خبرگزاری تسنیم: پس از فوت پیامبر (ص)، تاریخ اسلام شاهد انحطاطی فاحش از اسلام ناب محمدی (ص) به سوی اسلام اُموی بود. در این مدل از اسلامداری، شاهدیم خلفای اُموی نه تنها تقید به ارزشهای دینی ندارند بلکه به سوی فسادهای اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و جناحی تمایل مییابند و عدالت، این اصل ارزشی دین مبین اسلام کنار رفته و تبعیض و امتیازات خویشاوندی جای آن را میگیرد. از این جهت از اسلام جز پوستهای باقی نمیماند و شعار «لا اله الا الله» ابزاری برای تصاحب پستهای حکومتی، مطامع دنیوی و نیز ابزاری برای دوشیدن سرمایههای اقتصادی جامعه اسلامی از سوی برخی صفاولیهای سپاه پیامبر (ص) قرار میگیرد.
ائمه (ع) به ویژه امیر مؤمنان (ع) در چنین شرایطی هر کدام به سهم خویش ضمن هشدار به مدیران و مسئولان جامعه اسلامی نسبت به گرایشهای ناعادلانه آنها، به بهانههای مختلف برای مردم خویش به روشنگری میپرداختند هرچند مسئله بیعدالتی و نابرابری در جهان اسلام آنچنان ریشه دوانده بود که گاهی سخنرانیهای بر دل قساوتزده و غافل اثری نداشت. شاید بتوان گفت: از جمله افرادی که در رأس مسئولان ظالم قرار داشت، معاویه بود.
شهید مطهری درباره سیاستهای کلیِ معاویه گفت: «اولین کارش این بود که تعصب عربیت و تعصب قومیت و ملیت عربی را که اسلام میرانده بود از نو زنده کرد. به مردم میگفت: تا میتوانید به بچههایتان شعر بیاموزید، شعر جاهلی که میراث فرهنگی عرب در جاهلیت است؛ میخواست مردم را به خلق و خوی جاهلیت برگرداند. کار تبعیضها به آنجا رسید که نوشت تا عربی وجود دارد غیرعرب، هرکه هست، حق امامت جماعت ندارد و تا عربی هست غیرعرب حق ندارد در صف اول جماعت شرکت کند و سایر تبعیضهایی که میکرد. (مجموعه آثار شهید مطهری، ج. 25، ص. 292) همچنین یکی از سیاستهای او «کاستن محبوبیت امیرالمؤمنین (ع)» نزد مردم بود تا حدی که سبّ بر حضرت را در منابر رواج داد تا جایی که این مسئله تا عصر امام صادق (ع) تداوم داشت.
جالب است که امام حسین (ع) دو سال قبل از قیامشان در یکی از سخنرانیهای خویش در مراسم حج و در مکان «منا»، ضمن سرزنش آن دسته از اهل بصیرتی که خود را به حاشیه رانده بودند، به بررسی علل انحطاط جامعه اسلامی پس از وفات رسول گرامی اسلام (ص) پرداختند. با مطالعه بخشهایی از خطبه امام حسین (ع)، تبیین مناسبی به جامعه فعلی ما میدهد.
امام حسین (ع) پس از بیان مقدماتی فرمود:، اما بعد، این شخص طغیانگر (معاویه) درباره ما و شیعیان ما اعمالی را روا داشت که دیدید و فهمیدید و شاهد بودید. میخواهم مطلبی را از شما بپرسم، اگر راست گفتم مرا تصدیق کنید و اگر دروغ گفتم مرا تکذیب کنید. شما را سوگند میدهم به حقّ خدا بر شما و حقّ رسول خدا (ص) و خویشاوندی من که با پیامبر شما دارم، به شهرها و قبایل خود برگردید و هر کسی را که به او ایمان و اطمینان دارید، به آنچه درباره ما و حق ما میدانید، دعوت کنید؛ چون بیم آن دارم که این امر کهنه شود و حق از بین رفته، مغلوب شود. «خداوند نور خود را به اتمام میرساند؛ اگرچه کافران را خوش نیاید؛ فَإِنِّی أَتَخَوَّفُ أَنْ یَدْرُسَ هَذَا الْأَمْرُ وَ یَذْهَبَ الْحَقُّ وَ یُغْلَبَ- وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون».
آنگاه حضرت (ع) ضمن این گفتار، هیچ آیه قرآنی را که خداوند در شأن آنان نازل کرده بود نگذاشت، مگر اینکه آن را خواند و تفسیر فرمود: و نیز هر چه رسول خدا (ص) درباره پدر و برادر و مادر خود و خاندانش فرموده بود نقل کرد.
حضرت در بخش دوم سخنان خویش فرمودند:
* «ای آرزومندانِ به درگاه خدا، من میترسم کیفری از کیفرهای او بر شما فرود آید، زیرا شما از کرامت خدا به منزلتی دست یافتهاید که بدان بر دیگری برتری دارید و کسی را که به وسیله خدا (بر شما) شناسانده میشود، گرامی نمیدارید با اینکه خود به خاطر خدا در میان مردم احترام دارید.»
بر اساس این فراز از سخنان امام حسین (ع) مخاطب آن حضرت آن دسته از عالمان و اهل بصیرتی هستند که به واسطه دین مبین اسلام به شرافت و جایگاهی والا نزد مردم دست یافتهاند، اما گویی خود را از پرداختن به مسائل سیاسی فارغ دانستند. نشان به اینکه حضرت در ادامه اشاره دارد:
* «شما میبینید که پیمانهای خدا شکسته شده و نگران نمیشوید با اینکه برای یک نقض پیمانِ پدران خود به هراس میافتید. میبینید که پیمان رسول خدا (ص) خوار و ناچیز شده و کورها و لالها و از کار افتادهها در شهرها رها شدهاند و رحم نمیکنید و در خور مسئولیت خود کار نمیکنید و به کسانی که در آن راه تلاش میکنند بهایی نمیدهید و خود به چاپلوسی و سازش با ظالمان آسودهاید. همه اینها همان جلوگیری و بازداشتن دستهجمعی است که خداوند را بدان فرمان داده و شما از آن غافلید. مصیبت شما از همه مردم بزرگتر است؛ زیرا در حفظ منزلت علما مغلوب شدید، کاش (در حفظ آن) تلاش میکردید؛ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَقْرَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِکُمْ تَقْرَعُونَ وَ ذِمَّةُ رَسُولِ اللَّهِ مَحْقُورَةٌ وَ الْعُمْیُ وَ الْبُکْمُ وَ الزَّمِنُ فِی الْمَدَائِنِ مُهْمَلَةٌ لَا تَرْحَمُونَ وَ لَا فِی مَنْزِلَتِکُمْ تَعْمَلُونَ وَ لَا مِنْ عَمَلٍ فِیهَا تَعْتِبُونَ وَ بِالادِّهَانِ وَ الْمُصَانَعَةِ عِنْدَ الظَّلَمَةِ تَأْمَنُونَ کُلُّ ذَلِکَ مِمَّا أَمَرَکُمُ اللَّهُ بِهِ مِنَ النَّهْیِ وَ التَّنَاهِی وَ أَنْتُمْ عَنْهُ غَافِلُونَ وَ أَنْتُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ مُصِیبَةً لِمَا غُلِبْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ مَنَازِلِ الْعُلَمَاءِ لَوْ کُنْتُمْ تَسْمَعُونَ»
علت عقبگرد جامعه اسلامی
سپس امام حسین (ع) در بیان علت عقبگرد جامعه اسلامی فرمود:
* «این برای آن است که زمام امور و گذرگاه احکام (یعنی پستهای کلیدی) به دست عالمان به خداست که بر حلال و حرام خدا امیناند و از شما این منزلت را ربودند و آن از شما ربوده نشد مگر به واسطة تفرّق شما از حقّ و اختلاف شما در سنت پیامبر (ص)، با اینکه دلیل روشن بر آن داشتید، و اگر بر آزارها شکیبا بودید و در راه خدا هزینهها (و تعهدها) را تحمل میکردید، زمام امور دین خدا به شما سپرده میشد و از جانب شما به جریان میافتاد و به شما برمیگشت؛ ولی شما ظالمان را در جای خودتان نشاندید و امور دین خدا را به آنان سپردید تا به شبهه، کار کنند و در شهوت و دلخواه خود راه روند. ذَلِکَ بِأَنَّ مَجَارِیَ الْأُمُورِ وَ الْأَحْکَامِ عَلَى أَیْدِی الْعُلَمَاءِ بِاللَّهِ الْأُمَنَاءِ عَلَى حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ فَأَنْتُمْ الْمَسْلُوبُونَ تِلْکَ الْمَنْزِلَةَ وَ مَا سُلِبْتُمْ ذَلِکَ إِلَّا بِتَفَرُّقِکُمْ عَنِ الْحَقِّ وَ اخْتِلَافِکُمْ فِی السُّنَّةِ بَعْدَ الْبَیِّنَةِ الْوَاضِحَةِ وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فِی ذَاتِ اللَّهِ کَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ تَرِدُ وَ عَنْکُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَیْکُمْ تَرْجِعُ وَ لَکِنَّکُمْ مَکَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِکُمْ وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِی أَیْدِیهِمْ یَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ یَسِیرُونَ فِی الشَّهَوَاتِ»
دنیاپرستی و ترس از مرگ آفت جامعه اسلامی
* «فرار شما از مرگ و خوش بودن شما به زندگی دنیا که از شما جدا خواهد شد، [آنان را بر این منزلت چیره کرده است]. بدینسان ضعیفان را به دست آنان سپردید که برخی را برده و مقهور خود ساختند و برخی را ناتوان و مغلوب زندگی روزمره کردند. در امور مملکت به رأی خود تصرف میکنند و با هوسرانی خویش ننگ و خواری پدید میآورند به سبب پیروی از اشرار و گستاخی بر خدای جبار آنان که برخی زورگو و معاندند و برخی بر ناتوان سلطهگر و تندخویاند، فرمانروایانی که نه خدا شناسند و نه معاد.
شگفتا! و چرا در شگفت نباشم که دیار اسلامی در اختیار فریبکاری نابکار و مالیاتبگیری ستمگر و فرمانروای بیرحم بر مؤمنان است، پس خدا در آنچه ما کشمکش داریم حاکم است و در آنچه اختلاف داریم داوری میکند. خدایا! تو میدانی که آنچه از ما سرزد، برای رقابت در فرمانروایی و نیز دسترسی به مال بیارزش دنیا نبود، بلکه از آن روست که نشانههای آیین تو را بنمایانیم و سروسامانبخشی را در سرزمینهایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده تو آسوده گردند و به فرایض و سنن و احکام تو عمل کنند؛ و شما (ای مردم!) اگر ما را [در این راه مقدس]یاری نرسانید و در خدمت ما نباشید، ستمگران [بیش از پیش]بر شما نیرو گیرند و در خاموش کردن نور پیامبر شما بکوشند. خدا ما را بس است و بر او توکل داریم و به سوی او بازمیگردیم و سرانجام به سوی اوست». (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص. 788)