خبرگزاری تسنیم: نشست «بررسی ابعاد داخلی و خارجی کودتای 3 اسفند 1299» در سالن همایشهای عمومی این پژوهشکده برگزار شد. در آغاز این نشست، موسی فقیه حقانی، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر به چرایی بررسی کودتای 3 اسفند 1299 اشاره کرد و گفت: از یکسو ما در آستانه سالگرد کودتای 3 اسفند 1299 قرار داریم و از سوی دیگر تلاشهایی برای تطهیر رژیم پهلوی انجام و سبب میشود بحث درباره این واقعه در جامعه ما بسیار بالا بگیرد. با توجه به همین فضا، لزوم بررسی این کودتا در جامعه علمی ما احساس میشود. البته پژوهشکده تاریخ معاصر براساس علاقه پژوهشی، به این موضوع توجه کرده است؛ زیرا 98 سال است که از وقوع این کودتا میگذرد و هرچه زمان میگذرد، قضاوت ما باید دقیقتر و مستندتر باشد، بهویژه که با گذشت زمان، منابع و اسنادی در دسترس پژوهشگران قرار میگیرد که محققان گذشته از آنها بیاطلاع بوده اند. نمونه آن هم اسنادی است که از آرشیوهای وزارت دفاع استخراج شده و دو کتاب «غائله جمهوریخواهی» (1302-1303 ش) و «تقلب بزرگ» (انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی) براساس آنها نگاشته شده است.
پس از این صحبت مقدماتی و پیش از آنکه از علیاکبر رنجبر کرمانی برای بررسی این کودتا دعوت شود، رئیس پژوهشکده تاریخ معاصر با اشاره به دو کتاب یادشده، به موضوع جمهوریخواهی انگشت نهاد و گفت: عدهای معتقدند اگر جمهوری رضاخانی تحقق مییافت، چه بسا بهتر از تغییر سلطنت و روی کار آمدن رژیم پهلوی بود. در پاسخ به این عده باید گفت که اگر جمهوری میشد احتمال داشت جمهوری مادامالعمر میشد و قدرت بعد از رضاخان به پسرش منتقل میگردید؛ یعنی مثل همان چیزی که در کشورهای عربی رخ داد. اما بهواقع این نوع جمهوری نیز با رضاخان در ایران تحقق نمییافت؛ زیرا براساس اسنادی که وجود دارد هدف از این جمهوریخواهی، تغییر رژیم بوده است و پس از یک دوره کوتاه استقرار جمهوری در ایران، دوباره نظام سلطنتی، اما اینبار با تکیه زدن پهلویها به تخت سلطنت بازگردانده میشد. درواقع جمهوری بساطی برای استقرار استبدادی جدید در ایران بود، اما روحانیون ما با درک این هدف، مانع تحقق جمهوری شدند و برای ممانعت از تغییر سلطنت هم تلاش بسیاری کردند. بهترین مدل حکومتی برای ایران آن زمان مشروطه بود نه جمهوری و به نظر من، آنچه درباره جمهوریخواهی مردم گفته میشد دروغ و تقلبی بزرگ بود؛ ایرانیها در آن زمان، مشروطهخواه بودند نه جمهوریخواه و اگر همان نظام اعاده میشد، ما بهتر میتوانستیم کشور را اداره کنیم.
اساس آزادی در ایران با ادامه مشروطیت ممکن بود
علیاکبر رنجبر کرمانی، تاریخپژوه ایران معاصر، پس از دکتر حقانی پشت تریبون قرار گرفت و سخن خود را با طرح این پرسش که آیا انگلستان در کودتای 3 اسفند 1299 دست داشت یا خیر آغاز کرد. ایشان دراینباره گفت: بررسی دوره حکومت رضاشاه و کودتایی که به سلطنت 57 ساله پهلویها در ایران ختم شد گاه با غرضورزیهایی همراه است و در این بررسیها عدهای میکوشند منکر دست داشتن خارجیها در کودتا شوند. آنها از دوره رضاشاهی نیز با غلو سخن میگویند و ناامنی آن دوره را انکار میکنند. این عده معتقدند در دوره پیش از کودتا، در ایران فکر آبادانی و ترقی مطرح نبوده و با آمدن رضاشاه این جریان راه افتاده است. حال باید پرسید: آیا رضاشاه پهلوی که ابتدا با کودتای 1299 در ایران به قدرت رسید، یک فرد ملی غیروابسته به خارجی بود یا با طرح و نقشه خارجی به قدرت رسید؟
این تاریخپژوه، به منظور پاسخ به این پرسش به اسناد و مدارک متقن و انکارناپذیری اشاره کرد که از طراحی این کودتا به وسیله انگلستان و سپس نقش اردشیر ریپورتر در پیش بردن طرحهای این حکومت به دست رضاشاه حکایت میکنند. بخش دیگری از سخنان رنجبر کرمانی درباره این موضوع، به تحلیل جریانهای موجود در حکومت انگلستان اختصاص یافت. ایشان در این بخش به این نکته اشاره نمود که جریان طرفدار اجرای کودتا در ایران بر باقی جریانها فائق آمد.
علیاکبر رنجبر کرمانی پس از آن، وارد دوره چهارساله از کودتا تا سلطنت رضاشاه شد و گفت: در این دوره مشروطیت در ایران کاملا تعطیل شد. آنهایی که معتقدند رضاشاه ایران را ترقی داد توجه نمیکنند که با تعطیلی مشروطه، درواقع او به ایران خیانت کرد؛ زیرا اگر آن انقلاب بزرگ و مهم در ایران ادامه مییافت، ما به نوسازی آن هم از نوع بومی دست مییافتیم. ما در آن دوره آزادی بیان و آزادی احزاب و. داشتیم و اساس آزادی در ایران با ادامه مشروطیت ممکن بود، اما با این کار، رضاشاه ما را به 150 سال گذشته بازگرداند. آنهایی که از ترقی ایران در دوره رضاشاه یاد میکنند بر تاسیس دانشگاه تهران و چند کارخانه و کشیدن خط راه آهن در ایران انگشت میگذارند، اما در پاسخ به این عده باید گفت که گرچه در ایران برای اولین بار در دوره رضاشاه دانشگاه تاسیس شد، اما این دانشگاه متشکل بود از چند مدرسه عالی که اسم آن را دانشگاه تهران گذاشتند. درست است که این کار خوبی بود، اما تحصیلات عالیه با رضاشاه به ایران نیامد، بلکه پیش از آن هم وجود داشت و شاهد این مدعا هم همان مدارس عالیه بود. بحث راه آهن هم از دوره ناصرالدینشاه مطرح شده بود که با مشکلاتی که برای کشور پیش آمد امکان اجرای آن فراهم نشد. اگر رضاشاه نمیآمد و انقلاب مشروطه را تعطیل نمیکرد، مشروطیت میتوانست مبنای نوسازی درست و واقعی ایران باشد و کشور در راه صحیح آباد کردن و نو کردن حرکت کند.
او در ادامه به نوسازی محدود دوره رضاشاهی و بوروکراسی اداری عقیم و ناکارآمد آن اشاره کرد و اظهار نمود: در گزارشهای دیپلماتهای خارجی از ایران عصر رضاشاه، تصویری واقعی از این دوره در ذهن ترسیم میشود که در آن، ایران کشوری ناامن با حکومتی ظالم و نظام اداری ناکارآمد و بسیار فاسد بود. یکی از ترقیهای آن دوره تاسیس چند کارخانه بود که گزارشهای وزیرمختار آمریکا نشان میدهد روابط روسای آن کارخانهها با کارگران چقدر ظالمانه بوده است. درباره ناامنی حاکم بر آن دوره نیز ــ که ناشی از ظلم و ستم ماموران بهاصطلاح امنیه و پاسبانان کشور بود و نه راهزنان و دزدان ــ بهترین شاهد مثال حضور پاسبانها در کنار هر صندوق پست بود تا وارسی کنند که نامهها برای که و به چه مقصدی ارسال میشود.
بخش پایانی سخنان علیاکبر رنجبر کرمانی به پاسخ این ادعا اختصاص یافت که «ایران 1299 در آستانه فروپاشی بود و اگر کودتا نمیشد این کشور از بین میرفت». ایشان دراینباره اظهار نمود: دولت مرکزی از اواسط دوره سلطنت ناصرالدینشاه رو به ضعف نهاد. بااینحال نیروهای گریز از مرکز در ایران وجود نداشت و این مسئله در دوره رضاشاه بروز کرد. نهضت خیابانی و میرزاکوچکخان و... هم جنبه تجزیهطلبانه نداشتند، بلکه جنبه ایرانخواهی داشتند. اگر نمود سیاست یکپارچهسازی رضاشاه را در سرکوب اقوام ایرانی بدانیم، دولت مشیرالدوله پیش از او خیابانی را سرکوب کرده بود. میخواهم بگویم اگر عدهای معتقدند این نهضتها باید سرکوب میشدند این کار قبل از رضاشاه هم انجام شده بود.
کودتای 1299 در چهارچوب برنامههای طولانیمدت انگلستان شکل گرفت
مسعود رضایی، پژوهشگر تاریخ معاصر، سخنران دوم این نشست، در آغاز سخن، به دو قضیهای اشاره کرد که گاه در بحثهای تاریخی مطرح میشود. ایشان دراینباره گفت: ما دو نوع قضیه داریم: یکی آنچه اتفاق افتاده و ما میتوانیم درباره آن صحبت کنیم و یکی هم قضایای شرطیه خلاف واقع است. صحبت کردن درباره قضایای دوم بسیار دشوار است؛ یعنی قضایایی که میگوید: اگر این طور شده بود ــ که در واقعیت رخ نداده است ــ چه میشد. دشواری این قضایا از آنجا ناشی میشود که نمیدانیم اگر آن وقایع رخ میدادند، چه عواملی ممکن بود ورود کنند و جریان را به کدام سمت ببرند.
پس از این نکته مقدماتی، موضوع انگلستان و دست داشتن یا نداشتن آن در کودتای 3 اسفند 1299 مطرح شد. رضایی برای بحث درباره این موضوع، به جدال قدرتهای جهانی در جنگ جهانی اول و سهمخواهی آنها پس از پایان جنگ اشاره کرد و با ترسیم فضای جهان در این زمان گفت: در این زمان، روسها به دلیل انقلابی که در کشورشان رخ داد، از گردونه سهمخواهیهای بینالمللی خارج شدند و انگلیسیها بعد از خاتمه جنگ و شکست امپراتوری عثمانی، طرح و نقشه جدیدی برای خاورمیانه ریختند. از سوی دیگر، رقابت روس و انگلیس در ایران زبانزد است و در آن زمان، با خروج روسها، انگلستان در ایران یکهتاز میدان این رقابت شده بود. ایران از گذشته به دو دلیل برای این قدرت اهمیت داشت: 1. سپر دفاعی برای هند 2. بحث قرارداد دارسی و کشف نفت. در دوره ظهور شوروی و کمونیسم هم این کشور از نظر اینکه سپر دفاعی در برابر این قدرت نوظهور بود برای انگلیسیها اهمیت پیدا کرد؛ بنابراین آنها حتما در طرح جامع خود درباره خاورمیانه، به ایران نیز نظر داشتند و کودتای رضاخان مخالف این طرح نبود.
ایشان در تبیین این دیدگاه خود به قرارداد 1919 اشاره کرد و پس از بیان تاریخچهای از نحوه طرح آن گفت: اولین هدف این قرارداد ایجاد ارتش یکپارچه بود، اما هدف از آن چه بود؟ آیا ایجاد ارتشی بود که مدافع مرزهای ایران باشد یا این ارتش ماموریت دیگری داشت؟ پاسخ این سوال را در ادامه مطرح خواهم کرد، اما واقعیتها حاکی از آن بود که این قرارداد در ایران پیش نخواهد رفت. جناح قدرتمند در دولت انگلستان متوجه این موضوع بودند و بنابراین طرح حاکمیت در ایران به وسیله فردی قدرتمند کلید خورد. چون در ایران هم کسانی دنبال دیکتاتور مصلح بودند، با این جریان همراه شدند و زمینههای اجرای آن را فراهم کردند. این گونه بود که در چهارچوب برنامههای طولانیمدت انگلستان، این کودتا در ایران شکل گرفت.
هیچ کدام از اقدامات رضاشاه خط قرمز انگلستان نبود
رضایی بخش بعدی سخنان خود را با این پرسش آغاز کرد: رضاشاهی که با کودتا به قدرت رسیده بود پروژه خود را پیش برد یا در همان مسیر مطلوب انگلیسیها پیش رفت؟ ما با نگاه به عملکردها باید به این سوال پاسخ دهیم. اولین چیزی که رضاشاه به آن پرداخت بحث ارتش نوین بود. آیا این اقدام براساس اندیشه رضاشاه کلید میخورد؟ ما میدانیم که در قرارداد 1919 این مسئله مطرح شده بود و اجرای آن با آمدن دیکسون در پاییز 1298 ش. شروع شده بود. ماموریت این ارتش برای سرکوب داخلی بود. این ادعا را براساس وقایع عرض میکنم. در شهریور 1320، این ارتشی که بیست سال برای تقویت آن کار و هزینهها صرف آن شده بود، نتوانست یک روز در مقابل نیروی خارجی بایستد؛ درحالیکه در بحث سرکوب داخلی موفق بود. نکته بعدی درباره سوزاندن قرارداد دارسی بود. همان طور که میدانیم، نفت برای انگلستان بسیار اهمیت داشت و مانند خونی در رگهای انگلستان جاری بود. با توجه به اینکه قرارداد جدیدی که پس از القای قرارداد دارسی امضا شد برای ایران و منافع آن مضرتر از قرارداد دارسی بود، میتوان گفت: این اقدام رضاشاه نیز سلطه انگلیسیها بر نفت ایران را تقویت کرد. موضوع سوم اسلامستیزی در ایران است. سوال این است که این پروژه انگلیسیها در ایران بود یا پروژه ملی رضاشاه؟ حتی اگر تصور کنیم که این پروژه رضاشاه بود، کاملا با منافع انگلستان هماهنگ بود؛ چون روحیه اسلامی مردم همیشه در مقابل استعمار قرار داشته است. درباره راه آهن هم نیازی به توضیح نیست؛ چون همانگونه که میدانید، این راهآهن مطابق منافع انگلیسیها و از شمال به جنوب ایران کشیده شد.
پایانبخش سخنان این پژوهشگر تاریخ پاسخی بود به پرسشی که پیش از این مطرح کرد: رضاشاهی که با کودتا به قدرت رسیده بود پروژه خود را پیش برد یا در همان مسیر مطلوب انگلیسیها پیش رفت؟ ایشان دراینباره گفت: تمام کارهایی که رضاشاه انجام داد، تمام برنامههایی بود که انگلستان میخواست در ایران پیش ببرد. این موضوع با نظر به دوره کنونی به وضوح مشخص میشود. جمهوری اسلامی ایران به دنبال پیشرفت در فناوریهای موشکی و هستهای است و رویکرد حمایت از فلسطین و مقابله با اسرائیل را در پیش گرفته است، ولی آمریکا همه این موارد را خط قرمز خود میداند و با ترفندهای مختلف میکوشد مانع تحقق آنها شود، اما در دوره رضاشاه چه اقدامی در ایران انجام شد که انگلیسیها بگویند خط قرمز ماست و نباید آن را انجام دهید؟! بنابراین کودتای 3 اسفند 1299 در جهت تامین منافع انگلیسیها در ایران رخ داد.
الگوی جمهوری در ایران، فرانسه و ناپلئون اول و سوم بود
آخرین سخنران نشست «بررسی ابعاد داخلی و خارجی کودتای 3 اسفند 1299» خسرو معتضد بود که سخنان خود را با مسئله جمهوریت آغاز کرد. ایشان گفت: ما خیلی تحت تاثیر فرهنگ فرانسه بودیم بهویژه در دوره حضور ژوبر و گاردن در ایران. این تاثیر تا اندازهای بود که بیشتر دانشجویان اعزامشده به خارج در دوره اول، با خانمهای فرانسوی ازدواج کردند؛ بنابراین الگوی اول برای جمهوری در ایران، فرانسه و ناپلئون اول و سوم بود. درواقع این جمهوری برای همان سلطنت بود که دکتر حقانی در سخنان خود به آن اشاره کردند.
نکته دیگری که در سخنان معتضد به آن اشاره شد بحث تجزیهطلبی در ایران بود که این چنین بیان شد: ایران در معرض تجزیه بوده و نمونه آن دوستمحمدخان بلوچ بود. نمونه دوم هم شیخ خزعل بود که دو شخصیت داشت: یکی از این شخصیتها برای ایران است؛ شخصیتی که شاه ایران را تمجید و به او احترام میگذارد و شخصیت دوم همان است که نویسندههای عرب نوشتهاند. در اینجا نباید از سیاست انگلستان غفلت کرد. برنامه سرپرسی کاکس این بود که خوزستان از ایران جدا و به بصره الحاق شود و از نظر او شیخ خزعل فرد مناسبی برای اجرای این سیاست بود. تمام املاک خوزستان برای ایشان بود. بنابر این نمونهها ایران همواره در معرض تجزیه بوده و این برنامهای است که همچنان ادامه دارد. اما همان طور که آقای رنجبر کرمانی اشاره کردند، اگر بحث جلوگیری از این اقدامات تجزیهطلبانه بوده سابقه آن به دوره پیش از رضاشاه بازمیگردد.
ایشان در بخش پایانی صحبتهای خود با تمجید از کتاب «نفت و قتل کنسول آمریکا در تهران»، آن را یکی از منابع مهم تاریخ ایران خواندن و گفت: محمدقلی مجد در این کتاب مدارک مهمی را براساس گزارشهای پلیس امریکا عرضه میکند و نشان میدهد که، چون مردم امنیه را در قتل میرزاده عشقی متهم میدانستند ــ که درک کاملا درستی بوده ــ خشمگین بودند و ازهمینرو رضاشاه، که در جریان جمهوریخواهی شکست خورده بود، درصدد آن بود که حکومت نظامی اعلام کند. با این هدف بود که ماجرای ایمبری را راه انداخت.
برنامه پایانی نشست «بررسی ابعاد داخلی و خارجی کودتای 3 اسفند 1299» رونمایی از سه کتاب «نفت و قتل کنسول آمریکا در تهران»، «غائله جمهوریخواهی» (1302-1303 ش) و «تقلب بزرگ» (انتخابات دوره پنجم مجلس شورای ملی) بود که با حضور سخنرانان و میهمانان این نشست انجام شد.
گفتنی است نشست «بررسی ابعاد داخلی و خارجی کودتای 3 اسفند 1299» چهارشنبه 1 اسفند 1397 در پژوهشکده تاریخ معاصر برگزار شد.