«حمال طلا» دومی فیلم تورج اصلانی در مقام کارگردان است. اولین فیلمش «جینگو» یک فیلم تجربهگرای رادیکال بود که سال 93 در گروه هنروتجربه اکران شد و بین منتقدان موفقیت چندانی به دست نیاورد. بین مخاطبان سینما هم که اصلا دیده نشد تا نظری نسبت به آن ابراز شود. در دومین فیلم اما تورج اصلانی سراغ سینمای اصطلاحا موسوم یه سینمای اجتماعی رفته است. «حمال طلا» از همان ابتدا اضطرابآور است. به خاطر شغل قهرمان اصلی فیلم که حمل و نقل طلا از کارگاههای طلاسازی به بازار طلا و بالعکس است.
همچنین بخوانید:
بررسی فیلم «حمال طلا»: از فرو رفتنها
شغلی که بیشتر آن را «کیفی» میگویند، خیلی پردرآمد است اما چنین کسی عملا طعمه همیشگی سارقان است و کیفهای رمزداری که با زنجیر به فرد بسته شدهاند هم گاهی برای حفاظت از او کافی نیستند.
داستان «حمال طلا» خیلی زود شروع میشود و اتفاقی که حدس میزنیم واقعا اتفاق میافتد. از اینجا به بعد به سنت فیلمهای اجتماعی حدس میزنیم که تلاش و تقلا برای پس دادن پول بدهکارشده (206 گرم طلا از او دزدیدهاند) موضوع اصلی فیلم شود اما نقشه او و یکی از کارگرهای کارگاه چیز دیگری است: سال 1332 یک اشرافزاده انگلیسی در این کارگاه به دستشویی رفته و یک گردنبند الماس آنچنانی از گردن او افتاده داخل چاه کارگاه و هیچوقت پیدا نشده. و حالا که کارگاه افتاده داخل طرح و باید برچیده شود فرصت خوبی است تا با خریدن امتیاز تخلیه این چاه (که ذرات خیلی کوچک طلا در طول سالیان در آن ته نشین شده و به همین دلیل استخراج طلا از آن ممکن است و قیمتیاش کرده) این الماس را پیدا کنند و راه صدساله را یکشبه بروند. اما برای این کار لازم است اول پنجاه شصت میلیون پول برای شرکت در مزایده داشته باشند که تنها راه تامین آن پول قرض کردن از یک نزولخور است. از اینجا به بعد فیلم در مرز یک کمدی سیاه با یک فیلم اجتماعی سینمای بدنه ایران حرکت میکند و گاه در این طرف مرز است و گاه در آن طرف مرز قدم میزند.
اما آنچه بر سر فیلم میآید، از همین جا مشخص است. سوالات زیادی در همین مرحله میشود طرح کرد: چرا همان سال 32 چاه کارگاه را برای پیدا کردن چنین الماس معتبری تخلیه نکردند؟ پنجاه سال قبل حجم فضولات چاه خیلی هم کمتر بوده. چرا بعد از رفتن خانم اشرافزاده انگلیسی کارگاه را برای پیدا کردن چنین جواهری تعطیل نکردند؟ اصلا چرا یک خانم اشرافزاده آن هم انگلیسی باید در چنین کارگاه تنگ و تاریکی حضور پیدا کند که پنجاه سال بعد هم جای نامناسبی به نظر میرسد؟ و خیلی چراهای دیگر.داستان «حمال طلا» در نهایت به نوسانات ارزی و قیمتی امسال گره میخورد. سکههایی که این دونفر با شرط خرید سه روزه و چکی از بازار طلا تهیهکردهاند قیمتش به شدت بالا میرود و تصور میکنند زندگیشان زیرورو شده. اما فردای همان روز اخبار اعلام میکند حباب بازار ترکیده که یعنی قیمتها طوری کاهش پیدا کرده که آنها بدبخت شدهاند. اما پیش از این که راه همیشگی مرز ارومیه (که امسال راه محبوب بین فیلمسازها بود) را در پیش بگیرند خیلی ساده بیننده عادی از خود میپرسد ما که در این کشور زندگی میکنیم میدانیم که قیمتها همیشه سیر صعودی دارند و نزول قیمت یک اتفاق است و افزایش قیمت یک روند دائمی. چرا مدتی مخفی نمیشوند تا هروقت آبها از آسیاب خوابید و قیمت دوباره بالا رفت ضررشان را جبران کنند و نهایت چندوقتی هم زندان بروند؟ «حمال طلا» حاصل بیدقتی و سهلگیری در نوشتن فیلمنامه و کار اجراست. شلختگی روی کاغذ و جلوی دوربین، برای کسی که پیش از این کارش تصویر بوده و ظاهرا فکر کرده نوشتن متن و بازی گرفتن و انتخاب بازیگر که جلوی کار او چیزی نیست. یک اشتباه دیگر از تورج اصلانی!
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
108