به گزارش ایسنا، بعد از راسته خیابان انقلاب به عنوان مرکز خرید کتاب تهران، خیابان کریمخان میزبان کتاب و کتابخوانهاست. میتوان فروشگاههای کتاب و دفتر نشر تعدادی از ناشران را در این خیابان دید.
تخفیف؛ نقاب قاچاقچیان کتاب در مترو!
کتابفروشی نشر نسل نواندیش با کمی فاصله از کتابفروشیهای این منطقه قرار دارد، اما بهگفته مسئول فروشگاه، سابقه این نشر اجازه نمیدهد تا دور بودن از بازار کتاب، میان آنها و مخاطبانشان فاصلهای بیندازد.
در عین حال، افزایش قیمت کتابها این روزها هم دلیل اندوه ناشر است و هم مخاطبان. این کتابفروش در اینباره میگوید: بهخاطر قیمت بالای کاغذ، قیمتها افزایش روافزونی دارد و بهاین ترتیب اولویت خرید مردم هم طبعاً کتاب نیست. قیمت کاغذ که قبلاً زیر 100 تومان بود، حالا در بازار آزاد به بالای 300 تومان رسیده است.
او میافزاید: ما جز کتابفروشیهایی هستیم که کتاب را به قیمت پشت جلد میفروشیم و تغییر قیمتی در آنها نمیدهیم و کارهایی را که از گذشته مانده با همان قیمت قبل که پشت جلد است، میفروشیم، هرچند که برایمان ضرر بیشتری دارد. اما یکسری اخلاقیات هست که باید رعایت شود. ولی بعد اگر همان کتاب را بخواهیم چاپ کنیم، یا کاغذ بهراحتی پیدا نمیشود یا با قیمت چندبرابر کاغذ باید تجدید چاپ شود. در نتیجه تیراژ هم باید پایینتر بیاید. حالا یک عده که اهل کتاب هستند این را درک میکنند، اما توضیح دادن این موضوع به عدهای دیگر واقعاً دشوار است، چون فکر میکنند سوءاستفادهای صورت گرفته است.
این کتابفروش در ادامه به افزایش شدید قیمت کتابهای نفیس هم اشاره و بیان میکند: مثلاً ناشران دیگر هستند که ما از آنها کتابهای نفیس میخریم و افزایش قیمتشان طوری است که امروز یک کتاب را بهنسبت چند ماه قبل باید با قیمتی چندبرابری خریداری کنیم و مشتری وقتی این را میبیند که دیروز یک کتاب را با قیمت قبل و ارزانتر خریده و امروز شاهد افزایش خیلی زیاد قیمت جدید است، حتی اگر چیزی هم نگوید قطعاً از ما دلخور میشود و میرود. این در صورتی است که کتاب نفیس، کتابی است که قیمت ندارد و من میتوانم آن را به قیمت روز بفروشم.
او با ابراز ناراحتی از کاهش گردش نقدینگی در بازار کتاب میگوید که بعضی از همکارانشان حتی ناچار به تعدیل نیرو شدهاند.
در میان کتابهایی که بیشتر در قالب عمومی و از تمام موضوعات هستند، اغلب کتابهایی با موضوعات روانشناسی موفقیت و کسبوکار دیده میشود که از جمله شناختهشدهترین آنها کتابهای دارن هاردی هستند.
مسئول کتابفروشی نیز از جمله پرفروشترین کتابها، به آثار دارن هاردی اشاره میکند و میگوید: هفته گذشته یک نفر به من مراجعه کرده بود که کتابی از دارن هاردی را کمتر از 10 هزار تومان خریده بود اما کتابش مشکل چاپی داشت. ما همیشه کتابهایی را که از نشر در هرجا خریده شده و مشکلی داشته باشد، تعویض میکنیم. اما این کتاب کپی بود و فقط ظاهرش شبیه کتابهای ما بود. مشتری میگفت که آن را از مترو و با 50 درصد تخفیف خریده است. با این وجود من کتابی به او هدیه دادم، چون اصلاً نمیدانست که این کتاب کپی بوده است. اصلاً خیلی از مردم عادی اطلاعی از کتابهای غیرمجاز ندارند و راهی که میتواند سبب جلوگیری از این وضعیت شود این است که خود ناشر باید هزینه کند و وقت بگذارد و حتی بگردد و ببیند کجاها آن را میفروشند و پیگیری کند تا از چاپ کتابهای قاچاق جلوگیری شود. حتی خیلی از کتابهای پرفروش ما از جمله رمانهای آقای مودبپور است که غیرمجاز چاپ شده؛ او به جای نوشتن رمان زمان زیادی را صرف پیدا کردن این میکند که کجا کتابهایش را به طور غیرقانونی چاپ میکنند.
او در پایان صحبتهایش میافزاید: اگر دستفروش این کار را میکند کاری نمیشود کرد، اما جایی که مثل مترو دولتی است، اینطور نیست. چرا مسئولانی که با این کتابفروشیها قرارداد میبندند هیچ نظارتی بر فروش آنها ندارند؟ انگار برای مترو فقط این کافی است که مراجعهکننده اجارهاش را پرداخت کند. آیا اینکه چه میفروشد، مهم نیست؟ در صورتیکه برای ما ناشران خیلی سختگیری میشود. این درحالی است که مردم به ما اعتراض میکنند که چرا شما تخفیف نمیدهید؛ اما اینها را نمیدانند. اینها چیزهایی است که از سوی متولیان پیگیری میشود اما حل نمیشود.
تعطیلی در همسایگی
در شهری که خیلی از کتابفروشیهایش تقریباً یکشکل و پر از کالاهای دیگر شدهاند اینکه یک کتابفروشی مخاطبان را کمی به یاد گذشته بیندازد شاید جذاب باشد؛ قفسههایش شبیه بقیه خیلی جدید و شیک نباشد، اما کتابها با نظم خاصی دیوار تا دیوار مغازه را پر کرده باشند.
صاحب کتابفروشی «شاهنامه» میگوید که استاد دانشگاه بوده و حالا چند سالی است که در این کتابفروشی مشغول است. وقتی از وضعیت کتاب از او پرسیده میشود، میگوید: فروش که خوب نیست. وضعیت کاغذ و توان خرید مردم باعث شده که کتاب فروش چندانی نداشته باشد.
محمدی از حال بد بازار کتاب به تعطیل شدن کتابهایی در چند پلاک و چند کوچه آن طرفترش اشاره و بیان میکند: در همین چند سال اخیر، چهار کتابفروشی در این خیابان شامل نشر نی، نشر رود، نشر آبی و نشر مطبوعات تعطیل و بسته شدند.
او میافزاید: هیچوقت کتاب برای همیشه تعطیل نمیشود چون کتاب برای دوستدارانش روح زندگی است اما شاید بهطور مقطعی این اتفاق بیفتد.
این کتابفروش در پاسخ به اینکه کدام کتاب را در چند وقت اخیر بیشتر فروخته است، میگوید که فروش خوب نبوده که او بتواند بگوید چه کتابی بیشتر فروش رفته است؛ «از صبح میآییم و مینشینیم و هیچ خبری هم نیست؛ بعضی روزها حتی دشت هم نمیکنیم»، این را میگوید اما باز بیآنکه از همراهی با کتاب ناامید باشد، بدرقهمان میکند.
آزادی قاچاقچی ناشران را اسیر کرده
چرخوفلک روزگار برای ناشران انگار طور دیگری میگردد و ناشرانی هم که حتی بیشتر از بقیه دستشان به دهانشان میرسد اوضاع خیلی بر وفق مرادشان نیست. میگویند فرق چندانی نمیکند که کدام نشر باشی، این اوضاع به همه صدمه میزند. شاید آب اصلاً از سرچشمه قطع است!
مدیر کتابفروشی یکی از نشرهای قدیمی درباره وضعیت فروش کتاب میگوید: همه چیز ناشی از اقتصاد مملکت است و همه شاهد افزایش روزافزون قیمتها هستیم. متأسفانه کتاب آخرین کالایی است که مردم میخرند و از همه بیشتر کتاب است که ضربه میخورد. این وضعیت خیلی هم ربطی به ناشر ندارد اما ناشران کوچک بیشتر ضربه میخورند.
او با اشاره به صدمهای که جریان قاچاق کتاب به ناشران زده است، اظهار میکند: همه ناشران از این قضیه ضربه خیلی زیادی خوردهاند و با وجود اینکه همه ناشران پیگیری کردهاند، عملاً انگار پیشرفتی حاصل نشده است.
این کتابفروش میافزاید: یکی از سردمداران زیراکس و قاچاق کتاب اخیراً دستگیر شد اما با پرداخت فقط 80 میلیون تومان او را آزاد کردند؛ 80 میلیون برای او هشت تا یک ریالی هم نیست و حالا باز هم دارد به کارهایش ادامه میدهد. او چندین انبار کتابهای مشکلدار و قاچاق و علاوهبر آن حتی مشروب هم در آن انبارها داشته است.
او درباره دیگر مشکلات ناشران که باعث کاهش فروش کتاب شده است، اظهار میکند: یکی از مشکلاتی که همیشه هم بوده، ممیزی و سانسور است. وقتی کتابی که با هزار صفحه چاپ شده، 200 صفحه سانسور دارد، اگر به هر کدام از مشتریها بگویم که 200 صفحه از کتاب سانسور شده، قطعاً نمیخرد. این درحالی است که به یکسری دیگر از ناشران به راحتی مجوز داده میشود و بدون سانسور همان کتاب را چاپ میکنند.
ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است؟
اما انگار آسمان همه جا هم یکرنگ نیست! در اوضاعی که هر کس از گوشهای از کتاب نان میخورد، از روزگار ناراضی است، برخی میگویند که اتفاقاً اوضاع خوب است و نشر دارد حرفهای میشود.
احوالپرسی از اوضاع کتاب به نشر ثالث میرسد. محمدعلی جعفریه، مدیر این نشر در پاسخ به سوالی درباره وضعیت و میزان افت فروش کتاب در شرایط فعلی، میگوید: اتفاقاً شرایط فروش کتاب شرایط خوبی است، حتی از پارسال هم بهتر است، چون دارد به سمت حرفهایتر شدن میرود. حالا یک مشکلی هم هست به اسم کاغذ. وزارت ارشاد و اتحادیه ناشران و کتابفروشان دارند کاغذهای وارداتی را کنترل میکنند تا به دست مصرفکننده واقعی برسد، اما متأسفانه نظارت خوبی بر توزیع کاغذ نیست و کاغذها از بازار آزاد و ظهیرالاسلام سر درمیآورند. اگر دولت بتواند نظارت خوبی بر آنها داشته باشد که کاغذها مسیر مصرف درست را دنبال کنند عملاً مشکلی وجود ندارد. حتی مجوز چاپ هم بهتر داده میشود.
او میافزاید: الان تنها حوزهای که میتوان در آن احساس امنیت کرد، حوزه فرهنگ است. حوزه فرهنگ در ایران بهترین و ارزانترین حوزه است. هیچ حوزهای به این شکل نیست. اگر بتوانیم حوزه فرهنگ را حفظ کنیم، میتوانیم از خیلی از لغزشهایی که ممکن است یک اجتماع در شرایط و مشکلات موجود با آنها مواجه باشد، جلوگیری کنیم.
جعفریه همچنین معتقد است یک نشر سنتی داریم و یک نشر صنعتی و در حال حاضر در دوره گذر از نشر سنتی به نشر صنعتی هستیم.
این ناشر درباره قاچاق کتاب که منجر به صدمه وارد شدن به بسیاری از ناشران شده است، میگوید: مردم دیگر به دستفروشان مراجعه نمیکنند. کتابهای قاچاق هم جمعآوری شده و سردمدارانشان را هم گرفتهاند. در این چند ماه دیگر کتاب قاچاق چاپ نشده. حالا خریداران به مراکز اصلی که ناشران هستند مراجعه میکنند و بازار کاذب کتاب دارد کمرنگ میشود.
این روزها کتابفروشیها فقط کتابفروشی نیستند و البته همین باعث شده است کسانی هم که خیلی کاری به کار کتاب ندارند، مراجعهشان به این مراکز به تکرار برسد. در کنار کتاب، گردنبند، گوشواره، بشقاب، کیف و … عرضه میشود و خود کتابفروشیها هم دارند فضای سابقشان را به جایی شبیه به کافهها میدهند. البته این تغییر چهره اغلب به سود صنف کتابفروش بوده است و مردم اگر کتاب نخرند اقلاً چیزهای دیگری که میخرند یا اقلاً به همراه جمع دوستان در کافه که جمع میشوند.
محمدعلی جعفریه در پاسخ به اینکه آیا چنین فضاهایی اصلاً در شأن کتاب است، اظهار میکند: شأن یک مقوله جدا است. کسی که ناشر یا کتابفروش شده حتماً شأن کتاب را میداند و دارد. کتابفروش و ناشر صاحب یک کالای فرهنگی هستند و فروشگاه کتاب یک سوپرمارکت فرهنگی است. همهجای دنیا هم یک کافه کتاب در کتابفروشیها دارند. پس ما خارج از این نیستیم و در آنجا هم بخشی وجود دارد تحت عنوان گیفت که کالاهای فرهنگی در کنار کتاب عرضه میشود.
او همچنین میگوید: ما یک شرایط بحرانی داریم که الان مردم مشکل دارند و سراغ کتاب نمیآیند. اما برای خیلیها هنوز هم کتاب نسبت به کالاهای دیگر الویت دارد و بستگی به فرد دارد. ما فقط به عنوان ناشر میتوانیم از سود مالی خود کم کنیم تا مصرفکننده بتواند کتاب بخرد و این یک توافق است بین اهل قلم. مردم اگر احساس نیاز کنند کتاب را تهیه میکنند. اگر نه هم، حتی اگر کتاب رایگان هم باشد، نمیخرند.
مردم هنوز کتاب میخرند
«هنوز»! اسمشان را متناسب انتخاب کردهاند. میتوانی رو به کتابهای مورد علاقهات بنشینی، کتابی را که به دنبالش میگشتی در دست بگیری و گوشت را برای شنیدن موسیقی در حال پخش تیز کنی.
وقتی از مسئول کتابفروشی درباره حال و روز فروش کتابها پرسیده میشود، میگوید: بههرحال قیمت کتاب به نسبت دو ماه قبل خیلی تغییرات اساسی داشته است و همینطور تصاعدی در حال زیاد شدن است. هیچ قاعدهای برای زیاد شدن قیمت کتاب از یک چاپ به چاپ بعدی وجود ندارد. هر نفر هرچقدر که میخواهد به قیمت کتاب اضافه میکند چون قیمت کاغذ همینطور بالا میرود و معلوم نیست هر کتابی که تجدید چاپ میشود دقیقاً از کدام کاغذ خریداری شده است. برای همین آشفتگی به وجود آمده. از طرفی هم در خرید کتاب از سوی مخاطب تأثیر دارد و کتابی که گران باشد حتی با اینکه مخاطب دوست دارد اما نمیتواند آن را بخرد. ولی اصولاً خرید کتاب خیلی افت نکرده است. مردم شاید کمتر میتوانند کتاب بخرند اما میخرند و دنبال کتابهایی که میخواهند، میآیند و در سبد خرید هفتگیشان یک یا چند کتاب هست.
او درباره فضای این کتابفروشی نیز بیان میکند: ما در اینجا فقط کتاب میفروشیم برخلاف دیگر کتابفروشیهایی که در سالهای گذشته شروع کردهاند به فروش صنایعدستی مثل بشقاب و غیره. در کتابفروشیهای آپارتمانی مثل ما فقط افرادی که ما را میشناسند وارد میشوند، و هر مشتری گذری وارد نمیشود و این باعث میشود تا شلوغی کتابفروشیهایی را که در خیابان وجود دارند نداشته باشیم. از آن طرف آدمهایی هم هستند که مخاطب خاص اینجا هستند. از طرفی کتابفروشیهای دیگر به خاطر صنعتی شدنشان و واردکردن چیزهای دیگری به جز کتاب، حجم زیادی آدم را داخل خودشان جا میدهند و مشتری کتابخوانشان را از دست میدهند. مشتریها شروع میکنند به برای کتاب نبودن. در حالیکه فضای کتابفروشی، فضایی است که باید برای خواندن کتاب مناسب باشد و موزیک خاص خود در آن پخش شود. حتی فروشنده آن کسی باشد که با افراد گپوگفت داشته باشد.
این کتابفروش معتقد است برای کتابفروشیهای دیگر مشتریهای گذری جایگزین مشتریهای خاص و کتابخوان شدهاند و این باعث میشود که ضرری احساس نکنند. او میافزاید: کتابفروشیهای سطح شهر دارند تبدیل میشوند به گذرگاههایی که آدمهای زیادی در آنها رفتوآمد میکنند و لزوماً به خاطر خرید کتاب نیامدهاند. این شلوغی باعث میشود آن افرادی که واقعاً میخواهند وقتشان را برای کتاب بگذارند، کتاب از سبد خریدشان حذف شود و جایگزینشان میشوند آدمهایی که دوست دارند وقتی وارد مغازه میشوند، در آن همهجور کالا وجود داشته باشد.
او از دیگر مشکلات جامعه کتاب به نبود یک چوب الف برای تعیین کتاب خوب و مناسب اشاره میکند و میگوید خیلی از افراد کتاب میخوانند اما چون کتاب خواندنشان جریان درستی ندارد و برای درست خواندن هدایت نمیشوند، آن را رها میکنند.