خبرگزاری مهر: با عماد افروغ جامعهشناس و سیاستمدار درباره رویکرد اجتماعی و اهمیت این رویکرد در سینمای ایران به بهانه چهلمین سالگرد انقلاب اسلامی به گفتگو نشستیم.
افروغ در بخش اول این گفتگو درباره تفکیک غلط سینمای اجتماعی از سینمای انقلابی صحبت و همچنین بر اهمیت فیلمهایی که وضع موجود را نقد میکنند، تأکید کرد. وی حتی معتقد است برخی فیلمها لازم است به مخاطب خود سیلی بزند.
در بخش دوم این مصاحبه افروغ تاکید میکند که فیلمساز متعلق به قدرت اجتماعی است و قدرت اجتماعی باید قدرت سیاسی را در برگیرد.
گفتگو با عماد افروغ را در ادامه میخوانید؛
* گاهی برخی فیلمنامهها و یا فیلمهای اجتماعی و یا انقلابی که ساخته میشوند با این استدلال که تفکر و یا ایدوئولوژی حاکم بر فیلم مناسب ارائه به جامعه نیست، پروانه ساخت یا نمایش نمیگیرند؛ آیا میتوان گفت: چنین حساسیتی سبب شده است بسیاری از سینماگران وارد این عرصه نشوند؟
باید بگویم که این ایدوئولوژیها هستند که در این بخش به نبرد هم میروند. هیچکس نمیتواند بگوید من را با ایدئولوژی چه کار؟ در واقع جنس و مضمون ایدئولوژیها است که فرق میکند؛ یک سینماگر باید خود را متعلق به اجتماع بداند، مطلوب من این است که سینما به قدرت اجتماعی تعلق داشته باشد و قدرت اجتماعی نیز ایدئولوژی خاص خود را دارد.
هر ایدئولوژی مجموعهای از آرمانها و مجموعهای از مطلوبها برای برون رفت از وضع موجود و حرکت به سمت وضع مطلوب را شامل میشود و در هر ایدئولوژی این وضع موجود و وضع مطلوب برای خود تعریف مشخصی دارد.
وضع مطلوب برای کسی که به قدرت انقلاب تعلق دارد، باید این باشد که به نیازهای مردم توجه کند و، چون وابسته به قدرت اجتماعی است خود را محدود به قدرت سیاسی نداند. به عنوان مثال ما یک تلویزیون داریم یک سینما، بسیاری فکر میکنند که سینما همان تلویزیون است؛ این اشتباه بزرگی است. در واقع تلویزیون وابسته به نهاد رسمی حکومت است و مگر نهاد رسمی حکومت مساوی است با مردم؟
این اشتباه بزرگی است که سالها آن را تکرار کردهایم. ما در این سالها نه تنها فکر میکردیم که قدرت سیاسی مساوی با قدرت اجتماعی است، بلکه اشتباه بزرگتری میکردیم و آن این بود که قدرت اجتماعی را مستحیل کردیم در قدرت سیاسی و سینماگران را نیز میخواهیم تشویق کنیم که در حد و اندازه قدرت سیاسی فیلم بسازند. در حالی که فیلمساز متعلق به قدرت اجتماعی است و قدرت اجتماعی باید قدرت سیاسی را در برگیرد نه برعکس.
کسانی که در نهادهای رسمی نشستهاند تنها از منظر قدرت سیاسی و ملاحظات قدرت سیاسی به دنبال سینما هستند، اما سینماگری که قدرت اجتماعی دارد به اقیانوس وسیعتری تعلق دارد. گروه اول ملاحظات رسمی ایدئولوژیک رسمی خود را دارد، اما سینماگر اجتماعی بحث ایدئولوژیک وسیعتر و فاخرتر خود را لحاظ میکند. به نظر من فرق سینما و تلویزیون این است.
من این سوال را دارم که چرا ممیزی فیلمهای سینمایی را به اهالی تلویزیون میدهند؟ ممیزی سینما را باید به قدرت اجتماعی و نخبگان مربوط به این عرصه، با توجه به گستردگی آن سپرد، نه به اهالی تلویزیونی که متکی و متصل به قدرت سیاسی هستند و باید در دل قدرت اجتماعی تعریف شوند نه برعکس.
تلویزیون، چون به نظام سیاسی وصل است، ملاحظات ایدئولوژیک خاصی دارد، اما قدرت اجتماعی مساوی با قدرت سیاسی رسمی نیست و این مساله بسیار مهمی است که تبدیل به یک آسیب بزرگ شده است؛ آسیبی که مدام میخواهیم قدرت اجتماعی را در ظرف محدود قدرت سیاسی بریزیم. قدرت سیاسی بسیار خوب و محترم است، اما باید دقت کنیم که خط و ربط از قدرت اجتماعی میگیرد. مانند اینکه مردم را از حکومت حذف کنید و بگویید نخبگان و نهادهای رسمی بهتر تصمیم میگیرند، پس مردم در این میان چه کاره هستند؟
به همین دلیل است که میگویم این امر مهمترین بحث آسیب شناسی انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی ایران است. تاکید میکنم که مفری از ایدئولوژی نیست و کسی که در نهادهای رسمی است به دنبال این است که ایدئولوژی خود را به ایدئولوژی قدرت اجتماعی تحمیل کند.
معتقدم ایدئولوژی اجتماع، باید بیشتر مورد توجه قرار گیرد چرا که وابسته به قدرت اجتماعی است. البته این به معنا نیست ما در قدرت اجتماعی ممیزی نداریم، بلکه جنس ممیزی قدرت اجتماعی در مقولهای مانند سینما با جنس ممیزی قدرت سیاسی و سبک تلویزیونی آن متفاوت است. باز هم این سوال را تکرار میکنم چرا کسانی که فیلمهای سینمایی را ممیزی میکنند، از اهالی تلویزیون هستند؟ البته این سوال به نوعی اعتراض و نقد است. این اتفاق در چند سال اخیر بیش از گذشته به چشم میخورد و اکثر کسانی که در شورای پروانه ساخت و نمایش هستند، سابقه تلویزیونی دارند.
* اساساً یک انقلاب بیش از هرچیز بر جامعه تاثیر میگذارد، توجه نکردن بر این تأثیر با نگاه به آرمانهای انقلاب تا چه اندازه میتواند اثر منفی در جامعه امروز داشته باشد؟
زمانی که میگوییم انقلاب اسلامی یک انقلاب فرهنگی است، 2 تحلیل در وجه فرهنگی بوجود میآید. اول اینکه فرهنگ یک متغیر مستقل انتزاعی است و دیگر اینکه فرهنگ یک متغیر مستقل انضمامی است.
فکر میکنم از هر کدام از این 2 منظر مسائل را بررسی کنیم باز هم به فرهنگ میرسیم. ممکن است کسی بگوید علت پیدایش این انقلاب فرهنگ و تهنشین شدههای فرهنگی تاریخی ما است و ممکن است فرد دیگری بگوید فرهنگ برگرفته از شرایط اقتصادی، مالی و ... است.
البته از نظر من بخش دوم کاملتر است. چرا که انقلاب اسلامی ایران بهرغم آنکه بنمایههای فرهنگی و ایدئولوژیک داشته، اما بی ارتباط با شرایط مادی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی هم نبوده است. به همین دلیل میتوانیم به فرهنگ به عنوان یک محرک اساسی در انقلاب نگاه کنیم، اما از شرایط اجتماعی، سیاسی و مادی که منجر به شکلگیری یک ایدئولوژی خاص ذیل یک فرهنگ تعریف شده تاریخی شده است هم نمیتوان گذشت؛ بنابراین در هر صورت فرهنگ باید پررنگ باشد.اگر کسی میخواهد فیلم اجتماعی بسازد، باید به فرهنگ بهعنوان یک متغیر مستقل توجه کند، اگر هم نخواهد چنین کاری را انجام دهد، نباید فیلمی بیگانه و ضد فرهنگ دیرینه ما بسازد. نمیتوان فرهنگ را نادیده گرفت.
انقلاب ما یک سبقه فرهنگی خاص دارد که نه انقلاب فرانسه داشت و نه انقلاب روسیه، چرا که انقلاب اسلامی ایران اخلاقمحور، معنویتگرا و صد در صد خداگرا بود، به همین دلیل این موارد سبب شده است تا ایدئولوژی مضاعف شود، یعنی هم ایدئولوژی که در سایر انقلابها وجود دارد را میبینید و هم آن ایدئولوژی که ریشه در انقلاب اسلامی و ریشه در عقبه فرهنگی ما دارد.
به همین دلیل سینماگر ما باید این مسائل را بداند و سینماگری که میخواهد کار اجتماعی انجام دهد، نمیتواند به وجه فرهنگی مردم توجه نکند. هرچند این روزها بسیاری معتقدند که ایرانیها دین و ایمانشان خدشهدار شده، اما نظر سنجیها نشان میدهد که بالای 86 درصد از مردم ایران دیندار هستند که این نشان دهنده هویت فرهنگی و دینی آنها است. یک سینماگر اگر میخواهد با آثار اجتماعی خود تغییری در جامعه ایجاد کند باید به این تهنشین شدههای فرهنگی و دینی توجه کند، در غیر این صورت موفق نخواهد بود.
اگر یک فیلمساز میخواهد اثری بسازد که حال مردم خوب شود و صدای آنها بلند شود، باید به تهنشینشدههای تاریخی، هویتی و ایدئولوژیک توجه کند، در غیر این صورت موفق نخواهد بود، درست است که شاید در کوتاه مدت جیب مردم را خالی کند، اما گذشته تاریخی، به موقع سیلی خود را میزند.
ما به اسم ایدئولوژی انقلاب اسلامی و به نام فرهنگ پشتیبان این ایدئولوژی، حق کاسبی نداریم، حق بیتوجهی به حق مردم و عدالت را نداریم. اینها در واقع اهدافی متعالی هستند نه در جهت حفظ وضع موجود.
متاسفانه مدتی است که به خصوص در چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، برخی که میخواهد بحث «امید» را مطرح کنند، امید را با حفظ وضع موجود گره میزند و گویی اگر بگوید همه چیز خوب است، امید ایجاد میکند! در صورتی که این امر درست نیست. بلکه امید را باید به انقلاب اسلامی، آرمانهای متعالی، نهجالبلاغه و آموزههای حضرت علی (ع) وصل کنید.
امید را باید وصل کنیم به «نفی و نقد» و آن وقت ببینید که چه امیدی در مردم ایجاد میشود. یعنی امید را باید انقلابی کرد. قابلیتهای نهفته در وجود جامعه را تحلیل کنید و ببینید چه امیدی ایجاد میشود. امید با تغییر گره میخورد نه با حفظ وضع موجود، آقایان نمیدانند چه میکنند. یعنی تنها درحال توجیه وضع موجود برای حفظ منافع خود هستند.
معتقدم امید را باید با «تغییر» و «شدن» گره زد تا شاهد موجی از امید در جوانها باشم. به همین دلیل است که میگویم یک سینماگر باید آوانگارد و روشنفکر عمل کند. مگر یک سینماگر میتواند بگوید یک روشنفکر است و به دنبال تغییر در جامعه است، اما توجهی به زمینه تاریخی و زیست جهان و فرهنگ مردم نداشته باشد و بخواهد تحول ایجاد کند، در چنین شرایطی تنها یک فیلم خنثی تولید میشود.
* طی سالهای اخیر در سینمای ایران فیلمهای با موضوع انقلاب و بحرانهایی که در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی با آن مواجه بودیم تولید شده است که البته مورد استقبال مخاطب نیز قرار گرفته است، اما تولید و اکران این فیلمها با این توجیه که در سینما کمتر مورد اقبال عمومی قرار میگیرد، همواره زیر سوال میرود؛ نظرتان درباره این رویکرد محافظهکارانه چیست؟
استقبال از یک فیلم انقلابی، سیاسی و یا اجتماعی بستگی به کیفیت ساخت آن فیلم دارد، به عنوان مثال یک فیلم انقلابی را که به تاریخ میپردازد، هرکس نمیتواند بسازد. نوع ساخت فیلم بسیار مهم است. تاکید میکنم ساخت چنین فیلمهایی ضروری است چرا که گذشته ما آینده ما را میسازد.
مساله دیگر این است که نباید نگاه نخود و لوبیایی و تودهوار به مردم داشته باشیم. ممکن است یک فیلم مخاطب خاص داشته باشد و آن مخاطب خاص در درازمدت و میانمدت روی مردم تاثیرگذار باشد. به همین دلیل باید برای افراد خاص و نخبگان نیز فیلم ساخته شود تا بتوانند در جامعه تاثیرگذار باشند.
مساله دیگر این است که نباید گیشه را ملاک فیلم خوب قرار دهیم، به این معنا که نباید بگوییم فیلم خوب فیلمی است که بیشترین فروش را دارد. این چه معنایی دارد که، چون مردم چنین فیلمی را دوست دارند پس باید ساخته شود، مگر ما در قبال رشد مردم وظیفه نداریم. مگر ما وظیفه آگاهی بخشی به مردم را نداریم. اگر بردهای از وضع موجود خود راضی بود، باید از کنار او رد شویم؟ ما وظیفه دارید که فرد را از وضعیت موجود خود آگاه کنیم.
فیلمی که پروانه نمایش میگیرد حتما از فیلترهای ارزشی رد شده است. این روزها هر فیلمی که تنه به تنه سیاست میزند، فیلتر میکنند و هر فیلمی که بوی لودگی میدهد را مجوز میدهند. نتیجه این میشود که مخاطب روز به روز سلیقهاش پایین میآید و هیچ کس به غیر از ما سلیقه مخاطب را پایین نیاورده است.
اگر سینماگری متعهد هم به سرگرمی توجه داشته باشد و هم به نیازهای واقعی مخاطب فکر کند، حتما به رشد فکری مخاطب نیز فکر میکند. اینکه در هر شرایطی به اسم اینکه میخواهیم حال مخاطب را خوب کنیم، جیبشان را خالی کنیم و سلایق آنها را پایین آوریم بسیار راحت و مصداق اباحهگرایی است.