بدون تردید احترام به خانه حضرت زهرا احترام به حضرت رسول اکرم است و هتک حرمت حضرت زهرا(س) توهین به رسول اکرم و خاندان او محسوب می گردد که هیچ مسلمانی آن را جایز نمی داند. ما معتقدیم که همه صحابه و خصوصا ابوبکر و عمر با دختر گرامی رسول اکرم رفتار شایسته داشته اند و احترام خانه آن بانو را کاملا مراعات نموده اند چنانچا ابوبکر توصیه فرمودند : «ارقبوا محمدا (ص) فی اهل بیته» بخاری ج14ص579....
این مطالبی که در راستای اثبات رفتار شایسته عمر و ابوبکر با حضرت فاطمه (س)دختر رسول گرامی اسلام (ص) القاء شده اند، نمی توانند واقعیات تاریخی مبنی بر برخورد نادرست و خصمانه این دو خلیفه را با آن حضرت بپوشاند که در کتابهای معتبر اهل سنت نقل شده است. و هرگز انعکاس این واقعیات از باب احساسات نمی باشد بلکه حوادثی است که تاریخ موثق و مسلم آنها را برای ما بازگو نموده است.
بنابراین قضاوت در مورد یک واقعه تاریخی نیازمند به تحقیق عمیق و گسترده ای است، تبرئه کردن متهم و سرپوشی یک واقعیت دردناک و بزرگ و یا کوچک جلوه دادن با چند سخن و سفارش متهمین امکان پذیر نمی باشد. وبر عکس این نوع برخورد و سرپوش گذاشتن از احساسات ناشی می شود. کسی که دوست دارد حقیقت را در یابد بر او لازم است که با تحقیق کامل و به دور از هر گونه تمایلات نفسانی و با عدل و انصاف مسأله را مورد بررسی و قضاوت قرار دهد و واقعیات را بر اساس آن چه که نقل شده بدون تحریف تبیین کند لذا ما به دور از هر نوع تعصب مسأله را با استناد به منابع معتبر اهل سنت مورد تحقیق و بررسی قرار داده و قضاوت را بر عهده پرسش گر محترم می گذاریم.
تهاجم به منزل فاطمه ـ سلام الله علیها ـ در منابع اهل سنّت
در منابع اهل سنّت روایات مختلفی در مورد تهاجم عمر به خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ وارد شده است برای اختصار به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:
1. در کتابهای (عقد الفرید) و (تاریخ ابوالفداء) و (اعلام النساء) در این مورد این گونه آمده است: ابوبکر گروهی را به سرکردگی عمر بن خطاب به سوی خانه علی ـ علیه السلام ـ گسیل داشت و به سرکرده آنان گفت: اگر در برابر فرمانت سر فرود نیاوردند با آنان پیکار کن، عمر با شعله ای از آتش حرکت کرد تا خانه وحی و رسالت را به آتش بکشد، در این گیر و دار بود که دخت فرزانه پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با او روبرو شد و فرمود: هان! ای پسر خطّاب آیا آمده ای تا خانه ما را به آتش بکشی؟ عمر پاسخ داد: آری مگر این که همان را که امّت گردن نهاده اند بپذیرید و با خلیفه انتخابی ما دست بیعت دهید.[1]
2. مدائنی از سلمة بن محارب، و او از سلیمان تیمی، و او از ابن عون روایت کرده که گفت: «ابابکر برای بیعت گرفتن از علی ـ علیه السلام ـ به دنبال وی فرستاد، پس علی ـ علیه السلام ـ بیعت نکرد. در این هنگام عمر با شعله ای آتش روانه خانه علی ـ علیه السلام ـ شد. فاطمه ـ سلام الله علیها ـ در پشت درب با او سخن می گفت: ای پسر خطاب! آیا تو را در حال آتش زدن خانه ام می بینم؟! عمر گفت: آری! و آن چنان به این امر مصرّ و محکم هستم چنان که پدرت بر دینی که آورده بود محکم بود!»[2]
3. مؤلف کتاب «الامامة و السیاسة» معروف به تاریخ خلفاء، تحت عنوان چگونگی بیعت امام علی ـ علیه السلام ـ می نویسد: ابوبکر در پی جویی از کسانی که از بیعت سر باز زده و در نزد امام علی ـ علیه السلام ـ جمع شده بودند برآمد، از این رو عمر را به سوی خانه علی ـ علیه السلام ـ روانه داشت تا آنان را جهت بیعت با ابوبکر احضار کند، عمر به در خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ آمد و آنان را ندا کرد، اما آنان از آمدن و دست بیعت دادن به ابوبکر خودداری کردند، عمر به همراهان خود دستور داد تا هیزم بیاورند، و فریاد کشید به خدائی که جان عمر در دست اوست یا باید از خانه بیرون بیایید یا این که خانه را با هر کسی که در آن است به آتش می کشم!! به او گفتند: ای ابا حفص (عمر) آیا می دانی که فاطمه (دختر پاره تن رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ) در این خانه است؟ گفت گر چه او هم باشد، در این هنگام فریاد فاطمه ـ سلام الله علیها ـ بلند شد: بابا یا رسول اللّه! آیا می بینی بعد از تو ابن خطاب (عمر) و ابن ابی قحافه (ابوبکر) با ما چه می کنند.[3]
4. روایت شده زمانی که پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ از دنیا رحلت فرمود عباس رضی اللّه نزد امیرالمؤمنین رفت و گفت: دستت را بده تا با تو بیعت کنم... پس امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ با عدّه ای از پیروان و شیعیانش در منزلش دست به مبارزه (منفی) زدند چون پیامبر به وی چنین دستور داده بود، در این هنگام عدّه ای به خانه علی ـ علیه السلام ـ حمله ور شده و به آن جا هجوم آوردند و درب خانه اش را به آتش کشیدند و او را به زور از خانه خارج کردند. آن ها سیده زنان (حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ ) پشت درب فشار سختی دادند به حدّی که محسن را سقط کرد.[4]
5. در روایتی طولانی از سلیم بن قیس از سلمان فارسی می خوانیم: ابوبکر برای تثبیت خلافت خود از علی ـ علیه السلام ـ خواست که او نیز بیعت کند، ولی امام ـ علیه السلام ـ بیعت نکردند، سرانجام ابوبکر، قنفذ را نزد امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ فرستاد و عده ای کمک نیز به همراهش قرار داد. او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولی حضرت به آنان اجازه نداد. اصحاب قنفذ به نزد ابوبکر و عمر برگشتند در حالیکه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: بروید، اگر به شما اجازه داد وارد شوید وگرنه بدون اجازه وارد شوید. آنها آمدند و اجازه خواستند حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ فرمود: «به شما اجازه نمی دهم بدون اجازه وارد خانه من شوید». همراهان او برگشتند ولی خود قنفذ ملعون آنجا ماند. آنان (به ابوبکر و عمر) گفتند: فاطمه چنین گفت، و ما از اینکه بدون اجازه وارد خانه اش شویم خودداری کردیم. عمر عصبانی شد و گفت: ما را با زنان چه کار است!! سپس به مردمی که اطرافش بود دستور داد تا هیزم بیاورند، آنان هیزم برداشتند و خود عمر نیز همراه آنان هیزم برداشت و آنها را اطراف خانه علی و فاطمه و فرزندانشان قرار دادند. سپس عمر ندا کرد بطوریکه علی و فاطمه علیهما السلام بشنوند و گفت: به خدا قسم ای علی باید خارج شوی و با خلیفه پیامبر (ابوبکر) بیعت کنی وگرنه خانه را با خودتان به آتش می کشم!! حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ فرمود: ای عمر، ما را با تو کاری نیست! جواب داد: در را باز کن وگرنه خانه تان را به آتش می کشیم! فرمود: ای عمر از خدا نمی ترسی که به خانه من وارد می شوی ولی عمر از برگشتن ابا کرد. عمر آتش طلبید و آنرا بر در خانه شعله ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز کرده و وارد خانه شدند. فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ در میان در و دیوار مصدوم و مجروح شدند. با گفتن بابا یا رسول اللّه استغاثه می کرد و صیحه می کشید و از ستم ابوبکر و عمر شکوه کرد ولی عمر رحمی به او ننمود و با شمشیری که در غلاف بود به پهلوهای فاطمه ـ سلام الله علیها ـ زد و با تازیانه دستها و بازوان دختر پیامبر را متورم ساخت، علی ـ علیه السلام ـ در این حال صدای استغاثه را شنید بیرون آمد و به عمر حمله کرد و او را در یک لحظه به زمین افکند و خواست او را بکشد ولی در این هنگام سفارش پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را متذکر شد و فرمود: ای پسر صهّاک، قسم به آنکه محمّد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ را به پیامبری مبعوث نمود اگر نبود مقدری که از طرف خداوند گذاشته و عهدی که پیامبر با من نموده است می دانستی که تو نمی توانی به خانه من داخل شوی.[5]
6. ابی الهجاء شبل الدّولة حنفی می گوید: بعد از آن که ابوبکر از مردم برای خود بیعت گرفت عمر را همراه با قنفذ و خالد بن ولید و ابا عبیده جراح و عدّه ای از جماعت دیگر (از منافقین) به سوی خانه علی و فاطمه علیهم السلام فرستاد. «عمر هیزم را بر در خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ جمع کرد و آن را آتش زد و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به طرف در آمد که از ورود آتش به خانه جلوگیری کند، در این هنگام عمر و همراهانش با فشار در را باز کردند و فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ بین در و دیوار ماندند. آنچنان فشار بر آن حضرت وارد شد به طوری که مسمارهای در به سینه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ فرو رفت و از شدت فشار فرزندش را سقط نمود و فریاد می کشید: ای پدر جان! یا رسول اللّه! ببین بعد از تو عمر و ابوبکر با من چه کردند؟ در این هنگام عمر به اطرافیان خود گفت: بزنید فاطمه را! پس آن از خدا بی خبران با شلاق حبیبه رسول خدا و پاره تن او را زدند به حدّی که آثار صدمات و شلاق بر جسم مبارک آن حضرت نمایان شد. بر اثر این ضربات فاطمه ـ سلام الله علیها ـ مریض شدند و عاقبت به شهادت رسیدند. پس فاطمه شهیده خانه نبوّت است و سبب قتل او عمربن خطاب بوده است».[6] این ها تنها نمونه هایی از جریان حمله عمر به خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ می باشد. مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ و کشته شدن فرزند او توسط عمر. در مورد مضروب شدن حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ توسط عمر و سقط فرزند آن حضرت روایات فراوان است. به جهت اختصار فقط به نمونه هایی از آن که در منابع اهل سنّت وارد شده است اکتفا می کنیم:
1. ذهبی مورّخ مشهور اهل سنّت با ذکر سند می گوید: «انّ عمر رفس[7] فاطمة حتّی اسقطت بمحسن؛ همانا عمر چنان لگدی به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ زد که محسن از او سقط شد».[8]
2. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نقل می کند که: «اَنَّ عُمر ضَرَبَ فاطمة ـ سلام الله علیها ـ بالسّوطِ و قَصدَ منزله؛ عمر به منزل فاطمه ـ سلام الله علیها ـ آمد و او را با تازیانه زد».[9]
3. «عن ابراهیم بن یساربن هانیء النظام انّه قال: انّ عمر ضربَ بِبطن فاطمه یوم البیعه حتی ألقت الجنین من بطنها؛ از ابراهیم بن یسار بن هانی ء نقل شده که: عمر در روز بیعت به پهلوی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ زد، بطوری که سقط جنین نمود».[10]
4. نظّام معتزلی می گوید: «بدون شک عمر در روز بیعت چنان فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را لگد زد که محسن را سقط نمود».[11] ما در اینجا از روایاتی که در منابع شیعه آمده است صرف نظر می کنیم زیرا علمای شیعه اجماع بر این دارند که عمر به دستور ابوبکر بر خانه حضرت فاطمه زهرا هجوم برده و در خانه را به آتش کشیده و به زور وارد منزل آن حضرت گردیده و موجب اذیت و آزار و جراحت آن حضرت و در نهایت باعث سقط جنین و شهادت این یگانه دختر رسول خدا شده اند.
اعتراف عمر به تهاجم خود به خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و ضرب و اذیّت ایشان
در کتابهای اهل سنت آمده است که عمر در ضمن نامه ای برای معاویة، چگونگی برخورد خود با فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را چنین بیان می کند: ... به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ که پشت در بود گفتم: اگر علی ـ سلام الله علیها ـ از خانه (برای بیعت) بیرون نیاید، هیزم فراوانی به این جا بیاورم و آتشی برافروزم و خانه و اهلش را بسوزانم، و یا این که علی ـ علیه السلام ـ را برای بیعت به سوی مسجد می کشانم. آن گاه تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را با آن زدم، و به خالد بن ولید گفتم تو و مردان دیگر هیزم بیاورید، و به فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گفتم: خانه را به آتش می کشم.... همان دم دستش را از در بیرون آورد تا مرا از ورود به خانه باز دارد، من او را دور نموده وبا شدّت، در را فشار دادم و با تازیانه بر دستهای او زدم، تا در را رها کند، از شدّت درد تازیانه، ناله کرد و گریست، ناله او به قدری جانکاه و جگر سوز بود که نزدیک بود دلم نرم شود و از جا منصرف گردم، ولی به یاد کینه های علی ـ علیه السلام ـ و حرص او بر کشتن قریشیان (مشرک) افتادم.. با پای خود لگد بر در زدم صدای ناله فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را شنیدم که گمان کردم، این ناله، مدینه را زیر و رو کرد، در آن حال فاطمه ـ سلام الله علیها ـ می گفت: «یا اَبتاه! یا رسول اللّه! هکذا یُفْعَلُ بِحَبیبَتِک وَ اِبْنَتَک، أَهْ! یا فِضَّةُ اِلَیْک فَخُذینی فَقَدْ وَ اللّهِ قُتِلَ مَا فی رحمی مِنْ حَمْلٍ؛ ای پدر جان! ای رسول خدا! بنگر که این گونه با حبیبه و دختر تو رفتار می شود، آه! ای فضّه بیا و مرا دریاب که سوگند به خدا فرزندم که در رحم من بود کشته شد، در عین حال در را فشار دادم، در باز شد، وقتی وارد خانه شدم، فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با همان حال روبروی من ایستاد، ولی شدّت خشم من، مرا به گونه ای کرده بود که گوئی پرده ای در برابر چشمم افتاده است، چنان سیلی روی روپوش به صورت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ زدم که به زمین افتاد...».[12]
اعتراف عمر و ابوبکر بر اذیت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ
در کتابهای معتبر اهل سنت آمده است که: «فقال عمر لابی بکر: انطلق بنا الی فاطمة فانّا قَدْ اغضبناها! فانطلقا جمیعاً فأستأذنا علی فاطمة فلم تأذن لهم؛ عمر به ابوبکر گفت: بیا به دیدار فاطمه ـ سلام الله علیها ـ رویم و رضایت او را جلب کنیم، زیرا که ما وی را به خشم آورده ایم و آنان چندین بار به خانه آن حضرت آمدند، آن حضرت اجازه ورود به خانه را به آنها نداد...».[13]
چون چنین دیدند دست به دامن علی ـ علیه السلام ـ شدند و با فشار و اصرار نظر او را جلب کردند که از فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اجازه بگیرد، ولی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ اجازه ندادند. امام علی ـ علیه السلام ـ فرمود: ای دختر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آنان نا رضایتی و اجازه ندادن تو را از چشم من می بینند و لذا من به آنان قول داده ام که از تو اجازه بگیرم. سرانجام فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گفت: من در اختیار تو هستم...
شیخین وارد خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ شده و بر او سلام کردند ولی فاطمه ـ سلام الله علیها ـ جواب سلام نداد و صورتش را از آنان به سوی دیوار برگرداند.[14] و اصرار و سماجت به جایی نرسید. ابوبکر خیلی ناراحتی می کرد و می گفت: ای کاش من به جای پیامبر می مردم ... فاطمه ـ سلام الله علیها ـ گفت: اگر حدیثی را از پیامبر خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ بخوانم، مرا تأیید می کنید؟ گفتند بلی؟ فرمود:«الم تسمعا رسول اللّه ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ یقول: فاطمة بضعة منی من آذاها فقد آذانی، رضا فاطمة من رضای و سخط فاطمة من سخطی، فمن احب فاطمة ابنتی فقد احبنی، و من ارضی فاطمة فقد ارضانی؟ قالا: نعم. قالت: فإنّی قد اُشْهِدُ اللّهِ وَ مَلائِکتَهُ اَنَّکما أسْخَطْتُمانی وَ مَا اَرْضَیتُما فی وَ لَئِنْ لَقَیْتُ النّبی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ لاشکوَنَّکما إِلَیه».[15]آیا از پدرم نشنیده اید که رضایت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ رضایت من و خشم او خشم من است و هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر کس او را راضی کند مرا راضی نموده و چنانچه کسی وی را به خشم آورد مرا به خشم آورده است؟ گفتند: بلی، آنگاه دست به سوی آسمان برداشت و گفت: «من، خدا و ملائکه اش را به این اعتراف شما شاهد می گیرم، که شما مرا به خشم آورده اید و راضیم نکردید و هنگامی که در پیشگاه خدا پدرم را دیدار کنم، از شما به او شکایت خواهم کرد».
ابوبکر پس از شنیدن این سخنان به گریه افتاد و با تمام ناراحتی خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را به همراه عمر ترک کرد و خطاب به مردم گفت: من از خلافت کنار می روم و حاجتی به بیعت شما ندارم... و فاطمه ـ سلام الله علیها ـ نیز اظهار داشت: من در تعقیب هر نماز تو را نفرین خواهم کرد...[16]
پشیمانی ابوبکر از بی احترامی به خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ
طبق روایت وارده در منابع اهل سنت ابوبکر در اواخر عمر خود پیوسته از حمله و هجوم به خانه فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ و آزار و اذیت آن حضرت (که به دستور او و تهاجم عمر و دار و دسته اش انجام شد) اظهار ندامت و پشیمانی می کرد. در این باره روایات زیادی وارد شده است که ذیلا به نمونه هایی از آن اشاره می کنیم:
1. عمر از پدرش عبدالرحمن بن عوف نقل می کند که گفت: «زمانی که ابوبکر مریض شد به ملاقات او رفتم، ابوبکر گفت: بر هیچ چیز دنیا تأسف نمی خورم مگر بر سه کار که انجام دادم وای کاش انجام نمی دادم... ای کاش به خانه فاطمه بی احترامی نکرده بودم اگر چه بر علیه من اعلان جنگ می نمودند...».[17]
2. یعقوبی مورخ مشهور اهل سنت نقل می کند: وقتی که ابوبکر در بستر مرگ افتاده بود همواره تأسف می خورد که، ای کاش قلادّه خلافت را به گردن نینداخته بودم. ای کاش خانه فاطمه را تفتیش نکرده و مورد هجوم آن عده قرار نداده بودم.[18]
روایات وارده در منابع اهل سنت درباره ناراضی بودن فاطمه ـ سلام الله علیها ـ از خلیفه اول و دوم
دانشمندان اهل سنت در تاریخ های خود می نویسند: فاطمه ـ سلام الله علیها ـ آن چنان از دو خلیفه اول و دوم ناراضی و ناراحت بود، که با آنان قهر کرد و از ستم آن دو رو به سوی قبر پدر کرد و فرمود:
1. «یا ابتاه! یا رسول اللّه! ما ذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب و ابن ابی قحافه؟!؛ ای پدر و ای رسول خدا! ما بعد از تو چه روزگار سیاهی از پسر خطاب و پسر ابو قحافه داشته ایم؟!».[19]
2. طبری می نویسد: «فَهجَرَته فاطمة ـ سلام الله علیها ـ فلم تکلّمه فی ذلک حتّی ماتت، فدفنها علی ـ علیه السلام ـ لیلاً؛ بعد از جریان تهاجم به خانه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و اذیت آن حضرت توسط خلیفه اول و دوم، حضرت از آن ها روی گردان شد و تا آخر عُمر با آنان سخن نگفت تا این که از دنیا رفت و علی ـ علیه السلام ـ شبانه او را دفن نمود».[20]
3. حضرت زهرا ـ سلام الله علیها ـ خطاب به ابوبکر فرمود: «و اللّه! لا کلّمتک ابداً، و اللّه لادعون اللّه علیک فی کل صلوة؛ سوگند به خدا از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت، سوگند به خدا شکایت تو را به خدا خواهم نمود. و در هر نماز تو را نفرین خواهم کرد».[21]
4. حضرت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ آنچنان از عمر و ابوبکر ناراضی بود بطوری که وصیّت نمود که آن ها حقّ شرکت در تشییع جنازه فاطمه ـ سلام الله علیها ـ را ندارند. چنان که به علی ـ علیه السلام ـ وصیت می کند: «انی اوصیک ان لا یلی غسلی و کفنی سواک و اذا انا مت فادفنی لیلاً و لا توذنن بی احداً، و لا توذنن بی ابابکر و عمر و بحق محمد رسول اللّه ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ ان لا تصلی علَی ابوبکر و لا عمر؛ همانا من تو را وصیت می کنم که غسل و کفن کردن مرا کسی غیر از تو انجام ندهد و وقتی وفات کردم مرا شب دفن کن و هیچ کس را خبر نکن و ابابکر و عمر را نیز مطلع نساز، و تو را سوگند می دهم به حق رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که ابوبکر و عمر بر جنازه من نماز نخوانند».[22]
5. ابن ابی الحدید (امام معتزلی) پس از تحقیق و بررسی در مورد واکنش حضرت فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به ستمهای وارده از سوی حکومت وقت می نویسد: «وَ الصّحیحُ عِندی اَنَّها ماتَتْ واجِدَةً عَلَی ابی بکر و عمر و اَنَّها اَوْصَت الاّ یُصَلّیا عَلَیها».[23] به نظر من حق این است که فاطمه ـ سلام الله علیها ـ با دل پر درد از ابوبکر و عمر از دنیا رفت و وصیت کرد: آن دو بر جنازه اش نماز نخوانند. این ها نمونه هایی از روایات و مطالبی هستند که حکایت از نارضایتی فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ نسبت به خلیفه اول و دوّم را دارد.
فاطمه ای که پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ رضایت او را رضایت خدا و غضب او را غضب خداوند می شمرد. آن جا که می فرماید: «یا فاطمة انّ اللّه لیغضب لغضبک و یرضی لرضاک؛ ای فاطمه! همانا خداوند با غضب تو غضبناک و با رضایت تو راضی می گردد».[24] حال با توجه به این حدیث چگونه می توان عدم رضایت فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ را از آن دو (عمر و ابوبکر) توجیه کرد؟ از این احادیث چه نتیجه ای می توانیم بگیریم؟ پاسخ این سؤالات برای همه روشن است، چه رسد به افراد تحصیل کرده و آزموده.
جهت روشن شدن پاسخ به یک حدیث توجه فرمایید!
جوینی از محدثین بزرگ اهل سنت حدیثی را از ابن عباس نقل می کند که پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ فرمود: «و أمّا ابنتی فاطمة فإنها سیّدة نساء العالمین من الأولین و الآخرین و هی بضعة منی و هی نور عینی و هی ثمرة فؤادی و هی روحی الی ان قال: اللهم العن من ظلمها و عاقب من غصبها و ذلّل من أذلّها و خلّد فی نارک من ضرب جنبها حتّی ألقت ولدها فتقول الملائکة عند ذلک آمین؛ اما دخترم فاطمه، او سیّده زنان دو عالم از اولین و آخرین است. و او پاره تن من است، او نور چشم و میوه دلم می باشد. فاطمه روح و جان من است، تا این که فرمود: خدایا کسانی که به او ظلم کرده و حقش را غصب کرده اند لعنت کن و خوار کن کسی که او را خوار می کند. خدایا آن کس که بر پهلوی دخترم فاطمه زند به طوری که بچه اش ساقط گردد جایگاهش را آتش جهنّم قرار بده. و ملائکه هایی که در نزد پیامبر بودند آمین گفتند».[25] اذیت و آزار فاطمه (س) توسط عمر و ابوبکر در هجوم بر خانه آن حضرت خلاصه نمی شود بلکه آنان حضرت را با غصب فدک نیز مورد اذیت و آزار قرار داده است این مطلب در صحیح بخاری معتبر ترین کتاب اهل سنت این گونه بازگو شده که حضرت برای پس گرفتن فدک پیش ابوبکر می رود وقتی که ابوبکر می گوید پیامبر صدقه بر جای نمی گذارد فاطمه غضبناک می شود: «فغضبت فاطمه بنت رسول الله – صلی الله علیه و سلم- فهجرت ابابکر فلم تزل مهاجرته حتی توفیت و عاشت بعد رسول الله – صلی الله علیه وسلم- سته اشهر»[26] یعنی پس فاطمه دختر روسول خدا(ص) بر ابوبکر غضب نمود و از او کناره گرفت و این کناری گیری همچنان ادامه داشت تا اینکه فوت نمود و بعد از رسول خدا (ص) شش ماه زندگی کرد. در جای دیگر صحیح بخاری می گوید: «فهجرته فاطمه فلم تکلمه حتی ماتت»[27] یعنی فاطمه از ابوبکر کناره گیری کرد و هرگز با او سخن نگفت تا اینکه از دنیا رفت.
از آنچه که بیان شد اذیت و آزار فاطمه (س) توسط عمر و ابوبکر یک مسئله قطعی است و هیچ کسی نمی تواند آن را انکار نماید. حالا این برخورد های عمر و ابوبکر با فاطمه(س) چه عواقب و آثاری برای این دو نفر دارد به عدل و انصاف آنان بستگی دارد که در این مورد می خواهند قضاوت کنند.
[1]. قال: ابن عبد ربّه الاندلسی: الذین تخلفوا عن بیعة ابی بکر: علی و العباس و الزبیر فقعدوا فی بیت فاطمة، «حتی بعث ابوبکر عمر بن الخطاب لیخرجهم (لیخرجوا) من بیت فاطمة و قال له: ان أبو افقاتلهم فاقبل بقبس من نار علی ان یضرم علیهم الدار فلقیته فاطمة فقالت: یابن الخطّاب! اجئت لتصرف دارنا؟! قال: نعم او تدخلوا فیما دخلت فیه الأمة». عماد الدین اسماعیل ابی الفداء، تاریخ ابی الفداء، بیروت، لبنان، دارالمعرفه، ج1، ص56؛ أبی عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفرید، القاهره ـ مصر، مکتبة النهضة المصریه، الطبعة الثانیه، 1381ق، ج4، ص259؛ عمر رضا کحالة، اعلام النساء، بیروت ـ لبنان، مؤسسة الرسالة، 1440ق، ج3، ص1207؛ علامه الدین علی تقی بن حسام الدین هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت ـ لبنان، مؤسسة الرسالة 1405ق، ج3، ص149.
[2]. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشرف، القاهره ـ مصر، ج1، ص586، ح1184.
[3]. انّ ابابکر تفتدّ قوماً تخلفوا عن بیعته عند علی کرم اللّه وجهه فبعث اِلیهم عمر، فجاء فناداهم و هم فی دار علی ـ علیه السلام ـ ، فایو ان یخرجوا، فدعا بالحطب و قال: و الّذی نفس عمر بیده، لتخرجنّ اولاحرقنّها علی من فیها! فقیل له: یا ابا حفص! انّ فیها فاطمه؟ فقال: و ان! فقالت فاطمة: یا ابتا یا رسول اللّه! ما ذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابی قحافة؟! أبی محمد عبدالله بن مسلم، ابن قتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، قم، منشورات الرضی، الطبعة الاخیرة، 1388ق، ص12.
[4]. علی بن حسین بن علی مسعودی، اثبات الوصیه، ص142، صاحب کتاب مروج الذهب.
[5]. فاقبل عمر ثم نادی: یابن ابی طالب افتح الباب، فقالت: فاطمه: یا عمر! اما تتّقی الله عزوجل تدخل علی بیتی و تهجم علی داری؟! فابی ان ینصرف! ثمّ دعا عمر بالنّار! فاضرمها فی الباب فاحرق الباب! ثمّ دفعه عمر فاستقبلته فاطمه ـ سلام الله علیها ـ و صاحت یا ابتاه یا رسول اللّه. فرفع السّیف و هو فی غمده فوجاً به جنبها فصرخت فرقع السّوط فضرب به ذراعها فصاحت یا ابتاه. فوثب علی ـ علیه السلام ـ فاخذ بتلابیب عمر ثمّ هزّه فصرعه و وجأ النفه و هم بقتله... . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، الطبعة الثانیه، 1402ق، ج43، ص197؛ شبّر، جلاء العیون، ج1، ص192؛ طبرسی، احتجاج، ج1، ص414.
[6]. و جمع عمر الحطب علی باب بیت فاطمة و احرق باب بالنار و لما جاءت فاطمه خلف الباب لتردّ عمر و حزبه، عصر عمر فاطمة بین الحائط و الباب عصرة شدیدة قاسیة حتی أسقطت جنینها و نبت مسمار الباب فی صدرها و صاحت فاطمة: یا أبتاه! یا رسول اللّه! انظر ماذا لقینا بعدک من ابن الخطّاب و ابن ابی قحافه! فانفت عمر الی من حوله و قال: اضربوا فاطمة، فانهالت السیاط علی حبیبة رسول اللّه ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و بضعته حتّی أدموا جسمها، و بقیت آثار العصرة القاسیة و الصدمة المریرة تنخر فی جسم فاطمة ـ سلام الله علیها ـ ، فأصبحت مریضة علیلة حزینة حتی فارقت الحیاة بعد أبیها بأیّام، ففاطمة شهیدة بیت النبوة، فاطمة قتلت بسبب عمر بن الخطاب. ابی الهجاء الحنفی، کتاب مؤتمر علماء بغداد و مقدمة السیّد شهاب الدّین المرعشی النّجفی، چاپ ایران، الطبعة الثالثة، 1399ق، ص63. به نقل السّقیفه لأبی بکر الجوهری، الامامة و السیاسة، لابن قتیبه. ابن ابی الحدید، فی شرح نهج البلاغه، ج2، ص19.
[7]. در قاموس المحیط می گوید: الرفس: الصدمة بالرجل فی الصّدر، مادة رفس. یعنی رفس به معنی صدمه زدن با پا بر سینه است.
[8]. شهاب الدین أبی الفضل أحمد بن علی بن حجر العسقلانی، لسان المیزان، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، الطبعة الثالثه، 1406ق، ج1، ص268، ح824.
[9]. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج16، ص271.
[10]. ابوالفتح محمد بن عبدالکریم، ابن ابی بکر الشهرستانی، الملل و النحل، بیروت، 1402ق، ج1، ص57.
[11]. صلاح الدین خلیل بن إیبک صفدی، الوافی بالوفیات، بیروت، 1401ق، ص17، حروف الف، از روایت ابراهیم بن سیّار، شماره 2444.
[12]. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 14؛ اعلام النساء، ج 3، ص 1214؛ الغدیر، ج 7، ص 229؛ بن ابی الحدید، ج 16، ص 281.
[13]. فلمّا قعدا حوّلت وجهها الی الحائط فسلّما علیها فلم ترد ـ سلام الله علیها ـ .
[14]. این نوع احادیث درباره فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ از زبان پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ با عبارتهای مختلف در منابع اهل سنت وارد شده است.
[15]. أبی محمد عبدالله بن مسلم ابن قتیبة الدّینوری، الامامة و السیاسة، قم، ایران، منشورات الرضی، الطبعة الاخیره، 1388ق، ص13ـ14.
[16]. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم والملوک، بیروت، ج2، ص619، فی حوادث سنة 13 هجری قمری.
[17]. حسین ابن علی مسعودی، مروج الذهب، لقاهره، ج2، ص194، باب نسب و سیره ابوبکر؛ تاریخ یعقوبی، بیروت، ج2، ص137، باب أیام أبی بکر.
[18]. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 12 و 13؛ تاریخ طبری، ج 3، ص 210.
[19]. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، لابی جعفر محمد بن جریر الطبری، ج2، دارالکتب العلمیّه، بیروت، الطبعة الثانیة، 1408ق، کتاب 5 جلدی، ص236.
[20]. صحیح مسلم، ج 72 2. صحیح بخاری، ج 5، ص 5. الامامة و السیاسة، ج 1، ص 14.
[21]. کشف الغمّة، ج 2، ص 68.
[22]. شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 50. ج 16، ص 281.
[23]. این حدیث را جمعی از علماء و محقّقین اهل سنّت در کتاب های خودشان آورده اند از جمله: الحاکم النیسابوری، المستدرک الصحیحین، ج 2، ص 153؛ الحافظ الذهبی، میزان الاعتدال، ج 1، ص 535؛ ابن الاثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابه، ج 5، ص 522؛ المحبّ الطّبری، الذخائر، ص 39؛ ابن حجر العسقلانی، الاصابة، ج 4، ص 378؛ ابن المغازلی الشافعی، مناقب علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ ، ص 351. و در روایت دیگر می فرماید: «فمن اغضبها فمن اغضبنی»، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 272.
[24]. ابراهیم محمد الجوینی، فرائد السمطین، حقّقه و علّقه الشیخ محمد باقر المحمودی، بیروت، مؤسسة المحمودی للطباعة و النشر، الطبعة الاولی، 1400ق، ج2، ص35.
[25]. أبی عمر أحمد بن محمد بن عبد ربّه، العقد الفرید، قاهره، مکتبة النهضة المصریه، الطبعة الثانیه، 1381ق، ج4، ص259؛ عمر رضا کحالة، اعلام النساء، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1440ق، ج3، ص 1207؛ علامه الدین علی تقی بن حسام الدین هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1405ق، ج 3، ص 149.
[26] . صحیح بخاری، ج4ص42، دارالفکر للطبعه و النشر والتوزیع، 1401هجری- 1981م.
[27] . صحیح بخاری، ج8ص3. همان.