خود نکته جدیدی برای سینمای ایران است.
روایت فیلم خوب میتواند از پس همراه کردن تماشاگر تا لحظه آخر بربیاید در عین اینکه سعی خود را میکند که اطلاعات را به مرور و قطرهچکانی منتقل کند ضمن اینکه بخشی از قضیه را به هوش مخاطب واگذار میکند و در لایه سطحی اثر نگهش نمیدارد. اما بگذارید برای پایانبندی به همان ابتدای یادداشت برگردیم: اینکه میرکریمی دوباره به سینمایش بازگشته، به جهان خیالانگیز «یه حبه قند»ها که گهگاه تصاویر رویاییاش مرز میان واقعیت و خیال را درهم میشکند.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
81