«جاندار» اولین فیلم بلند حسین امیری و پدرام پور امیری است. دو فیلمساز جوانی که باهم فیلم کوتاههای متعددی ساختهاند و جوایز مختلفی را هم کسب کردهاند. حالا آنها اولین فیلم بلند خود را بر پرده دارند. فیلمی پرستاره که از همان ابتدای ساخت، سر و صدای زیادی هم بهپا کرد.
در سینمای ایران جدیدا مد شده فیلمسازان جوان و کم تجربه با استفاده از عوامل فنی بسیار فنی و باسابقه و بازیگرانی که مهمترین سوپراستارهای این سینما هستند استفاده میکنند و به خیال خودشان فیلم اولشان را هم ساختهاند. اما حقیقت اینست که این فیلمها بیش از اینکه محصول کارگردانان آن باشند، محصول باقی عوامل فیلم هستند. مثلا «سرخ پوست» با وجودیکه فیلم اولی نیست اما بیش از آنکه فیلم نیما جاویدی باشد ثمره تلاشهای هومن بهمنش و محسن نصرالهی و رامین کوشا است. قصه «جاندار» هم از این قاعده مستثنی نیست.
«جاندار» ثمره حضور عوامل حرفهای در پشت صحنه است. بهمنش، معتمدآریا، بهداد، دهقانی همه همان چیزی را ارائه میدهند که پیش از این بارها دیدهایم و کارگردانان رنگ جدیدی به فیلم نزدهاند.
اساسا بنای شکلگیری «جاندار» براساس خوشایند مخاطب و دستیابی به آمار فروش بالا بوده است. انگار که کارگردانان فیلم نشسته و وضع سینمای ایران را بررسی کرده و با خود گفته باشند برای ساختن یک فیلم دهن پرکن و خوش گیشه به چه چیزهایی احتیاج داریم و سپس با هوشمندی متریالشان را انتخاب کردهاند. از این حیث اگر نگاه کنیم، آنها یک فیلم اول موفق ساختهاند: فیلمی که با عوامل حرفهای تولید شده، کلی ستاره دارد که فروشش را تضمین میکند و موضوعی حساسیت برانگیز هم دارد که در زمانی که جامعه ایران غوطهور در ناامیدی است صد چندان بر زشتیها و کثافتها تاکید میورزد تا همدلی بهدست بیاورد. البته که تماشاگر ایرانی مهربان و دلسوز هم که منتظر است تقی به توقی بخورد تا احساساتی شود و جو برش دارد، به فیلم نه نمیگوید، کما اینکه همین حالا هم جز ده فیلم برتر آرا مردمی است. آیا فیلمسازان جوان به هدفشان رسیدهاند؟ بله! آنها راه میانبر را انتخاب کردهاند تا زودتر بتوانند فیلمهای بعدی و مهمشان را بر زیربنای چنین فیلم موفقی پایه بگذراند. راه هوشمندانهای برای رسیدن به هدفشان انتخاب کردهاند اما این موفقیت بیشتر به بعد صنعتی و تجاری سینما مربوط میشود تا هنر یا ذات آن. اساسا در حال حاضر یا فیلمهای کمدی بیربط خوب میفروشند و موفقیتی در نزد عامه بههم میزنند یا ملودرامهای اجتماعی سیاهنمایانه که شرح اغرقآمیزی از بدبختی و تیرگیاند و همانطور که دیالوگی از «جاندار» می گوید “دارند در گه خفه میشوند”.«جاندار» ملغمهای است از هرآنچه که باعث شود فیلم اقبال عمومی بیاید، بدون اینکه کیفیت رسیدن به این محبوبیت برایش اهمیتی داشته باشد. دوپارگی فضای فیلم متاثر از «درباره الی» است که از شروعی شاد و شنگول تماشاگر ناگهان به دل فاجعه سقوط میکند. شخصیتپردازی خاکستری و تناقضآمیزش و چالشهای انسانی بر سر مسیر تصمیم گرفتنهای جدی از جهان فیلمهای فرهادی میآید، پیرنگ دختر مظلومی که در دوراهی میان فدا کردن خود و نجات خانواده سرگردان است و دارد له میشود را از «ابد و یک روز» به عنوان خرده پیرنگ استفاده میکند ضمن اینکه فاز “در ستایش بدبختی” را هم از فیلم اول روستایی به ارث میبرد و مثلث عشقی که یک سویش مرد عیاش اما قدرتمند است و سوی دیگرش معشوقه دختر را هم از «شهرزاد» به امانت میگیرد تا داستانی “عامهپسند” بسازد که بتواند جدی و اندیشمندانه بهنظر برسد. همه اینها همزمان با هم در فیلم حاضرند و کلی داستان و خرده پیرنگ میسازند تا تماشاگر را در دل بحرانهای پیوسته به دام بیاندازند. به طرز عجیبی این زیادی ایدهها باعث شده با فیلمنامهای متظاهر طرف باشیم که در سطح اولیه به نظر استاندارد میرسد و مدام دارد اطلاعات را قطرهچکانی به تماشاگر منتقل میکند درحالیکه این تنها ظاهری فریبنده است اگر کمی در فیلمنامه دقیقتر شویم و بسیطتر فکر کنیم، میبینیم کاری که فیلم در لوای انتقال اطلاعات زمانبندی شدهاش انجام میدهد این است که مدام از دل بحرانی به داخل بحرانی دیگر میرود. بحرانها و تنشهایی که نه طبیعت زیست انسانی در یک فیلم واقعگرایانه، که طراحیهای ریاضیوار و سوپر مهندسیشده فیلمسازان هستند و نه بهخاطر منطق روایت که بنا بر خواست آنان در فیلم جای گرفتهاند. ضمن اینکه همهچیز فقط و فقط به تار موی دیالوگها بند است و ما هرچه میشنویم و میفهمیم در میان دعواها و جرو بحثها که سرتاسر فیلم را چون ویروسی درنوردیده از زبان بازیگران میشنویم. یکسری کاراکتر بعد از یک عروسی مدام اینور و آنور میروند و در خلل جر و بحث یا خواستههای پنهانی با هم دیالوگ میکنند تا داستان تعریف شود و پیش برود. ضمن اینکه گذر زمان با سیر تغییر شخصیتها خصوصا شخصیت مادر که قرار است از کاراکتری مثبت به منفی تبدیل شود، سنخیتی ندارد و زمان روایت اصلا به سرعت زمان داستان نمیگذرد و چارهای نمیماند جز اینکه باز در دیالوگها تماشاگر را متوجه گذشت ماه و سال کند. کمااینکه فیلم وقتی به پایان میرسد که داستان تمام شده ولی روایت تازه به اواسط خود رسیده است و ریتم فیلم کماکان بالاست و به سقف چسبیده. حوالی دقیقه هفتاد هشتاد، درحالیکه تنها اندکی به پایان فیلم باقی مانده، فیلمنامه کماکان دارد گره میسازد و تنش جدید خلق میکند و انگار در لوپی از ایجاد گره و تنش “جر و بحثی” خودش را به دام خود میاندازد.جریانی مانند “گدا گرافی” یا “در ستایش بدبختی”، لزوما مفهومی طبقاتی نیست. بلکه در سینمای ایران تبدیل به یک منش و خصلت فیلمسازی شده است. نگاهی آنقدر سیاه به جامعه اطراف و ساختن جهانی که هیچ نقطه روشن و کورسوی امیدی ندارد و هیچ آدم درست حسابی ندارد و اتفاق خوبی هم در آن نمیافتد ( در «جاندار» به شکل افراط گرایانهای تنها آدم خوبه ماجرا پشت میلههای زندان اسیر است و خنثی ترین شخصیت ماجرا هم هست که خیلی “همین الان، یهویی”طور تصمیمات قهرمانانه میگیرد و داستان را پیش میبرد.) و ساختن تصویری سانتیمانتال از بدبختیها و رنجهای جانکاه آدمی همان “ستایش بدبختی” است که میخواهد با ایجاد احساسی ترحم برانگیز و سمپاتیک و البته کاریزماتیک تماشاگر را یاد همه بدبختیهایش بیاندازد. تماشاگر از ابتدا تا انتهای فیلم فقط دعوا و جر و بحث و کتک کاری و فحش و تهدید و یک مشت “آدم بدبخت و ناچار” میبیند. (مثلا اگر برادر دربند نیم ساعت یا یک ربع یا یک ساعت زودتر به سرنوشت محتومش میرسید و تماشاگر دعواها و جدلهای کمتری میدید، حقیقتا چیزی تغییر نمیکرد و در داستان هم خللی پیش نمیآمد و اتفاق خاصی نمیافتاد) تلخ است اما…بسیاری از طرفداران این فیلمها در میان تماشاگران عامه در واقع نه برای کاراکترها وسرنوشتشان که دلشان به حال خودشان (بابت همه احساس سمپاتیکی که فیلم با تمامیت مشکلات و معضلات اجتماعی به آنها القا میکند) دل میسوزانند و بعضا زار میزنند…
جای امیدش باقی ست که خود فیلم دو دریچه کوچک امید برای تماشاگر حساس و فیلمباف باقی میگذارد اول اینکه یک موقعیت اولیه جذاب دارد و خانوادهای جالب توجه خلق کرده است و دیگر اینکه در پایان لطف میکند و بعد نمایش آنهمه تنش و دعوا و جر و بحث رو اعصاب، از نمایش صحنه اعدام کوتاه میآید. (اعدام کلا این روزها در سینما مد شده!)
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
10