به گزارش مشرق، بعد از فیلمهای مستند قابل بحثی مانند «میراث آلبرتا»، «یزدان تفنگ
ندارد»، «فاکتور صوری»، «کدام انحراف»، «نبرد خاموش» و ... از مرکز
مستندسازی «سفیرفیلم» (معلوم نیست چرا این گونه فیلمهای مستند که طرحی
نو در فضای خموده و سطحی و تقلیدی مستندسازی ایران درانداخته اند، اغلب در
هیچ یک از فضاهای رسمی کشور مانند جشنواره فیلم فجر یا جشنواره سینما حقیقت
نمایش داده نمیشوند؟!) اینک مستند غافلگیرکننده و در عین حال تکاندهنده
دیگری از این مرکز مستندسازی بیرون آمده که آن را اگر نه بالاتر اما در حد
مستندهای افشاگرانه برجسته یکی دو دهه اخیر سینمای جهان مانند: غبار جنگ
(ارول موریس)، روزهای صفر (الکس گیبنی)، دانستههای ناشناخته (ارول موریس)
و شهروند چهارم (لارا پویتراس) و ... میتوان دانست.
فیلم مستند
«شبنامه» با ساختار Docu-Drama (مستند داستانی) به یکی از پنهانترین
موضوعات جاسوسی معاصر پرداخته که شاید از آنچه ادوارد اسنودن در سال 2013
افشا کرد و بعدا در فیلمهای مستند «شهروند چهارم» و فیلم «اسنودن» ساخته
الیور استون به تصویر کشیده شد، قابل بحثتر و بهروزتر باشد.
مستند
«شبنامه» وارد حوزه ارتباط Start Upهای داخلی با کانونها و سرمایههای
نامعلوم و مشکوک خارجی شده که سرنخ آنها به موسسات و نهادهای وابسته به
سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی غرب و به خصوص ایالات متحده آمریکا میرسد و
این موضوع جدید و پیچیده را با یک ساختار مستند- داستانی یا همان
Docu-Drama روایت کرده تا یک خط باریک داستانی آن هم با فرم معمایی و
تعلیقآمیز بتواند مخاطب را با کنجکاوی مداوم و با کمترین احساس کسالت، از
چم و خم و راه پرپیچ یک فضای مملو از اطلاعات و دادههای سیاسی و علمی و
اجتماعی در طول حدود 100 دقیقه ، عبور دهد.
آغاز روایت یک راوی به نام
محمد سعید جباری که از تصاویر یک شهربازی و فرزند خردسالش در قاب دوربین
ظاهر میشود و ناظر بر بازی بچهها و بزرگسالان در آن فضای پرزرق و برق
شهربازی است، ورودی قابل قبولی برای مستند «شبنامه» به نظر میرسد. کنایه
از به بازی گرفتن گروهی که آنچنان غرق در بازی شدهاند که متوجه نیستند
درگیر بازی عدهای «بازیگردان» هستند و راوی فیلم هم ناظر این بازی و
«بازیگردان»ها و «بازیخورده»هاست. ورودیهای که میتواند ترجمان تصویری
همه آنچه در طول یک ساعت و 37 دقیقه بعد اتفاق میافتد، باشد و مخاطب را
با روایتی مواجه سازد که آغاز تعلیقآمیزی داشته و بلافاصله او را به 6 ماه
قبل پرتاب میکند. شش ماهی که حاصلش این فیلم است و توصیه دوستان راوی
میگوید این فیلم را انتشار ندهد وگرنه امکان دارد زندگیش به خطر بیفتد،
ضمن اینکه متذکر میشود انتشار فیلم کاری خواهد کرد که دیگر رسانهها مانند
نشریات و سایتهای اینترنتی نتوانستند انجام دهند و حساسیت خیلیها را
نسبت به اطرافشان برخواهد انگیخت.
از این پس با یک فلاش بک طولانی مواجه
هستیم که تقریبا 90 دقیقه به طول میانجامد و همه تجربیات راوی را تا آن
لحظه به همراه دارد. فلاش بکی که لحظه به لحظهاش با ادامه روایت از زبان
راوی ماجرا همراه است.
یک گروه مستندسازی با تشکیل یک Start Up به نام
«فلش فیلم» سعی دارند با فروش مستندهای خود، هم اکران این مستندها را مد
نظر داشته و هم به سود برسند. آنها قصد شرکت در جشنواره ای به نام «پل» را
دارند که محل تجمع Start Upهای ایرانی بوده و از طریق آن، طرحهای برتر به
جشنواره سالانهای به نام Bridge معرفی شده که این دوره آن در بارسلونای
اسپانیا برگزار شده و طرحهای Start Upهای مختلف و فعال میتوانند در آنجا
سرمایه جذب کرده و فعالیتهای خود را گسترش دهند. اما در همان زمان، چند
مقاله روزنامه کیهان درباره انحرافات Start Upها، هم جشنواره پل را لغو
میکند و هم شرکت راوی ماجرا و گروه فلاش فیلم در«I Bridge» را با مانع
روبهرو میسازد.
تماسهای فردی به نام حیدر و تحقیقات گروه مستندساز
براساس کدهایی که حیدر میدهد آنها را به فضای جدیدی میبرد که خیلی فراتر
از «I Bridge» و Start Up و چیزهایی از این قبیل است. فضایی که در کنار
موضوعات یاد شده و در ارتباط با آنها بعضی قراردادها و شرکتهای مشکوک نفتی
مانند «استات اویل» و «کرسنت» و برخی جاسوسان دستگیر شده همچون «سیامک
نمازی» و همچنین شرکتهای داخلی و خارجی آنها مثل «آتیه بهار» را نیز
دربرمیگیرد. به دنبال این یافتهها و به منظور اطلاعرسانی برای مردم،
کانال تلگرامی به نام «شبنامه» بوجود میآورند و همین کانال سرآغاز یکسری
ماجراهای باورنکردنی برای گروه و البته مخاطبان میشود.
سیدمهدی کرباسی
و رضا صادقی (نویسنده اثر) از این پس، یک پازل جذاب و تماشایی را برای
مخاطب خود طراحی کردهاند تا قدم به قدم و با جور شدن قطعات این پازل،
معمای 3 گانهای که در ابتدای کار توسط حیدر طراحی شده، به تدریج گشوده
شود، در عین اینکه در هر گام، مخاطب با اطلاعات جدید و تازهای مواجه
میشود.
پژوهشها و تحقیقات دقیق و جامع نویسندگان مستند «شب نامه» باعث
شده تا کارگردان به خوبی بتواند همه نوآوری و خلاقیتهای ساختاری و بصری و
تصویری خود را پیرامون آن، ارائه نماید. او به خوبی از ماهیت و شکل و فرم
Start Up و ویژگیهای فضای اینترنت و شبکههای مجازی و کانالهای تلگرامی
استفاده کرده و ساختار تصویری اثرش را بر استفاده از جذابیتهای بصری همین
پدیدهها قرار میدهد.
ارتباطاتی که از طریق مبادله پیامک و در کنار
تصویر ثبت میشود، استفاده از کلیدواژههای شبکههای اجتماعی یا همان
«هشتگ» که همراه طرح مهمترین مباحث و اسامی و عناوین در کنارههای کادر
نشان داده میشود، نمایش کانالهای تلگرامی که پیامهای مختلف را مبادله
کرده و نظرات گوناگون را نشان میدهند و ... روی تصاویر هوایی از شهر، به
خوبی تداعی ارتباطی از طریق امواج و ماورای اطلاعات معمول و موجود است که
میتواند با زبان تصویر و بیان سینمایی، به تاثیرگذارترین وجه، حس آن را
در مخاطب پدید آورد.
ادامه فیلم، انبوه اطلاعات داده شده به مخاطب را از
همین طرق تصویری به یکدیگر پیوند زده و با ارائه اسنادی از جستوجوها و
یافتههای اینترنتی و همچنین اسناد «ویکی لیکس»، سیامک نمازی (که دستگیر
شده) و شریکش بیژن خواجه پور (که فراری است) و همچنین شرکت آنها یعنی «آتیه
بهار» را در ارتباط با شرکتهای بزرگ نفتی «شل» و «استات اویل» و همچنین
موسسات و سازمانهای وابسته به سرویسهای اطلاعاتی غرب و به خصوص آمریکا
نشان میدهد و آنچه در این میان گروه را حساس میکند، حضور شرکت «آتیه
بهار» و موسسات اقماری آن مانند «آتیه دادهپرداز» است. شرکتی که مسئول
مدیریت خدمات پیامکی بسیاری از نهادهای دولتی از جمله بانکها و مجلس و
همچنین برنامههای تلویزیونی پربیننده مانند برنامه «نود» را برعهده داشته و
سالانه حدود 10 میلیارد پیامک و اطلاعات و دادههای شخصی افراد را دریافت
کرده و انتقال میدهد.
اما در ادامه و با کندوکاو بیشتر، پازل ایجاد شده
تکمیلتر شده، ادعاهای مطرح شده، تصویری و مستند و ردپای سیامک نمازی و
بیژن خواجهپور در جلسات سازمانهای استراتژیست آمریکایی (وابسته به
سرویسهای اطلاعاتی ایالات متحده) از جمله کمیته آمریکاییان
ایرانیتبارAIC، شورای ملی آمریکاییهای ایرانیتبار (NIAC) شورایی که
مستقیما توسط کنگره آمریکا و از طریق بنیاد ملی برای دموکراسیNED یعنی یکی
از سازمانهای اقماری و اجتماعی اداره اطلاعات مرکزی آمریکا CIA تامین
بودجه شده) دیده میشود و همین ارتباط، شرکت «آتیه بهار» و زیر مجموعه
خدمات پیامکی آن یعنی «آتیه داده پرداز» را به سرویسهای اطلاعاتی غرب متصل
میکند.
آیا این به این معنی است که از طریق شرکت «آتیه داده پرداز»
کلیه اطلاعات 10 میلیارد پیامک، به سرویسهای اطلاعاتی و موسسات استراتژیک
آمریکایی انتقال یافته است؟ از این حجم عظیم انتقال اطلاعات، چه دستاوردی
برای سرویسهای اطلاعاتی یاد شده و موسسات وابسته حاصل شده است؟ برای جواب
این پرسش، شاهد فیلمی از سخنرانی سیامک نمازی در جلسه آمریکاییان
ایرانیتبار هستیم که آنالیز کاملی از ترکیب مجلس ششم و اتفاقاتی که قرار
است در آنجا بیفتد را در همان زمان ارائه میدهد و طرفه آنکه بعدا همان
پیشبینیهای وی یعنی ترکیب مجلس و مسائلی از قبیل «بازنگری قانون مطبوعات»
و «تجدیدنظر در قوانین انتخاباتی» و «تلاش برای تغییر ساختار انتخابات» به
خصوص برای کاهش قدرت شورای نگهبان در مجلس ششم اتفاق میافتد! به راستی
سیامک نمازی از چه طریقی چنین اطلاعات دقیقی بدست آورده بود؟
سکانس
بعدی، قطعهای دیگر از پازل فیلم «شبنامه» را تکمیل کرده و رابطه اطلاعات و
یافتههای قبلی را با موضوعات امروزی برقرار میسازد. در فیلمی از مصاحبه
«تریتا پارسی» (مدیر شورای ملی آمریکاییان ایرانی تبار NIAC) با شبکه C
SPAN و در برنامهای به نام Washington Journal با موضوع «نقش کنگره آمریکا
در مذاکرات هستهای ایران» میبینیم که «تریتا پارسی» در پاسخ سوالات
متعدد مجری میگوید اطلاعات ما از داخل ایران و موقعیتهای حاکمیت بسیار
اندک است. او ضمن اشاره به نقص بزرگ عدم ارتباط دیپلماتیک میان ایران و
آمریکا، روابط دیگر را مهمتر از آن دانسته و میگوید: «... اگر این
مذاکرات (هستهای) موفق باشد، نه در عادیسازی بلکه حداقل در جهت عادیتر
شدن ارتباط طرفین و تبادلهای بیشتر و اگر حضور آمریکاییان در ایران وجود
داشته باشد ما درک خیلی بهتری از اینکه آنجا چه میگذرد، پیدا خواهیم کرد
که برای امنیت ملی آمریکا بسیار ارزشمند است»...
و وقتی تصاویری از
تریتا پارسی و دوستانش در کنار تیم مذاکرهکننده هستهای ایران در وین و
ژنو و ... میبینیم، به قطعهای دیگر از پازل یاد شده میرسیم. به راستی
روابط مورد نظر تریتا پارسی از ورای ارتباطات دیپلماتیک از چه طریقی حاصل
میشود؟
تصاویری از «I Bridge» سال 2015 در برلین میتواند پاسخ این
سوال باشد که مجری یکی از شبکههای ضد انقلاب، آن را پلی برای ارتباط بین
حدود 400 شرکت IT ایرانی و سرمایهگذاران خارجی دانسته و فرصتی برای بررسی
چالشهای پیش روی فعالین صنعت IT محسوب میکند. همایشی که با سرمایه و پول
دانشگاه «برکلی» برگزار شده است! (در چند صحنه بعد از طریق سخنرانی یکی از
حاضرین به این مسئله اشاره میشود) تا اینجا هنوز قطعه یاد شده پازل در
دستان ماست و نمیدانیم چه ارتباطی با کلیت ماجرا دارد. تا اینکه ...
...
تا اینکه راوی یعنی سعید جباری در ایران با یکی از فعالان «I Bridge» 2015
برلین به نام نازنین دانشور در دفترش (شرکت «تخفیفان») ملاقات دارد و مشخص
میشود سفیر سوئد ارتباط متداومی با اینگونه موسسات و جذب سرمایه برای
آنها داشته است! آنچه تعجب خود دانشور را نیز برانگیخته اما مانع از آن
نشده که وی پرچم سوئد را در کنار پرچم ایران و شرکت «تخفیفان» روی میزش
قرار ندهد. تصاویری دیگر در کانال تلگرامی «شبنامه» حکایت دارد که سفیر
سوئد در جلسات سخنرانی «تریتا پارسی» هم حضور داشته و تصویری دیگر نشان
میدهد که یک آمریکایی ایرانیتبار به نام «آزیتا راجی» به عنوان سفیر
آمریکا در سوئد انتخاب شده که جزو شورای ملی آمریکاییان ایرانیتبار NIAC
هم بوده است. گفته میشود در غیاب سفارت آمریکا در ایران، سفارت برخی
کشورهای اروپایی مانند «سوئد» وظائف آن را انجام میدهد!!
تصاویر بعدی
از کانال «شبنامه»، ارتباط آمریکا و سوئد را بیش از اینها نشان میدهد. از
جمله اینکه یک شرکت حمایتی به منظور سرمایهگذاری در بازار اینترنت ایران
توسط گروهی از سرمایهداران کارآفرین در سوئد تاسیس شده که بیش از 200
سرمایهگذار از سوئد و اتریش و انگلستان و سوئیس و ... در آن حضور دارند.
در
اینجا بازهم فیلمساز یکی دیگر از حلقات ارتباط و موزاییکهای پازل فیلم را
در جای خود قرار میدهد؛ یعنی «علی زواشکیانی» از موسسین انجمن بینالمللی
مدیران ایران (i– aim) که در دانشگاه تهران نیز مدیر برنامه تحصیلی در
مرکز مدیریت سرمایه این دانشگاه است.
گره دیگری باز میشود؛ مشخص
میشود «i-aim» برگزارکننده جشنواره پل است که در ابتدای ماجرای فیلم
«شبنامه» راوی فیلم و شرکت او یعنی «فلاش فیلم» قرار بود برایشان طرح
بفرستند تا به «I Bridge» 2016 راه پیدا کنند. وب سایت «i-aim» که بررسی
میشود، گره دیگری باز شده و متوجه میشویم که سیامک نمازی در کنار «علی
زواشکیانی» موسسین این موسسه و برگزارکننده جشنواره پل بودهاند!!
پیش
از این در یکی از تصاویر، سیامک نمازی را در جشنواره Bridge دیده بودیم و
راوی از حضور وی در آن جشنواره ابراز تعجب کرده بود، اما حالا متوجه
میشویم او برای دیدن دستپخت خود به «I Bridge» و جشنواره پل رفته بوده
است.
راوی در اینجا سوالی مطرح میکند که میتواند پرسش مخاطبان فیلم تا این لحظه باشد:
چرا
برای آمریکاییان اینقدر مسئله Start Upها و کارآفرینی برای جوانان ایرانی
مهم شده است؟! چرا دانشگاه برکلی برای برگزاری «I Bridge» اینقدر هزینه
کرده و هزینه سفر و اقامت 400 – 500 جوان ایرانی را تقبل میکند؟!!در
صحنهای میبینیم که باراک اوباما در پیام نوروزی خود به ایرانیان، اظهار
امیدواری میکند همزمان با بازگشت ایران به صحنه اقتصاد جهانی، سرمایههای
بیشتری برای جوانان ایرانی که به دنبال اشتغال و اثرگذاری در جهان هستند
فراهم آورده و از این طریق با دستیابی به فنآوریهای نوین، به StartUpهای
آنها کمک شود.
ملاقات راوی فیلم با «علی زواشکیانی»، مخاطب را غافلگیر
کرده و خیلی از مسائل دیگر را روشن میکند. این سوال مطرح میشود که چرا
Start Upهای ایرانی برخلاف مشابههای اروپایی و آمریکایی در پی فنآوری و
صنعت و تکنیک نبوده و بیشتر به سوی امور خدماتی و دریافت و تجمیع اطلاعات
کشیده میشوند؟
تغییر ذائقه و تغییر سلیقهها از فضای تولید و ابداع به
سمت خدمات و کترینگ و بعد بوجود آوردن شبکههایی گسترده که در زمان خاص
میتوانند مورد استفاده همان تامینکنندگان مالی و سرویسدهندگان اصلی یعنی
سرویسهای اطلاعاتی و جاسوسی آمریکا و مراکز استراتژیک آن قرار گیرند،
شاید یکی از مهمترین نتیجههایی است که از تکمیل قطعات مختلف پازل
«شبنامه» بدست میآید و این نتیجه در گفتوگوی راوی و «علی زواشکیانی»
مورد بحث قرار میگیرد. زواشکیانی در نهایت میپذیرد و انتقاد خود را نسبت
به جشنواره پل و «I Bridge» بیان میکند (و تاکید دارد که این انتقاد را
حتی به متولیان آن نیز منتقل کرده) که اگر شما پل و Bridge هستید چرا این
پل، دوسره نبوده و یکطرفه است. یعنی قواعد دوطرفه بودن پل در آن رعایت
نمیشود!
ختم ماجرا یک پایان مناسب و غافلگیرکننده است، زمانی که انبوه
اطلاعات داده شده، همچنان مخاطب را با سوالات جدیدتری مواجه ساخته و تنها
یک سری فرضیات میتواند به آنها پاسخ دهد، ناگهان با حضور سیامک نمازی در
جلوی دوربین مواجه میشویم. (علیرغم اعلام قبلی مبنی بر تبادل سیامک نمازی
و تعدادی دیگر با گروهی از ایرانیان زندانی در آمریکا). ملاقاتی که از
طریق حیدر ترتیب داده شده است. سیامک نمازی در همان دیدار اعتراف میکند که
از طریق یکی دیگر از موسسات اقماری NED (موسسه پوششی CIA) به نام CAIP پول
دریافت داشته تا شرکت «آتیه بهار» را تاسیس کند و این را از اشتباهات
اساسی خود به شمار میآورد. او میگوید که در سالهای 2005 و 2006 به مدت
چهار ماه در مرکز ویلسون بوده (موسسه «وودرو ویلسون» از دیگر مراکز
استراتژیک آمریکا وابسته به CIA) و چهار ماه هم در NEDمشغول بوده است. در
این مدت با دو تن از فارغالتحصیلان دانشگاه شریف که المپیادی هم بوده و
در MIT فوق دکترا گرفته بودند، صحبت داشته که یک دانشگاه مدیریت در سطح
بالا در ایران تاسیس کنند. همان افراد، «علی زواشکیانی» را به «سیامک
نمازی» معرفی کرده و تصمیم براجرای طرحی میگیرند که نیاز به میلیونها
دلار سرمایه دارد. نمازی که در آن زمان در NED کار میکرده از آن پیشنهاد
میگیرد که یک موسسه اقماریاش به نام CAIP پول را پرداخت کند. نمازی توضیح
میدهد CAIP موسسهای است که ادعا دارد دموکراسی را از طریق تقویت بخش
خصوصی در جهان ترویج میکند و تمامی برنامهاش هم بر روی مدیریت کسب و کار و
کارآفرینی قرار دارد!
مسئله حل میشود، پازل تکمیل شد، فلاش بکی که از
ابتدای فیلم شروع شده بود، به انجام رسیده و به زمان حال بازمیگردیم و باز
همان شهر بازی و کودک راوی که در آغوشش قرار گرفته است. فیلم و راوی و
مخاطب به یک پایان قطعی میرسند، حتی به سبک و سیاق فیلمهایی که براساس
داستانهای واقعی ساخته شدهاند، عنوانهایی نیز بر زمینه سیاه، سرانجام و
عاقبت افراد و سازمانهای مطرح شده در فیلم را بیان میکنند.
اما
هوشمندی فیلمساز در اینجا پایان نمییابد وگرنه این خوشخیالی را در
بینندهاش پدید میآورد که قضیه شبکههای نفوذ خارجی به خوبی و خوشی پایان
یافت. در حالی که واقعیت امروز و حقیقت جهان امروز چنین نیست. چنان پایانی
میتوانست همچون زهری در کام مخاطب، وی را در خوابی مسموم فرو برد اما
«شبنامه» دست از سر مخاطبش برنمیدارد و وی را در حالی که هنوز نفس تازه
نکرده به فضای تهدیدکننده و هشداردهنده دیگری پرتاب میکند. این بار مسئله
گردشگری و Start Upهای از این دست است که با فریب مشتریان خود، فضای
تازهای برای جاسوسی و جمعآوری اطلاعات برای سرویسهای جاسوسی فراهم
میآورند. شاهد، یکی از افرادی است که در دام حلقات یاد شده قرار گرفته و
به نقاط مشکوکی کشانده شده و در مقابل انتقاد و هشدار وی که این روند،
سودآور نبوده و به ورشکستگی میانجامد، پاسخ یافته که نگران پول و سرمایه
نباشد که اگر تا 5 سال هم هیچ سودی دریافت نکنند، سرمایه برای ادامه کار
موجود است!
صحنه پایانی و تکرار جملات کلیدی 100 دقیقه طی شده روی
اوجگیری و پرواز دوربین گویی بهرهگیری از همان ساختار «هشتگی» است که در
طی فیلم بارها مورد استفاده کارگردان قرار گرفته بود؛ جملاتی مانند
هشدارهای کارشناس برنامه تا صحبتهای سادهلوحانه نازنین دانشور تا بخشی از
پیام نوروزی اوباما که بر فنآوریهای نوین و کمک به Start Upهای ایرانی
تاکید دارد و تا بخشی از گفتوگوی «تریتا پارسی» که ارتباطهای مختلف با
داخل ایران را مقدم بر ارتباط دیپلماتیک دانسته (ارتباطی که آن را به نفع
امنیت ملی آمریکا تلقی کرده بود) و این سکانس پایانی با ارتباطی گرافیکی به
عنوانبندی پایانی پیوند میخورد که خود، خلاصه دیگری یا به نوعی یک
اینفوگرافی از کل دادههای فیلم به نظر میآید.