نظریهی شیشهی خیارشور در واقع یک تمثیل است؛ تمثیلی برای اندیشیدن در مورد اینکه چطور از زمان ثابتی که هر روز در اختیار داریم، استفاده میکنیم. اگر وقت برنامه ریزی به شیشهی خیارشورمان فکر کنیم، هم میتوانیم کارهای مهم را انجام بدهیم و هم برای چیزهای کوچکی که باعث میشوند به ما خوش بگذرد، وقت داشته باشیم.
یک شیشهی خالی خیارشور را تصور کنید؛ یک شیشهی بزرگ و غولآسا!
فکر نحوهی مدیریت زمان را فعلا از سرتان بیرون کنید. فقط با خودتان تصور کنید که یک شیشهی خیارشور خالی و خیلی بزرگ دارید (به بزرگترین خیارشورهایی که به عمرتان دیدهاید فکر کنید).
حالا تصور کنید که دارید این شیشهی بزرگ را با توپهای گلف پر میکنید. یکی، دو تا، سه تا…بالاخره به یک جایی میرسید که به نظرتان دیگر توی شیشه جا نیست. سعی کنید یکی دو تا توپ دیگر هم اضافه کنید.
شیشه به نظر پر میآید، اما کار شما هنوز تمام نشده. حالا قرار است یک دسته تیله را آن داخل جا بدهید. شیشهی خیارشور عظیمالجثهتان را کمی تکان تکان بدهید تا توپهای گلف و تیلهها کنار هم بنشینند و کمی هم جای خالی باز شود. حالا وقتش است کمی شن به مجموعه اضافه کنید. باز هم فضایی مانده؟ تا جا هست شیشه را لبالب کنید از آبنمک.
حالا که چی؟
خب، برگردیم به مبحث شیرین مدیریت زمان.
درست میفرمایید، این تمثیل واقعا سادهلوحانه و حتی بچهگانه است. اما اینطوری به آن فکر کنید: هرکس یک سری اولویتهای بزرگ و مهم در زندگیاش دارد (همان توپهای گلف خودمان) و یک سری کارهایی که دوست دارد انجام بدهد (با نقشآفرینی جمیع تیلهها). کارهایی هم هست که آدم مجبور است بالاخره انجام بدهد، که اینجا به آنها میگوییم شن. و بالاخره دزدهای زمان را داریم؛ همان چیزهایی که کارشان فقط شلوغ کردن زندگی آدم است و از همه جا سر و کلهشان پیدا میشود یعنی همان آب نمک.
یک دقیقه بنشینید و اولویتهای خودتان را با همین ترتیب مرتب کنید. اینطوری که اول با توپهای گلف شروع میکنیم و آخر از همه آبنمک را میریزیم. و اینطوری یک مخلوط نسبتا متعادل از تمام کارها را داریم.
اما اگر اول آبنمک را بریزیم، دیگر برای هیچ کار دیگری جا نمیماند، مگر اینکه تنها کاری که دوست داشته باشیم همان شلوغپلوغ کردن زندگی باشد!
وقتی به کارها مانند این شیشهی خیارشور نگاه کنیم، معلوم میشود که اگر بخواهیم هم کارهای مهم را برسانیم و هم کارهایی که از انجامشان لذت میبریم را انجام بدهیم و در آن واحد خرده کارهای دیگر را هم از لیست خط بزنیم، لازم و ضروری است که تعادل را رعایت کنیم. اگر هدف نهاییتان موفقیت شغلی و رضایت از زندگی است، به حضور تک تک ساکنان شیشهی خیارشور نیاز دارید؛ از توپهای گلف گرفته تا شنها، هیچکدام را نمیشود کلا از زندگی حذف کرد. این تئوری به این قضیه توجه دارد و کاملا نشان میدهد که چطور میشود برای همه چیز وقت پیدا کرد و تمام چهار نوع کار را در زندگی جا داد.
علاوه بر اینها، تمثیل شیشه خیارشور خوب نشان میدهد که چرا حرص نخوردن سر چیزهای کوچک – شن و آبنمک – اهمیت دارد.
استفاده از نظریه شیشه خیارشور
حالا وقتش است به لیست کارهای خودتان نگاهی بیندازید. اگر آدم منظمی باشید، احتمالا برای تمام نیم ساعتها و یک ساعتهای روزتان برنامه دارید و از شنبه تا پنجشنبه را تا خرخره پر کردهاید. شاید حتی روز جمعهتان هم لبریز باشد از برنامههایی که برای وقت گذراندن با خانواده و دوستانتان دارید.
حالا کمی دقیقتر به برنامه روزانهتان نگاه کنید. چقدر از وقتتان هنگام گپ زدن با همکاران در آشپزخانه تلف میشود؟ چقدرش را به چک کردن تلگرام و اینستاگرام و جواب دادن به پیامهایی که نیاز به جواب فوری ندارند، صرف میکنید؟ شاید با مشکل غیرمنتظرهای در شرکت مواجه شوید، یا شاید یک کار اضطراری پیش بیاید که لازم باشد فوری بقیهی کارها را کنار بگذارید و به آن بپردازید. برای این طور مسائل در برنامهتان وقت کنار گذاشتهاید؟
کجاها وقتتان هدر میرود؟ آیا راهی هست که بتوانید زمان خود را طوری مدیریت کنید که منجر به افزایش بهره وری شود؟ لیست کارهایتان را جلویتان بگذارید، با خودتان رک باشید و جواب صادقانهی این سؤالات را پیدا کنید.
حالا وقت استفاده از نظریه شیشه خیارشور است.
آیا سودی عایدتان میشود اگر اول صبح چند دقیقه برای شناسایی توپهای گلف وقت بگذارید؟ برای این نوع کارها وقت مشخصی تعیین کنید و اجازه بدهید کارهایی که اولویت پایینتری دارند، یا آن چیزهای غیرمنتظرهای که یکدفعه سر و کلهشان پیدا میشود، خودشان را در فضای باقیمانده در شیشهی خیارشور جای بدهند.
تمثیل شیشه خیارشور نشان میدهد که با این روش نه تنها مدیریت زمان آسانتر میشود، بلکه میتوانید وقت بیشتری بهدست بیاورید. تازه، بخش خوبش آنجاست که هم برای انجام دادن همهی کارها وقت خواهید داشت و هم زمانی هم برای فعالیتهایی که دوست دارید باقی میماند. هم حساب توپهای گلف را میرسید و هم با بهتر پیش رفتن کارها آرامش بیشتری خواهید داشت.