وب سایت تاریخ ایرانی: در روز 19 اسفند 1275 هجری شمسی، سیدجمالالدین اسدآبادی در استانبول درگذشت. سیدمحمد اسدآبادی، متولد 1217 شمسی، فرزند سیدصفدر معروف به سیدجمالالدین اسدآبادی یا افغانی، اندیشمند، سخنور و از رهبران انقلابی ضد استعمار ملل اسلامی است. درباره زادگاه و سالهای نخست زندگی وی اختلافاتی موجود است.
ایرانیان وی را ایرانی، شیعه و از مردم اسدآباد میدانند که در اوان جوانی در قزوین به کسب مقدمات علوم و سپس به تکمیل تحصیلات خود در شهرهای تهران، اصفهان و شیراز پرداخته است. برخی نیز وی را افغانی، حنفی مذهب و از مردم اسدآباد کابل دانستهاند.
سیدجمالالدین یکی از مبارزان و تلاشگران جهت بیداری ملل مسلمان بهشمار میآید. وی علاوه بر زبانهای فارسی و عربی به زبانهای ترکی، روسی، انگلیسی و فرانسه نیز آشنا بود. او 40 سال از عمر 60 ساله خود را صرف آرمان اتحاد مسلمین کرد و به همین علت وی را مظهر اندیشه اتحاد جهان اسلام میدانند.
شهید مطهری در کتاب «بررسی نهضتهای اسلامی در صدساله اخیر» درباره سیدجمال مینویسد: «بدون تردید سلسلهجنبان نهضتهای اصلاحی صد ساله اخیر، سیدجمالالدین اسدآبادی معروف به افغانی است. او بود که بیدارسازی را در کشورهای اسلامی آغاز کرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقعبینی خاصی بازگو نمود، راه اصلاح و چارهجویی را نشان داد... نهضت سیدجمال، هم فکری بود و هم اجتماعی. او میخواست رستاخیزی هم در اندیشه مسلمانان به وجود آورد و هم در نظامات زندگی آنها... سیدجمال در نتیجه تحرک و پویایی، هم زمان و جهان خود را شناخت و هم به دردهای کشورهای اسلامی که داعیه علاج آنها را داشت دقیقا آشنا شد.
سیدجمال مهمترین و مزمنترین درد جامعه اسلامی را استبداد داخلی و استعمار خارجی تشخیص داد و با این دو به شدت مبارزه کرد. آخر کار هم جان خود را در همین راه از دست داد. او برای مبارزه با این دو عامل فلج کننده، آگاهی سیاسی و شرکت فعالانه مسلمانان را در سیاست واجب و لازم شمرد و برای تحصیل مجدد عظمت از دست رفته مسلمانان و به دست آوردن مقامی در جهان که شایسته آن هستند، بازگشت به اسلام نخستین و در حقیقت حلول مجدد روح اسلام واقعی را در کالبد نیمه مرده مسلمانان، فوری و حیاتی میدانست. بدعتزدایی و خرافهشویی را شرط آن بازگشت میشمرد، اتحاد اسلام را تبلیغ میکرد و دستهای مرئی و نامرئی استعمارگران را در نفاق افکنیهای مذهبی و غیر مذهبی میدید و رو میکرد.»
اسدآبادی از ده سالگی همواره در سفر بود و در کشورهایی چون ایران، افغانستان، عربستان، هند، مصر، امریکا، انگلستان، فرانسه، روسیه و آلمان به تبلیغ اندیشههای خود میپرداخت. سیدجمالالدین در سن 18 سالگی در اکثر علوم رایج در آن زمان به مقام عالی رسید. بعد به هندوستان و حجاز و مکه سفرهایی کرد و سرانجام به افغانستان مراجعت نمود و در آنجا شریک اسرار دوستمحمدخان امیر افغانستان شد.
در جنگ هرات نیز همراه او بود. سپس به مصر رفت و با دانشمندان آنجا همنشین شد. او در مصر به خاطر دانش و کمالاتش بسیار معروف شد و در دانشگاه الازهر شروع به تدریس منطق و فلسفه کرد. بسیاری از نویسندگان و روشنفکران مصر از او بهره بردند و شیخ محمد عبده مفتی بزرگ مصر او را همچون استاد خود میدانست.
اسدآبادی در تحولات سیاسی مصر نقش موثر داشت و به همین دلیل پس از مدتی نمایندگان خارجی که منافع خود در مصر را در خطر میدیدند او را از مصر بیرون کردند و سیدجمال در 1254 هجری شمسی، بنا به دستور شیخ انصاری عازم هندوستان شد و ضمن آشنایی با علوم جدید، سعی کرد تا مردم و خصوصا مسلمانان را علیه استعمار انگلستان بسیج کند. مدتی اسدآبادی را در کلکته زیر نظر حکومت انگلیسی هند نگه داشتند سپس اجازه یافت از راه دریای سرخ به اروپا برود.
سیدجمالالدین در لندن و پاریس مورد توجه مقامات سیاسی اروپا قرار گرفت. در دوران اقامت در پاریس بود که با همکاری شیخ محمد عبده به انتشار روزنامه عروهالوثقی مبادرت کرد، روزنامهای که فقط 18 شماره از آن منتشر شد. سیدجمالالدین در خطابهها و سخنرانیهایش، در مباحث آموزشی در کلاسهای درس و در مقالات منتشره در عروهالوثقی، حبلالمتین و ضیاءالخافقین، همواره به استبداد و استعمار میتاخت و در این مسیر لحظهای دچار تردید نشد.
او بالاخره به حجاز سفر کرد و از بوشهر به ایران وارد شد و به تهران رفت و در خانه حاجی محمدحسن امینالضرب ساکن شد. چند بار با ناصرالدینشاه ملاقات کرد و از ضرورت قانون گفت ولی شاه سخنان او را نپسندید و پس از مدتی امر به اخراج او از ایران کرد. از راه مازندران به قفقاز و بعد به مسکو و پترزبورگ رفت. در سفری که به مونیخ داشت با ناصرالدینشاه و امینالسلطان ملاقات کرد و به دعوت آنان دوباره به ایران بازگشت. مدتی در محله شاه عبدالعظیم بود که باز به دستور شاه او را بیرون کردند. در این زمان بود که اسدآبادی ابتدا به بغداد و بصره و سپس به اروپا رفت.
اسدآبادی در حقیقت با برقراری ارتباط با دربار شاهانی چون ناصرالدین شاه قاجار و سلطان عبدالحمید قصد داشت که با تحریک احساسات مذهبی آنها، از قدرتشان به نفع اتحاد دنیای اسلام بهرهبرداری کند، اما چون به گونهای مستمر و بیپروا از ضرورت اصلاحات در این کشورها، برقراری حکومت قانون و مبارزه با استعمارگران اروپایی سخن میراند، سخنانش به مذاق خوش نمیآمد و لذا بارها با تبعید از کشورها رانده شد، اما با وجود این برخوردها وی هیچگاه دست از تلاش برنداشت.
چندی بعد، سلطان عبدالحمید او را به استانبول دعوت کرد چرا که امیدوار بود از نفوذ او برای اداره کشورهای اسلامی تحت حاکمیت امپراتوری عثمانی بهره گیرد. در استانبول میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی و خبیرالملک به تشویق او به نشر مطالب علیه شاه و اتابک پرداختند. به همین دلیل بود که پس از کشته شدن ناصرالدینشاه به دست میرزا رضای کرمانی که از مریدان او محسوب میشد، دولت ایران خواستار تحویل او شد ولی مقامات عثمانی نپذیرفتند.
با اینحال دوران محبوبیت او در عثمانی چندان به درازا نکشید چرا که او آشکارا از ضرورت اصلاح سخن میگفت. سیدجمال پس از مدتی از چشم سلطان افتاد و مواجب او را قطع کردند و با فقر زندگی میکرد تا اینکه به سرطان فک مبتلا شد و او را جراحی کردند و سرانجام در روز 19 اسفند 1275هجری شمسی (9 مارس 1897 میلادی) در استانبول درگذشت. علاوه بر دیدگاه شماری از پژوهشگران، برخی از یاران سید هم عقیده دارند که سید توسط اعوان سلطنت قاجاری- در تلافی ضدیت با نظام قاجار و قتل ناصرالدین شاه - مسموم شده و به قتل رسیده است.
پیکر او را در قبرستان «شیخ لر مزارلقی» در استانبول به خاک سپردند اما چند سال بعد بنا به درخواست دولت افغانستان مبنی بر انتقال کالبد او، این درخواست از سوی دولت عثمانی مورد قبول واقع شد و در سال 1284 پیکر سیدجمالالدین از استانبول به کابل منتقل و در منطقه علیآباد دفن شد. در پی دفن اسدآبادی در این محل، نام دارالفنون بر آنجا گذاشته شد. درسال 1311 همزمان با دوران سلطنت محمدظاهرشاه سازه بلندی از سنگ آبنوس سیاه نیز بر روی آرامگاه وی نهادند.